-نوشته: مازیار یگانه
پسرتان تئودرد در مرزهای غربی کشته شده است: دست راست شما، ارتشبد دوم چابکسواران.
-دو برج، پادشاه تالار زرین
در ارباب حلقه ها نقل حکایت مرگ تئودرد تنها در همین جمله خلاصه شده است، که بسیار از روایت کتاب قصههای ناتمام کوتاهتر است. در این مقاله روایت کامل نبرد گدارها را به طور مفصل آوردهایم.
تئودن تنها صاحب یک فرزند به نام تئودرد بود. او در سال ۲۹۷۸ د.س چشم به جهان گشود، مادرش شهبانو الفهیلد هنگام به دنیا آمدن او درگذشت، تئودرد که وارث شاه محسوب میشد عنوان ارتشبد دوم سرزمین چابکسواران را به پیش میکشید و فولد-غربی زیر لوای او در گودیهلم بود. تئودرد به عنوان ارتشبد دوم وظیفه دفاع از آن سرزمینها را برعهده داشت. به هنگام جنگ حلقه و خیانت سارومان، او برای دفاع از سرزمین روهان مبارزهها کرد. در ۲۵ فوریه نبردی موسوم به نبرد گدارها به وقوع پیوست و او بدست نیروهای درنده خوی سارومان کشته شد.
خیانتپیشگی سارومان برای روهان بسیار فاجعهآمیز و ناگوار بود. او به وضوح اغراضی پلید نسبت به سرزمین چابکسواران داشت، روهان را از آن خود میدانست و اقدامات بسیاری در جهت استیلا بر آن انجام داد. یکی از تمهیدات شریرانه او هلاک ساختن وارث تئودن بود؛ با مرگ تئودرد روهان در سوگ او به لرزه درآمد. در زیر حکایت سرنگونی تئودرد به تفصیل آمده. گردآوری روایت نبرد گدارها برگرفته از ترجمه بخشی از فصل نبرد گدار های آیزن در کتاب قصههای ناتمام است.
مهمترین موانع پیشروی سارومان برای فتح آسان روهان عبارت بودند از: تئودرد و ائومر. آنان مردانی قویبنیه و وفادار شاه بودند و نزد او مهر زیادی داشتند چرا که تنها پسر و خواهرزاده وی محسوب میشدند. و آنان برای کاستی دادن نفوذ بدست آمده توسط گریما بههنگام افول سلامت شاه، تمام تلاششان را کردند. این واقعه در بدو سال ۳۰۱۴، به هنگام شصت و شش سالگی تئودن رخ داد، بنابراین بیماری او ممکن است ناشی از امری طبیعی باشد، گرچه روهیریم معمولاً قریب به هشتاد سال یا فراتر از آن زندگی میکردند. اما به گمان بسیار سبب بیماری یا تشدیدش به وسیلهٔ زهر مهلک گریما میسر واقع شده است. احساس ضعف و وابستگی تئودن به گریما عمدتاً نتیجهٔ نیرنگ بازی و درایت پیشنهادهای این مشاور اهریمنی بود. سیاست او این بود که مهمترین حریفانش را نزد تئودن بیاعتبار سازد و اگر مقدور بود از شر آنها خلاص شود. اما در نهایت ثابت شد که ایجاد تنش میان آن دو امری غیرممکن است. تئودن پیش از بیماری میان خویشان و مردمان خود بسیار محبوب بود و وفاداری تئودرد و ائومر حتی به هنگام فرتوتی شاه استوار باقی ماند. نیز ائومر فردی جاه طلب نبود و عشق و احترامش برای تئودرد (که سیزده سال از او بزرگتر بود) تنها در جایگاه دوم پس از پدر خوانده اش بود. از این رو گریما تلاش کرد آنان را در ضمیر تئودن بازیچه خود کند. یکی علیه دیگری، ائومر را فردی همیشه خواهان افزودن اختیارات خود و شخصی که بیمشورت پادشاه و وارثش اقدامی میکند، نمایاند. در این مورد هم به موفقیت دست یافت، و ثمرهاش وقتی به زمین نشست که سارومان سرانجام مرگ تئودرد را رقم زد.
زمانی که در روهان حکایات دقیق نبرد گدارها به وضوح آشکار شد، مسلم گشت که سارومان فرامینی معین داده بود: تئودرد به هر قیمتی باید کشته شود. در نخستین نبرد تمام جنگجویان درندهخوی او بیتوجه به دیگر رویدادهای نبرد که میتوانست شکستی پرتلفاتتر برای روهیریم به بار بیاورد؛ بی پروا بر تئودرد و محافظانش حملهور شدند. وقتی که تئودرد سرانجام کشته شد، سرکردهٔ سارومان در آن لحظه بسنده کرد و آنطور که پیداست سارومان مرتکب خطایی مهلک شد؛ چون بیدرنگ نیروهای بیشتری را به قصد یورشی عظیم و فوری به فولد غربی نفرستاد، گرچه رشادتهای گریمبولد و الفهلم بر تاخیر او دخیل بود.
اگر یورش به فولد غربی پنج روز زودتر آغاز گشته بود، با تردید کمی میتوان گفت قشون کمکی ادوراس هرگز به نزدیکی گودیهلم نمیرسیدند، بلکه در دشت باز همگی محاصره و هزیمت میگشتند، و چه بسا حتی خود ادوراس نیز پیش از رسیدن گندالف مورد حمله قرار میگرفت و تصرف میشد.
نقل است که دلاوری گریمبولد و الفهلم بر تاخیر سارومان دخیل بودند، چه، آنطور که به اثبات رسانیده شد برایش فاجعهآمیز بود. حکایت فوق شاید اهمیت والای آن را دستکم گرفته باشد.
آیزن از سرچشمهاش بر فراز آیزنگارد به تندی جاری میشد اما در زمین پست شکاف، جریان آهستهتر میشد تا آنکه به غرب میپیچید و با شیب تندی از میان اقلیم به دورترین سرزمینهای ساحلی گوندور و اِندویت میریخت، اینجا نهر عمیق و تند میشد. درست بالای این پیچ غربی، گدار آیزن قرار داشت. در این سو رودخانه عریض و کمعمق بود و پیرامون جزیرهای بزرگ، روی یک پشتهٔ سنگی که پوشانیده از ریگها و سنگهایی که شمال بدین سوی آورده بود، به دو شاخه انشعاب مییافت. تنها در اینسو و جنوب آیزنگارد، عبور فوج بزرگ نیروها از رودخانه علیالخصوص پیادهنظام و سوارهنظام سنگین میسر بود. بنابراین سارومان از این مزیت برخوردار بود: او میتوانست قشونش را در هر طرف رودخانه آیزن روانه سازد. اگر علیه او گدارها را نگاه میداشتند از دو طرف رودخانه توانایی یورش را داشت. به هر روی، نیروی شرق آیزن سارومان به هنگام نیاز امکان عقبنشینی به آیزنگارد را داشتند. از طرفی دیگر اگر تئودرد با قدرتی بسنده جهت پیکار با قشون سارومان یا دفاع از موقعیت غربی، مردانی را آن سوی گدارها گسیل میکرد و با شکست مواجهه میشدند؛ نمیتوانستند عقبنشینی کنند مگر آنکه به گدارها برگردند در حالی که خصم سایه به سایه دنبال آنان است و به احتمالی نیز در ساحل شرقی منتظر آنان باشد. آنان در جنوب و غرب کنار آیزن هیچ راهی به سوی خانه نداشتند، مگر آنکه آذوقه کافی برای سفری طولانی از درون گوندور غربی مهیا میشد.
یورش سارومان غیرمنتظره نبود اما زودتر از انتظار سر رسید. دیدهوران تئودرد او را از صفآرایی قشون ها در مقابل دروازه های آیزنگارد که عمدتاً (آنگونه که به نظر میرسید) در طرف غربی آیزن قرار داشتند، مطلع ساختند. از این رو او نیروهایش را در راههای ورود به گدارها، هم شرق و هم غرب، مستقر کرد با مردان خوش بنیه پیادهای که از فولد غربی بسیج شده بودند. او سه دسته از سواران همراه با رمهٔ اسبان و مرکبهایی یدکی در کرانه شرقی باقی گذاشت و شخصاً همراه با عمده نیروی سواران خود که شامل هشت دسته و یک دسته کماندار با قصد در هم شکستن نیروهای سارومان پیش از آمادگی کاملشان روانه شدند. اما سارومان نه اغراض خود را آشکار گردانیده بود و نه تمام قدرت قشونش را. آنان همانگاه که تئودرد عزیمت کرد در حال پیشروی بودند. قریب به بیست مایل شمال گدارها تئودرد با طلایهداران آنان رویارو شد و با تلفات آنان را هزیمت کرد. اما وقتی برای یورش به قوای اصلی تاخت؛ مقاومت دشوار شد. دشمن در حقیقت برای این واقعه داخل موقعیتهای خود کاملاً آماده بودند، پشت خندقها نیزهداران مستقر شده بودند و تئودرد با ائورد پیشتاز بر سر جای متوقف شد و ایشان تقریباً محاصره شدند چراکه نیروهای جدیدی از آیزنگارد از سوی غرب او را دور میزدند.
او از این مخصمه به وسیلهٔ تازش دسته هایش که از پشت سر رسیدند رهایی یافت، اما همچنان که شرق را مینگریست بیمناک شد. صبح تیره و مهآلودی بود اما نسیمی از سوی غرب مه را از شکاف عقب راند، و او در آن سوی شرق رودخانه نیروهای دیگری را مشاهده کرد که به طرف گدارها میشتافتند، گرچه شمار قدرتشان قابل حدس نبود. تئودرد بیدرنگ دستور عقبنشینی سواران را داد که رزمایش خوبی دیده بودند و توانستند با اندک تلفاتی دیگر و آرایش خوبی عقب نشینی را سامان دهند. اما نه از شر دشمن خلاص شده بودند و نه زیاد آنان را پشت سر گذاشتند چراکه عقبنشینیشان دچار معطلی شده بود وقتی که عقبه سپاه زیر لوای گریمبولد با تعقیبکنندگان ملزم به رویارویی شدند و بیشتر آنان را عقب راندند. وقتی که تئودرد به گدارها رسید روز داشت سپری میشد. او گریمبولد را به سرکردگی نیرو ها در کرانهٔ غربی همراه با پنجاه سوار پیادهشده بر جای گذاشت. باقی سواران و توسنها را فوراً به آن سوی رودخانه راهی کرد، مگر دسته خودش: با اینان، نیروهای پیادهاش را در جزیره مستقر کرد، تا چنانچه گریمبولد عقب رانده شد، عقبنشینیاش را پوشش دهد. وقتی که فاجعه نازل شد این تدبیر به ندرت کارساز شد. قوای شرقی سارومان با سرعتی غیرمنتظره سرازیر گشتند؛ که بسیار کوچکتر بودند از قوای غربیاش، منتها بسیار نیز خطرناکتر.
در طلایهٔ آن سواران دونلندی و دسته بزرگی از گرگسواران وحشتناک اورکی مستقر بودند که از اسبها میهراسیدند. عقبهٔ آنان شامل دو گردان قدرتمند یوروک-هایِ سرتاپا مسلح بودند که آموزش دیده بودند مایلهای بسیار با سرعت زیادی حرکت کنند. سواران و گرگسواران به رمهٔ اسبان و توسنهای افساربسته هجوم آوردند و آنها را سلاخی و پراکنده ساختند. یورش ناگهانی یوروک-های فراوان نیروی کرانهٔ شرقی را غافلگیر کرد و آنان را از میان برداشت، و سوارانی که به تازگی از غرب گذشته بودند گرچه به سختی پیکار میکردند، جملگی گرفتار و مضمحل گشتند و از گدارها در حالی به امتداد آیزن عقب رانده شدند که یوروکها به تعقیبشان میشتافتند.
همین که خصم به مرز شرقی گدارها تسلط یافت، گروهی از آدمها یا اورک-آدمهای دهشتناک زرهپوش که مجهز به تبر بودند، ظاهر شدند (پیداست که با مقصودی اعزام شده بودند). آنان شتابان از دو طرف به جزیره هجوم آوردند. در آن هنگام گریمبولد در کرانهٔ غربی به وسیلهٔ قوای سارومان در آن سوی آیزن با تازشی مواجه شده بود. و وقتی شرق را نگریست صدای پیکار و بانگ پیروزی اورکهای کریه او را بیمناک ساخت. گریمبولد متوجه تبر زنانی شد که افراد تئودرد را از پستیِ ساحل جزیره به مرکز پشته میراندند و او بانگ بزرگ تئودرد را شنید: پیش به سوی من، ائورلینگاس! گریمبولد بیدرنگ تنی چند از افرادش را که نزدیکش ایستاده بودند برگزید و به سوی جزیره دوید. تازششان به عقبهٔ مهاجمان بسی پرصلابت بود، چه، گریمبولد مردی بسیار توانا و پرمنزلت توانست راهش را به همراه دو تن دیگر به تئودرد سرپا، بر فراز پشته بشکافد. ولی بسیار دیر بود. هنگامی که داشت به کنار او میرفت تئودرد با ضربت تبر اورک-آدمی عظیم به زمین افتاد. گریمبولد او را کشت و کنار پیکر تئودرد ایستاد و گمان برد او مرده و به زودی خودش هم خواهد مرد، اگر به خاطر رسیدن الفهلم نبود چنین نیز میشد.
الفهلم از ادوراس در امتداد جاده-ستور در حال عزیمت بود و سرکردگی چهار دسته در پاسخ به فراخوان تئودرد را برعهده داشت. او انتظار نبردی را میکشید ولیکن نه در چند روز آینده. اما در نزدیکی دوراهی در جاده-ستور که پایینش به گودی میرسید ملازمانش در جناح راست به او گزارش دادند که دو گرگسوار در نزدیکی دشتها دیده شدهاند. او به طرف گودیهلم روی برنگرداند آنطور که مقصودش بود بلکه با تمام سرعت به گدارها تاخت، چرا که احساس میکرد اوضاع روبهراه نیست. جاده-ستور پس از رسیدن به جاده-گودی به شمالغرب میچرخید و وقتی که همسوی گدارها قرار میگرفت با شیب تندی به غرب میپیچید که با راهی مستقیم به طول دو مایل رهنمود میشد. بنابراین الفهلم در جنوب گدارها نه چیزی از نبرد بین یوروکها و نیروی عقبنشینیکرده شنید و نه چیزی دید. وقتی که به آخرین پیج جاده رسید خورشید افول کرده بود و نور رو به نقصان بود و آنجا با اسبان لگام گسیخته و عدهای فراری مواجهه شد که با او از فاجعه سخن گفتند. گرچه مردان و اسبانش خسته بودند، او با تمام سرعت ممکن راه مستقیم را تاخت، و وقتی که به دیدرس کرانهٔ شرقی رسید به قشون خود فرمان یورش داد.
اینبار نوبت آیزنگاردیها بود که غافلگیر شوند. آنان صدای سمهای رعدآسا را شنیدند و آمدن خیل بزرگشان را (آنگونه که به نظر میرسید) شبیه سایههای سیاه در برابر شرقی که به تیرگی گراییده بود، دیدند. با الفهلمی که نوک فوج قرار داشت و کنار او درفشی سپید حمل میشد که رهنمود آنانی باشد که دنبالش میکردند. عده قلیلی از خود ایستادگی نشان دادند. اکثراً به سوی شمال گریختند در حالی که دو دسته از قوای الفهلم دنبالشان میکردند. الباقی را او پیاده برای محافظت از کرانهٔ شرقی گمارد، اما بی درنگ با مردان دسته خودش شتابان سوی جزیره روانه شد. هماکنون، تبرزنها میان مدافعین بازمانده و حملهٔ بیامان الفهلم گرفتار شدند، دو کرانه باز هم در دست روهیریم افتاد.
آنان به پیکار ادامه دادند اما پیش از پایان تئودرد به دست آدمی کشته شده بود. خود الفهلم به سوی فراز پشته جست و آنجا گریمبولد را در حالی یافت که با دو تبرزن عظیم بر سر تسلط پیکر تئودرد پیکار میکرد. یکی را الفهلم به چالاکی کشت و دیگری به وسیلهٔ گریمبولد از پای درآمد. آن دو خم شدند تا جنازه را بردارند اما پی بردند که تئودرد باز نفس میکشد، منتها او تنها به قدری زنده ماند که کلام آخرش را به زبان بیاورد: «بگذارید اینجا بیاسایم – تا آنگه که ائومر آید از گدارها پاسداری کنم!» شب حکمفرما شد. شیپوری دلخراش به صدا درآمد و سپس جملگی سکوت کردند. جلوی حمله به کرانهٔ غربی گرفته شده بود و آنجا خصم به داخل تاریکی مضمحل شده بود. روهیریم گدارهای آیزن را ستاندند اما ضایعهٔ آنان هنگفت بود علیالخصوص از فقدان اسبها. شاهپور مرده بود و آنان بیرهبر بودند و نمیدانستند چه بر سرشان خواهد آمد.
– قصههای ناتمام، بخش سوم، نبرد های گدار آیزن
«در آن روزگار سائورون بار دیگر قیام کرده و سایهٔ موردور تا به سرحد روهان رسیده بود. اورکها در نواحی شرقی دست به چپاول، و کشتن یا دزدیدن اسبان گشوده بودند. اورکهای دیگری از کوههای مهآلود به سرزمین روهان سرازیر میشدند و بسیاری از آنها یوروک-های بزرگی بودند که در خدمت سارومان قرار داشتند، هر چند در آن هنگام کسی به سارومان مظنون نبود. مسئولیت عمدهٔ ائوموند در مرزهای شرقی بود؛ و او اسبان را بسیار دوست میداشت و او از اورک ها متنفر بود. هرگاه خبر چپاول به او میرسید غالباً از حد خشم، دور از احتیاط و با شماری اندکی از سواران برای مقابله میراند، و چنین شد که او در سال ۳۰۰۲ از پا درآمد؛ گروه کوچکی از اورکها را به سوی مرزهای امین مویل تعقیب میکرد، و وقتی به آنجا رسید سپاهی بزرگ از میان صخرهها بر او کمین گشود و غافلگیرش کرد.»
– بازگشت شاه، ضمیمه الف، خاندان ائورل
با خواندن متن بالا درمییابیم که ماجرای کشته شدن تئودرد بسیار شبیه به هلاکت ائوموند در مرزهای شرقی روهان است، به گمان نگارنده سارومان در کشته شدن او نیز دخیل بود، با خواندن مقاله بالا متوجه اهمیت و ارزشی که خاندان ائورل در روهان داشتند شدیم. آنان موانعی بزرگ در برابر راه پیروزی سارومان بودند و او تمام تلاشش را برای براندازی آنان کرد؛ پس علت و انگیزه کشتن ائوموند عاری از منطق نیست و با عقل جور درمیآید.
تمهیدی که برای کشتن هر دو به کار رفته به یک نوع است: غافلگیری و محاصره. تئودرد با صفآرایی آیزنگاردیها تحریک به حمله به آنان شد، همانطور که چپاول روهان ائوموند را بیتاب میساخت و در نتیجه با نیروی اندکی بر آنان هجوم آورد. تعقیب اورکها او را به کمینگاه کشاند و به قساوت در امینمویل توسط اورک ها درگذشت.
آیا هلاکت ائوموند در مرز های شرقی میتواند سارومان را از دخیل بودنش مبرا سازد؟ چرا که او در مرزهای غربی روهان قرار داشت و نه در مرزهای شرقی، همچنین سخن از اورکهایی جدا از اورک های سارومان به میان آمده که ملتزمان سائورون بودند. میتوانیم سارومان را پشت پرده این قضیه نبینیم؟ در پاسخ باید گفت: خیر. سارومان فردی بسیار محتاط بود. او در لو نرفتن خیانت خود احتیاط فراوانی نشان داد که تا گاه جنگحلقه آن را علنی نساخت. پس گمان اینکه در جایی ائوموند را بکشد که مظان اتهام قرار بگیرد خیالی واهی است. او به زیرکی این عملیات را در مرزهای شرقی روهان با کمک اورکها انجام داد تا شکی به سمت او جلب نشود و بتواند به آسودگی از شر سپهسالار آسوده شود. شاید ائوموند به خیانتپیشگی سارومان پی برده بود که این بلاها بر او نزول کرد، و انگیزهٔ پنهان سارومان برای هلاک ساختنش در این بوده باشد. اگر بخواهیم واکاوی دقیقی در ماجراهای روهان کنیم، گمانهزنی ما امر بعیدی به نطر نمیرسد.
۲۹۵۷-۸۰ – آراگورن عهدهدار سفرها و مأموریتهای بزرگ میگردد. وی با هویت مبدل به تنگل اهل روهان و اکتلیون دوم اهل گوندور خدمت میکند.
– بازگشت پادشاه – ضمیمه ب، حکایت سالیان
…از طرفی من بیگانه نیستم؛ چون قبلاً بارها در این سرزمین بودهام و همراه فوج چابکسوارها، اسب تاختهام، هر چند با اسمی دیگر و قیافهای دیگر. تو را قبلاً ندیدهام، چون جوانی، ولی با پدرت ائوموند هم کلام شدهام و با تئودن پسر تنگل.
– دو برج، سواران روهان
…تورونگیل غالباً اکتلیون را از اعتماد به سارومان سفید در آیزنگارد بر حذر میداشت.
– بازگشت پادشاه، ضمیمه الف، کارگزاران
آراگورن با هویت مبدل خود یعنی تورونگیل سالهای بسیار در کنار روهیریم بود و به پادشاه تنگل، پدر تئودن خدمتهای ارزنده کرد، و همانگونه که خود میگوید با ائوموند هم مراوده داشته، پس بعید نیست که او تنگل یا ائوموند را از شک خود به سارومان آگاه سازد، همانگونه که به اکتلیون توصیهای مشابه کرد.
نخستین ضربت او بر روهان با حمله به سپهسالار بزرگ چابکسواران آغاز شد، با مرگ ائوموند پارهای از قدرت پادشاه درهم شکسته شد و راه پیروزی سارومان هموارتر شد.
مرثیه تئودرد:
Nú on théostrum licgeth Théodred se léofa
hæ´letha holdost.
ne sceal hearpan sweg wigend weccean;
ne winfæ´t gylden guma sceal healdan,
ne god hafoc geond sæ´l swingan,
ne se swifta mearh burhstede beatan.
Bealocwealm hafað fréone frecan forth onsended
giedd sculon singan gléomenn sorgiende
on Meduselde thæt he ma no wære
his dryhtne dyrest and maga deorost
اکنون تئودرد عزیز در تاریکی میآرمد،
وفادارترینِ سلحشوران.
آوای چنگ سلحشور را بیدار نخواهد ساخت،
و نه آن مرد جام زرین شراب را نگه خواهد داشت،
و نه نیک شاهین دور تالار میگردد،
و نه توسن در حیاط پای میکوبد.
مرگی اهریمنی مقدر سلحشور نجیب گشته،
خنیاگران اندوهگین، ترانهای خواهند سرود
در مدوسلد که او دیگر نیست،
نزد فرمانروایش، عزیزترینش، و نزد خویشانش مجبوبترین.