عهد: تاریخ تولد لگولاس نامشخص است؛ وی در سال ۱۲۰ دوران چهارم به آن سوی دریاها گذر کرد.
نژاد: الفها
گروه: الفهای سیلوان[۱]
فرهنگ: الفهای سیاهبیشه
خانواده: لگولاس پسر تراندویل، شاه الفهای سیاهبیشه بود
محل زندگی: گمان میرود در تالارهای شاه الفها بزرگ شده باشد
تلفظ: le’golas
معنی: «لگولاس» به معنای «سبز برگ» میباشد
عناوین: سبز برگ
لگولاس پسر تراندویل، و همینطور شاهزاده قلمروی جنگلی در شمال شرق سیاهبیشه، از تبار سیندار بود، اما خود را از مردمان سیلوان میپنداشت. تاریخ تولد او مشخص نیست، اما به نظر میآید در هنگام جنگ حلقه چند هزار سال سن داشته باشد.[۲] از زندگی او پیش از دوران سوم تقریبا هیچ نمیدانیم. بیلبو طی ماجراجوییهایش در سفرش به ارهبور چندین هفته را در تالارهای تراندویل سر کرد، و پس از آن نیز با تمام ارتش الفهای جنگلی روبهرو شد. بسیار محتمل است که او در این زمان لگولاس را دیده باشد، اما اگر این اتفاق هم افتاده باشد، ملاقات این دو در هیچ جایی ثبت نشده است.
او در تاریخ ۲۵ اکتبر سال ۳۰۱۸ دوران سوم وارد تاریخ اصلی شد. او به عنوان پیامرسان پدرش به سمت ریوندل در غرب سفر کرد تا در شورای الروند شرکت داشته و فرار گولوم را گزارش دهد. پس از آن، به عنوان نماینده الفها برگزیده شد تا به یاران حلقه بپیوندد. لگولاس تا پراکنده شدن یاران در آمون هن، به دنبال گندالف و (پس از سقوط گندالف در موریا) آراگورن، یاران را در طول سفر طولانیاشان به سوی جنوب همراهی کرد.
پس از پراکنده شدن یاران، لگولاس با آراگورن و گیملی در تعقیب مری و پیپین در سرتاسر روهان سفر کرد. سرانجام مسیر، آنها را به جنگل فنگورن کشاند (این جنگل لگولاس را چنان افسون کرد که بعدها و پس از جنگ، به همراه گیملی دوباره به آن سفر کرد). در آن جا پی بردند نه تنها خطری هابیتها را تهدید نمیکند، که گندالف نیز به عنوان گندالف سفید نزد آنها بازگشته است. ساحر آنها را به ادوراس برد تا با تئودن ملاقات کنند. گندالف در آن جا تئودن را از نفوذ محنتبار سارومان رهایی بخشید. کمی پس از این اتفاق، لگولاس در کنار مردم روهان جنگید و در نبرد شاخ آواز، طبق شمارش خودش دستکم سی و نه نفر از دشمنان را به هلاکت رساند.
پس از سفر در سرتاسر روهان، آراگورن تصمیم گرفت تا راه جادههای مردگان را پیش بگیرد. لگولاس در کنار گروهی از دونهداین شمال و پسران الروند، او را در این مسیر همراهی کرد. او به همراه گروه خاکستری در تاریکی زیر کوهستان سفید سفر کرد، جایی که آراگورن با سپاه سایه متحد شد. پس از آن از طریق سرزمینهای جنوبی گوندور به پلارگیر رفتند. در آن جا لگولاس در کنار مردگان جنگید و همراه آنان ناوگان دزدان دریایی را تصرف کردند. در آن نبرد، او برای اولین بار بانگ مرغان نوروزی را شنید که هوس دریا را در او برانگیخت و او را از اشتیاق برای بادبان کشیدن به غرب سرشار ساخت.
او از پلارگیر با ناوگان تصرفشده به سوی هارلوند، اسکلههای جنوبی میناس تیریت رفت، و در کنار آراگورن در نبرد دشتهای پلهنور جنگید. سپس، به دنبال آراگورن روانه نبرد انحرافی دروازههای موردور شد و بدین ترتیب در سقوط سائورون حضور داشت.
در طول جنگ حلقه، بین لگولاس و گیملی دورف دوستی عمیقی شکل گرفت، که اتفاقی جالب توجه بود چرا که این دو نژاد معمولا بدگمانی عمیقی نسبت به یکدیگر داشتند. پس از جنگ، آن دو با یکدیگر به سفر پرداخته، و پیش از بازگشت به خانههاشان در شمال از آگلاروند و جنگل فنگورن دیدار کردند. هرچند طولی نکشید که لگولاس و گیملی با بسیاری از همنوعان خود به جنوب بازگشتند. لگولاس و الفهای سیاهبیشه در سرزمین ایتیلین ساکن شدند، که بعدها از آن به عنوان زیباترین میان تمام سرزمینهای غربی یاد میشد.
لگولاس تا مرگ آراگورن در سال ۱۲۰ دوران چهارم در ایتیلین ماند. همان زمان بود که تسلیم هوس دریا که پیشتر در پلارگیر در او بیدار شده بود، گشت. او به دریای بزرگ بادبان کشید و سرزمین میانه را ترک گفت. افسانهها میگویند که او دوست خوبش گیملی را با خود به غرب برد.
یادداشتها:
[۱] حداقل به نظر میرسد که لگولاس خود را الف سیلوان خطاب میکند. در ارهگیون، او میگوید «… الفهای این سرزمین از نژادی بودند که با ما مردمان جنگل بیگانهاند…» (یاران حلقه، کتاب دوم، فصل سوم، سفر حلقه به سوی جنوب). این جمله گیجکننده است، زیرا پدرش تراندویل در جایی دیگر یکی از سیندار به شمار آمده است. تالکین در نامههایش به این موضوع پرداخته، و لگولاس را «یک الف جنگلی، هرچند از تبار سلطنتی و در اصل از تبار سیندار» توصیف کرده است (نامههای جی. آر. آر. تالکین، شماره ۲۹۷، به تاریخ ۱۹۶۷). توضیحی در این باره در سرگذشت گالادریل و کلهبورن (در قصههای ناتمام) آمده است و نقل مختصری از آمدن اوروفر، پدر تراندویل به میان الفهای سیلوان سبز بیشه بزرگ آورده شده است. در این جا به طور واضح بیان میشود که اوروفر و دسته کوچکی از سیندار کاملا با مردمان سیلوان ساکن جنگل در آمیختند و میراث سینداری خود را رها کردند. به این دلیل است که نوه اوروفر، یعنی لگولاس، خود را نه یکی از سیندار، بلکه الفی سیلوان میداند.
[۲] هرچند سن لگولاس هیچگاه به طور قطع مشخص نشده است، اما چندین اشاره وجود دارد که نشان میدهد او سالهای زیادی زندگی کرده است. برای مثال، هنگامی که به ساخت مدوسلد در ادوراس میاندیشید، عنوان داشت که «از آن زمان در سیاهبیشه برگهای سرخ پانصد بار ریخته، اما این مدت به نظر ما کوتاه میآید.» (دو برج، کتاب سوم، فصل ششم، پادشاه تالار زرین). اگر در نظر او پانصد سال «مدت زمانی کوتاه» به حساب میآید، پس ظاهرا چندین هزار سال سن دارد.
دلایل ضمنی موجود، اشاره دارند که او احتمالا در دوران دوم متولد شده است. در حکایت سالیان میخوانیم که پدرش، تراندویل، در هزاره اول دوران دوم از لیندون به شرق سرزمین میانه رفته است. هر چند این نقل قول نامی از لگولاس نمیبرد که علت آن به احتمال زیاد این است که لگولاس در آن زمان متولد نشده بوده است. این که لگولاس خود را الفی سیلوان میدانست نیز این ایده را تقویت میکند، چرا که پدرش در آن زمان در میان الفهای سیلوان ساکن نشده بود. پس محتملتر است که او پس از ساکن شدن تراندویل در سیاهبیشه، و احتمالا در نیمه دوم دوران دوم به دنیا آمده باشد. به طور کلی در صورت درست بودن این ادعا، لگولاس در هنگام جنگ حلقه بین ۳۰۰۰ تا ۵۵۰۰ سال سن داشته است.
در حقیقت این استدلال بر اساس شواهد نامشخص موجود است، و غیرممکن نیست که لگولاس حتی بیشتر از این نیز عمر کرده باشد. درست است که ذکری از الفی به نام لگولاس در نسخههای ابتدایی سقوط گوندولین وجود دارد، اما تقریبا به طور قطع میتوان گفت که این شخصیت، با لگولاس اهل سیاهبیشه متفاوت است. هرچند خارج از احتمالات نیست که لگولاس در دوران اول نیز حضور داشته باشد.