
The Tolkien Estate Limited – used with kind permission©
This Article is Available in English, Read it Here.
-نوشته: محمدرضا کمالی
-ویرایش آلاسین موریمیزو
در قسمتهای اول و دوم این سری مقالات، من سعی کردم که به تدریج شباهتهای سرزمین میانه با دنیای زیبای خودمان را نشان بدهم. به نظرم این شباهتها به اندازه ای دقیق هستند که عملا امکان پذیر نیست فقط یک تصادف ساده باشند، اما با این حال امکان دارد که هنوز بعضی این شباهتها را نوعی تصادف و یا حتی نوعی ایجاد عمدی شباهت بپندارند. این باوری است که من بارها به آن برخورد کردهام و باورمندان به آن برای درستی عقیدهشان دلایلی هم دارند. یکی از دلایل آنها این است که به باور آنها در این تحقیقات هیچگاه یک «مدرک واقعی» برای وجود این شباهتها ارائه نشده است. و مدرک واقعی یعنی که پروفسور تالکین جایی در یادداشتها، نامهها یا مصاحبههایش به وجود این شباهتها اشارهای کرده باشد. چنین گفته یا نوشتهای وجود ندارد، آیا این به معنای بیمدرک بودن ادعای من نیست؟
خیر، چون مهم ترین سند ما خود نقشهها هستند.
ممکن است که از نظر بعضی نقشهها مدرک محسوب نشوند، اما این برداشت درست نیست. نقشهها شکل هستند و شکلها یکی از مهمترین مدارک برای بررسی هر موضوعی میتوانند باشند. به عنوان مثال بخش عمدهای از علوم جغرافیا، باستان شناسی، ریاضیات، دیرینه شناسی و پزشکی بر اساس مقایسه شکلها و نتیجه گیری از این مقایسه هاست که بوجود آمدهاند. وقتی که یک محقق بین دو شکل شباهتی را میبیند، حق دارد که فکر کند ممکن است بین این دو شکل ارتباطی وجود داشته باشد و حق دارد که به دنبال شباهتهای بیشتری بگردد. اگر که شواهد بیشتری هم یافت، حالا دیگر یک وظیفه حرفهای دارد که ارتباط بین این دو شکل را جدی بگیرد و دلایلی برای این شباهتها پیدا کند. ما اسناد معتبری از جی. آر. آر. تالکین در دست داریم، نقشههایی که توسط شخص پروفسور تالکین و پسرش کریستوفر کشیده شدهاند. پس صرف عدم وجود یک گفته درباره شباهتها بین زمین و سرزمین میانه به معنای عدم وجود سند نیست.
بنابراین نقشههای سرزمین میانه مدارک محکمی بر درستی این نظریه هستند. اما از طرفی این نکته خودش سوال دیگری را مطرح می کند: چرا آنقدر اصرار وجود دارد که حتما مدرکی کتبی درباره وجود این شباهتها بیابیم؟ چرا به نظر می رسد که انگار نقشههای سرزمین میانه به عنوان یک سند محکم قابل قبول یا راضی کننده نیستند؟ به نظر من دلیلش این است که تالکین اصولا یک نویسنده است و نه یک نقشه کش، با این که در سالهای اخیر به آثار تجسمی او توجه شایسته تری شده.
بله پروفسور تالکین یک زبان شناس، خالق چند زبان تخیلی، استاد ادبیات آنگلوساکسون، شاعر و نویسنده یکی از برترین رمانهای تاریخ است. تمام آن چه که ما تالکین را با آن می شناسیم اصولا مربوط است به ادبیات، شعر و در یک کلام: کلمات! هر شرح حالی او را یک نویسنده، شاعر و زبان شناس معرفی می کند و هیچ تحقیقی او را یک نقشه کش یا یک تصویرگر بزرگ به حساب نمی آورد. ارباب حلقهها یک اثر بزرگ ادبی است و نه مثلا یک کمیک استریپ ماندگار شبیه به سری کتابهای تن تن. تالکین یک نویسنده بزرگ محسوب می شود و نه به مانند هرژه یک نویسنده-تصویرگر بزرگ. بنابراین امکان دارد که این واقعیت به شکلی ناخودآگاه این باور را به وجود آورده باشد که اسناد کلامی که از تالکین باقی مانده اند قابل قبول تر هستند از مدارکی که به شکل تصویر هستند.
به مانند دیگر آثار ادبی برای فهمیدن داستانهای تالکین ما باید ابتدا متن کتاب را بخوانیم و اگر توضیح بیشتری لازم داشته باشیم، مثلا اگر بخواهیم مسیر سفر یاران حلقه یا موقعیت جنگل فنگورن نسبت به آیزنگارد را درک کنیم، می توانیم به نقشه ها مراجعه کنیم. از این دید قاعدتا تصاویر و نقشه های سرزمین میانه، مانند دیگر رمانهای فانتزی ابزارهایی کمک کننده به فهم بهتر داستان هستند. اما این به این معنا نیست که تصاویر کتاب نسبت به متن آن در درجه دوم اهمیت قرارداشته باشند. پروفسور تالکین خودش این گونه به ما توضیح می دهد:
من به شکلی عاقلانه (کار را) با یک نقشه شروع کردم و داستان را با آن متناسب نمودم (عموما با توجه دقیق به فاصلهها) روش دیگر برای کار بر روی سرزمینها آدم را به سردرگمی و سرو کله زدن با غیرممکنها میاندازد، و در هر صورت تهیه نقشه از یک داستان کار خسته کننده ای است – همانطور که حدس می زنم که شما هم متوجه آن شده باشید. (نامه شماره ۱۴۴ به نائومی میچیسون)
برعکس آنچه که ممکن است در ابتدا به ذهن خوانندگان خطور کند، او کار نوشتن شاهکارش را با طراحی نقشه ها آغاز کرد و قطعا همان دقتی را در خلق نقشه هایش به خرج داد که در خلق زبانها و تاریخ نویسی سرزمینهایش. بنابراین این تصور که متون نوشته شده او مهم تر از تصاویرش هستند اصلا دقیق نیست. و این نشان می دهد که استناد من به نقشه ها به عنوان مدارک کاملا قابل قبول است. اما این نکته خودش موضوع دیگری را مطرح می کند: چگونه امکان دارد که تالکین در خلق نقشه های سرزمین هایش از نقشه های دنیای واقعی استفاده کرده باشد، اما ارتباط بین این دو نقشه تا کنون کشف نشده باشد؟ دلیلش این است که مهم ترین و شناخته شده ترین محققان تالکین و آثارش، متخصصان ادبیات اند و نه متخصصان تصویرسازی و نقشه ها. عمده تحقیقات درباره دنیای تالکین، مخصوصا در بخش ریشه شناسی و یافتن منابع الهام او، مربوط به دنیای کلمات و داستانهای اوست و نه دنیای تصاویر او! این خیلی طبیعی است که متخصصان ادبیات، زمانی که به دنبال ریشه یابی دنیای تالکین باشند، ابتدا آن شباهتها را در آثار ادبی، داستانهای تاریخی و متون باستانی و اسطوره ای مرتبط با آنها جستجو خواهند کرد.
اگر یکی از کلمات ابداعی تالکین را به یک متخصص زبان شناسی بدهید او با اشتیاق تمام ریشه آن کلمه را در زبان انگلیسی قدیم، ولزی، عبری یا فنلاندی برایتان خواهد یافت. داستان یکی از شخصیتهای فوق العاده اش را برای یک اسطوره شناس تعریف کنید، داستانهای فوق العاده ای از شخصیتهای مشابه آن در قهرمانها و ضد قهرمانهای اسطوره های نوردیک یا رومی-یونانی خواهید شنید. به عنوان یک مهندس عمران، من هم همین شکل از علاقه را به نقشه های تالکین، و به عنوان یک کارتونیست، مشابه همان دقت را به تصویرسازی های فوق العاده او دارم! من نمی توانم از شباهتهای موجود در نقشه های سرزمین میانه با آنچه در گوگل مپ می بینیم چشم پوشی کنم، همانطور که یک اسطوره شناس یا دین شناس نمی تواند شباهت داستان خلقت جهان توسط نغمه ایلواتار با متون باستانی را نادیده بگیرد. پس وقتی که از شباهتهای غیر قابل انکار حرف می زنم اصلا قصدم ساختن عمدی یا اجباری شباهتها نیست. این شباهت ها در نقشه ها وجود دارند و من وظیفه حرفه ای خود می دانم که آنها را برای دیگران قابل مشاهده کنم.
البته قبلا هم کارهای بسیار خوبی بر روی نقشه های سرزمین میانه انجام شده از جمله کتاب اطلس سرزمین میانه از کارن وین فونستاد، هنر هابیت و هنر ارباب حلقهها و جی. آر. آر. تالکین، هنرمند و تصویرساز از کریستینا اسکال و وین جی. هموند، همینطور مجموعه مقالات الکس اکس در وبسایت Tor.com که به عنوان یک زمین شناس ایرادات نقشه های سرزمین میانه را نشان می دهد – ایراداتی که اتفاقا تحقیق من دلایل آن را توضیح خواهند داد. اما هیچ کدام از تحقیقات فوق به ریشه یابی نقشه های سرزمین میانه در جغرافیای جهان واقعی نپرداخته اند. و دلیلی هم برای این کار نبود چرا که همانطور که قبلا در قسمت اول مقاله توضیح دادم من هم اولین بار به کمک یک تصادف این شباهتهای جالب را دیدم.
ممکن است که این سوال پیش بیاید که چرا پروفسور تالکینی که به مانند بعضی از شخصیتهایش عاشق معماگویی بود این معماها را فقط در نقشه هایش قایم کرده؟ خبر خوب این است که این معماها در ادبیات آثار تالکین هم وجود دارند. در واقع معماهای کلامی تالکین تاییدی هستند بر معماهای تصویری او! بیایید با یک نام شروع کنیم:
گاندور

The Tolkien Estate Limited – used with kind permission©
گاندور بخش جنوبی از سرزمینی است که بازماندگان پادشاهی جزیره باستانی نومه نور به رهبری الندیل و پسران نامدارش ایسیلدور و آناریون در سرزمین میانه پایه گذاری کردند. به زودی خواهید دید که کلمه گاندور مرتبط است با مناطق وابسته به گاندور در دنیای ما: مناطقی مجاور با رشته کوههای هیمالیا و کشورهای هند، پاکستان و افغانستان!
پروفسور تالکین به ما می گوید که گاندور کلمه ای است ترکیبی به زبان سینداری متشکل از گاند به معنی سنگ و دور به معنای سرزمین که مجموعا معنی می دهد: سرزمین سنگ. وجه تسمیه این پادشاهی جدید از ساخته شدن شهرهای باشکوه آن با سنگ های محلی است. حال موقعیت گاندور در نقشه سرزمین میانه درغرب موردور و کوههای اِفِل دوات را به خاطر بسپارید، و بیایید تا مناطق مشابه با آن را در دنیای خودمان را زیر ذره بین قرار بدهیم.

Map by Google Maps
با جستجو در تاریخ و جغرافیای منطقه خواهیم یافت که برای قرنها در غرب هیمالیا، دقیقا در مناطق مشابه با موقعیت گاندور در سرزمین میانه، کشوری پادشاهی با فرهنگی با شکوه و عظمتی در حد پادشاهی گاندور حکومت می کرده است. حکومتی پادشاهی با نام گاندارا!

ویکیپدیا، شهرها و پادشاهی های هند باستان، گاندارا در شمال غربی شبه قاره هند قرار دارد، دوران بودا (سال ۵۰۰ قبل از میلاد)
این نقشه گاندارا را نشان می دهد. البته ممکن است که در مقایسه با گاندور در نقشه های تالکین کوچک به نظر برسد، برای داشتن یک دید بهتر بیایید که به یک نقشه دیگر نگاه کنیم:

ویکیپدیا، نقشه گاندارا در دوران امپراطوری کوشانیان
این یکی بیشتر شبیه گوندور است! این نقشه گاندارا در دوران اوج خود در زمان امپراتوری کوشانیان نشان می دهد.
گاندارا پادشاهی باستانی است که برای هزاران سال بر این منطقه از جهان حکمفرمایی می کرده است. اگر تا به حال نام آن را نشنیده اید احتمالا بدین خاطر است که از نظر موقعیت جغرافیایی در میان سه کشور بزرگ همسایه یعنی هند، چین و ایران قرار گرفته بود. با این که گاندارا کشور کوچکی محسوب نمی شد، با اینحال قرار داشتن در میان سه قدرت بزرگ منطقه قطعا آن را لحاظ فرهنگی، سیاسی و نظامی تحت تاثیر این سه کشور قرار می داد. نام گاندرا امروزه به شکل نام شهر قندهار در افغانستان در نقشه ها خود نمایی می کند. اما این تنها چیزی نیست که از گاندارا باقی مانده، تصاویری که می بینید بخشی از آثار باستانی و هنری مربوط به این تمدن فوق العاده است.

ویکیپدیا، بودای کوچکتر بامیان، افغانستان

ویکیپدیا، بوداسف ایستاده در موزه گیمه

ویکیپدیا، خدایان دریایی گاندارا
شاید کمی عجیب به نظر برسد که نام گاندور ریشه در نام یک سرزمین واقعی داشته باشد، اما انجام این کار اصلا برای شخصی به ذکاوت تالکین عجیب نیست، چون قبلا هم مشابه این کار را با نام آتالانته انجام داده. آتالانته نامی است که برجزیره نومهنور بعد از غرق شدنش نهاده شد و به زبان کوئنیا به معنای سقوط کرده است. بگذارید که داستان سقوط نومهنور را مرور کوتاهی کنیم. ساکنین این جزیره قصد حمله به سرزمین خدایان را داشتند و خدایان جزیره شان را به عنوان مجازات غرق کردند. اگر این داستان را برای هر باستان شناس، اسطوره شناس و یا هر علاقه مند داستانهای فانتزی تعریف کنید شکی ندارد که دارید با او درباره جزیره گمشده آتلانتیس صحبت می کنید! طبق گفته افلاطون، آتلانتیس جزیره ای بود با موقعیتی نامشخص و با مردمانی مغرور و با تمدنی پیشرفته که بخاطر دست درازی به سرزمینهای دیگر مورد خشم زئوس خدای یونانی قرار گرفتند.زئوس با فرستادن طوفانی جزیره را در آب غرق می کند. شباهت داستان سقوط نومه نور با آتلانتیس غیرقابل چشم پوشی است، اما جواب پروفسور تالکین درباره اینکه آیا اسم این جزیره یعنی آتالانته ارتباطی به آتلانتیس دارد این بود:
این یک تصادف بامزه است!
تالکین می گوید که کلمه آتالانته از ریشه فعل کوئنیایی تالات به معنای سقوط کردن گرفته شده. ممکن است بعضی با این نظر من موافق نباشند، اما من حقیقتا فکر می کنم این یکی از آن جاهایی است که به نظر می رسد تالکین با ما شوخی کرده! این برای شخصی که آنقدر ابتکار دارد تا یک داستان را با نقشه آن آغاز کند اصلا نه عجیب است و نه غیر ممکن.
بیایید برویم به سراغ یک نمونه دیگر: آندوین کلمه ای است ساخته شده از آند به معنای بزرگ یا طولانی و دوین به معنای رود که بر روی هم معنی رود بزرگ را می دهد. در اینجا به نظر می رسد که تالکین برای ساختن کلمه آند(And) از تغییر دادن حرف ابتدایی کلمه رود ایندوس(سند) یعنی ایند(Ind) استفاده کرده باشد. در حقیقت او فقط حرف I را به A تغییر داده. می دانید که بخش عمده رود سند یا ایندوس حالا در پاکستان قرار دارد، اما باید این را هم بدانید که سرزمین هندوستان اصولا نامش را از همین رود گرفته است. هندوستان یا INDIA یعنی سرزمینی که در جوار رود ایندوس قرار دارد. پس اگر فرض من درست باشد کلمه آندوین احتمالا معنی شبیه به IND-DUIN یا رود هندوستان خواهد داشت!
فکر می کنم که حالا احتمالا زمان مناسبی برای پرسیدن یک سوال بسیار مهم است، سوالی که احتمالا ذهن خیلی ها را مشغول کرده باشد: چرا هند؟ چرا تبت و هیمالیا؟ چرا افغانستان و پاکستان؟ و چرا اصولا شرق؟ چرا تالکین باید از چنین مکانهایی برای داستانهای خود الهام بگیرد؟
یک منبع الهام عینی
حقیقت این است که پروفسور تالکین به وضوح در زندگی کاری خود بر فرهنگ اروپایی متمرکز بود، اما حالا به نظر می آید که حداقل جغرافیای اروپا ارتباطی با داستان های او ندارد. پس اصلا جای تعجب نیست که این انسان با دانش نقاط دیگری از کره زمین را به عنوان پایه ای برای نقشه هایی که برای پیشبرد داستان های خود ساخته بود در نظر بگیرد. وام گیری از نقشه های شرق دنیا به این معنی نیست که شرق منبع الهام او بوده است. بگذارید با یک مثال توضیح دهم.
تقریبا همزمان با خلق ارباب حلقه ها توسط تالکین، هِرژه نیز در حال نوشتن داستانهای تن تن بود. داستانهای که در بلژیک، بریتانیا، آمریکا، هند، چین، مصر، خاورمیانه و آمریکای جنوبی رخ می دهند. آیا این نشان می دهد که هرژه در آمریکای جنوبی خاطرات تلخ یا شیرینی داشته یا آیا مثلا زبان هندی تدریس می کرده؟ البته که خیر، هرژه به مانند تالکین نویسنده ای خلاق و با اطلاعات فراوان بود که محل رخ دادن داستانهای خلاقانه اش را در هر مکانی که مناسب می دید قرار می داد. و به همین شکل در هنگام خلق دنیاهای سرزمین میانه تالکین کاملا آزاد بود که به هر جایی که دوست داشته باشد فکر کند و هر چیزی را که دوست داشته باشد خلق کند، چون تالکین فانتزی نویس، همان تالکین استاد آکسفورد نیست که می بایستی دوره درسی مشخصی را آموزش می داد. تالکین در حال نوشتن کتابی آکادمیک درباره اسطوره شناسی اروپایی نبود، بلکه داشت داستانی فانتزی می نوشت. بنابراین کاملا امکان دارد که نشانه هایی از اروپا یا دیگر موضوعات مورد علاقه تالکین را بشود یا که نشود در کتابهایش یافت. برای تشخیص منابع الهام او، باید به شباهت ها، نشانه ها و اسناد اعتماد کنیم، نه به روانشناسی یا شخصیت شناسی تالکین، چرا که هرگز نمی توانیم حدس بزنیم که واقعاً چه چیزهایی در ذهن تالکین هنگام نوشتن داستانهایش می گذشته.
به احتمال زیاد هیچ وقت نتوان گفته ای از تالکین در این باره که مثلا کوههای هیمالیا منبع الهام او برای خلق موردور باشند را یافت، چون هیمالیا و دیگر سرزمینهای واقعی که در نقشه ها مشخص شده اند اصولا نشان دهنده منابع الهام تالکین نیستند. آنها فقط مکانهایی هستند که متوجه شده بود می توانند کمکش کنند تا نقشه های سرزمین میانه اش را باورپذیرتر سازد، چیزی که قطعا برای او بسیار مهم بود. همانطور که او در مقاله خود درباره داستان پریان توضیح می دهد، او معتقد بود که نویسنده داستان های پریان باید به عنوان زیر خالق جهان های ثانویه و واقع گرا خدمت کند.
پس به نظرم نیازی نیست که برای یافتن منابع الهام او به کندوکاو در روانشناسی یا تجربیات شخصی او بپردازیم، بلکه می توانیم به ویژگیهای جغرافیایی منحصر به فرد رشته کوه هیمالیا و دره رود سند در جهان خودمان بنگریم که بهتر می توانند جوابگوی ما باشند. این روش رویکردی عینی برای درک این مساله است که چرا پروفسور نقشه های خود را به این گونه که می بینیم ترسیم کرده است.
بازنمادسازی نامسئولانه
به نظرم این نوع رویکرد عینی برای تفسیر نقشه های پروفسور تالکین بسیار مناسب تر است از ایده های تخیلی که منابع الهام او را بر اساس برداشتهایی از روانشناسی و اعتقادات این نویسنده محبوب جستجو می کنند. چنین روشهایی بیشتر تمایل دارند که در مورد روانشناسی و اعتقادات شخص مورد مطالعه بگویند، به عنوان مثال حدس زده می شود که داستان ارباب حلقه ها در واقع نمادی است از جنگ جهانی اول و نبرد انگلستان در برابر آلمان و عثمانی در شرق، چرا که تالکین شخصا در این جنگ حضور داشته و به عنوان یک افسر نیروی زمینی تجربیات سختی را متحمل شده. در فیلم زندگینامه ای تالکین ما می بینیم که از دید تالکین جوان تصاویر دهشتناک جنگ به مخلوقاتی هیولا شکل تغییر می یابند. اما آیا خود پروفسور تالکین می خواست که ما سائورون، اسماگ یا اشباح حلقه را تصورات ناخودآگاه او از آتش، سلاحهای شیمیایی و دیگر شرایط جهنم گونه جبهه های جنگ در سُم بدانیم؟ او خود در نسخه دوم ارباب حلقه ها نوشت:
یک نویسنده البته نمی تواند که کاملاً تحت تأثیر تجربیات خود نباشد، اما روش هایی که جوانه یک داستان از خاک تجربه تغذیه می کند بسیار پیچیده است، و سعی در تعریف روند به شکلی دارد که در بهترین حالت حدس هایی هستند براساس شواهدی بلندپروازانه و ناکافی. همچنین این فرض نادرست است، گرچه طبیعتا جذاب می نمایاند… که تصور کنیم جنبش های ذهنی یا رخدادهای زمانی مشترک هر دو نفر [نویسنده و مفسرآثار او] لزوماً قدرتمندترین تأثیرات را گذاشته باشند.

تالکین جوان یک شعله افکن را به شکل اژدها تصور میکند — تالکین (۲۰۱۹)، شرکت فاکس قرن بیستم
بگذارید با تفسیر عجیبی که در کشور من ایران درباره ارباب حلقه ها وجود دارد آشنا شویم. هر چند که دوستداران پروفسور تالکین در ایران بسیارند، اما بعضی از خوانندگان تحت تاثیر سابقه طولانی در بدبینی نسبت به غرب در ایران قرار گرفته اند که احتمالا نتیجه رفتارهای شبه استعماری بریتانیا در ایران و روابط نه چندان دوستانه ایران با آمریکا در چهار دهه گذشته باشد. گفته معروفی برگرفته از تکیه کلام یک شخصیت محبوب داستانی در ایران هست که می گوید: کار کارِ انگلیسی هاست! معنی اش این است که در پشت پرده هر اتفاقی یک توطئه انگلیسی قرار داد! شاید این طرز تفکر باعث شده که بعضی از هموطنان من ارباب حلقه ها را توهینی به مردم خاورمیانه و در امتداد رفتار استعماری اروپا فرض کنند!

دایی جان ناپلئون، شخصیت تخیلی کتاب و سریالی محبوب به همین نام. او خودش را قهرمان جنگ با ارتش بریتانیا تصور میکند و نماد کسانی است که در پشت هر اتفاقی یک تئوری توطئه را میبینند
بعضی در ایران به این باورند که شرق در داستانهای تالکین نمادی از خاورمیانه است، آنها هارادریم های تیره پوست را نمادی از مسلمانان فرض می کنند بنابراین احساس می کنند که به آنها اهانت شده. نویسنده کتاب چه کسی است؟ یک انگلیسی. این بازنماد سازان نامسئول می گویند که این دلیلی بر این است که: کار کارِ انگلیسی هاست!
یک نمونه دیگر از بازنمادسازی نامسئولانه: من مدتهاست که گفته های طرفداران آثار تالکین در گروههای مجازی را با دقت مطالعه می کنم تا نظراتشان را درباره معنی و مفهومی که داستانها و شخصیتهای آن برایشان ایجاد می کنند را بفهمم. چیزی که متوجه شدم این بود که از زمان شروع جنگ سوریه و حملات تروریستی داعش در اروپا، این باور که ارباب حلقه ها نماد یک جور نبرد بین دنیاهای مسیحی و اسلامی است در بین خوانندگان مسیحی تالکین هم شدیدا رواج پیدا کرد. چرا اینچنین تصورات عجیب و متضادی درباره معانی پنهان در ارباب حلقه ها وجود دارد؟ واقعیت این است که بعضی از خوانندگان آثار تالکین به خود اجازه می دهند که برداشت خود از تالکین را به جای شخص تالکین بگذارند. عجیب نیست که تالکین اخیرا حتی به نژاد پرست بودن هم متهم شده! این اتهامی وحشتناک و ناصحیح برای انسانی چنین شریف است. فکر می کنم که این چنین اتهام زنی هایی از بازنمادسازی نامسئولانه ناشی می شود، یعنی که داستانی را به آن شکلی که خود می خواهیم بازتعریف و نمادسازی کرده و سپس تفسیری خود خواسته را از آن بیرون بکشیم. براساس آنچه که تالکین گفته و آنچه که شباهتهای نقشه ها نشان می دهند به نظر نمی رسد که داستانهای تالکین خیلی نمادپردازانه باشند. شباهتهایی که در نقشه ها می بینیم آنطور که من حدس می زنم بیشتر نوعی معما هستند تا نوعی نماد از برخورد میان تمدنها! خوشبختانه تالکین از طریق نقشه ها به وضوح لوکیشنهای داستانهایش را دارد نشان می دهد، بنابراین موردور نه خلافت عثمانی است، نه رایش سوم، نه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و نه خاورمیانه اسلامی! نقشه موردور از کوههای هیمالیا در آسیا برداشت شده و هیچ معنی خاص سیاسی و استعماری هم در آن پنهان نیست. ظاهرا تنها دلیل استفاده از آن هم شکل خاص دایروی آن است که کاملا مناسب است برای صعب العبور شدن دسترسی به کوه هلاکت و سخت تر شدن کار برای هابیتهای بیچاره.
امیدوارم با اطلاعات جدیدی که درباره نقشه ها داریم این شکل از بازنمادسازی نامسئولانه درباره آثار تالکین کمتر بشود، اما از طرفی هم نگرانم که حالا عده ای دعوای موردور با گاندور را به تشنجهای اخیر بین هند و چین ربط بدهند!
قسمت اول مقاله «داستان نقشه توضیح گذاری شده و معماهای پنهان پروفسور تالکین»
قسمت دوم مقاله «داستان نقشه توضیح گذاری شده و معماهای پنهان پروفسور تالکین»