نجیب زاده ای گوندوری که پسر نوهی پادشاه کالماکیل بود. زمانی که الداکار پادشاه گوندور شد، یک ناآرامی عمومی به وجود آمد زیرا مادر او ویدوماوی از مردم شمال بود و او تنها از طرف پدر صاحب خون گوندوری بود. کاستامیر از این ناآرامی بهره برد و شورشی را سامان داد و موفق شد که الداکار را سرنگون کند و الداکار به تبعید گریخت. به مدت ده سال او ظالمانه بر گوندور حکمرانی کرد اگر چه الداکار در تبعید سپاهی فراهم کرد و باز گشت و کاستامیر را بیرون راند و تاج وتختش را پس گرفت.
انسان ها
مردان شمالی اهل روانیون (نیاکان ائوتئود)
یکی از قومهای آدمیان که زمانی پرجمعیت بود و در حاشیهی سیاهبیشه و زمینهای شرقی رودخانهی رانینگ طی قرنهای نخست دوران سوم زندگی میکردند. به دلیل پرورش اسب و سوارکاری مشهور بودند و مرزهای خود را در جغرافیای سرزمین میانه تشکیل دادند: انحنای شرقی سیاه بیشه عمدتاً کار مردان جنگلی آنان بود. این مردان شمالی در دوستی و اتحاد با همسایه جنوبیشان گوندور بودند.
پس از وقوع طاعون سیاه و کمی بعدتر درگیری با ارابهسواران، به تدریج از تعداد مردمان شمالی اهل روانیون کاسته شد و به دسته های مختلف تقسیم شدند. یکی از آنها، که توسط ماروینی هدایت میشد، به سوی شمال درهی آندویین کوچ کردند و آنجا استقرار یافتند. اینان اجداد ائوتئود و در نتیجه روهیریم بودند.
مردمان شمالی (اجداد روهیریم)
مردمانی از شمال سرزمین میانه و خصوصاً آنهایی که در بخشهای شمالی دره آندوین زندگی میکردند و اجداد روهیریم بودند.
نسب مردمان شمال
خاستگاه مردمان شمال به سختی قابل تشخیص است. به نظر میرسد که اجداد آنان از چند گروه متفاوت باشند، بدان معنی که سرچشمهی آنان آمیزهای از چند قوم مختلف بوده تا تنها یک قوم واحد.
بیشتر به نظر میرسد از مردمی ریشه گرفته باشند که با اداین رابطهی نزدیکی داشتند، اما از کوهستان آبی عبور نکردند و به بلریاند نرفتند. به نوعی میتوان ایشان را مردمانی معادل الفهای سیلوان گرفت، کسانی که این زمان، از سفر بزرگ به سمت غرب رو برگرداندند. ضمیمهی الف-۱ بخش چهارم کتاب ارباب حلقهها، در مورد مردمان شمال چنین میگوید: «…{ایشان} از نظر خویشاوندی در مقایسه با مردمان کهتر به دونهداین نزدیکتر بودند (زیرا بیشتر اینان از اعقاب مردمانی بودند که اصل و تبارشان به اداین عهد باستان میرسید.)» (بازگشت شاه، صفحهی ۶۳۰، انتشارات روزنه)
بنابراین، خلاصهی برداشت آن است که دو سرچشمه برای مردمان شمال داریم: آنهایی در اصل و نسب با اداین مشترک بودند و آنها که نبودند (چرا که آنها فقط در تبار با اداین مشترک بودند در نتیجه برخی از آنان باید از دودمان دیگری باشند.)
در کتاب افسانههای ناتمام تفسیر دقیقتری وجود دارد: «ظاهراً مردمان شمالی خویشاوندان نزدیک سومین و بزرگترین گروه از دوستان الفها بودند که تحت حکومت خاندان هادور قرار داشتند.» بدین ترتیب منبع سومی نیز به دست میآید، چرا که مردمان شمالی که اینجا وصفشان آمده صرفاً با اداین تبار مشترک ندارند: آنان به نسبت دیگران نسب نزدیکتری داشتند، پس قطعاً درون شجرهنامهی اداین جای میگرفتند. تقریباً چنین مینماید که این مردمان «خاندان چهارم اداین» را شکل داده باشند. خاندانی که نتوانست به دنبال دیگران از کوهستان بگذرد.
نهایتاً فارامیر توضیح دیگری را در کتاب دو برج، فصل پنجم بیان میکند. مشخصاً در ارتباط با روهیریم و اصلیت آنان چنین بیان میکند: «…شاید نسبت مستقیم با هادور زرینموی، دوست الفها نداشته باشند ، اما تبارشان به پسران او و مردمی میرسد که به فراخوان جواب رد دادند و از دریا به طرف غرب نرفتند.» بنابراین، اجدادی هستند که صرفاً با اداین مرتبط نبوده بلکه در عمل از نسل آنان بودند. به ویژه این که در هجرت بزرگ به سمت سرزمین تازه برپا شدهی نومهنور نپیوستند.
آیا تالکین توضیحی برای همه تفسیرهای گرد آورده خود داشته است: احتمالاً خیر. تمام این تفاسیر احتمالاً از ایدههای تکامل یافته شکل گرفتهاند تا ایدهی اولیه. از دیگر سو، هر سهی اینها مستقیم از متن ارباب حلقهها نشأتگرفتهاند و نمیتوان آنها را مردود دانست.
در حقیقت، کاملاً غیر ممکن نیست که روایتهای مختلف را با هم وفق دهیم، اما برای انجام آن نیاز به تصویری دقیق از اصلیت مردمان شمال که با مردمان دیگر آمیخته بودهاند داریم. ایشان تا حدودی با اداین خویشاوند هستند و تا حدودی نیستند و بعدها، در تاریخاشان کسانی که با خاندان هادور نسبت داشتند آنها را نیز منسوب به خود خواندند. ولی حتی این نیز راه حل ایدهآل نیست: برای مثال، اگر مردمان شمال، مردمی آمیخته مانند این بودند، چطور فارامیر توانست تشخیص دهد که کدام گروه، ریشهی دقیق روهیریم بوده؟ با این وجود، اگر همهی دانستهها را با هم وفق دهیم، باز هم تصور توضیحی متفاوت و ممکن، دشوار خواهد بود.
نکته:
- تشخیص دقیق زمان جدایی مردمان شمال از سایر اقوام انسانی مشکل است. تاریخی که وجود دارد، تقریباً قرن سوم دوران نخست است، که با عبور آدمیان از کوهستان آبی ارتباط دارد. آنها که گذشتند بعدها اداین نامیده شدند. بنابراین، تاریخ مذکور، تاریخی محتمل برای جدایی میان اولین اداین و اجداد اصلی مردمان شمال است.
مردان شمالی (گویشوران گفتار باستانی)
لغتی که به نظر میرسد اساساً معادل «مردان شمال» باشد. آنان، مردمی بودند که در اصل، در بخشهای شمالی سواحل آندوین زندگی میکردند و روهیریم از میان همین مردم شکل گرفتند. ایشان به واسطهی تمایز گفتاری که با گفتار مشترک داشتند برجسته گشتند، گفتاری که تالکین نماد گویش قدیمی انگلیسی گرفته بود. خاستگاه لغاتی مانند سارومان و اورالد به شمار میرفت.
دونهداین شمال (دونهداین آرنور و نوادگان آنان)
دو پادشاهی توسط الندیل پایهگذاری شد و در اصل پسرانش را برای شکلدهی دو بخش بزرگ مردمان دونهداین در نظر گرفته بود تا نقش پادشاه والامقام آنومیناس را ایفا کنند. اما این موضوع میسر نشد. مرگ ایزیلدور، پسر الندیل در شبیخون دشتهای گلادن، سبب سوق دادن به سلسله اتفاقاتی شد که موجب جدایی آرنور در شمال از گوندور در جنوب شد و دو پادشاهی مسیر متفاوتی را در تاریخ ادامه دادند.
آرنور، پادشاهی شمالی دونهداین مستقیماً توسط وارثان ایزیلدور رهبری میشد که شروع آن والاندیل کوچکترین پسر او بود. اگرچه دودمان دونهداین شمالی مستقیماً به پادشاه برین میرسید، اما قلمرویی پرآشوب بود. اختلافات داخلی و جنگ با آنگمار آرنور را ضعیف و نهایتاً نابود ساخت. دونهداین شمال به تدریج کم شدند و به مردمی سرگردان تبدیل گشتند.
با این وجود، تبار ایزیلدور در سرکردگان دونهداین ادامه پیدا کرد. آراگورن دوم وارث ایزیلدور، سی و نه نسل پس از او، کسی بود که پادشاهی دونهداین را بعد از سه هزار سال بار دیگر متحد و یکپارچه ساخت.