قسمت چهارم سریال حلقههای قدرت «موج عظیم» (The Great Wave) نامیده شده است که بیگمان به سرانجام قریبالوقوع نومهنور اشاره دارد، جزیرهای بزرگ که والار برای اقامت اداین به پاس از وفاداریشان در جنگ خشم و براندازی مورگوت، تدارک دیدند. نومهنور در سراشیبی سقوط خود قرار دارد و ملکه نایبالسلطنه از این امر ناآگاه نیست، سرنوشتی مرگبار که در انتظار نومهنور است و شخصیتهای حکایت ما فرار از تقدیر شوم را میجویند. موجی عظیم که نومهنور را در کام خود فرو میبلعد، در دقایق نخست این قسمت میبینیم که میریل (سینتیا ادای-رابینسون) درگیر کابوسی وحشتناک شده است، امواجی که در حال بلعیدن نومهنور است و شهر آرمنهلوس پایتخت نومهنور را غرق در آن میکرد و در لحظه پایانی میریل که کاری از او ساخته نیست این تقدیر شوم را در آغوش کشید.
در وهلهٔ نخست این سکانس یادآور نقل قولی از سیلماریلیون است که فرجام تار-میریل را نشان میدهد:
«و آخر از همه موج فزاینده، سبز و سرد و کف بر تارک، زمین را در نوردید و شهبانو تار میریل را، زیباتر از سیم یا عاج یا مروارید در آغوش کشید. بسیار دیر بود کوشش او برای بالارفتن از راههای پرشیب منلتارما به سوی آن جایگاه مقدس؛ زیرا آب از او پیشی گرفت، و فریاد او در خروش باد گم شد.»
سقوط نومهنور، سیلماریلیون
پیشآگاهی در داستان تالکین بارها رخ میدهد و شاهد بسیاری از این پیشآگاهیها در داستان های تالکین هستیم، آیندهنگری و غیبگویی و دیدن چنین رویاهایی در این خاندان وجود دارد (تار پلانتیر خود به پیشگوییهایی معروف بود که تحققشان حتمی بود) به نوعی دوراندیشی در خون شاهان و ملکهها و بسیاری از آدمیان مانند الفها نهفته شده دیدن سقوط نومهنور نیز به مانند آن طراحی و در داستان پرداخته شده است. تار میریل آیندهای را مینگرد که دنبال فرار از آن است هر چند چگونگی آن برای او هویدا نیست.
البته دیدن چنین رویایی برای طرفدار دو آتشه تالکیم کمی آشناست این رویا را ما باز در سه گانه جکسون مشاهده کردیم اینبار از طریق ائووین اهل روهان، در سکانسی از بازگشت شاه ائووین رویای خود را درحالی که بسیار آشفته و پریشان است برای آراگورن بازگو میکند، دیالوگ های آن بدین شرح است:
«در رویا موج عظیمی را دیدم
که سرزمین های سبز رو فرو پوشید و تپه ها را گرفت
من بر آستانه پرتگاه ایستاده بودم
مغاکی که در پیشگاه پاهایم بود تاریک تاریک بود
روشناییای در پس پشت من درخشید
ولی نمیتونستم برگردم
تنها میتونستم اونجا منتظر بمانم…»
در کتب تالکین این رویا متعلق به فارامیر پسر دنهتور است، که در اقتباس جکسون بنا بر دلایلی با ائووین عوض شده است. وقتی که فارامیر و ائووین در شفاخانه ها دوردست ها را مینگریستند، روایت آن در کتاب بازگشت شاه اینگونه است.
…باد از وزش ایستاد و روشنایی رنگ باخت و خورشید تار شد و همهٔ صداها در شهر یا زمینهای اطراف خاموش گشت؛ نه صدای باد، نه صدای گفتوگو، نه آواز پرنده، نه خشخش برگ، نه صدای دم زدن خودشان شنیده نمیشد؛ حتی قلبشان از تپش ایستاد و زمان از حرکت بازماند.
و همچنان که ایستاده بودند، دستهاشان با هم تلاقی کرد و در هم چفت شد، هر چند که خود نمیدانستند. بی حرکت منتظر چیزی ماندند که نمیدانستند چیست. آنگاه طولی نکشید که انگار بر فراز ستیغ کوههای دوردست، کوه پهناور تاریک دیگری سربرافراشت و همچون خیزابی که بخواهد جهان را در کام خود فرو برد، سر به آسمان کشید، و گرداگرد آن آذرخش ها سوسو زد، و سپس لرزشی زمین را درنوردید، و احساس کردند که دیوار های شهر به جنبش درآمد. صدایی آهمانند از زمین های دور و اطراف به آسمان بلند شد؛ و قلبشان به یک باره از نو تپیدن آغاز کرد.
فارامیر گفت: «این مرا یاد نومهنور میاندازد،» و از شنیدن صدای خودش تعجب کرد.
ائووین گفت: «یاد نومهنور؟»
فارامیر گفت:« آری یاد سرزمینهای وسترنس که غرق شد، و یاد موج سیاه عظیمی که تمام زمینهای سبز را فرو پوشید و روی تپهها را گرفت و تاریکی گریزناپذیر از راه رسید. اغلب خواب آن را میبینم.»
کارگزار و شاه، بازگشت شاه
به غیر از این فارامیر به همراه بورومیر خوابی دوراندیشانه در باب شورای الروند و سرنوشتی که به همراه آن خواهد بود نیز داشتند:
در خواب دیدم که آسمان مشرق تاریک شد و تندر لحظه به لحظه رو به فزونی گذاشت در مغرب نوری رنگ پریده در آسمان درنگ کرده بود و از میان آن صدایی شنیدم، صدایی دور اما واضح که فریاد میزد:
شمشیری را بجوی که شکسته بود:
آن را در ایملادریس میابی؛
شورایی به پا خواهد شد
نیرومندتر از افسونهای مورگول
نشانهای خواهی دید
که نشان از تقدیر نزدیک دارد
بلای جان ایزیلدور بیدار خواهد شد،
و هافلینگ آن را خواهد آورد.
شورای الروند، یاران حلقه
سرمنشأ این رویاها و مکاشفهها – اگر سرمنشأیی داشته باشند – به گمان بسیار به والار برمیگردد، خدایانی که منزلگاهشان در غرب، در سرزمین قدسی است، شاید ایرمو ارباب مکاشفهها و رویاها، شاید هم اولمو که دوستدار الفها و آدمیان است «و هیچگاه آنان را به حال خویش رها نکرده»
بار ها در داستان های تالکین با چنین خواب ها و رویاهایی مواجهه شدهایم اولمو در دوران نخست در حالی که خدایان بر الفها خشم گرفته بودند به یاریشان آمد و بارها هشدار به آنان داد، نحوه این یاری رساندنهایش گاهی به وسیله رویا بوده است.
«اما اولمو که از رودخانه فراز میآمد، خوابی ژرف و رویاهایی گران بر ایشان [فینرود و تورگون] مستولی ساخت؛ و اضطراب رویا پس از بیداری همچنان برجای ماند،اما هیچیک با دیگری سخن نگفت، زیرا رویا به روشنی در خاطر آن دو نمانده بود، و هر یک بر این باور بودند که اولمو پیغام را تنها برای خود او فرستاده است. اما پس از آن، همیشه بیقرار بودند و اندیشناک از آنچه ممکن است واقع شود، و یکه و تنها در سرزمینهای ناپیموده سرگردان بودند، و اطراف و اکناف را در پی پناهگاهی مستحکم میجستند؛ زیرا به گمانشان اولمو فرموده بود تا مهیای روز بلا باشند، و گریزگاهی بنا نهند، پناهگاهی برای آن روز مبادا که مورگوت از آنگباند بیرون زند و سپاهیان شمال را منهزم سازد.»
حدیث بازگشت نولدور، سیلماریلیون
به احتمال بسیار نیز با این رویای پریشان کننده هشداری به ملکه تار میریل داده شده مبنی بر تقدیر قریب الوقوع نومهنور و میبایستی میریل دست به تحولاتی در نومهنور بزند.
این کابوس ترسناک و مشوش کننده برگرفته از خوابی واقعی از تالکین است، نخستین بار همو بود که این خواب را دید. و آن را به داستان خود اضافه کرد، رویای فارامیر/میریل الهام گرفته شده از رویای خود شخص جی.آر.آر. تالکین است.
[این رویا را…] تنها یکی از فرزندانم از من به ارث برده است [آنگونه که میپندارم] ، [پسر دوم تالکین، مایکل.] گرچه من تا همین اواخر این را درباره پسرم نمیدانستم، و او هم درمورد من نمیدانست. منظورم رؤیای مکرر دهشتناک موجی عظیم است که سر به آسمان میکشد و گریزناپذیر درختان و سرزمین های سبز را فرو میپوشد. (من آن را برای فارامیر باقی گذاشتم.)
نامه ۱۶۳ از سری نامه های جی.آر.آر. تالکین
وقتی فارامیر از مکاشفه های شخصی خود از موجی عظیم صحبت می کند، به جای من صحبت می کند. آن مکاشفه و رویا همیشه با من بوده است – و (همانطور که اخیراً کشف کردم) برای یکی از فرزندانم [مایکل] به ارث رسیده است.
نامه ۱۸۰ از سری نامه های جی.آر.آر. تالکین
ندایی مخوف از دوران کهن
از قلب تاریکی ها
از ارواح آنگمار و خادم مورگوث
مدام در آردا می گوید
I see you