سریال با صدای گالادریل آغاز میشود. او میگوید که هیچ چیز از ابتدای کار پلید نیست و بلافاصله صحنهی بازی کودکان الف در سرزمین قدسی، والینور به نمایش در میآید. این صحنه مربوط به دوران دو درخت است، دو درخت آورندهی نور که یاوانا، والی رستنیها با آواز خود آنان را رویانده بود. کودکان الف ظاهرا، با صلح و آرامش در حال بازی هستند. گالادریل کودک نیز در حال ساختن یک قایق با نوعی کاغذ است. کودکان الف او را برای ساختن چنین چیزی مسخره میکنند، یکی از این کودکان موی سرخرنگی دارد که ممکن است نمایانگر این باشد که این کودکان فرزندان فئانور، عموی گالادریل و کودک مو سرخ نیز مایدروس معروف باشد.
پس از اینکه قایق کاغذی گالادریل در جویبار به حرکت در میآید، تغییر شکل میدهند و به شکل یک قو در میآید که در نوع خود جالب توجه است. در فصل وداع با لورین کتاب یاران حلقه گالادریل سوار بر قایقی به شکل قو با یاران حلقه وداع میکند اما مهمتر از آن این قایق شاید به صورت نمادین به خویشاوندکشی آلکوئالونده اشاره کند. گالادریل فرزند فینارفین شاهزادهی الفهای نولدور و ائارون شاهدخت الفهای تلهری است. کشتیهای الفهای تلهری به شکل قو هستند و در جریان خویشاوندکشی فرزندان فئانور، کشتیهای تلهری به آتش کشیده میشوند.
قایق قو شکل گالادریل توسط سنگهایی که کودکان الف -من جمله الف مو سرخ- پرت میکنند، غرق میشود که باعث دعوای گالادریل با بقیهی کودکان میشود و نشاندهندهی روحیه پر حرارت و مبارزه طلبانهی گالادریل از همان ابتدای کودکی است. در اینجا برادر او، شخصیتی که به عنوان فینرود فلاگوند معرفی شده است وارد میشود که نقشی حمایتگرانه برای گالادریل دارد و نحوهی مکالمه و ارتباط این دو از رابطهی عمیق بین آنها خبر میدهد.
پس از آن فینرود شروع به حرکت میکند و نمایی از دو درخت والینور به نمایش در میآید که در اولین پوستر رسمی آمازون از سریال ارباب حلقهها دیده شده بود. بلافاصله به صورت کوتاه صحنههایی از تاریک شدن و خشک شدن دو درخت والینور به نمایش در میآید، سایهی ملکور مورگوت بر بالای سر تنهی خشک و تاریک دو درخت نقش میبنند. از آنجایی که سریال حق نمایش وقایع سیلماریلیون را ندارد، نمیتواند به نقش اونگولیانت در نابود ساختن دو درخت اشاره کند اما اگر با دقت به این سکانس نگاه کنیم، رگههایی از تار عنکبوت را به هنگام نابود شدن درختان والینور میتوان مشاهده کرد.
در ادامه به اختصار ماجرای لشکرکشی الفها از والینور به سرزمین میانه مطرح میشود و صحنهای شبیه به صحنهی سوگند فئانور به تصویر در میآید. نکتهی قابل توجه این است که سوگند فئانور را فقط فئانور و پسران او یاد میکنند اما در اینجا فینرود را نیز در حال بالا بردن شمشیرش به همراه بقیه جنگجویان الف میبینیم.
در ادامه سکانسهایی از لشکرکشی الفها به سرزمین میانه قابل مشاهده است. نبردهای میان الفها و مورگوت احتمالا به دلیل مسائل حقوقی به صورتی کاملا فشرده و بدون تفکیک از یک دیگر و یا نامگذاری مشخص نمایش داده میشود. بنابر گفتهی ویل فلچر بازیگر نقش فینرود سکانسی که فینرود در محاصره و در حال فریاد زدن است مربوط به نبرد شعلههای ناگهان، داگور براگولاخ است. پشتهی کلاهخودهایی که گالادریل کلاهخود برادرش را به آن اضافه میکند یادآور نبرد اشکهای بیشمار است و در نهایت جسد فینرود با زخمهایی مانند اثر پنجه و نماد خود سائورون مشاهده میشود. در نگاه اول تمام این جنگها یک جنگ و علت مرگ فینرود کشته شدن در نبرد به نظر میرسد اما نکتهی قابل توجه این است که شخصیت فینرود فلاگوند در جریان پویش برن و لوتین در سیاهچال سائورون از پای درآمد و رد زخمهای چنگال مانند احتمالا اشارهی گنگی به همین ماجرا است، همانند تارهای عنکبوت روی دو درخت. صحنهی غرق شدن الفها و ساختمانها در فضایی آتشین اشاره به نبرد خشم که منجر به بندی شدن ملکور و غرق شدن سرزمینهای بلریاند میشود دارد.
گالادریل خنجر فینرود را بر میدارد و با این حرکت نمادین پیمان فینرود در مورد نبرد با سائورون، که از جنگ خشم جان سالم به در برده را از آن خود میکند.
در ادامه مشاهده میشود که گالادریل سرسختانه به جست و جوی خود برای یافتن سائورون ادامه میدهد و تمام نقاط دورافتاده و خطرناک، من جمله فورودوایت را برای پیدا کردن او زیر پا میگذارد. در اینجاست که مقدمهگویی گالادریل که یادآور مقدمهگویی گالادریل با بازی کیت بلانشت در ابتدای اولین فیلم سهگانهی پیتر جکسون است، به پایان میرسد و داستان آغاز میشود. گالادریل در جست و جوی خود به علامتی از سائورون، مشابه همان علامتی که بر بدن برادرش حک شده بود بر میخورد اما الفهای تحت فرمان او از دستورش برای ادامهی جست و جو اطاعت نمیکنند.
بخش بعدی که به نمایش در میآید مربوط به هابیتهاست. هارفوتها که اجداد هابیتهایی هستند که بعدها در داستان ارباب حلقهها با آنها آشنا میشویم. هارفوتها که در نظر انسانهای شکارچی موجودات خطرناکی هستند، توانایی استتار ویژهای را از خود نشان میدهند. هارفوتها که در دورهی کوچ نشینی خود به سر میبرند، اقامتگاههای خود را هم به زیبایی بوسیلهی گیاهان و عناصر طبیعی پنهان میکنند. این موجودات خوشخوراک و محافظهکار ویژگیهایی که نسلهای بعدی آنها در شایر آنها را به نمایش میگذارند را دارا میباشند. البته در میان آنها استثناهایی مانند نوری برندیفوت با بازی تحسین برانگیز مارکلا کاونا وجود دارند که طبعی کنجکاو و سرکش دارند و همین موضوع باعث بوجود آمدن ماجراهای بعدی یعنی پیدا شدن شخصیت ناشناس غریبه توسط این کاراکتر میشود. با توجه به باقی ماندن شش قسمت دیگر از فصل اول سریال هنوز برای قضاوت زود است اما به نظر میرسد که اقتباس آمازون تصویر موفق و حتی جذابتری از هابیتها در مقایسه با سهگانهی پیتر جکسون ارائه داده است.
الروندی که در سریال حلقههای قدرت به نمایش در میآید هنوز در ابتدای جوانی خود به سر میبرد و به عنوان چاووش گیل-گالاد، شاه برین نولدور در دوران دوم به او خدمت میکند. فرستادهی گیل-گالاد به الروند تاکید میکند که فقط اربابان الف حق شرکت در جلسهی پیش رو را دارند و نمایی از چهرهی ناراضی الروند، نمایان کنندهی این است که الروند از جایگاه خود ناراضی و در تلاش برای اثبات خود است. همانطور که در کتاب ارباب حلقهها آمده است، الروند یکی از بزرگترین اربابان معرفت و کتاب فرهنگ عامه خاص خود را نگاشته است.
به نظر میرسد که رابطهی دوستانهی عمیقی میان الروند و گالادریل برقرار است و همانطور که رابرت آرامایو در مصاحبه با رسانهی Looper اشاره کرده بود، الروند گالادریل را قهرمان خود میداند. الروند و گالادریل که حالا در قلمرو لیندون رخت جنگ را کنار گذاشته و ملبس به لباسی اشرافی است، مقابل پردهای از نقش حرکت کشتیها به سوی قلمرو قدسی با هم گفت و گو میکنند. الروند به گالادریل یادآوری میکند که با در نظر نگرفتن دستورات گیل-گالاد در جریان جست و جوی سائورون از فرمان او سرپیچی کرده و حالا شاه به جای مجازات از او تقدیر میکند. در مراسم تقدیر، گالادریل تنها کسی است که در مقابل گیل-گالاد، شاه برین نولدور زانو نمیزند و سخنان گیل-گالاد در پایان جنگ و آغاز دوران صلح را با چهرهای ناراضی دنبال میکند. در نهایت مشخص میشود که گیل-گالاد فرمان بازگشت گالادریل و همراهانش را به والینور، سرزمین نامیرایان در غرب صادر کرده است. در گفت و گوی پس از مراسم، گالادریل در جایی که به نظر میرسد مکان یادمان درگذشتگان بزرگان الف باشد با الروند صحبت میکند. مجسمهی مردی که سگ تازی در کنار اوست یادآور کلهگورم است که هوآن را از اورومه هدیه گرفته بود.
گالادریل در مقابل مجسمهی فینرود به الروند میگوید که با توجه به چیزهایی که دیدهاست باور ندارد که پلیدی به طور کل نابود شده باشد و نمیتواند با قلبی آرام از جنگیدن دست بکشد. الروند در پاسخ میگوید که او نیز سهم خود از پلیدی را دیده است که به سرنوشت خود و برادرش الروس، کشته شدن پدر و مادر و اسارتش به دست پسران فئانور اشاره دارد. با اینحال گالادریل بر تجربهی بیشتر خود در دیدن پلیدی عظیمتر اصرار دارد و میخواهد از رفتن به غرب سر باز بزند، چرا که نمیتواند حیات جاودانهاش را با درد و تاریکی که در درونش حس میکند تحمل کند. الروند به گالادریل قول میدهد که اگر شایعاتی که در مورد سائورون وجود دارد حقیقت داشته باشد، از تلاش برای نابودی او دست نمیکشد. چیزی که بعدها در جریان داستان ارباب حلقهها شاهد آن هستیم. الروند گالادریل را به رفتن قانع میکند تا شاید بتواند روح خود را در سرزمین قدسی التیام بخشد.
با رفتن گالادریل گیل-گالاد دلیل تبعید ضمنی او را برای الروند، بیدار کردن همان پلیدی که گالادریل بدنبال اوست را توسط خودش بیان میکند. رفتار و نحوهی صحبت گیل-گالاد شبیه به چیزی است که بعدها در ارباب الروند ارباب حلقهها مشاهده میشود که این نشاندهندهی تاثیر عمیق گیل-گالاد بر الروند است. شاه برین ماموریت جدیدی را به چاووش خود میدهد که همکاری با کلهبریمبور، نوهی فئانور، بزرگترین صنعتگران الف در پروژهی جدیدش است.
خط داستانی دیگری که در قسمت اول به نمایش در میآید داستان برانوین، از سرزمینهای جنوبی و آروندیر، یکی از الفهای نگهبان آن خطه است. آدمیان این منطقه زمانی با پلیدی متحد شده بودند و اکنون الفها در حال نگهبانی از آنان هستند تا مبادا این اتفاقات تکرار شود. اما بر خلاف الفهای نامیرا، این نسلهای بعدی آن آدمیان شرور هستند که به گناه مادران و پدران خود مجازات میشوند و این مسئله سبب نفرت و تفرقه میان الفها و آدمیان در این منطقه شده است. در این میان برانوین، شفادهندهی انسان رابطهی عاشقانهای را با آروندیر الف دارد که این از نظر هر دو نژاد مذموم است. پیوند میان الفها و انسانها یکبار میان برن انسان و لوتین الف/مایا و تور انسان و ایدریل الف صورت گرفت که هر دو سرنوشت اندوهباری را در انتها شامل شد. در این میان تئو، پسر برانوین، همزمان با اتفاقات مشکوکی مانند مسموم شدن گاوها، شمشیری را پیدا میکند که نماد سائورون، همان نماد نقش بسته بر جسد فینرود و سنگ فوردوایت را دارد. با اینکه دوران صلح از طرف شاه برین اعلام شده است، آروندیر حاضر به ترک روستای تیرهاراد نمیشود و با برانوین به جست و جوی علت مسموم شدن گاوها میرود. جست و جویی که در نهایت به صحنهی هولناک خرابههای روستای مجاور، هوردرین منجر میشود.
انتهای ماجرای گالادریل در این قسمت از سریال بر روی کشتی راهی والینور به تصویر در میآید. جایی که افرادی که لباسهای خانگیان گیل-گالاد را به تن دارند با تشریفات خاصی لباسهای نبرد را، من جمله خنجر فینرود را علیرغم بی میلی گالادریل، از تن گالادریل و همراهانش خارج میکنند، چرا که در سرزمین نامیرایان به آنها احتیاجی ندارند. تغییر لباسی که دیده شدن آن در تریلر باعث گیج شدن برخی از مخاطبان شده بود. در سکانسی رویایی و باشکوه همزمان با نزدیک شدن به نوری کور کننده که گویا ورودی سرزمینهای والار است، همهی الفها ناخودآگاه شروع به آواز خواندن میکنند، اما گالادریل نمیتواند با آنها همراهی کند چرا که هنوز سنگینی و اندوه را در قلب خود حمل میکند. همزمان با باز شدن دروازههای والینور شهابسنگی در آسمان مشاهده میشود که از زاویه دید افرادی مانند گیل-گالاد، الروند و کلهبریمبور، آروندیر و برانوین، یک خانوادهی انت با حضور یک بچه انت کوچک و در نهایت نوری دیده میشود. گیل-گالاد یکی از برگهای طلایی مالورن را نگاه میکند که در حال آلوده شدن به نوعی مادهی سیاهرنگ، چیزی مشابه شیرسیاه رنگی که گاو بیمار روستای تیرهاراد داشت است.
گالادریل نمیتواند از یادآوری سخنان برادرش فینرود دست بردارد و در آخرین لحظه خنجر او را برداشته و به درون آب شیرجه میزند. آبهایی که با بسته شدن دروازههای والینور تیره و تاریک میشوند.
در انتهای این قسمت نوری برندیفوت با شگفتی و احتیاط به محل سقوط شهابسنگ که گویا در نزدیکی محل سکونت هابیتها است نزدیک میشود.
سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت را میتوانید با زیرنویس اختصاصی آردا به همراه توضیحات تکمیلی منطبق با کتب جی.آر.آر. تالکین را از بخش ویژه سریال دریافت کنید.
عالی بود، خیلی ممنون، خسته نباشید، بی صبرانه منتظر تحلیل قسمتهای بعدی هستم?
ممنون. من کتابها رو خونده بودم، ولی اکثر این موارد رو یادم رفته بود.
با مرور شما همه چیز بیشتر برام چذاب شد. خییلی ممنون!