–مصاحبه کننده: منصوره صادقی
۱.با سلام و وقت بخیر خدمت شما، فرزین سوری عزیز. قبل از هر چیز ممنون از این که قبول کردید وقتتان را به آردا اختصاص بدهید. خودتان را کمی برای همراهانمان معرفی میکنید؟
سرویراستار انتشارات پیدایش و سردبیر وبسایت مجلهی سفید هستم و دبیر جایزهی نوفه. اما علاقهی شخصی من به ترجمهی ادبی است که معمولاً هم کتاب کامل ترجمه نمیکنم و بیشتر برای مجلات مختلف داستانهای کوتاهی که واقعاً دوستشان دارم را ترجمه میکنم. از نوشتن لذت میبرم و به طور خاص در مورد بخشهایی از زندگی مینویسم که آدمها را کمی قلقلک بدهد و شاید حتی مخالف جریان فکری غالب باشد. به نظرم اینطور نوشتن لذت بیشتری دارد. بیشتر فعالیتم در زمینهی ادبیات به خصوص ادبیات علمیتخیلی بوده ولی از نوشتن در مورد رسانههای دیگر مثل گیم هم لذت میبرم.
۲.می توانیم بگوییم فعالیتهای اینترنتیتان از آکادمی فانتزی شروع و حالا به مجله سفید ختم شده است؟ در این سالها این بخش از کارتان چه روندی را طی کرده و در چه مجموعههایی بوده؟
فعالیت اینترنتی من با مجلهی شگفتزار و عضویت در تحریریهی ادبی این مجله آغاز شد. فعالیت اینترنتی امروز من متوجه مجلهی سفید است. مجلهای که قرار است در آن به ترتیب متفاوتی به چیزها و از خلال متن فارسی نگاه کنیم. تجربهای که شاید بجز با خواندن خود سفید نه قابل توضیح و نه قابل ترجمه باشد.
ولی واقعیت این است که بیشتر فعالیت من ربط زیادی به اینترنت ندارد هرچند مثل هر انسان قرن بیستویکمی دیگری اینترنت بخشی از زندگی من است. بیشتر فعالیت من به جوایز ادبی مثل جایزهی ادبی نوفه و جایزهی هنر و ادبیات گمانهزن برمیگردد و البته جلسات حضوری مختلفی که در آن به نقد کتاب و صحبت در مورد ادبیات پرداختهایم. البته مجلهی کاغذی سفید هم به صورت فیزیکی موجود است. فعالیت اینترنتی شاید همیشه یک بخشی از زندگی یک علاقمند به ژانر باشد. ولی فعالیت فرومی پیوستهای نداشتهام و خیلی زمان کافی برایش نگذاشتهام؛ هرچند میدانم که لذتبخش و جذاب است و لطف خودش را دارد.
۳.علاقه به این ژانر از ادبیات که ما از اصطلاح گمانه زن یا ژانری برایش استفاده میکنیم از کی در وجود شما شکل گرفت؟ (نیاز به جرقه یا نقطهی اوجی داشت؟)
احتمالاً با استرید لیندگرن و کتاب «برادران شیردل» عاشق ادبیات فانتزی شدم ولی نمیدانستم چنین اشتقاقی بین ژانرهای ادبی وجود دارد و حتی اسم فانتزی را هم نمیدانستم. فکر میکنم با هری پاتر برای اولین بار و به صورت خودآگاه متوجه شدم که چیزی به نام ادبیات فانتزی وجود دارد. متوجه شدم کشش عمیقی به این مدل ادبیات دارم و مدام دنبال آثاری در ژانر مشابه بودم. برای همسنهای من شاید انتخابهای زیادی موجود نبود و مسیری که طی کردم شاید برای خیلیها آشنا باشد. بعد از هری پاتر، دارن شان و ارباب حلقهها و آرتمیس فاول و دریازمین (نوشتهی ارسلا کی لگویین) موجود بودند.
علاقهام به ادبیات علمیتخیلی خیلی بعدتر و در سنین دانشگاه و درگیر شدن بیشترم با نوشتن و آکادمی فانتزی شروع شد. الان به نظرم ادبیات فانتزی برایم مثل قبل لذتبخش نیست ولی ادبیات علمیتخیلی را خیلی فعالانه دنبال میکنم و گمانهزنی در مورد انسان و پدیدههایی که حاصل زندگی در جوامع امروزی هستند از خلال شیشهی بعضیوقتها تاریکتر علمیتخیلی، بارها جذابتر است. هرچند اگر از من بپرسید کتاب مورد علاقهام چیست، احتمالاً در هر دورهی زندگیام یک کتاب فانتزی را به شما میگویم نه علمیتخیلی.
۴.شما به عنوان مترجم، نویسنده و ویراستار فعالیت میکنید. بیشتر با کدام ناشرها همکاری داشتهاید و به واسطه کارتان سطح آثار ادبی ادبیات ژانری (ایرانی نسبت خارجی یا هر کدام به صورت مجزا) را چطور میبینید؟ تعدادی از آثارتان را هم برایمان معرفی کنید.
من با انتشارات پیدایش به طور متمرکز و تحت عنوان سرویراستار همکاری میکنم. کار من در نتیجه بیشتر انتخاب آثار و و تأیید یا رد مترجم و نویسنده است. همکاریهایی تحت عنوان مترجم و ویراستار و مشاور با انتشاراتهایی از قبیل تندیس، پریان، پرتقال، محراب قلم و… داشتهام.
ویرایشهای من مربوط به مجموعههای وحشت و ادبیات ژانری در انتشارات پیدایش هستند. ولی بیشتر کار من به صورت مترکز بر انتخاب کتاب و مترجم است. بنابراین شاید چندان کارنامهی فیزیکی و قابل لمس جالبی نداشته باشم. کار من چند مرحله قبل از تولید فیزیکی کتاب شروع میشود و مربوط به عاملیت ادبی برای نویسندهها و مترجمین و ساماندادن آنها و کمک به ایشان برای بهبود متون است.
به نظرم مقایسهی سطح ادبیات فارسی و مثلاً انگلیسی (تنها زبان دیگری که بلدم) بیمورد است و در خیلی موارد غیر ممکن است. ولی مثلاً در ادبیات نوجوان یا به قولی یانگ ادالت که بیشتر فعالیت من مترکز بر این حیطه است، مشخصاً نویسندگان ضعیفتر، داستانهای ضعیفتر، ادبیات ضعیفتر و زبان تکنیکی ضعیفتری داریم و احتمالاً اگر منظور رقابت با مشابه خارجی باشد، راه درازی است و رقابت بیموردی به نظر میرسد. میشود در نظر گرفت که ادبیات فارسی یانگ ادالت اگر قرار است شکل بگیرد نیازی ندارد دقیقاً همان بخش از بازار را پر کند. میتوان تصور کرد که لزومی ندارد نویسندههای ما دقیقاً فانتزی بریتانیایی یا آمریکایی را بخواهند شبیهسازی کنند یا ادبیات وحشت فارسی ممکن است متفاوت از مشابه جهانیاش باشد. ادبیات غریب یا ویرد فیکشن فارسی میتواند ربطی به ادبیات دههی بیست آمریکا (پس از گوتیک) نداشته باشد و یک چیزی ویژهی بوم ما باشد. به نظرم اگر مقایسه را کنار بگذاریم شاید جرأت بیشتری هم برای تولید مستقل و فارغ از قیاسهای بیجا داشته باشیم.
۵.اگه موافقید همین ابتدای کار سراغ سفید برویم. شما سردبیر سفید آنلاناید؛ این عنوان، چه مسئولیتهایی را شامل میشود؟
تقریباً مشابه سردبیر هر مجلهی دیگری. فعالیت غیر معمولی نیست و مثلاً شامل شکار هیولاهایی که توسط فرقههای طرفدار کطولحو احضار شدهاند نمیشود. احتمالاً بیشتر از هرچیزی فکر کردن به سفید است. این که چه کار میخواهیم بکنیم و دوست داریم چه کارهایی را انجام بدهیم و بعد جلسههای مختلفی میگذاریم که در مورد مطالبی که مینویسیم صحبت میکنیم و مطالب را برای هم میخوانیم و در مورد این که چطور بهتر شوند صحبت میکنیم و از هم ایده میگیریم. پس شاید بیشترین کاری که میکنم فکر کردن و صحبت کردن و دعوا کردن است. در کنار آن انتخاب مطلب و صحبت با مترجم و نویسنده و گاهی ویرایش و نوشتن و ترجمه کردن. منتها فکر کردن و جلسه رفتن احتمالاً مسئولیت رسمی من است. بقیهاش مثل بقیهی اعضای سفید جزو علاقمندی من است و نه وظیفهام.
۶.جرقه سفید کاغذی از کجا خورد و چه چیزها یا چه کسانی باعث شدند ما اولین مجله گمانه زن ایرانی را داشته باشیم؟
راستش ما همیشه دوست داشتیم یک مجلهی کاغذی هم داشته باشیم و از دوران آکادمی در فکر این موضوع بودیم. حتی تصور میکردیم که روزی مجلهی شگفتزار کاغذی را خواهیم داشت. بارها به صورت جداگانه یا به صورت گروهی در ویژهنامههای مختلف مختص ادبیات ژانری با گروههای مختلف و مجلات کاغذی مختلفی همکاری کردیم. منتها به خاطر ماهیت غیرانتفاعی فعالیت آکادمی و در نبود اسپانسر مالی، هرگز موضوع مجلهی کاغذی ممکن نشد. در گروه سفید که بسیاری از اعضای آکادمی فانتزی هم در آن حضور دارند هم میل به این موضوع بود اما تا مدتها سفید هم جنبهی اقتصادی نداشت. اما با همکاری ما با نشر پیدایش این موقعیت پدیدار شد که مجلهی ژانری به صورت کاغذی بالأخره اتفاق بیفتد. تیمی که در این ماجرا بودند خیلی بزرگ است و از همهی آنها ممنونیم. ولی سردبیر مجلهی کاغذی محمدرضا ایدرم است و مدیر مسئول این مجله مریم طائب. تحریریهی آن شامل رضا پوردیان، آرمان سلاحورزی و ارس یزدانپناه، محمد سوری و خود من میشود.
این مجله هم به ادبیات گمانهزن و وضعیت انسانی میپردازد ولی باز هم به ترتیبی که شاید در بدایت امر غیر معمول به نظر برسد.
شمارهی سوم سفید، در مورد داستان پریان است و ارتباط خیلی واظحتری با ادبیات ژانری دارد.
۷.در مورد جشنواره نوفه برایمان بگویید که دبیرش هستید. امسال هم شاهد برگزاریاش هستیم؟
امسال دور دوم نوفه برگزار خواهد شد. نوفه جایزهی ادبیای است که در آن یک آکادمی داوری متشکل از پنجاه تا صد نفر فعال ادبیات ژانری، رمان سال ادبیات گمانهزن را انتخاب میکنند. شاید مهمترین تفاوت جایزهی نوفه با جوایز مشابهش این است. ما سعی داریم سلیقهی خوانندهی فارسی ادبیات معاصر را شبیهسازی کنیم و به ترتیبی به مخاطب این پیام را برسانیم که اگر پیگیر جدی ادبیات ژانری هستید، ما این آثار را به شما پیشنهاد میکنیم و باید از وجود این نویسندهها خبر داشته باشید.
واقعیت این است که خیلی از خوانندههای ادبیات ژانری به کل از ادبیات ژانری فارسی امید بریدهاند و این موضوع قابل درک است. سالهاست که تولیدات فارسی ژانری در حد تقلید خامدستانهی آثار ژانری خارجی متوقف بودهاند و خیلی وقتها وقتی از من میپرسیدند که زبان فارسی چه آثاری در زمینهی علمیتخیلی یا فانتزی دارد، نمیتوانستم پاسخی بدهم. این روند به نظرم از سال ۹۵ تغییر کرده. ما شاهد انتشار آثار ژانری هستیم و مهمتر از همه این که انتشاراتهای ایران ادبیات ژانری را به رسمیت میشناسند و انتشاراتهای مهم هر کدام یک بخش ادبیات ژانری تألیفی برای خودشان تشکیل دادهاند. چشمه؛ آگاه؛ پیدایش و ققنوس تنها شروع قضیه هستند و مطمئنم که انتشاراتها یکی یکی متوجه اهمیت ادبیات داستانیای که برخلاف معمول بیانیهی حزبی و نوستالژی ابتر نیست میشوند.
۸.چقدر از واکنشها نسبت به نوفه راضی بودید و این درصد رضایت باعث چه تغییرات جدیدی در برگزاری میشود؟
به نظرم با توجه به این که بار اولی بود که برگزار میشد استقبال خوبی از نوفه شد و در ضمن در شناختهشدن نویسندههای برگزیده بین جامعهی هواداری فارسی اثر قابل توجهی داشت.
تغییر خاصی در برگزاری نوفه ایجاد نشده. صرفاً تصمیم گرفتیم آکادمی داوری امسال حتی بزرگتر باشد. هرقدر بتوانیم جامعهی داوری را بزرگتر کنیم احتمالاً مخاطب هم راحتتر به لیست پیشنهادی ما اعتماد میکند. پارسال پنجاه نفر داور پنج کتاب را انتخاب کردند و این یعنی هر کدام از این کتابها ارزش خوانده شدن را دارند. علاوه بر این که سلیقهی مشخصی را به خواننده عرضه میکنند و شاید به مخاطب نشان دهند که در حال حاضر وضعیت ادبیات ژانری در ایران چیست و به کدام سمت میرویم. هر چه بیشتر این موضوع محل توجه قرار گیرد، کار نوفه درستتر انجام شده است.
بخشهای فرعی نوفه هم امسال داوران بیشتری خواهند داشت.
۹.یکی از نقل قولهای شما در جشنواره نوفه این بود که «ادبیات گمانه زن ایران در حال شکل گیری است» (جمله دقیقاش یادم نیست). فکر میکنید چقدر با اوج کار فاصله داریم و برای رسیدن به آن اوج هر شخص به عنوان نویسنده، طرفدار، مترجم و… چه نقشی دارد؟
جملهی دقیق این بود که ادبیات ژانری ایران مثل جنینی است که میرود که دست و پا پیدا کند ولی این که در نهایت چه موجودی از آن زاده خواهد شد، محل گمانهزنی است. واقعیت این است که من انتظار ندارم جنس بدیل فانتزی و علمیتخیلی و وحشت خارجی تولید کنیم. فکر میکنم بیشتر از همه میخواهم ببینم تجربهی زیستهی ما به عنوان انسان خاورمیانهای و انسان قرن بیستویکمی چه چیزی است. اگر مانگای فارسی هم به من بدهید دوست دارم بخوانمش یا فانتزی ارباب حلقههای فارسی. بدم نمیآید همه را از دید نویسندهی فارسی تجربه کنم. منتها استانداردهای حداقلی را هم احتمالاً اگر رعایت کنند خوشحالتر و ممنونتر هستم.
تصوری از اوج کار ندارم چون به نظرم این مدل تصور کردن ادبیات در کل جالب نیست. یعنی تصور نمیکنم جیمز جویس از حمام بیرون بیاید و به الیوت یا پاوند یا ریکور بگوید که رفقا ما چقدر خوبیم امروز ادبیات در اوج است و خاک بر سر بقیهی دورههای زمانی که ادبیات در عمق بود. موضوع بیشتر این است که آیا تمایل یا نیازی به وجود چنین ادبیاتی وجود دارد؟ به نظرم بیشتر از این که در مخاطب وجود داشته باشد در نویسندهها وجود دارد. نویسندهها خواهند نوشت و بازار هم منطقاً پاسخش را خواهد داد. این که در نهایت چه چیزی بیرون بیاید شاید ربط مستقیمی به این دارد که جوایز ادبی در شناساندن این نوع ادبیات به مخاطب تلاش کنند.
ولی فارغ از این که در این لحظهی خاص از زمان، آیا مخاطب میلی به این آثار دارد یا ندارد، صرف نوشته شدنش موضوع جالبی است. شاید در آینده مشخص شود که خواندن این رمانهایی که در طی این سالهای مشخص نوشته شدهاند، آیا تصویری از تجربهی زیستهی ما به عنوان انسانهایی که در آن حضور داشتیم به آدم صد سال دیگر میدهد یا نه؟ چون به نظر میرسد خود ما در لحظهی حال میل چندانی به خواندن در مورد این تجربه نداریم که جای تأسف است. شاید هم چون نویسندههای ما در انتقال این تجربهی زیسته شکست خوردهاند.
۱۰.می توانیم بگوییم شما از معدود فعالهای ادبیات گمانهزن هستید که در صدا و سیما هم حضور داشتید؟ این حضور نشون میدهد که توجهها به این قشر جامعه بیشتر شده یا صرفا توجهی گذرا بوده است؟
تصور نمیکنم اینطور باشد ولی در هر صورت ممنونم. تصور میکنم بیشتر به این برمیگردد که جامعهی روزنامهنگاری و تولیدات فرهنگی ایران نسبت به ادبیات ژانری توجه بیشتری پیدا کرده و احتمالاً به تجربهی ویژهنامههای مختلف مجلات در مورد ادبیات ژانری برمیگردد. جامعهی بزرگتر ایران هم یحتمل نسبت به ظواهر ژانر فانتزی و علمیتخیلی و وحشت آشناتر است و لااقل فشن ظاهری این ژانرها را خیلی ساده تشخیص میدهد. آیا توجه مثبتی است؟ آیا پایدار است؟ جواب خاصی ندارم ولی اهمیت زیادی هم ندارد. به هر حال ما به لذت بردن از این ادبیات ادامه میدهیم. نه؟
مادربزرگ و عمهی من هم واکینگ دد میبینند. این صرفاً نشانهی جدیت رسانه و تأثیرگذاری آن است. وگرنه تصور نمیکنم طرفداران ادبیات ژانری خیلی تلویزیون یا شبکهی ۴ تماشا کنند.
۱۱.چند وقت پیش، شما توییتی ارسال کردید که بحثی بزرگ درست کرد به نام چرنوبیل = علمی-تخیلی! احتمالا در این مدت خیلیها به شوخی یا جدی از شما پرسیدهاند که حالا سریال چرنوبیل واقعا علمی تخیلی است یا نه، ولی سوال ما چیز دیگریست؛ این اتفاق باعث شد تغییر دیدگاهی در مورد نگرش به مفهوم علمی-تخیلی در ایران داشته باشید؟
بله. تصور من این است که واژهی علمیتخیلی و واژهی تخیلی در این توییت اشتباه گرفته شدند و اصلاً خود تخیلی خطاب قرار دادن یک سریال که براساس یک واقعهی تاریخی رخ داده، واکنشی را برانگیخت که مد نظر من نبود.
تصور میکنم نه فقط کلمهی تخیل همچنان در فرهنگ فارسی منفور و عفین و شنیع است که معادل انواع فحش هم هست. تصور عموم از تخیلی بودن چیزی این است که سطحش را پایین بیاوریم و به شأن آن توهین کنیم. به نظر من به شأن یک باشنده یا مفهوم توهینی نمیشود اگر آن را از دریچهی زیباییشناسانه علمیتخیلی دید.
یکبار دیگر به من یادآوری شد که ما بخشی احتمالاً منفور هستیم که به علت گفتوگوی درون گروهی متوجه میزان نفرت عمومی از موضوع مورد علاقهمان نیستیم. بعد از این توییت بسیاری سعی کردند به من توضیح بدهند که علمیتخیلی اصلاً چیست. البته این موضوع سالهاست که مورد تحقیق من است و انواع دیدگاهها برایش وجود دارند. جالب این بود که برخی از دیکشنریهای آنلاین برای من تعریف میآوردند و میگفتند که این علمیتخیلی است و دیگر هیچچیز در جهان علمیتخیلی نیست. این موضوع باعث تعجب و علاقهی من شد. تا جایی که در رویداد علمی «سار» (چیزی مشابه TED ولی به فارسی) یک تاک کامل به این موضوع پرداختم و سعی کردم توضیح بدهم که این واکنش شدید نسبت به واژهی «علمیتخیلی» از کجا میآید. آنجا توضیح دادم که اهمیتی ندارد که یک اثر براساس واقعیت باشد یا نباشد و کسی هم شورش نکرد و صندلیهای سالن همچنان سالم بودند. به نظر میرسد مخاطب حرف را سنجیدهتر انتخاب کرده بودم تا در توییتر.
۱۲.در مورد حضور فارسی زبانان طرفدار ادبیات یا سینما در رسانههای اجتماعی یا جنبههای ادبی/فرهنگی رسانههای اجتماعی چه نظری دارید؟
نظر خاصی ندارم. تصور نمیکنم بیش از دیگر حوزهها مضر یا مفید باشد. بخشی از واقعیت لحظهی حال است. امیدوارم اگر میشود با رسانههای اجتماعی با مردم بیشتر مرتبط شد و به این بهانه بهتر با مخاطب ارتباط گرفت، اینطور شود.
۱۳.با دنیای تالکین که ما آرداییها خیلی به آن علاقهمندیم، چقدر آشنایی دارید؟ چقدر توانسته است جذبتان کند؟
خیلی زیاد. تصور میکنم بخش عمدهی نوجوانی من با تالکین و به خصوص کتاب هابیت طی شد که واقعاً نمیدانم چندین بار آن را به فارسی خواندهام. به انگلیسی میدانم که دو بار. یک بار هم با صدای کریستوفر لی به کتاب صوتیاش گوش دادهام که موی تنم را سیخ کرد و به جرئت میگویم هرگز مجدداً از هیچ اثر فانتزی حماسیای به اندازهی هابیت لذت نبردم. هابیت قصهی پخته و لذتبخشی برای آدمهایی است که آنقدر بزرگ شدهاند که یادشان بیاید که اصل لذت از قصه گفتن و قصه خواندن کجا نهفته است. یک جایی در غم و شادی بین سفر کردن و برگشتن به خانه. مطمئنم هر سال باز هم میخوانمش. همانطور که هر سال هری پاتر را میخوانم.
۱۴.فکر میکنید جامعه هواداری تالکین در ایران در مسیر درستی پیش میرود؟ یا چه چیزی نیاز دارد که بتواند در مسیر درستش باشد؟
من ارتباط زیادی با هواداران تالکین ندارم و شاید بجز رضا علیزاده که به صورت حرفهای با هم همکاری داریم (که خیلی ربطی هم به تالکین ندارد) و چند نفر از مدیران قدیمی سایت کسی را نمیشناسم. بجز ابراهیم تقوی که مدت خیلی زیادی است همدیگر را میشناسیم و دوستان نزدیکی هستیم دیگر دوستان آردایی را نه در مقام طرفدار تالکین که بیشتر به صورت دوست و رفیق و انسان معمولی میشناسم و تصور نمیکنم دست یا پای اضافه داشته باشند.
ولی رفتار عجیبی که در طرفداران تالکین وجود دارد این علاقهی مذهبیطور و عجیبشان به تالکین و آثارش است که کمترین انتقادی برآشفته میشوند و به نظرم باعث میشود کمی ترسناک باشند.
۱۵.از تجربهای که با مجموعهی آکادمی فانتزی در برگزاری مراسمهای مشترک با آردا داشتید برایمان بگویید. این جلسات ادبی چه حال و هوایی دارد و حضور در آنها چقدر میتواند برای علاقهمندان مفید باشد؟
از لذیذترین مجموعه جلساتی بود که در آن شرکت کردم و فکر میکنم چندین بار این جلسهها را برگزار کردیم. در سالگرد تولد تالکین. تقریباً هر سال به مدت سه سال. یک سال هم رضا علیزاده و مراد فرهادپور هم حضور داشتند که جالب بود.
این بجز جلساتیست که در محل انجمن برای رونمایی کتابهای مختلف تالکین مثل فرزندان هورین و قصههای ناتمام با حضور ابراهیم تقوی و رضا علیزاده برگزار کردیم که خاطرات خیلی خوبی هستند و برخلاف بسیاری از جلسات دیگر رونمایی کتاب یا همکاری با سایر گروهها، اصلاً زحمتی نداشتند و همهی کارهایش با سعهی صدر و حسن نیت انجام شد.
۱۶.ادبیات ژانری سه شاخه اصلی دارد (فانتزی، وحشت و علمی-تخیلی) چه چیزی باعث شده ما اسم فرزین سوری را بیشتر کنار ژانر علمی-تخیلی بشنویم؟
ادبیات ویرد و ادبیات کارآگاهی و بسیاری زیرگونهی دیگر را هم باید به لیست اضافه کنیم. هاروکی موراکامی هم به نظر من ژانری است. تقریباً هر نویسندهای که دوست دارم به نظرم یک بخش گمانهزن دارد.
به نظر من ادبیات علمیتخیلی هم مثل هر ادبیات دیگری آثار بد و خوب دارد. مثل هر نوع ادبی دیگری میتواند از فاصلهی نزدیک یا دور و درست یا غلطی به انسان نگاه کند. این که نیازی به گفتن ندارد. پس خندهدار است اگر بگویم بهترین ادبیات است و تنها ادبیاتی است که چه و چه میکند. این که چرا من شخصاً به این ادبیات علاقه دارم هم ترجیحی شخصی است و نه ورای آن.
اما این که چرا من را بیشتر از همه با این ادبیات میشناسید شاید به خاطر این است که ماهیت سفید و گمانهزنی و ماهیت ادبیات علمیتخیلی خیلی به هم نزدیک میشوند و مخرجهای مشترک فراوانی دارند. مفاهیمی چون چشمانداز، گمانهزنی در مورد شرایط انسانی دیگرگون، مواجههی بشر به صورت زبانشناختی با فاجعهی طبیعی، تأثیر روایت جریان اصلی و خردهروایتها بر زندگی عادی، تکنولوژی نه به مثابه «چگونه کار میکند» که به صورت «نسبت ما با آن چگونه است»، معماری و فضاهای شهری و فضاهای بینابینی، نژاد و جنسیت و گرایش جنسی و مذهب و نقش آن در معادلههای قدرت و مدنیت. این ادبیات همواره مفاهیم متقن و پذیرفتهشده را به چالش میکشد و سعی میکند مسیری را به سمت گمانهزنی شرایطی جز شرایط موجود، بگشاید. به قول فیلیپ کی. دیک، نویسندهی محبوب من، ادبیات سایفای نه در مورد کابویهای فضانورد، که در مورد مسئلهی غیر ممکن شرایط انسانی و زندگی کردن در جهانی چون جهان ماست. در مورد این است که چطور با واقعیتهای سرخوردهی زیر واقعیتی که به ما تحمیل میکنند رابطه داریم و کنار میآییم. چطور با سیستم مراوده میکنیم. چطور پدیدههای به ظاهر مسلط را با جابهجاییهای حداقلی میتوانیم به صورت دیگری ببینیم و اینطور از تحجر و تعصب فاصله بگیریم. به نظرم این کارکرد کلی ادبیات است ولی شاید در هیچ بخشی از ادبیات مثل علمیتخیلی متبلور نمیشود و مستقیم به آن اشاره نمیشود و اینطور مرکزی با آن مواجه نمیشویم. ما علمیتخیلی نمیخوانیم تا «علم» ما زیاد شود. علمیتخیلی سالهای سال است که دیگر در مورد مشخصاً «علم» نیست. میشود گفت بیشتر در مورد تخیل «دیگری» و «دیگرنفسی» و «دیگرجایی» است.
۱۷.شما هم برای کودک و نوجوان دوره گذاشتید و هم برای بزرگسالان. کمی در مورد این دورهها بگویید و این که کار با کدام گروه به نظرتان سختتر است و کدام برایتان جذاب تر؟
راستش فرق چندانی نداشت جز این که دید بدون چهارچوب نوجوانان گاهی من را متعجب میکند. ولی در کل حرف زدن در مورد علمیتخیلی برایم جذاب است و حس میکنم شنیدنش هم جذاب است چون این دورهها مدام تکرار میشوند و خوشبختانه شنوندهشان زیاد است.
۱۸.شما سابقه حضور در بعضی مجموعهها و برنامههای خارج از ایران را هم داشتهاید، مثل نمایشگاه فرانکفورت. جو آن جا و دیدگاهشان نسبت به فعالیتهای ایران را چطور میبینید؟
راستش چندان امیدوارکننده نیست. شاید چون هنوز وارد کنوانسیون برن برای رعایت کپیرایت نشدهایم. امیدوارم با ورود ما به این کنوانسیون جهانی، رابطهی ما با جهان ادبیات رسمیتر شود. این موضوع باعث میشود ما هم فرصت بهتری برای عرضهی آثار خود به جهان داشته باشیم.
در نظر داشته باشید که فارسی که شکر است و شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود، تنها زبان دو کشور است و متکلمانش به زحمت ۱۲۰ میلیون نفرند. قطعاً نیاز است برای ورود به جهان ادبیات، آثار مهم ما به انگلیسی ترجمه شود که به نظرم با سرعتی که باید این اتفاقات نمیافتد.
۱۹.فرزین سوری جایگاهش را در ده سال دیگر ادبیات ژانری ایران چطور تصور میکند؟
تصور خاص و عجیبی ندارم ولی امیدوارم ده سال دیگر شامل انسانها باشد و هنوز نسل بشر منقرض نشده باشد. در این صورت تصور میکنم هنوز به این ادبیات علاقه دارم و هنوز دارم مینویسم و ترجمه و ویرایش میکنم. دوست دارم تصور کنم که لااقل ده کتاب مورد علاقهی خودم از این ادبیات که قبلاً ترجمه نشده را ترجمه کردهام و دوستان خیلی بیشتری دارم که در این زمینه فعالیت میکنند و لااقل یکی دو نفر دیگر که به صورت اختصاصی از این حوزه درآمد دارند مثل خودم. دوست دارم تصور کنم که همین الان هم این امکان وجود دارد و فقط علاقه و یک مقداری صبر نیاز دارد.
۲۰.اگر بخواهید لیست گزیدهیی معرفی کنید از کتابهایی که علاقهمندان باید بخوانند، چه کتابهایی شاملش میشود؟
من عاشق جاناتان استرنج و مستر نورل هستم و به نظرم یکی از بهترین کتابهاییست که یک هوادار ادبیات گوتیک و ادبیات ویکتوریایی میتواند تجربه کند. ترجیحاً ترجمهی آن را نخوانید که قابل مطالعه نیست.
فکر میکنم یکی از بهترین کتابهایی که این مدت از نشر روزنه خواندهام که توصیه میکنم هرکسی به ادبیات علاقه دارد بخواندش، کتاب «علمیتخیلی» نوشتهی «آدام رابرتز» است که کامران برادران رزاز ترجمه کرده که ترجمهی خیلی خوبی است.
کتاب دیگری که دوست دارم بخوانید و امیدوارم مخصوصاً برای کسانی که طرفدار ادبیات ژانری هستند روشنگر باشد، مجموعه مقالات «داستان عامهپسند» است که یکی از شمارههای مجلهی ارغنون است که همچنان در بیشتر کتابفروشیهای معتبر ایران موجود است. یکی از جامعترین مجلدهایی است که میتوانید در مورد ادبیات ژانری بخوانید و البته مقالهی دربارهی داستان پریان تالکین را هم در خود دارد.
خواندن کتاب «فراروایت در ارباب حلقهها» از نشر اطراف را هم توصیه میکنم. مترجم آن هم نیما اشرفی است که خوب از پس برگرداندن اصطلاحات تکنیکی کار برآمده.
۲۱.حرف آخرتان برای کسانی که میخواهند در این راه فعالیت کنند؟
خوشحالم که به دنبال علاقهتان هستید. زندگی در مورد چیزی جز این هم نیست. اما هر انتخابی هزینهای دارد. احتمالاً انتخاب یک شغل ۸ تا ۵ و پنجروز هفته این هزینه را دارد که شبیه زامبیها بشوید و بخشی از سیستم. ولی هزینهی فعالیت در حوزهی ادبیات و کارهایی که ثبات ندارند هم این است که باید تلاش بیشتری بکنید و استرس بیشتری را تحمل بکنید. همهاش لذت نیست. همهاش جذاب نیست و همیشه خوشحال نیستید و احتمالاً تحقیر و توهینهای زیادی بشنوید و مدام مسخره شوید. ولی مهم نیست. مردم میگویند که ادبیات و تخیل برای فرار از واقعیت است. ولی قشنگترین جملهای که از تالکین شنیدهام این است که به فرض هم که ادبیات فرار است، چه کسی از فرار میترسد جز زندانبان؟