چرا سائورون پس از مرگش در سقوط نومهنور توانایی مجددا کالبد زیبا بر خود گرفتن را از دست داد؟ پاسخ آن ساده است، اما توضیح آن کمی پیچیدگی دارد.
پاسخ کوتاه این است که او پس از نخستین مرگش نتوانست اراده خود را به قدر کافی متمرکز کند تا بتواند شکل تجسم خود را با چنان ظرافتی کنترل کند. و برای پاسخ طولانی:
نقلقولهای زیر از «اسطورههای تغییر یافته» در حلقه مورگوت (جلد دهم از تاریخ سرزمین میانه)، بهویژه بخش مربوط به «یادداشتی بر انگیزهها در سیلماریلیون» گرفته شدهاند. ارجاعات صفحات مربوط به اولین چاپ از نسخه هوتون میفین (منتشرکننده رسمی پیشین مجموعه کتابهای تالکین در آمریکا که بخش انتشار آن اخیرا توسط هارپرکالینز که انتشارات اصلی آثار تالکین است، خریداری شده است و دیگر کتابی از تالکین از سوی هیوتون میفلین منتشر نخواهد شد.) از تاریخ سرزمین میانه است (جلد سخت) است، که ممکن است با سایر چاپها یا نسخههای کتابها متفاوت باشد.
آغاز نقل قول از حلقه مورگوت
این قسمت از بخش (iii) در «یادداشتی بر انگیزهها در سیلماریلیون» گرفته شده است، و این اینگونه آغاز میشود:
والار نیز ضعیف و ناتوان میشوند، دقیقا به همان نسبت که شکل و ساختار چیزها تعریف و تثبیت میشود. هرچه گذشته طولانی تر باشد، آینده نزدیک تر تعریف میشود و فضای کمتری برای تغییر مهم وجود دارد (اقدامی بیوقفه، در یک سطح فیزیکی، که از نظر هدف مخرب نیست). گذشته، زمانی که تحقق یافته است، به بخشی از «موسیقی هستی» تبدیل شده است. تنها ارو میتواند “موسیقی” را تغییر دهد. آخرین تلاش بزرگ، از این قسم خداگونه که والار انجام دادند، بالا بردن دامنههای پلوری به ارتفاعات بسیار بود….
(حلقه مورگوت، ص. ۴۰۱)
نبرد موفقیت آمیز بود و ویرانی تنها محدود به منطقه کوچک (اگرچه زیبا باشد) بلریاند بود. از این رو مورگوت در واقع در شکل فیزیکی اسیر گردید[۹] و در آن شکل به عنوان جنایتکاری ناچیز به آمان برده شد و به نامو ماندوس به عنوان قاضی و میرغضب تحویل داده گشت. او را مورد قضاوت قرار دادند و در نهایت او از قلمرو قدسی بیرون برده و ‘اعدام’ کردند: این کشته شدن همانند یکی از تنیافتهگان است. آنگاه آشکار شد (هر چند باید پیشتر توسط مانوه و نامو درک گشته باشد) که اگرچه او قدرت خود (اراده اهریمنی، سلطه گرا و سرکش خود) را به طور گسترده در جوهره آردا پراکنده کرده بود، کنترل مستقیم خود را بر این امر از دست داده بود، و تنها چیزی که “او”، به عنوان بازماندهای از هستی یکپارچه، به عنوان “خود” حفظ کرده بود و تحت کنترل داشت، روح بسیار ضعیف شده و تقلیل یافتهاش بود که در کالبد خودخواسته (اما محبوب) او ساکن بود. هنگامی که آن کالبد از بین رفت، او عاجز و سرگردان بود، و در آن هنگام در خسران به سر میبرد و بی پناه بود. در ادامه میخوانیم که: سپس او به درون پوچی انداخته شد.[۱۰] این بدان معناست که او را در خارج از زمان و مکان و به طور کلی در خارج از ائا قرار گرفت؛ اما اگر چنین بود، این به معنای مداخله مستقیم ارو (با یا بدون درخواست والار) بود. با این حالا ممکن است به طور نادقیق (*) به بیرون راندن یا فرار روح او از آردا اشاره داشته باشد.
(حلقه مورگوت، ص. ۴۰۳)
پاورقی که با (*) نشان داده شده است به شرح زیر است:
از آنجایی که ذهن انسانها (و حتی الفها) تمایل داشت «پوچی» را، به عنوان تصوری از حالت نیستی، خارج از آفرینش یا ائا، با تصور فضاهای وسیع درون ائا، اشتباه بگیرند. به ویژه چیزهایی که بر فراز «قلمرو آردا» قرار گرفته است (که احتمالاً باید منظومه شمسی نامیده شود).
در یادداشت ۹ آمده است:
همان گونه که مدتها پیش، پس از تاراج اوتومنو، برای ملکور اتفاق افتاده بود.
در یادداشت ۱۰ آمده است:
مقایسه کنید با پسگفتار کوئنتا سیلماریلیون (V.۳۲۲, $۲۹): «و اما مورگوت را والار از میان دروازه شب بدآن سوی دیوارهای جهان انداختند.»
علاوه بر این، اطلاعاتی درباره سائورون در یادداشت ۱۱ وجود دارد که به بخشی از آن در ادامه مقاله اشاره می شود.
…الفها به طور قطع معتقد بودند و میآموختند که فئار یا “روحها” ممکن است در زندگی خودشان رشد کنند (مستقل از بدن)، حتی اگر آسیب ببینند یا التیام یابند، کاهش یابند و تجدید شوند. [۱۱] بنابراین میتوان انتظار داشت که روح تاریک “باقیمانده” ملکور، سرانجام و پس از سالهای طولانی، دوباره به اوج خود برسد، حتی (به قول برخی) تا بخشی از قدرت از دست رفته پیشین خود را دوباره به خود بازگرداند. این کار را (حتی اگر سائورون نمیتوانست) به دلیل بزرگی نسبیاش انجام میداد. نه توبه کرد و نه سرانجام از وسواس خود روی گرداند، بلکه هنوز آثار حکمت را حفظ کرد تا همچنان بتواند به طور غیرمستقیم و نه فقط کورکورانه به دنبال هدف خود باشد. استراحت میکرد، به دنبال درمان خود میگشت، با افکار و امیال و ابزار دیگر حواس خود را منحرف میکرد، اما همه اینها تنها برای بازیابی قدرت کافی برای بازگشت به نبرد با والار و وسواس قدیمیاش بود. همچنان که رشد میکرد، سایهای تاریک میشد که در محدوده آردا میگشت و میلش را بدآن افزایش میداد.
در یادداشت ۱۱ آمده است:
پس از نگارش این صفحه موارد زیر به صورت حاشیه ای اضافه شد:
اگر آنان از حد مقرر عبور نکنند و پایینتر نروند. از آنجا که هیچ فئایی نمیتواند نابود شود، به صفر کاهش یابد یا وجود نداشته باشد، مشخص نیست که منظور از آن چیست. بدینسان گفته میشد که سائورون با اینکه پیشتر بهبود یافته بود، به پایینترین حد ممکن سقوط کرده است. منظور احتمالا این است که اگر روحی “بدنهاد” در مرادی یا جاه طلبی معین مانا گردد و اگر نتواند اصلاح گردد، این میل عملا تمام وجود او میشود. اما رغبت ممکن است عملا همان نقطه ضعفی باشد که به آن دچار شده است، و در این صورت نمیتواند توجه خود را از این مراد دستنایافتنی دور سازد، حتی نمی تواند به خویشتن توجه کند. در این صورت همواره در آن مراد بیحاصل یا خاطره آن رغبت باقی خواهد ماند.
سائورون و سایر آینور در مقایسه با ملکور
اگرچه ملکور با پراکنده ساختن نیروی فطری خود در سراسر سرزمین میانه برای یکی ساختن خود با آن، به منظور خداوند آن شدن، خود را تضعیف ساخته بود، اما با توجه به توضیحات بالا، ظاهرا مستثنی بوده است.
گفته می شود که سائورون بزرگترین خادمان او بود و (در آغاز) از دیگر آینور که بالروگ گشتند، سارومان یا گندالف، قدرتمندتر بود. در شورای الروند، گندالف گفت که اگر حلقه یگانه نابود شود، «آنگاه [سائورون] سقوط خواهد کرد؛ و سقوط او چنان عمیق خواهد بود که هیچ کس نمی تواند ظهور مجدد او را پیش بینی کند. زیرا او بهترین بخش از نیرویی را که در آغاز در وجودش بوده است از دست خواهد داد و آنچه که با این قدرت ساخته یا آغاز شده است فرو خواهد ریخت و او برای همیشه نابود خواهد شد و صرفا تبدیل به روحی کینه توز خواهد شد که خود را در سایه ها نابود میسازد، اما نمی تواند دوباره رشد کند یا شکل بگیرد.»
از این رو من همیشه استنباط کردهام (و تا به امروز بر این استدلال ایستادهام) که اگر سائورون نمیتوانست خود را بدون پشتوانه حلقه یگانه مجداد متجسم کند، آنگاه آینور با قدرت کم تر نیز نمیتوانست خود را متجسم کنند، اگر کالبدهایشان کشته میگردید. بدین سان، هنگامی که سارومان به دست مارزبان کشته شد، معتقدم که او به قدری ضعیف گشته بود که قادر به تجسم مجدد خویش نبود.
ما نمیدانیم که این صحیح است یا خیر. آینور وفادار مانند گندالف که کشته شدند سعی نداشتند نظم طبیعی را به شیوه ملکور و خادمانش منحرف کنند. بنابراین میتوان تصور کرد که گندالف میتوانست به نزد والار بازگردد و در نهایت خود را آنقدر بازسازی کند تا مجددا کالبد یابد. با این حال من بشخصه فکر نمیکنم که این یک احتمال حقیقی در ذهن تالکین بوده باشد.
او در نامه شماره ۱۵۶ می گوید که گندالف توسط ایلواتار «بازگردانده شد».
… او به وسیله طرح دوراندیشانه والار فرشتهوار یا همان والیان فرستاده گشت بود. اما آن مقتدر این طرح را در دست گرفته و و به هنگام واماندگی آن را گسترش داد. «برهنه بازم گرداندند – برای زمان مختصر تا کارم به انجام برسد.». بازگردانده شده توسط چه کسی و از کجا؟ نه توسط «خدایان» که کارشان تنها با این جهان مجسم و زمان آن است. چرا که او “در بی زمانی” آواره گشته بود …
هنگامی که گندالف درباب نبرد خود با بالروگ موریا به آراگورن، لگولاس و گیملی گفت: «… آنگاه تاریکی مرا در بر گرفت و من بی هوش در بی زمانی آواره شدم، و دیر زمانی در جادههایی که وصفشان را نخواهم گفت سرگردان میگشتم.»
به طور کلی پذیرفته شده است (من فکر می کنم) که “سرگردان در بیزمانی” به این معنی است که او ائا (فضا و زمان) را ترک کرده است زیرا تالکین میگوید که گندالف بهبود یافته، تقویت گشته، قدرت جدیدی یافته و توسط ایلوواتار برای اتمام طرح شکست خورده والار بازگردانده شده است.
پسگفتار
بنابراین، هنگامی که تمامی موارد بالا را کنار هم قرار میدهید و در نظر میگیرید که تنها به این دلیل بود که حلقه یگانه بیشترین مقدار نیروی فطری سائورون را در بر داشت، به نظر میرسد تالکین در مورد ناتوانی سائورون در به دست آوردن مجدد کالبدی زیبا کاملاً شفاف سخن گفته است. او به سادگی نیروی اراده کافی برای بهبود خود (از لحاظ روحانی) نداشت تا بتواند به هر طریقی که می خواهد خود را تجسم بخشد.
یا به بیانی دیگر، دلبستگی او به تجسم مجدد، سبب شد نتواند روی این که چگونه میتواند به این هدف دست یابد متمرکز شود. سائورون قادر نبود خویش را درمان کند، هر بار که کشته میشد، توانایی متمرکز ساختن افکارش کاهش مییافت، تا آنکه سرانجام تمامی نیرویش به پایان رسید.
قاعدتا، علیرغم هشدار گندالف مبنی بر آنکه سائورون در صورت بازیافتن حلقه یگانه، دیگر سقوط نخواهد کرد، ممکن است بارها و بارها کشته شود ولی تا زمانی که حلقه وجود داشته باشد، میتواند به آرامی خود را در نوعی شکل فیزیکی بازسازی کند.
من بشخصه، فکر میکنم که این امر منجر میشد که او مخوفتر و وحشتناکتر از پیش شود و در نهایت ممکن بود او حتی نتواند به شکل انساننمای تاریکی را که تالکین گفته بود همچنان در پایان عصر سوم میتوانست به خود بگیرد، درآید. شاید در نهایت میتوانست یک سائورونِ حبابی باشد که هنوز میتوانست در دنیای فیزیکی شرارت بزرگی انجام دهد – با فرض اینکه بتوان حلقه یگانه را از او دور نگاه داشت و مرتب در حال کشته شدن بود.
منبع.
دوستان یه سوالی. .. تا جایی که من میدونم کله بریمبور و سائورون خیلی قبلتر از تولد الندیل و ایزیلدور حلقه ها رو ساختن …
آیا سریال خط زمانی داستان رو بهم ریخته ؟
توضیح شورانرها در مورد فشردهسازی زمانی و چرایی الزامی بودنش رو در اینجا بخونید:
https://arda.ir/10-burning-questions-about-amazons-the-rings-of-power/