This Article is Available in English, Read it Here.
-نوشته: محمدرضا کمالی
-ویرایش آلاسین موریمیزو
در قسمتهای اول و دوم این سری مقالات، من سعی کردم که به تدریج شباهتهای سرزمین میانه با دنیای زیبای خودمان را نشان بدهم. به نظرم این شباهتها به اندازه ای دقیق هستند که عملا امکان پذیر نیست فقط یک تصادف ساده باشند، اما با این حال امکان دارد که هنوز بعضی این شباهتها را نوعی تصادف و یا حتی نوعی ایجاد عمدی شباهت بپندارند. این باوری است که من بارها به آن برخورد کردهام و باورمندان به آن برای درستی عقیدهشان دلایلی هم دارند. یکی از دلایل آنها این است که به باور آنها در این تحقیقات هیچگاه یک «مدرک واقعی» برای وجود این شباهتها ارائه نشده است. و مدرک واقعی یعنی که پروفسور تالکین جایی در یادداشتها، نامهها یا مصاحبههایش به وجود این شباهتها اشارهای کرده باشد. چنین گفته یا نوشتهای وجود ندارد، آیا این به معنای بیمدرک بودن ادعای من نیست؟
خیر، چون مهم ترین سند ما خود نقشهها هستند.
ممکن است که از نظر بعضی نقشهها مدرک محسوب نشوند، اما این برداشت درست نیست. نقشهها شکل هستند و شکلها یکی از مهمترین مدارک برای بررسی هر موضوعی میتوانند باشند. به عنوان مثال بخش عمدهای از علوم جغرافیا، باستان شناسی، ریاضیات، دیرینه شناسی و پزشکی بر اساس مقایسه شکلها و نتیجه گیری از این مقایسه هاست که بوجود آمدهاند. وقتی که یک محقق بین دو شکل شباهتی را میبیند، حق دارد که فکر کند ممکن است بین این دو شکل ارتباطی وجود داشته باشد و حق دارد که به دنبال شباهتهای بیشتری بگردد. اگر که شواهد بیشتری هم یافت، حالا دیگر یک وظیفه حرفهای دارد که ارتباط بین این دو شکل را جدی بگیرد و دلایلی برای این شباهتها پیدا کند. ما اسناد معتبری از جی. آر. آر. تالکین در دست داریم، نقشههایی که توسط شخص پروفسور تالکین و پسرش کریستوفر کشیده شدهاند. پس صرف عدم وجود یک گفته درباره شباهتها بین زمین و سرزمین میانه به معنای عدم وجود سند نیست.
بنابراین نقشههای سرزمین میانه مدارک محکمی بر درستی این نظریه هستند. اما از طرفی این نکته خودش سوال دیگری را مطرح می کند: چرا آنقدر اصرار وجود دارد که حتما مدرکی کتبی درباره وجود این شباهتها بیابیم؟ چرا به نظر می رسد که انگار نقشههای سرزمین میانه به عنوان یک سند محکم قابل قبول یا راضی کننده نیستند؟ به نظر من دلیلش این است که تالکین اصولا یک نویسنده است و نه یک نقشه کش، با این که در سالهای اخیر به آثار تجسمی او توجه شایسته تری شده.
بله پروفسور تالکین یک زبان شناس، خالق چند زبان تخیلی، استاد ادبیات آنگلوساکسون، شاعر و نویسنده یکی از برترین رمانهای تاریخ است. تمام آن چه که ما تالکین را با آن می شناسیم اصولا مربوط است به ادبیات، شعر و در یک کلام: کلمات! هر شرح حالی او را یک نویسنده، شاعر و زبان شناس معرفی می کند و هیچ تحقیقی او را یک نقشه کش یا یک تصویرگر بزرگ به حساب نمی آورد. ارباب حلقهها یک اثر بزرگ ادبی است و نه مثلا یک کمیک استریپ ماندگار شبیه به سری کتابهای تن تن. تالکین یک نویسنده بزرگ محسوب می شود و نه به مانند هرژه یک نویسنده-تصویرگر بزرگ. بنابراین امکان دارد که این واقعیت به شکلی ناخودآگاه این باور را به وجود آورده باشد که اسناد کلامی که از تالکین باقی مانده اند قابل قبول تر هستند از مدارکی که به شکل تصویر هستند.
به مانند دیگر آثار ادبی برای فهمیدن داستانهای تالکین ما باید ابتدا متن کتاب را بخوانیم و اگر توضیح بیشتری لازم داشته باشیم، مثلا اگر بخواهیم مسیر سفر یاران حلقه یا موقعیت جنگل فنگورن نسبت به آیزنگارد را درک کنیم، می توانیم به نقشه ها مراجعه کنیم. از این دید قاعدتا تصاویر و نقشه های سرزمین میانه، مانند دیگر رمانهای فانتزی ابزارهایی کمک کننده به فهم بهتر داستان هستند. اما این به این معنا نیست که تصاویر کتاب نسبت به متن آن در درجه دوم اهمیت قرارداشته باشند. پروفسور تالکین خودش این گونه به ما توضیح می دهد:
من به شکلی عاقلانه (کار را) با یک نقشه شروع کردم و داستان را با آن متناسب نمودم (عموما با توجه دقیق به فاصلهها) روش دیگر برای کار بر روی سرزمینها آدم را به سردرگمی و سرو کله زدن با غیرممکنها میاندازد، و در هر صورت تهیه نقشه از یک داستان کار خسته کننده ای است – همانطور که حدس می زنم که شما هم متوجه آن شده باشید. (نامه شماره ۱۴۴ به نائومی میچیسون)
برعکس آنچه که ممکن است در ابتدا به ذهن خوانندگان خطور کند، او کار نوشتن شاهکارش را با طراحی نقشه ها آغاز کرد و قطعا همان دقتی را در خلق نقشه هایش به خرج داد که در خلق زبانها و تاریخ نویسی سرزمینهایش. بنابراین این تصور که متون نوشته شده او مهم تر از تصاویرش هستند اصلا دقیق نیست. و این نشان می دهد که استناد من به نقشه ها به عنوان مدارک کاملا قابل قبول است. اما این نکته خودش موضوع دیگری را مطرح می کند: چگونه امکان دارد که تالکین در خلق نقشه های سرزمین هایش از نقشه های دنیای واقعی استفاده کرده باشد، اما ارتباط بین این دو نقشه تا کنون کشف نشده باشد؟ دلیلش این است که مهم ترین و شناخته شده ترین محققان تالکین و آثارش، متخصصان ادبیات اند و نه متخصصان تصویرسازی و نقشه ها. عمده تحقیقات درباره دنیای تالکین، مخصوصا در بخش ریشه شناسی و یافتن منابع الهام او، مربوط به دنیای کلمات و داستانهای اوست و نه دنیای تصاویر او! این خیلی طبیعی است که متخصصان ادبیات، زمانی که به دنبال ریشه یابی دنیای تالکین باشند، ابتدا آن شباهتها را در آثار ادبی، داستانهای تاریخی و متون باستانی و اسطوره ای مرتبط با آنها جستجو خواهند کرد.
اگر یکی از کلمات ابداعی تالکین را به یک متخصص زبان شناسی بدهید او با اشتیاق تمام ریشه آن کلمه را در زبان انگلیسی قدیم، ولزی، عبری یا فنلاندی برایتان خواهد یافت. داستان یکی از شخصیتهای فوق العاده اش را برای یک اسطوره شناس تعریف کنید، داستانهای فوق العاده ای از شخصیتهای مشابه آن در قهرمانها و ضد قهرمانهای اسطوره های نوردیک یا رومی-یونانی خواهید شنید. به عنوان یک مهندس عمران، من هم همین شکل از علاقه را به نقشه های تالکین، و به عنوان یک کارتونیست، مشابه همان دقت را به تصویرسازی های فوق العاده او دارم! من نمی توانم از شباهتهای موجود در نقشه های سرزمین میانه با آنچه در گوگل مپ می بینیم چشم پوشی کنم، همانطور که یک اسطوره شناس یا دین شناس نمی تواند شباهت داستان خلقت جهان توسط نغمه ایلواتار با متون باستانی را نادیده بگیرد. پس وقتی که از شباهتهای غیر قابل انکار حرف می زنم اصلا قصدم ساختن عمدی یا اجباری شباهتها نیست. این شباهت ها در نقشه ها وجود دارند و من وظیفه حرفه ای خود می دانم که آنها را برای دیگران قابل مشاهده کنم.
البته قبلا هم کارهای بسیار خوبی بر روی نقشه های سرزمین میانه انجام شده از جمله کتاب اطلس سرزمین میانه از کارن وین فونستاد، هنر هابیت و هنر ارباب حلقهها و جی. آر. آر. تالکین، هنرمند و تصویرساز از کریستینا اسکال و وین جی. هموند، همینطور مجموعه مقالات الکس اکس در وبسایت Tor.com که به عنوان یک زمین شناس ایرادات نقشه های سرزمین میانه را نشان می دهد – ایراداتی که اتفاقا تحقیق من دلایل آن را توضیح خواهند داد. اما هیچ کدام از تحقیقات فوق به ریشه یابی نقشه های سرزمین میانه در جغرافیای جهان واقعی نپرداخته اند. و دلیلی هم برای این کار نبود چرا که همانطور که قبلا در قسمت اول مقاله توضیح دادم من هم اولین بار به کمک یک تصادف این شباهتهای جالب را دیدم.
ممکن است که این سوال پیش بیاید که چرا پروفسور تالکینی که به مانند بعضی از شخصیتهایش عاشق معماگویی بود این معماها را فقط در نقشه هایش قایم کرده؟ خبر خوب این است که این معماها در ادبیات آثار تالکین هم وجود دارند. در واقع معماهای کلامی تالکین تاییدی هستند بر معماهای تصویری او! بیایید با یک نام شروع کنیم:
گاندور
گاندور بخش جنوبی از سرزمینی است که بازماندگان پادشاهی جزیره باستانی نومه نور به رهبری الندیل و پسران نامدارش ایسیلدور و آناریون در سرزمین میانه پایه گذاری کردند. به زودی خواهید دید که کلمه گاندور مرتبط است با مناطق وابسته به گاندور در دنیای ما: مناطقی مجاور با رشته کوههای هیمالیا و کشورهای هند، پاکستان و افغانستان!
پروفسور تالکین به ما می گوید که گاندور کلمه ای است ترکیبی به زبان سینداری متشکل از گاند به معنی سنگ و دور به معنای سرزمین که مجموعا معنی می دهد: سرزمین سنگ. وجه تسمیه این پادشاهی جدید از ساخته شدن شهرهای باشکوه آن با سنگ های محلی است. حال موقعیت گاندور در نقشه سرزمین میانه درغرب موردور و کوههای اِفِل دوات را به خاطر بسپارید، و بیایید تا مناطق مشابه با آن را در دنیای خودمان را زیر ذره بین قرار بدهیم.
با جستجو در تاریخ و جغرافیای منطقه خواهیم یافت که برای قرنها در غرب هیمالیا، دقیقا در مناطق مشابه با موقعیت گاندور در سرزمین میانه، کشوری پادشاهی با فرهنگی با شکوه و عظمتی در حد پادشاهی گاندور حکومت می کرده است. حکومتی پادشاهی با نام گاندارا!
این نقشه گاندارا را نشان می دهد. البته ممکن است که در مقایسه با گاندور در نقشه های تالکین کوچک به نظر برسد، برای داشتن یک دید بهتر بیایید که به یک نقشه دیگر نگاه کنیم:
این یکی بیشتر شبیه گوندور است! این نقشه گاندارا در دوران اوج خود در زمان امپراتوری کوشانیان نشان می دهد.
گاندارا پادشاهی باستانی است که برای هزاران سال بر این منطقه از جهان حکمفرمایی می کرده است. اگر تا به حال نام آن را نشنیده اید احتمالا بدین خاطر است که از نظر موقعیت جغرافیایی در میان سه کشور بزرگ همسایه یعنی هند، چین و ایران قرار گرفته بود. با این که گاندارا کشور کوچکی محسوب نمی شد، با اینحال قرار داشتن در میان سه قدرت بزرگ منطقه قطعا آن را لحاظ فرهنگی، سیاسی و نظامی تحت تاثیر این سه کشور قرار می داد. نام گاندرا امروزه به شکل نام شهر قندهار در افغانستان در نقشه ها خود نمایی می کند. اما این تنها چیزی نیست که از گاندارا باقی مانده، تصاویری که می بینید بخشی از آثار باستانی و هنری مربوط به این تمدن فوق العاده است.
شاید کمی عجیب به نظر برسد که نام گاندور ریشه در نام یک سرزمین واقعی داشته باشد، اما انجام این کار اصلا برای شخصی به ذکاوت تالکین عجیب نیست، چون قبلا هم مشابه این کار را با نام آتالانته انجام داده. آتالانته نامی است که برجزیره نومهنور بعد از غرق شدنش نهاده شد و به زبان کوئنیا به معنای سقوط کرده است. بگذارید که داستان سقوط نومهنور را مرور کوتاهی کنیم. ساکنین این جزیره قصد حمله به سرزمین خدایان را داشتند و خدایان جزیره شان را به عنوان مجازات غرق کردند. اگر این داستان را برای هر باستان شناس، اسطوره شناس و یا هر علاقه مند داستانهای فانتزی تعریف کنید شکی ندارد که دارید با او درباره جزیره گمشده آتلانتیس صحبت می کنید! طبق گفته افلاطون، آتلانتیس جزیره ای بود با موقعیتی نامشخص و با مردمانی مغرور و با تمدنی پیشرفته که بخاطر دست درازی به سرزمینهای دیگر مورد خشم زئوس خدای یونانی قرار گرفتند.زئوس با فرستادن طوفانی جزیره را در آب غرق می کند. شباهت داستان سقوط نومه نور با آتلانتیس غیرقابل چشم پوشی است، اما جواب پروفسور تالکین درباره اینکه آیا اسم این جزیره یعنی آتالانته ارتباطی به آتلانتیس دارد این بود:
این یک تصادف بامزه است!
تالکین می گوید که کلمه آتالانته از ریشه فعل کوئنیایی تالات به معنای سقوط کردن گرفته شده. ممکن است بعضی با این نظر من موافق نباشند، اما من حقیقتا فکر می کنم این یکی از آن جاهایی است که به نظر می رسد تالکین با ما شوخی کرده! این برای شخصی که آنقدر ابتکار دارد تا یک داستان را با نقشه آن آغاز کند اصلا نه عجیب است و نه غیر ممکن.
بیایید برویم به سراغ یک نمونه دیگر: آندوین کلمه ای است ساخته شده از آند به معنای بزرگ یا طولانی و دوین به معنای رود که بر روی هم معنی رود بزرگ را می دهد. در اینجا به نظر می رسد که تالکین برای ساختن کلمه آند(And) از تغییر دادن حرف ابتدایی کلمه رود ایندوس(سند) یعنی ایند(Ind) استفاده کرده باشد. در حقیقت او فقط حرف I را به A تغییر داده. می دانید که بخش عمده رود سند یا ایندوس حالا در پاکستان قرار دارد، اما باید این را هم بدانید که سرزمین هندوستان اصولا نامش را از همین رود گرفته است. هندوستان یا INDIA یعنی سرزمینی که در جوار رود ایندوس قرار دارد. پس اگر فرض من درست باشد کلمه آندوین احتمالا معنی شبیه به IND-DUIN یا رود هندوستان خواهد داشت!
فکر می کنم که حالا احتمالا زمان مناسبی برای پرسیدن یک سوال بسیار مهم است، سوالی که احتمالا ذهن خیلی ها را مشغول کرده باشد: چرا هند؟ چرا تبت و هیمالیا؟ چرا افغانستان و پاکستان؟ و چرا اصولا شرق؟ چرا تالکین باید از چنین مکانهایی برای داستانهای خود الهام بگیرد؟
یک منبع الهام عینی
حقیقت این است که پروفسور تالکین به وضوح در زندگی کاری خود بر فرهنگ اروپایی متمرکز بود، اما حالا به نظر می آید که حداقل جغرافیای اروپا ارتباطی با داستان های او ندارد. پس اصلا جای تعجب نیست که این انسان با دانش نقاط دیگری از کره زمین را به عنوان پایه ای برای نقشه هایی که برای پیشبرد داستان های خود ساخته بود در نظر بگیرد. وام گیری از نقشه های شرق دنیا به این معنی نیست که شرق منبع الهام او بوده است. بگذارید با یک مثال توضیح دهم.
تقریبا همزمان با خلق ارباب حلقه ها توسط تالکین، هِرژه نیز در حال نوشتن داستانهای تن تن بود. داستانهای که در بلژیک، بریتانیا، آمریکا، هند، چین، مصر، خاورمیانه و آمریکای جنوبی رخ می دهند. آیا این نشان می دهد که هرژه در آمریکای جنوبی خاطرات تلخ یا شیرینی داشته یا آیا مثلا زبان هندی تدریس می کرده؟ البته که خیر، هرژه به مانند تالکین نویسنده ای خلاق و با اطلاعات فراوان بود که محل رخ دادن داستانهای خلاقانه اش را در هر مکانی که مناسب می دید قرار می داد. و به همین شکل در هنگام خلق دنیاهای سرزمین میانه تالکین کاملا آزاد بود که به هر جایی که دوست داشته باشد فکر کند و هر چیزی را که دوست داشته باشد خلق کند، چون تالکین فانتزی نویس، همان تالکین استاد آکسفورد نیست که می بایستی دوره درسی مشخصی را آموزش می داد. تالکین در حال نوشتن کتابی آکادمیک درباره اسطوره شناسی اروپایی نبود، بلکه داشت داستانی فانتزی می نوشت. بنابراین کاملا امکان دارد که نشانه هایی از اروپا یا دیگر موضوعات مورد علاقه تالکین را بشود یا که نشود در کتابهایش یافت. برای تشخیص منابع الهام او، باید به شباهت ها، نشانه ها و اسناد اعتماد کنیم، نه به روانشناسی یا شخصیت شناسی تالکین، چرا که هرگز نمی توانیم حدس بزنیم که واقعاً چه چیزهایی در ذهن تالکین هنگام نوشتن داستانهایش می گذشته.
به احتمال زیاد هیچ وقت نتوان گفته ای از تالکین در این باره که مثلا کوههای هیمالیا منبع الهام او برای خلق موردور باشند را یافت، چون هیمالیا و دیگر سرزمینهای واقعی که در نقشه ها مشخص شده اند اصولا نشان دهنده منابع الهام تالکین نیستند. آنها فقط مکانهایی هستند که متوجه شده بود می توانند کمکش کنند تا نقشه های سرزمین میانه اش را باورپذیرتر سازد، چیزی که قطعا برای او بسیار مهم بود. همانطور که او در مقاله خود درباره داستان پریان توضیح می دهد، او معتقد بود که نویسنده داستان های پریان باید به عنوان زیر خالق جهان های ثانویه و واقع گرا خدمت کند.
پس به نظرم نیازی نیست که برای یافتن منابع الهام او به کندوکاو در روانشناسی یا تجربیات شخصی او بپردازیم، بلکه می توانیم به ویژگیهای جغرافیایی منحصر به فرد رشته کوه هیمالیا و دره رود سند در جهان خودمان بنگریم که بهتر می توانند جوابگوی ما باشند. این روش رویکردی عینی برای درک این مساله است که چرا پروفسور نقشه های خود را به این گونه که می بینیم ترسیم کرده است.
بازنمادسازی نامسئولانه
به نظرم این نوع رویکرد عینی برای تفسیر نقشه های پروفسور تالکین بسیار مناسب تر است از ایده های تخیلی که منابع الهام او را بر اساس برداشتهایی از روانشناسی و اعتقادات این نویسنده محبوب جستجو می کنند. چنین روشهایی بیشتر تمایل دارند که در مورد روانشناسی و اعتقادات شخص مورد مطالعه بگویند، به عنوان مثال حدس زده می شود که داستان ارباب حلقه ها در واقع نمادی است از جنگ جهانی اول و نبرد انگلستان در برابر آلمان و عثمانی در شرق، چرا که تالکین شخصا در این جنگ حضور داشته و به عنوان یک افسر نیروی زمینی تجربیات سختی را متحمل شده. در فیلم زندگینامه ای تالکین ما می بینیم که از دید تالکین جوان تصاویر دهشتناک جنگ به مخلوقاتی هیولا شکل تغییر می یابند. اما آیا خود پروفسور تالکین می خواست که ما سائورون، اسماگ یا اشباح حلقه را تصورات ناخودآگاه او از آتش، سلاحهای شیمیایی و دیگر شرایط جهنم گونه جبهه های جنگ در سُم بدانیم؟ او خود در نسخه دوم ارباب حلقه ها نوشت:
یک نویسنده البته نمی تواند که کاملاً تحت تأثیر تجربیات خود نباشد، اما روش هایی که جوانه یک داستان از خاک تجربه تغذیه می کند بسیار پیچیده است، و سعی در تعریف روند به شکلی دارد که در بهترین حالت حدس هایی هستند براساس شواهدی بلندپروازانه و ناکافی. همچنین این فرض نادرست است، گرچه طبیعتا جذاب می نمایاند… که تصور کنیم جنبش های ذهنی یا رخدادهای زمانی مشترک هر دو نفر [نویسنده و مفسرآثار او] لزوماً قدرتمندترین تأثیرات را گذاشته باشند.
بگذارید با تفسیر عجیبی که در کشور من ایران درباره ارباب حلقه ها وجود دارد آشنا شویم. هر چند که دوستداران پروفسور تالکین در ایران بسیارند، اما بعضی از خوانندگان تحت تاثیر سابقه طولانی در بدبینی نسبت به غرب در ایران قرار گرفته اند که احتمالا نتیجه رفتارهای شبه استعماری بریتانیا در ایران و روابط نه چندان دوستانه ایران با آمریکا در چهار دهه گذشته باشد. گفته معروفی برگرفته از تکیه کلام یک شخصیت محبوب داستانی در ایران هست که می گوید: کار کارِ انگلیسی هاست! معنی اش این است که در پشت پرده هر اتفاقی یک توطئه انگلیسی قرار داد! شاید این طرز تفکر باعث شده که بعضی از هموطنان من ارباب حلقه ها را توهینی به مردم خاورمیانه و در امتداد رفتار استعماری اروپا فرض کنند!
بعضی در ایران به این باورند که شرق در داستانهای تالکین نمادی از خاورمیانه است، آنها هارادریم های تیره پوست را نمادی از مسلمانان فرض می کنند بنابراین احساس می کنند که به آنها اهانت شده. نویسنده کتاب چه کسی است؟ یک انگلیسی. این بازنماد سازان نامسئول می گویند که این دلیلی بر این است که: کار کارِ انگلیسی هاست!
یک نمونه دیگر از بازنمادسازی نامسئولانه: من مدتهاست که گفته های طرفداران آثار تالکین در گروههای مجازی را با دقت مطالعه می کنم تا نظراتشان را درباره معنی و مفهومی که داستانها و شخصیتهای آن برایشان ایجاد می کنند را بفهمم. چیزی که متوجه شدم این بود که از زمان شروع جنگ سوریه و حملات تروریستی داعش در اروپا، این باور که ارباب حلقه ها نماد یک جور نبرد بین دنیاهای مسیحی و اسلامی است در بین خوانندگان مسیحی تالکین هم شدیدا رواج پیدا کرد. چرا اینچنین تصورات عجیب و متضادی درباره معانی پنهان در ارباب حلقه ها وجود دارد؟ واقعیت این است که بعضی از خوانندگان آثار تالکین به خود اجازه می دهند که برداشت خود از تالکین را به جای شخص تالکین بگذارند. عجیب نیست که تالکین اخیرا حتی به نژاد پرست بودن هم متهم شده! این اتهامی وحشتناک و ناصحیح برای انسانی چنین شریف است. فکر می کنم که این چنین اتهام زنی هایی از بازنمادسازی نامسئولانه ناشی می شود، یعنی که داستانی را به آن شکلی که خود می خواهیم بازتعریف و نمادسازی کرده و سپس تفسیری خود خواسته را از آن بیرون بکشیم. براساس آنچه که تالکین گفته و آنچه که شباهتهای نقشه ها نشان می دهند به نظر نمی رسد که داستانهای تالکین خیلی نمادپردازانه باشند. شباهتهایی که در نقشه ها می بینیم آنطور که من حدس می زنم بیشتر نوعی معما هستند تا نوعی نماد از برخورد میان تمدنها! خوشبختانه تالکین از طریق نقشه ها به وضوح لوکیشنهای داستانهایش را دارد نشان می دهد، بنابراین موردور نه خلافت عثمانی است، نه رایش سوم، نه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و نه خاورمیانه اسلامی! نقشه موردور از کوههای هیمالیا در آسیا برداشت شده و هیچ معنی خاص سیاسی و استعماری هم در آن پنهان نیست. ظاهرا تنها دلیل استفاده از آن هم شکل خاص دایروی آن است که کاملا مناسب است برای صعب العبور شدن دسترسی به کوه هلاکت و سخت تر شدن کار برای هابیتهای بیچاره.
امیدوارم با اطلاعات جدیدی که درباره نقشه ها داریم این شکل از بازنمادسازی نامسئولانه درباره آثار تالکین کمتر بشود، اما از طرفی هم نگرانم که حالا عده ای دعوای موردور با گاندور را به تشنجهای اخیر بین هند و چین ربط بدهند!
قسمت اول مقاله «داستان نقشه توضیح گذاری شده و معماهای پنهان پروفسور تالکین»
قسمت دوم مقاله «داستان نقشه توضیح گذاری شده و معماهای پنهان پروفسور تالکین»
مقالات تحلیلی خیلی زیبا و جالبن، هم نوشتن و هم خوندنشون یه لذت خاصی داره و این مقاله و قسمتهای قبلش هم مستثنی نیستند از این قضیه. ادامه بدید و منتظر قسمتهای جدید هستیم ? اما خب این پیدا کردن شباهت و قضیه «ایجاد عمدی شباهت» هم که خودتون بهش اشاره کردید خیلی خطرناکه و باید خیلی مراقب بود تیرمون به سنگ نخوره ? حالا جای بحثش نیست که چرا و چطور اینطوری میشه اما خب بیایم با ارتباط گوندور مخالفت کنم :دی
درمورد تلفظها صحبت کنیم: تلفظ صحیح گوندور (Gondor) هست، و نه گاندور. همچنین تلفظ صحیح اون عبارتی که استفاده کردید (Gandhara) میشه گَندهارا و نه گاندارا. تلفظهای دیگهاش مثلاً گَنداره هست یا تلفظش به فارسی باستان گَداره میشه و همین الان زمین تا آسمون با گوندور فرق داره.
اما خب تفاوت اینجا تموم نمیشه و در مورد گوندور خود تالکین به ما شرح داده که منشأ ماجرا چیه. در نامه ۳۲۴ ما ریشه کامل گوندور رو داریم که خود تالکین شرح داده، یعنی اینجا «مدرک» وجود داره و این مدارک جواب صحیح میشن به نظر من. خلاصه بگم، ریشه گوندور از «ond» هست که یه واژه کلتی به معنی «سنگ» هست و قضیه چرا g هست یا نیست هم چیزی قدیمیتر هست که توضیح داده شده و ما ارتباطی رو با گندهارا نداریم، ریشه گندهارا از واژه سانسکریت «gandha» به معنی «رایحه، عطر» یا یه چیز اینطوری میاد و برگرفته از گیاهان معطری بوده که در اونجا فروش و استفاده ازش رایج بوده و خب به نظرم مشخصه که ارتباطی بین سنگ و رایحه نیست؟ این شباهت مشابه هر گردی گردو نیست میشه و حتی مثل قضیه آتلانته «تصادف بامزه» نیست به نظرم، بلکه مثل همین موردی که تالکین به صراحتا رد میکنه برداشت یا الهام یا حتی شنیدن واژه اتیوپیایی گوندار رو که بخواد با گوندور ارتباطی داشته باشه هست. تصادفی که هست و صرفاً هست :دی
چیزی که توی نامه داریم اینه:
As far as Gondor goes the facts (of which I am aware) are these: 1) I do not recollect ever having heard the name Gondar (in Ethiopia) before your letter; 2) Gondoris (a) a name fitted to the style and phonetics of Sindarin, and (b) has the sense ‘Stone-land’ sc. ‘Stone (-using people’s) land’.127 Outside the inner historical fiction, the name was a very early element in the invention of the whole story. Also in the linguistic construction of the tale,128 which is accurate and detailed, Gondor and Gondar would be two distinct words/names, and the latter would have no precise sense. Nonetheless one’s mind is, of course, stored with a ‘leaf-mould’ of memories (submerged) of names, and these rise up to the surface at times, and may provide with modification the bases of ‘invented’ names. Owing to the prominence of Ethiopia in the Italian war Gondarmay have been one such element. But no more than say Gondwana-land (that rare venture of geology into poetry). In this case I can actually recollect the reason why the element *gon(o), *gond(o)was selected for the stem of words meaning stone, when I began inventing the ‘Elvish’ languages. When about 8 years old I read in a small book (professedly for the young) that nothing of the language of primitive peoples (before the Celts or Germanic invaders) is now known, except perhapsond= ‘stone’ (+ one other now forgotten). I have no idea how such a form could even be guessed, but the ‘ond’ seemed to me fitting for the meaning. (The prefixing of g- was much later, after the invention of the history of the relation between Sindarin & Quenyain which primitive initial g- was lost in Q: the Q. form of the word remained ondo.) …
بسیار بسیار عالی و ممنون از لطفتان. همانجور که گفتید من خیلی مراقبم که اسیر این شباهتهای ساختگی نشم چیزی که خیلی احتمال رخ دادنش بالاست و دقت زیادی لازمه. برای همین هم بجای نشان دادن شباهتهای بیشتر در نقشه ها مجبور شدم که در دو قسمت گذشته بخشی از مقالات رو صرف توضیح این مساله و سوالات مشابه کنم. برای گرفتار نشدن در این مشکل من کاملا سعی کردم که هر شباهت لغوی رو ملاک نگیرم، چون بینهایت لغات مشابه با هر لغتی رو می شه در زبانهای مختلف یافت که هر کسی می تونه مدعی باشه ریشه لغات اختراعی تالکین هستند. برای همین من شرطی برای خودم گذاشتم: به شباهتهای لغوی(یا داستانی یا در کاراکترها) در صورتی اهمیت می دم که نقشه ها اشاره ای به آن داشته باشند. یعنی شباهتهای لغات در صورتی قابل بررسی هستند که نقشه های مرتبط با اونها در سرزمین میانه و جهان واقعی شباهت قابل قبولی داشته باشند. به همین خاطر ابتدا ریشه سینداری کلمه گاندور را نوشتم و بعد نشان دادم با اینکه تالکین این کلمه رو ریشه یابی کرده اما نقشه این دو پادشاهی کاملا در موقعیتهای مشابه قرار داره. پس نمی تونیم مساله رو حل شده فرض کنیم حتی اگر خود تالکین چیز دیگری گفته باشه. بنابراین باید حق بدیم که بپرسیم اینجا چه اتفاقی افتاده؟ این سطح از شباهت چه در نقشه ها و چه در نامها چطور ممکنه که تصادفی باشه؟
خب این مدل دنبال کردن مسئله به باگ داره و اون اینه که کی و کجا باید متوقف کرد این برداشتهای خودمون رو، وگرنه فرقی با «بازنمادسازی دلخواه» نخواهد داشت. اگه واقعاً بخوایم دو چیز رو به هم ربط بدیم، حتی اگه کاملاً هم بیربط باشند، یک مقدار تلاش کنیم اون ربط به وجود میاد ? و چراغ راهنمای ما باز هم به نظرم مدارک هست تا شباهتهایی که نمیشه اساسی بهشون داد، اون شباهتها وقتی با مدرک برای چیزهای دیگه وجود دارن، در نتیجه مربوط به اونها هستن و نه شباهتهای دیگه که صرفاً براساس شانس یا چیزهای دیگه هست و خود تالکین ازشون الهام یا چیزی نگرفته.
در مورد گوندور ما رفرنسهای بیشتری داریم که بیشتر و بیشتر باعث میشه ربطی به گندهارا نداشته باشه. چندتا از مهمترین رفرنسهای دیگه رو بیاید بررسی کنیم:
توی نامهای که منتشر نشده تالکین گوندور رو همون ایتالیا تشبیه میکنه، که خب وین جی. هموند و کریستینا اسکال توی کتاب The J.R.R. Tolkien Companion and Guide بهش دسترسی داشتن و این قضیه رو نوشتن و نیازی هست از مهارتهای ساخت چیزهای سنگی، ساختمانهای سنگی و مجسمههای بزرگ و موارد شباهت دیگه بگم؟
تازه میتونیم به عقب برگردیم و گوندور رو معادل روم باستان بگیریم، چیزی که تام شیپی و ساندرا بالیف استرابهار جداگانه توی کتابهاشون به این ماجرا اشاره میکنند، چه از لحاظ فرهنگ و چه از لحاظ مواردی که قبلاً گفتم، چه چیزهای دیگه مثل: شباهت آینیاس با الندیل که از نابودی قلمروشون فرار میکنن یا که نوادگان/فرزندانش بنا به روایتی رموس و رمولوس با ایسیلدور و آناریون که روم رو بنا میگذارن و سرنوشت ماجرا (دوره سعود و سقوط) مشابه هم هست. البته این رو بگم برداشت تالکین از این شخصیتها نبوده و نظرم این نیست که برداشت شده به استایل مثلاً کاری که برای تورین تورامبار کرد و در واقع بازنویسی داستان کولروو توی کالهوالا هست، بلکه برداشت از المانهایی قدیمیتری هست که این داستانها رو تشکیل دادن و تالکین توی مقالهاش توی کتاب The Story of Kullervo شرح میده مفصل اونها رو و چه فرقی بین این کار و الهام مستقیم از شخصیت هست و اینها.
حالا از ایتالیا و روم این طرفی بیرون بیایم، بریم اون روم اون طرفی که میشه به الهامات از بیزانس نگاه کرد :دی میریام لیبران مورنو میاد گوندور رو کنار امپراطوری بیزانس قرار میده و آرنور رو اون طرفی، وقتی روم غربی به فنا میره مثل آرنور، روم شرقی که گوندور باشه باقی می مونه و… که شباهتهای جالب دیگه رو هم اونجا میبینیم اگه بگردیم، سوای اینکه بازم توی یکی از نامههای منتشر نشدهای که هموند و اسکال بهش دسترسی داشتن، ما جمله جالبی از خود تالکین داریم:
“the Byzantine City of Minas Tirith”
در مورد کوهستان ماجرا (کوهستان سفید) هم احتمال اینکه مرتبط با بریتانیا باشه خیلی بیشتر هست و حداقل مدرک براش داریم ? تالکین و لوئیس که رفته بودن به مالورن هیلز توی خونه جورج سایر، همونجایی که یه سری خوانش کتابها ضبط شده حتی، جورج سایر نقل میکنه که همینطور که در حال گشت و و گذار بودن و این تپهها رو با کوهستان سفید مقایسه کرده و در کنار هم قرار داده
از اون طرف ارتباطات وایکینگی رو هم داریم یا مثلاً نظر دیمیترا فیمی از اینکه استایل تاج و کلاهخودهای نگهبانان برج برگرفته از والکیریها هست
به جای وصل کردن ماجرا جاهای دور توی اوسگیلیات، ونیز رو نگاه کنیم سادهتر نیست؟ ارتباط ایتالیا رو هم که خود تالکین گفته بوده.
ارتباطات مصر و اینها هم که قدیمیه و اکثراً خبر داریم، البته خب بیشتر مال نومهنور هست تا گوندور و آرنور
دیگه حالا انتخاب با خودمون هست، یک سری منابع الهام و تاثیر وجود داره که مدارک خیلی زیادی براشون هست، منطقی هم هست و تالکین باهاشون به شدت آشنا بوده و استفاده از اونها به شدت منطقیتر هست تا از جاها و چیزهایی که مشخصاً اطلاعات کمتری داشته، کمتر به کارش اومده و گاهی اصلاً نمیشه گفت تالکین چیزی ازش میدونسته یا نه و صرفاً تصادف فان هست و همین، وگرنه توی ۹۰٪ فرهنگها و کشورها میشه این چیزها رو پیدا کرد و بگیم تالکین از اونها الهام گرفته، در صورتی که حالا خود تالکین یه چیز دیگه میگه بیچاره ?
در این راستا اومبرتو اکو چندتا جمله باحال توی کتاب آونگ فوکو داره، حیف یادم نمیاد کجا بودم دقیق که بنویسمشون ?
خب اینها کاملا درست هستند ولی مساله من همون چیزی هست که خودتون به درستی گفتید، اینکه شباهتهای ریز و پراکنده تقریبا بین تمام نقاط دنیا با تمام نقاط سرزمین میانه رو می شه یافت، شباهتهای از نوع معماری، شکل لغات، نحوه زندگی، داستانهای مشابه و…چطور ی شه تشخیص داد که کدومشون درسته یا شاید اصلا هیچکدومشون نباشند. این مساله ای هست که اتفاقا من هم مطرح کردم، آیا تالکین به صورت ناخودآگاه واقعا از جایی برای داستانهاش الهام گرفته بود؟ چه دلیلی برای این هست؟ چرا فکر می کنیم که او حتما باید از مکانها یا اشخاصی الهام گرفته باشه؟ واقعا هیچ دلیلی برای این فرض وجود خارجی نداره جز اینکه ما چون می دونیم که به اروپا علاقه داشته پس حتما باید تحت تاثیر آن می بوده در حالیکه اون آزاد بوده که هر جایی رو به عنوان لوکیشن داستانها در نظر بگیره به همین خاطر من از کلمه لوکیشن استفاده می کنم چون وجود نقشه های واضح باعث می شه که نتیجه گیری کنی که تالکین این مکانها رو انتخاب کرده و نه اینکه تحت تاثیر علاقه اش به اروپا قرار گرفته باشه و ناخودآگاه یا حتی خودآگاه مکانهای مورد علاقه اش را در داستان قرار بده. سوال به صورت خلاصه اینه: آیا درست تر اینه که تالکین به عنوان یک نویسنده لوکیشنهای داستان رو در مکانهای مورد علاقه اش قرار بده یا در مکانهایی که برای پیشبرد داستان مناسب تر هستند؟
سوالی که مطرح کردید البته کاملا منطقی است، اینکه تالکین به بیزانس اشاره می کند و شواهد کلامی مشابهی که ممکن است وجود داشته باشد(البته اون گفته معروف تالکین درباره مشابهت اروپا با سرزمین میانه در قسمت اول مقالات من با استناد به نقشه جدید نشون دادم که منظور از اون صحبت الهام گرفتن نیست بلکه فاصله هاست) اما به هر حال از واقعیت نمی شه فرار کرد که این گفته ها پس چی می گن؟ خب جوابش اینه که این نقشه ها پس چی می گنD:؟ به نظر می یاد که اینجا یکجور تناقضی وجود داره. گفته های تالکین حرف از اروپا می زنه و حداقل اینه که خبری از شرق در اونها نیست، اما نقشه ها چیز دیگری رو نشون می ده. کدوم درسته؟ آیا تالکین چون بلد نبوده که نقشه بکشه از روی نقشه های جهان واقعی کپی کرده؟ خب اصلا اینطور نیست. تالکین آدم خلاقی بوده و به راحتی می تونسته که هر جوری که دلش بخواد نقشه ها رو بکشه. به همین خاطر من مساله “معما” رو مطرح کردم. اینکه این مکانها، اسامی، کاراکترهای واقعی که در داستان وجود دارند نه “الهام” هستند و نه تقلب، اونها معماهایی هستند که تالکین در نقشه ها و داستانها مخفی کرده. یک چیزی شبیه به ایستر اگ!
نمیدونم چرا، ولی میرکوود منو یاد دریای خزر میندازه؟
?
علاوه بر شباهت زیاد نام گاندور به گنداره (Gandara) و همچنین شباهت دو مجسمه غول پیکر دروازه آرگوناث به خنگ بت و سرخ بت بامیان، معادل خیلی از شهرهای زمین میانه رو میشه روی گوگل ارث پیدا کرد. برای مثال من حدس میزنم اوزگیلیاث(شهری بناشده بر رود آندوین) همون شهر اتک خرد (Attok Khurd) پاکستان باشه که یه شهر باستانیه دارای یه قلعه و یه باروی کاملا مستحکم که کاملا مشابه اوزگیلیاث در دو طرف رود سند بنا شده و مثل دروازه عبور از سند عمل میکنه. این قلعه در طول تاریخ از نظر استراتژیک بسیار مهم بوده حتی تا زمان استعمار انگلیس که انگلیسی ها بناهای قلعه و باروها رو بازسازی کردن و این قلعه مکان رخ دادن نبردهای بسیاری در طول تاریخ بوده. جالبه که یه رشته کوه نسبتا طولانی هم از دشت غربی شروع میشه و دقیقا رو به روی قلعه اتک خرد و نزدیک رود سند به انتها میرسه! بنابراین شاید بشه حدس زد مینازتیریث هم همونجا بوده باشه!!
راستش یکی از جاهایی که نتونستم به مکان مطمئنی با شواهد کافی بهش برسم همین اوزگیلیات بود، به نظرم دلیلش اینه که توصیفات کمی درباره اش هست. اما این گفته شما باعث شد که حتما برم و اتک خورت رو ببینم. ممنون
در مورد اون رشته کوه شرق-غربی قاعدتا ممکنه فکر کنید که این همون کوهستان سفیده و روهان باید همین جا باشه، اما اینطور نیست. یکی از دلایلی که در حالیکه از نقشه های واقعی در نقشه های سرزمین میانه استفاده شده ولی در نگاه اول نمی شه اینو تشخیص داد اینه که مثلا در همین منطقه یعنی مرز بین میناس تیریت و کوهستان سفید این بخش از دنیا قطع می شه و روهان از نقشه های منطقه ای دیگر از دنیا برداشته شده. مثل یک کولاژ.
باورم نمیشه ولی خیلی منطقیه???
ممنونم
بازم مثل دفعات قبلی یه کار تحقیقی عالی و پرمغز! خسته نباشید.
توی کامنتها که بحث معما رو توضیح دادید خیلی خوب و روشنکننده بود. ای کاش توی خود مقاله بهش اشاره میکردید.
منتظر قسمتهای بعدی هستیم.
واقعا ممنونم لطف دارید. ذرباره معماها کمی در قسمت دوم توضیح دادم اما راست می گید. راستش این شکلی به صورت منقطع مقاله نوشتن یک مشکلی که داره اینه که رشته کار از دست خواننده خارج می شه مخصوصا این تحقیق که یک جور ریشه یابی و مثل حل معماست.
آقا انصافا منتشر نکنین اینا رو :)) اینکه آند از ایندوس گرفته شده از حرفهای امثال رائفیپور هم که دنبال نشانههای شیطانپرستی میگردن پرتتره
من همش امیدوارم یه روزی، یه جوری این مقالات به دست جناب رائفی پور برسه. کسی که زورش نمی رسه اینو متوقف کنه، حداقل فقط دست از سر تالکین برداره!
درود دوستان…
کسی درباره lone mountain توضیح قانعکنندهای داره؟ تنها کوه فقط در دنیا یکی هست.
دیگر دووم ماونتین چه کوهی میتواند باشد؟
یا سیاه بیشه در کجاست؟
یه دوستی داشتم از کشور افغانستان ..تعریف میکرد که از بزرگان و قدیمیها گفته شده ..در منطقه ای از هرات در زیر زمین آدمهایی با بلندی قد در حدود شصت تا هشتاد سانت که محلی ها بهشون لقب سنگ انداز داده اند که اگه در شب از آن منطقه در حال گذر و راهپیمایی باشید به سمتتان سنگ پرت میکنند تا مانع ازین بشن که در آن منطقه در شب بتوان گشت و گذار کرد ..البته ناگفته نماند که افعانستان بیشترین گوهر و سنگهای قیمتی را دارا هست .به نظر من فیلم ارباب حلقه ها یک فیلم تخیلی نیست و رویدادی هست که گویا اتفاق افتاده ..من خودم به شخصه منتظر ساخته شدن باقی فصل های سریال ارباب حلقه ها هستم که فصل اول فقط ساخته شده ولی در همان فصل اول خیلی از وقایع به رویدادهای تاریخی که در گذشته ها اتفاق افتاده خوانده ام شباهتهای بسیاری دیده ام
به نظر من اون دوستت از سوء مصرف مواد افیونی زیادی که تو اونجا زیاد پیدا میشه رنج میبرده.