بسم الله الرحمن الرحیم
مونت آو سائرون (محمد رضا ساسانی) در این مقاله با اقتباسهای گسسته از کتب ادبی، شیوه فن روایت را در سیلماریلیون بررسی و پردازش کرده است.
کمتر رمان نویس موفقی است که به میزان اهمیت فن روایت با زاویهی دید واقف نباشد چه تنها از این رهگذر است که میتوان عناصر خود را طرح و تفسیر کرد. انتخاب زاویه دید باید با توجه کامل به نوع کیفیت اثر داستانی صورت گیرد.
از میان سه شیوهی سنتی فن روایت، «سوم شخص- دانای کل نامحدود» شیوه ایست که جان رونالد روئل تالکین بر اساس آن روایت داستانی سیلماریلیون {را که چندین سال بعد از مرگ او به چاپ رسید و روایت گر صور خیال آردا در دوران نخست میباشد}را نگاشته است.
تالکین چنان که گویی از بالا شاهد تمامی کشمکشها در سیلماریلیون هست به روایت گری این رمان پرداخته. شیوهای که برای رمانهای بزرگ و بیشتر به طبع سنتی، مناسبترین زاویهی دید و فن روایت به شمار میرود. این موضوعی است که یک نویسندهی ماهر با در نظر داشتن حجم داستانی خود خواه ناخواه به آن چنگ خواهد زد و تالکین مناسبترین زاویهی دید را بر سیلماریلیون حاکم کرده.
نقص دو شیوهی دیگر در این حوزه کاملا آشکار است؛ شیوهی «ترسل» معمولا در اثری به کار گرفته میشود که در آن شخصیتها به وسیلهی نامه با یکدیگر در تماسند. درحالی که با توجه سیر دگرگونیها و بنیان سیلماریلیون استفاده از این شیوه کاملا غیرممکن است؛ و فوران وحشت بار مکاشفهی نفس از خطرات استفاده از این شیوه میبود.
شیوهی ذهن سیال نیز در فضای روایی و گستردهی سیلماریلیون که مضمون قهرمانی دارد و یکپارچگی در آن میسر نیست، نمیتوانست مورد استفاده قرار گیرد. در این شیوه به علت تکیه بر «تداعی» و پرهیز از نقل پیوسته و منظم حوادث، بار زیادی بر دوش خواننده گذاشته میشود. اعمال این شیوه در اثری با حجم کم مانند: مرغ دریایی کوچک اثر بروک نیومن که یکپارچه روایت میشود ممکن است مفید باشد اما در رمان حجیم سیلماریلیون جز خستگی و کسالت خواننده حاصلی به بار نخواهد آورد.
در این شیوه، تالکین یا میبایستی از زبان یک ناظر که میتواند نقشی در داستان داشته باشد یا نداشته باشد، اثرش را روایت کند که در این شیوه استفاده از «من» یا از روی خشوع و تواضع صورت میگیرد یا از روی ادعا؛ و در هر صورت خواننده را از خود خواهد راند. یا این که تالکین میبایست از زبان یکی از شخصیتهای اصلی یا فرعی مانند آراگورن یا گلادریل سیلماریلیون را روایت میکرد که این صورت روال منطقی رمان از هم میگسست و چنین روایتی غیر ممکن بود زیرا باید شخصی مطلق در اکثریت اتفاقات و کشمکشها، جنگها در تمامی دوران دخالت و حضور فعال داشته باشد و تمام گره افکنی یا کشمکشها در طول داستان به او مربوط شود. اما این زاویهی دید مثلا در داستانی مانند شرلوک هولمز اثر کنان دویل سازگاری خوبی از خود نشان داده.
گفتیم فضای سیلماریلیون با فن روایت «سوم شخص- دانای کل نامحدود» بیان شده اما گوشههایی بسیار جزئی از روایت «نقلی – حماسی»[۱] را دامن زده. شیوهای سنتی و به عبارت دقیق تر سنتیترین شیوه که از سروانتس[۲] ریشه گرفت و به دست کسانی چون فیلدینگ[۳] معمول شد. تفاوت عمده این شیوه با شیوهی سوم شخص در این است که در شیوهی سوم شخص، منتهای همّ نویسنده بر این است که از چشم خواننده دور ماند و شخصیتها بی حضور او راه خود را بیابند. هرگز نیازی نمیبیند که به خواننده جواب پس بدهد که چطور از این اطلاعات آگاه شده. به گفتهی فلوبر: نویسنده در این شیوه باید چنان در اثرش حضور داشته باشد که خدا در خلقتش؛ نامرئی ولی قادر متعادل. همه جا باید او را حس کنیم و هیچ جا نباید او را ببینیم. اما در شیوهی (نقلی– حماسی) نویسنده هرزگاه به تناسب مقام وارد داستان میشود و چون نقالی که در نشان دادن نقش خود به عنوان راوی تعمد دارد به شرح وقایع میپردازد.
اما قبل از اینکه بخواهیم به نحوهی ورود تالکین در داستان بپردازیم، بایستی نکتهای را در مورد حماسه برای شما مشخص کنیم. قرار دادن رشتهی افسانه تالکین در نوع ادبی حماسه؛ حال یا به صورت کل یا جزء امریست که میتوان در آن اختلاف نظر مشاهده کرد. حماسه در تعریف یکی از انواع ادبی آمده است: روایتی ست با زمینهی قهرمانی و رنگ قومی و ملی و سبکی فاخر که در آن حوادثی فراتر از حدود عادت روی میدهد. در مورد رنگ قومی و ملی در رشته ی افسانه میتوان ردپایی را از تاریخ و فرهنگ آنگلوساکسن یا اسکاندیناوی، ژرمن یا اژه ای دنبال کرد که در این مورد مفتخرم شما را به مقاله ی ارزشمند «در اعماق سرزمین میانه» به قلم تضاد ارجاع دهم. اما چون در تمام یا بسیاری از آثار حماسی جهان، به زبان، منطقه یا سنت آن اقیلم اشاره ی مستقیم و واضح شده مانند حماسه ی ادیسه از هومر یا هرکول یا شاهنامه ی فردوسی و اساطیری از این قبیل ما شاید نتوانیم رشته ی افسانه را در وادی ادبیات حماسی قرار دهیم اما با این حال لازم به ذکر است که این نتیجه گیری با توجه به کثرت جامعه آماری از آثار حماسی به دست آمده در حالی که حماسه در تعریف علمی ویژگی های خاصی دارد و این امر در تعاریف حماسه ثبت نشده است. بنابراین این تیجه گیری صرفا علمی نیست و میتوانیم به تمامی یا تا به حدودی رشته ی افسانه ی تالکین را در وادی نوع ادبی حماسه آن هم از نوع حماسه ی مصنوع به شمار آوریم.
نحوهی ورود جان رونالد روئل تالکین به فضای روایی سیلماریلیون نیز از نکات قابل توجه است. حضور نویسنده در این اثر که در تعداد بسیار بسیار معدودی مشاهده شده چنان آشکار و مستقیم است که صراحتا در داستان حضور مییابد و به نقل حوادث میپردازد در یک نمونه این امر به وضوح قابل مشاهده است:
«در میان حکایتهای اندوه و ویرانی که از تاریکی آن روزگار به ما رسیده داستان هایست…» (صفحهی ۲۶۳)
در بعضی موارد نیز نویسنده به گونهای غیر مستقیم به متن وارد میشود البته در این شیوه معمول است که راوی یکی از شخصیتهای داستان را خطاب قرار دهد اما بازتاب حضور غیر مستقیم راوی را نیز به گونهای دیگر میتوان در نمونههای زیر در سیلماریلیون مشاهده کرد.
«بزرگترین این مینویان را والار نام کردهاند.» (صفحهی ۲۶)
«خردمندان آوردهاند که نخستین نبرد پیش از شکل گرفتن کامل آردا داد» (صفحهی ۴۱)
«آوردهاند که فئانور و پسرانش پیش از تبعیدیان دیگر به سرزمین میانه آمدند» (صفحهی ۱۶۹)
«آوردهاند که باراهیر حاضر به وانهادن دورتونیون نبود» (صفحهی ۲۶۳)
در این گونه نمونهها که در سیلماریلیون بسیار یافت میشود، راوی خود را درگیر داستان کرده یا به عبارتی در داستان داخل شده و برای علمی که داراست، از شخصیتهای روایت نقل قول میگیرد. به عبارتی دیگر، برای صحت دانستههای خود به خواننده جواب پس میدهد.
ضمنا اگر تالکین در سرایش اشعار شخصیتها را خطاب قرار میداد و حرف منادا به کار میگرفت همین طور اگر از اشعار خود به عنوان ترانهای مکتوب و وجود داشته یا سخن دیرینه، حرف به میان نمیآورد و نقل قول نمیگرفت. اشعار او مانند وصف برن و لوتین یا ائارندیل دریانورد میتوانست نمونهی ناب و والایی از اقتباسهای او در شیوهی (نقلی- حماسی) در روایت سیلماریلیون باشد.
شیوهی (نقلی- حماسی) همواره در حوزهی زبان و ادبیات فارسی همراه شیوهی نقالی میآید. در ایران چون قوالی، منقبت خوانی، شهر فرنگ و خطابه خوانی و… بین عوام مردم رایج است اصولا در نقد و بررسی این آثار از نویسنده سوالاتی بر تاثر این شیوه پرسیده خواهد شد و عمدتا یک نویسنده ایرانی از تاثیر پذیری این سنت بر ذهنش اقرار دارد اما در ادبیات نمایشی و سنتهای غرب هنر نقالی هنر بعیدیست. پس گاه چنان که در آثار ایرانی شاهد واگویه ها وسیع در شیوهی نقلی – حماسی هستیم، در آثار غربی نخواهیم بود و همینطور نوع نقل این شیوه نیز متفاوت خواهد بود که نکتهی مهمیست. به هر حال شیوهی (نقلی– حماسی) با همهی قوتهایش در روایت داستانهای حماسی همواره در معرض این خطر بزرگ هست که گرفتار درازگوییهای ملال آور شود. تالکین با علم به این مهم، کوشیده است رشتهی سخن خود را در سیلماریلیون فروگذارد و به گفتگوی قهرمانان و روایت به شیوهی سوم شخص با فضای گسترده روی آورد.
نکاتی پیرامون زاویهی دانای کل نامحدود در اثر تالکین: سیلماریلیون:
کاملا واضح و مبرهن است که روایت سیلماریلیون بر شیوهی سوم شخص با فضای گسترده، در هم تنیده با بافت تاریخی و گوشهای از سازوکار این سبک نگارش است. در سیلماریلیون ما گاه شاهد این هستیم که راوی از حوادث آینده و حوادثی که در احادیث آتی در این کتاب روایت میشود خبر میدهد. در این حالت گو نویسنده در حال روایت کردن تاریخ است و از ابتذال و تباهی ارزشهای داستان ابایی ندارد. امری که ما در کمتر داستانی شاهد آن هستیم. داستانهایی که با تمام وجود سعی دارند تا نتیجه را تا موعد آن از قضاوت خواننده دور دارند. داستان سیلماریلیون شامل روایتهایی از هم گسیخته و جدا از هم است که در جایی راه پیوند خود را به هم مییابند. در جند نمونهی زیر شاهد این نوع بافت تاریخی در اثر سیلماریلیون هستیم:
«از این روی والار سرانجام کوئندی را به والینور فراخواندند… از این فراخوان بعدها اندوه فراوان به بار خواهد آمد.» (صفحهی ۷۲)
«هیچ کس تا به اکنون از مسکن مردگان باز نگشته است،مگر تنها برن پسر باراهیر که یکی از سیلماریل ها را به دست گرفت؛ اما او پس از آن هرگز با آدمایان سخن نگفت.» (صفحه ی ۱۶۶)
« و از قاصدان بسیاری که در روزگار پسین بادبان درکشیدند، هیچ یک هرگز به آرامان نرسیدند- مگر یک تن:آن تواناترین دریانوردها. » (صفحه ی ۱۶۱)
«اما این خط را سیندار تا به روزگار جنگ به ندرت برای ثبت اسناد به کارگفتند و بسیاری چیزها که در یادها بود در ویرانه های دوریات مدفون گشت.» (صفحه ی ۱۴۸)
با این همه؛ نگارش سیلماریلیون از لحاظ انسجام متن تماما به بافت تاریخی تعلق ندارد چه بسا داشتههایی که حاکمیت بافت تاریخی را در این رمان درهم شکستند یا اینکه این شیوهی نگارش تمام شاخصههای یک بافت تاریخی را به نحو تمام و کمال ادا نمیکند که این کاملا موضوع مشخصی ست. عمدتا شیوهی نگارش و سبک و سیاق نویسنده در داستانها ساختارهای غیر متعارف دارد بنابراین نباید بافت تاریخی را در شیوهی نگارش تالکین در سیلماریلیون حاکم یا مطلق دانست. توصیفهایی که بر آرایههای ادبی تکیه زدهاند یعنی استفاده از تشبیهات، حس آمیزی، فضا سازی یا گاه زبان و لحن ادبیانه – شاعرانه و یا خود اشعار در اثر نمایانگر یک بافت ادبی فراتر در این رمان هستند که علاوه بر رد مطلق گرایی در بافت سیلماریلیون افقهای روشنی را برای درک و دانستن این شیوهی نگارش به وجود میآورد.
استفاده از فراهنجاری های نوشتاری نیز در وادی بافت ادبی قابل توجه است. اما ناگفته نماند که ما تنها در یک جا از این رمان شاهد فراهنجاری نوشتاری هستیم.
فراهنجاری نوشتاری یکی از راههای دیداری کردن نوشته به جای شکل شنیداری آن است. اما برخی از صاحب نظران معتقدند که مقولهی فراهنجاری در شعر رخ میدهد. در این گونه، صورت و حالت فیزیکی نوشتهها تصویری از معنای آنهاست. این نوشته نوعی نقاشی است که در آن خالق اثر تصویری از معنا ترسیم میکند:
برای درک این موضوع به یک نمونه در ادبیات فارسی دقت کنید: اشعار از احمد شاملو و حمید مصدق:
ای کاش میتوانستم خون در رگهای خود را
قطره
قطره
قطره
بگریم تا باور کنم.
او بود.
از روی نرده
خم شده روی
ر
و
د
در شعر اول شاعر واژهی قطره به گونهای تکرار شده که تصویری متناسب با حالت گریستن را به ذهن القا کند؛ و در شعر دوم شاعر واژهی رود را چنان ترسیم کرده که وضعیت خمیدگیاش را بر روی رود در عین جاری بودن آن نشان دهد.
در سیلماریلیون نیز ما در جایی به این نوع ضعیف فراهنجاری برمی خوریم:
و سنگ عظیم کبود رنگی بر فراز پشته نهادند که بر رویش به خط رویی دوریات نگاشته بود:
تورین تورامبار داگنیر گلائرونگا
و در زیر نوشته بودند:
نیه نور نی نیل
فراهنجاری نوشتاری را ما در کمتر رمان یا داستانی در ادبیات جهان شاهد هستیم؛ و کمتر رمان نویسی از این شیوه در اثر خود استفاده کرده است و دیگر این که عمدتا این نوع فراهنجاری در ویرایشهای فنی یا زبانی داستان اصلاح و محو میشوند. شاید یکی از علل عمدهای که صاحب نظران این فراهنجاری را مختص شعر دانستهاند. همین باشد.
در کل تالکین شاید میل بر آن نداشته تا سیلماریلیون را این گونه روایت کند. کریستوفر تالکین فرزند او چهار سال پس از مرگ پدر آن را به صورت مدون تنظیم کرده و انتشار داده؛ شاید اگر تالکین زنده بود آن را به شیوهای دیگر روایت میکرد حال آن که این کتاب در دسترس ما زاییدهی مطلق از انسجام متن و سبک و سیاق تالکین نیست و کریستوفر نیز در شیوهی نگارش، زبان و یا روایت آن نقش بسزایی داشته است.
پایان
حتماً کارهای این چنینی رو ادامه بده دوست من:) استعداد بالایی داری.
تشکر!
واقعاً نکات جالبی درباره سیلماریلیون و شیوه ادبی تالکین فهمیدم.
خیلی خوب بود دوست عزیز.
مجید عزیزم. نمیدونی چقدر خوشحال شدم پس از ماه ها دوباره دیدمت…
و نیز اگر چالش یا شبهه ای هم برات بود، ما در خدمتیما.
بسیار عالی بود. منتظر بعدیاش هستیم.
thats good