هنگامی که ارتش عظیم اورکهای سائورون در مقابل اتحاد شکنندهای از انسانها در مهمترین نبرد در تمام سهگانهی فرمانروای حلقهها قرار میگیرد، ارباب دنهتور دوم، خود را در اعماق مقبرههای شهر کوهستانی میناس تیریت مخفی کرده است. شخصیت دنهتور که به شکل رعبآوری توسط جان نوبل، بازیگر سریال فرینج، ایفای نقش شده، حاکم ملتی رو به زوال و بدون پادشاه به نام گوندور است. او در میانهی درگیریها از وظایف خود کنارهگیری کرده و خود و پسرش، که گمان میکند مرده است را برای خودسوزی آماده میسازد.
او زمزمه میکند: «زودتر سوختن بهتر است تا دیرتر سوختن، چه، همهی ما باید بسوزیم.» در کتاب، دیالوگ وی بصیرتی که در بطن گفتهی او وجود دارد را بسط میدهد: «طولی نخواهد کشید که همه چیز خواهد سوخت. غرب شکست خورده است. همه چیز طعمهی آتش خواهد شد و کار یکسره خواهد گشت.» هم در فیلم و هم در کتاب، او پیپین را تشویق میکند که برود و به هر شکلی که صلاح میداند، بمیرد.
تسلیم شدن کارگزار، راهنمای دقیقی از مواردی را ارائه میدهد که نباید هنگام محاصره انجام دهید. و اما تراژدی دنهتور در شرایط زمانهی مدرن نیز میتواند روی دهد. اگر وضعیت دنهتور را با شرایط امروزی مقایسه کنیم، قوس داستانی آن نمایی اپراتیک و مفید از جنبش به فنا رفتگان / فناگرایان / Doomer را آشکار میکند که توسط شبکههای اجتماعی به راه افتاده است؛ میلیونها دنبالکنندهی این جنبش، با دیدن وقایع ترسناک کنونی به این باور رسیدهاند که بشریت به طور حتم محکوم به فناست. کارگزار گوندور به ما نشان میدهد که یأس میتواند بسیار مخربتر از بیتفاوتی باشد.
به زودی همه چیز پایان می پذیرد
منطق شخصی دنهتور ساده است: این نبرد محکوم به شکست است، شر پیروز خواهد شد، و کسانی که زنده میمانند سرنوشتی وحشتناکتر از کشتهشدگان خواهند داشت. گذشته از مرگ پسر محبوبش، بورومیر، فیلم بازگشت شاه دلایل درماندگی مرگبار دنهتور را مشخص نمیسازد، اما کتابها موضوعی حیاتی را آشکار میکنند: دنهتور با استفاده از پلانتیر، مکاشفاتی را دیده که توسط سائورون دستکاری شدهاند. این مکاشفات او را به یأس و ناامیدی وامیدارند. مکاشفهی فرودو در «یاران حلقه» را به یاد آورید که در آن شایر را سوخته و هابیتها را اسیر و در حال شکنجه شدن دید؛ با این تفاوت که دنهتور هرگاه احساس نیاز میکرد، پلانتیری در اختیار داشت تا بتواند به آن نگاهی بیندازد.
دنهتور مردی است که ترس بر او چیره شده، اما جنبش فناگرایی / Doomer، (که به آن مواجه شدن با فنا / Doompilled هم میگویند)، به جای استفاده از یک سنگ سخنگوی جادویی، از مطالب شبکههای اجتماعی تغذیه میکند؛ مطالبی که سرشار از فجایع جهانی و گزارشهای خبری بحران آبوهواست. اعتقاد بنیادین این است که از آنجایی که بشریت به شکل جبرانناپذیری به زمین آسیب رسانده، زندگیهایمان همواره بدتر و بدتر خواهد شد، تا آنجایی که دست انقراض از سر ترحم ما را از بین ببرد.
این واکنشی واضح است: در حالی که ریشههای کاپیتالیسم برترپندار نژاد سفید، جهان را در هم کوبیده بود، یک همهگیری جهانی از راه رسید و بدترین گرایشات این کاپیتالیسم را تشدید کرد. با وجود کشورهای زیادی که به استقبال آمار ابتلا و مرگ موج سوم میروند، و شمار بسیاری از مردم که مجبورند از خانه کار کرده و از سرگرمی و مراقبتهای شخصی خود چشمپوشی کنند، به سادگی میتوان دید که چرا مردم حتی با مژدهی واکسیناسیون سراسری و بیشترین میزان اقدامات در رابطه با تغییرات اقلیمی، احساس مواجه شدن با نابودی را دارند.
اما الهامات دنهتور سرانجام غلط از آب درآمد، و مرگش (و همینطور تلاش برای قتل پسرش) عبث بود. تعهد او به ناامیدی و عدم پذیرش امید، وضعیت جامعهی او را وخیم کرده و به همراهانش آسیب رساند. حال، ما و فناگرایان / Doomers، که با چرخش دو موتور سرمایهداری و امپریالیسم متأخر دست و پنجه نرم میکنیم و زیر سایهی بحران همهگیری جهانی و بحران اقلیمی قرار گرفتهایم، از سقوط دنهتور چه میتوانیم بیاموزیم؟
یأس یا حماقت؟
مایکل مان، مدیر مرکز علوم سیستمهای زمینی دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، در کتاب خود «جنگ اقلیمی جدید»، به طعنه اشاره میکند که دستکم در اقتباس سینمایی بازگشت شاه، گندالف حضور داشت تا به صورت دنهتور بکوبد و جلوی تسلیم شدن لشکر او را بگیرد. (جلوتر، شدوفکس نیز جفتک خوبی به او میاندازد.) او مینویسد: «گاهی نسبت به فناگرایانی / Doomists که در جنگ برای جلوگیری از تغیرات فاجعهبار اقلیمی، از تسلیم شدن حمایت میکنند، چنین حسی را دارم.»
مان، استدلال میکند که گذارهی «دیگر دیر است، ما به فنا رفتیم» به بخشی از صنایع استخراجی تبدیل شده تا بتوانند بدون مانعی به کار خود ادامه دهند، و همچنین به این خاطر که خود ما نیز تعهدی برای سرزنش «ناامیدی و یأسی داریم که در مباحثه های اقلیمی امروزه، به شکل فزاینده ای با آن روبهرو هستیم.» مشکل اصلی آن است که «فناگرایی / Doomism» و از دست دادن امید میتواند مردم را به همان مسیر انفعال و انکار کامل هدایت کند.
مان برای دفاع از ادعایش از پژوهشهایی نقلقول میکند که نشان میدهند ترس، انسان را به عمل ترغیب نمیکند، درحالی که دلواپسی، علاقه و امید، که همه مکملهایی برای درونمایههای تالکین بودند، به طور حتم تأثیری برعکس ترس دارند. وی با نقلقولی از مکس بویکوف از دانشگاه کلرادو، به خوانندگان یادآوری میکند که «اگر صورتی از امید یا راههایی وجود نداشته باشد که مردم از طریق آن بتوانند شرایط کنونی را تغییر دهند، برای پرداختن به مشکلات انگیزهی کمتری احساس خواهند کرد.»
اما تالکین چرا و چگونه دنهتور را بهعنوان یک شخصیت مطلقاً بدبین در مقابل داستانی ذاتاً خوشبینانه قرار داد؟ جان گارث، نویسنده و پژوهشگر تالکین، با تشبیه دنهتور به تسلیم شدن بورومیر در برابر وسوسه (بهجای رویگردانی از آن) میگوید: «در داستانی که همه از ناامیدی ابا دارند، دنهتور تجسم ذاتی یأس است. بدون آن، داستان پیش نمیرود.»
همانگونه که گارث توضیح میدهد، قسمتهایی از گذشتهی نویسنده میتواند به روشن کردن قوس داستانی تراژیک دنهتور کمک کند. این نویسنده و پژوهشگر تالکین میگوید مجموعه کتابهای تاریخ سرزمین میانه اثر کریستوفر تالکین، شاهدی بر بعضی نوشتههای تالکین است. شخصیت دنهتور در زمان جنگ جهانی دوم پدیدار شد، زمانی که دو تن از پسرهای تالکین در ارتش بریتانیا خدمت میکردند. مرگ بورومیر در سال ۱۹۴۲، و ملاقات فرودو با فارامیر در سال ۱۹۴۴ نوشته شده است. طبق گفتههای کریستوفر، پدرش پیرنگ دنهتور را در سال ۱۹۴۶ نگاشته است. پیش از آن، او با والدین دو تن از نزدیکترین دوستانش که در جنگ جهانی اول کشته شده بودند به عزاداری پرداخته و آنها را تسلی داده بود، و همینطور در نگرانی از مرگ احتمالی پسرانش سر کرده بود.
گارث میگوید: «او بهراستی شخصاً، و همینطور از طریق دیدن والدین دوستانش، با از دست دادن فرزند و یا ترس از دست دادن آشنا بوده است. احتمالاً این تجربیات، که در زمان حملهی بالقوهی فاشیستها اتفاق افتاد، به شکل اندوهی شدید درآمده که شخصیت دنهتور را شکل داده است. واضح است که شکل دادن به این ایدهها در میانهی جنگ جهانی دوم، زمانی که هیچ چشمانداز مشخصی از پیروزی وجود نداشت، پروسهای شدیداً ملموس، و راهی برای فرار از اضطرابها و محکومیتها بوده است.»
گارث میگوید ارتباط دنهتور با فناگرایان / Doomers قرن ۲۱ را میتوان در قاب محیطی تالکین نیز دید. او دربارهی فرمانروای حلقهها میگوید: «این تنها داستان یک جنگ نیست، بلکه دربارهی تهدید نابودی کامل زمین توسط صاحبان صنعت است.» گارث به این نکته اشاره میکند که اگرچه این عقیده وجود دارد که تالکین از تمثیل متنفر بود، اما با توجه به وجود پیرمردانی که امروزه یک سری قوانین فاجعهبار را برای آینده وضع میکنند، تمثیل یأس مردی پیر که او را به خیانت به فرزندش بازمیدارد، به جا است. دنهتور بازگشت شاه جکسون، شخصیتی نسبتاً بدون ظرافت است؛ ابلهی بدبخت و بیچاره، و نه رهبری قابل احترام و بااعتبار. طرفداران تالکین به اقتباس پیتر جکسون، فیلیپا بوینز و فرن والش از دنهتور اعتراض دارند. در یکی از نقدهای این فیلم در سال ۲۰۰۳ میخوانیم: «به جای شخصیتی نجیب اما بدبین، کاریکاتوری از یک احمق کجخلق و یاوهگو ساختهاند.»
اما دنهتور فیلم چه به کتاب وفادار باشد چه نباشد، به یکی از ماندگارترین شخصیتهای سهگانه در پدیدههای فرهنگ عامه بدل شده است. جان نوبل میگوید برای آماده کردن خود برای این نقش، خود را در شرایط دنهتور غرق کرده است. او افزود: «من واقعاً همهچیز دربارهی او و این که چگونه کارش به اینجا کشید را درک کردم. این کار مستلزم مقداری تحقیق، و کمی درک از روان انسانی و شرایط انسانی بود.»
حتی ملچ ملوچ کردن دیوانهوار دنهتور نیز به عنوان قسمتی از حالت عدم تعادل انسانی که در لبهی مغاک قرار گرفته، در نظر گرفته میشود. نوبل میگوید: «آن چیزی که دیدید، خوردن وسواسی بود. غمانگیز است. اگر به جایگاهی نگاه کنید که شخصیت دنهتور در آن نقطه به آن رسیده است، شما هم همین کار را میکنید، و این کاری است که او انجام داد.» جان نوبل بعدها دربارهی نقشش بهعنوان دنهتور صحبت و با این شخصیت ابراز همدردی کرد. او در این مصاحبه گفت: «این افسردگی، افسردگی رقتانگیز، میتواند برای هر انسانی بهوجود بیاید. ما این را میدانیم. او اساساً ایمان و امیدش را از دست داد.»
گارث اعتراف کرد که گاهی به این موضوع فکر میکند که آیا جهانبینی دنهتور بهراستی درست بوده است؟ وی میگوید: «اغلب به این موضوع میاندیشم که چرا داستانهایی داریم که پایانی خوش و لحظاتی فرحبخش دارند؟ آیا این کار چشمپوشی از واقعگرایی است؟ اما نه، من فکر میکنم اینکار واقعاً با روح انسان و آنچه روح انسان برای بقا نیاز دارد، گره خورده است.»
مشکل فناگرایی / Doomism دنهتور و جنبش مواجهه با فنای / Doompilled معاصر، تأثیر اجتماعی کوتهنظری آنان است. ترس از بحران اقلیمی بسیار واقعی و قابل درک است، اما عقب نشستن و انفعال (به خصوص برای سفیدپوستان آمریکای شمالی و اروپاییانی که تقریبا در تأثیرگذارترین بخشهای جهان حضور داشته و قدرت را در دست دارند)، برای همه پیامدهایی خواهد داشت، و مردمی که در کشورهای فقیر زندگی میکنند، تأثیرات بحران اقلیمی را شدیدتر و سریعتر احساس خواهند کرد.حتی برجستهترین استدلالها برای جلوگیری از ترس و وحشت، همچون کتاب «چگونه هیچکاری نکنیم: مقابله با صنعت توجه» (۲۰۱۹) اثر جنی اودل، نه قطع کامل توجه، که جیرهبندی کردن توجهمان طبق مواردی که از بیشترین اهمیت برخوردارند را ترویج میدهند.
با نزدیک شدن بحرانهای اقلیمی و همهگیریای که ما را از هم جدا ساخته، بیش از همیشه ضروری است که جنبش فناگرایی / Doomer از بین برود. دنهتور به ما نشان میدهد که چرا نمیتوانیم از پس چنین چیزی بربیاییم، و چرا باید خود را برای مقابله با آن مهیا کرده تا حتی در ناملایمترین شرایط به سمت همبستگی، توجه به یکدیگر، و امید حرکت کنیم. در آخر اما گندالف نتوانست دنهتور را متوقف کند، اما تقاضاهای او از کارگزار همچنان آموزنده است: «تو سرورم چنان که عادت توست فقط به گوندور میاندیشی، اما مردمان دیگر و جانهای دیگر و زمان آیندهای هم هست.»
منبع.
دلم برای بعضی شخصیتهای ارباب حلقهها خیلی میسوزه😥😥😥😥😥