–مصاحبه کننده: منصوره صادقی
۱. با سلام و وقت بخیر خدمت شما، دانیال بهمنش عزیز. ممنون بابت این که قبول کردی وقتت رو به کانال آردا اختصاص بدی. خودت رو هر طور که دوست داری، برای همراهان آردا معرفی کن.
-درود بر شما و یکایک راهبران عزیز کانال تلگرام وبگاه آردا، همچنین خوانندگان عزیز.
اینجانب دانیال بهمنش، متولد بهمن ماه ۱۳۶۸ در شهر تهران و فارغ التحصیل رشته تعمیر و نگهداری هواپیما میباشم که در حال حاضر به کار نویسندگی و عکاسی در حوزههای هوانوردی و دفاعی مشغول هستم.
در ارتباط با عضویت در وبگاه آردا نیز، از تاریخ خردادماه ۱۳۸۸ و به دنبال مطلبی از دورفها همراه این خانواده دوستداشتنی شدم و نام کاربری Gandalf the Grey را به دلیل نزدیکی شخصیتاش به روحیاتم انتخاب کردم که با همان بین عزیزان شناخته میشوم. در ارتباط با رشته افسانه جی.آر.آر تالکین نیز باید بگویم که بسیار خوشحالم از اینکه چنین دنیای فانتزی جذابی را در قلب خودم داشته و به بخشی از علاقهمندان فارسیزبان آن تبدیل شدهام.
۲. فرد خاصی باعث آشناییت با دنیای تالکین شد یا اتفاقی برات پیش اومد؟
-نه، فرد خاصی علت آشناییام با این دنیای جذاب نبود چون اساسا زمانی که علاقهمند شدم، فانتزیهای اینچنینی روی مُد نبود یا اگر هم بود من اطلاعی نداشتم.
من هم مثل غالب علاقهمندان جی.آر.آر تالکین در ابتدای دهه ۸۰ خورشیدی، با سهگانه ارباب حلقههای پیترجکسون پا به سرزمین میانه گذاشتم و متاسفانه تجربه ابتدا خواندن کتاب و سپس دیدن فیلمها را نداشته تا تصور ابتداییام منحصر به خودم باشد. بههرحال یادم میاد که زمان پخش سهگانه دو نفر از اطرافیانم علاقهمند به آن بودند، یکی پدرم و دیگری شوهرخالهام که هرزمان پخش میشد و فرصتی برای مشاهده وجود داشت از دستش نمیدادیم. در زمینه فانتزی هم تنها دختر یکی از دوستان مادرم علاقهمند به چنین احوالی بود که آنهم هریپاتر را انتخاب کرد و من دنیای آردا را. دو سه سال بعد از انتشار سهگانه ارباب حلقهها به این نتیجه رسیدم که احتمالا این فیلم سینمایی اقتباس از اثری ادبیست. پس با اینترنت ذغالی آن زمان در معدود منابع جستجو کردم و در نهایت متوجه شدم ترجمههای فارسی کتابهای نویسندهای به نام تالکین که مبدا چنین آثاریست در ایران منتشر شده است. هیچ وقت آن روز خرید کتابها را فراموش نمیکنم که با ذوق به دفتر انتشارت رفتم. کمی بعد هم به شمال کشور سفر کردیم و کار هر روزه من این شده بود که کتابهای سهگانه ارباب حلقهها را با خودم بردارم و صبح به صبح در ساحل دریا، در آن نسیم خنک و دلنشین بخوانم. یکی از آرزوهای دستنیافتنی من همینه که یکبار دیگر احساسی که زمان اولین بار خواندن آثار تالکین داشتهام را تجربه کنم. بههرحال بعد از آن کتاب هابیت را خواندم و بعدتر سیلماریلیون و به ترتیب باقی آثاری که تا به امروز منتشر شده است.
مدتی بعد از تهیه کتابها هم سوالاتی برایم پیش آمد که با جستجو در موردشان به سایتهای آکادمی فانتزی و آردا رسیدم که همینجا آغاز عضویت من در وبگاه دوستداشتنی خودمان بود.
۳. چه جای زیبایی شروع به خوندنشون کردی! با این تفاسیر، تا به حال احساس کردی آردا چیزی تو زندگیت تغییر داده یا بهش اضافه کرده؟
-اگر منظورتون دنیای آرداست که البته، باعث شده خودم رو بهتر بشناسم، با فانتزیِ جذابِ درونِ قلبم حداقل زندگی شخصی جذابتری داشته باشم و البته به واسطهاش افرادی شبیه خودم رو پیدا کنم که احوالاتشون دقیقا مشابه کاراکتری هست که اسمش رو انتخاب کردند و مواردی از این دست…، پس با این عزیزان دوستی نزدیک دارم، کلی اتفاقات خوب و جذاب رو با آنها دیدم و حتی عشق رو تجربه کردم!
اونهایی که منو میشناسن خوب میدونند که به واسطه شرایط کاریام روابط اجتماعی نسبتا زیادی دارم، اما همیشه گفتم که ترجیح میدم بیشتر وقت خودم رو با جماعت آردایی بگذرونم. طبیعتا با وضع فعلی زندگانی و فشارهای مضاعفی که روی همه ما وارد میشه، وجود چنین جمعی واقعا دوستداشتنی و خاص محسوب میشه و جای شکر داره. چرا که میتونی در مورد همه چیز نه صرفا آردا بحث کنی، گردش و تفریح داشته باشی، دورهمی دوستانه و کلی موضوعات مختلف در شاخههای متفاوت رو یاد بگیری الخصوص از بزرگان آردا که همیشه به من لطف داشتند.
طبیعتا در کنار نکات مثبت، رخدادهای منفی هم بوده تا حدی که باعث شده در مقطع زمانی خاصی دنیای آردا رو کنار بذارم یا حتی افراد بسیار اندکی که علاقهای به معاشرت باهاشون ندارم. این احوالات مثبت و منفی هم دقیقا شبیه زمانیست که شما در یک جامعه حقیقی زندگی میکنی و طبیعتا در لحظهلحظهها تحت تاثیر رخدادهای مختلف قرار میگیری اما اون چیزی که مسلم است برایند قضیه بوده که شکر ارو بسیار خوب میباشد و همه اینها نشات گرفته از دنیای جی.آر.آر تالکین عزیز بوده که اگر نداشتیماش احتمالا هرگز تجربه نمیشد.
۴ .به جز این که گفتی گندالف خاکستری یا همون Gandalf the grey به روحیاتت میخوره، چه چیز دیگه یی تو این شخصیت دیدی که مجابت کنه به عنوان نام کاربری انتخابش کنی؟
-علت علاقه من به گندالف برمیگرده به شخصیت این کاراکتر در دنیای آردا. مایایی خردمند، سرشار از دانش، باهوش، عاقل، آشنا به فنون جادوگری، ریسکپذیر، علاقهمند به کار جمعی (اجتماعی بودنش)، اهل ماجراجویی و اینکه خانه ثابتی نداره. نه زود میاد و نه دیر بلکه دقیقا همون زمانی که لازمه سر میرسه و اطرافیانش رو ناامید نمیکنه. اهل مماشات بیجا یا تعارف نیست و حرفش رو رُک و بیپرده میزنه و البته دلسوزترین در دنیای آرداست که سعی میکنه حواسش به همه چیز باشه و کارها رو به کاملترین شکل انجام بده هرچند در ابتدا هیچ امیدی به موفقیت براش تصور نشه. دلیل علاقهام به خاکستریاش هم اینه که، به نظرم گندالف وقتی سفید شد و به بالاترین مقام شورای ایستاری رسید، کمی بیش از حد جدی شد ولی زمانی که خاکستری بود حداقل احوال شوخ و شنگ مثل آتش بازی رو، در کنار جدی بودنش داشت، یعنی یک ترکیب دوستداشتنی «غیرقابل پیشبینی». همه این موارد در کنار هم باعث شد تا من نزدیکی بین شخصیت خودم و گندالف خاکستری رو احساس کنم و این نکته رو باید در نظر داشت وقتی کسی کاراکتری رو انتخاب میکنه چون ذات خودش رو میشناسه، معمولا اشتباه نمیکنه کما اینکه ما در مورد اکثر جماعت آردایی این موضوع رو شاهدیم. و در نهایت بازی جذاب ایان مککلن هم در سری فیلمهای اربابحلقهها بیتاثیر نبود.
۵. نکتههای خیلی جالبی در مورد گندالف خاکستری گفتی. فکر میکنم گندالف از معدود شخصیتایی باشه که همه سر دوست داشتنش توافق دارند! سوال بعدی اینه که اگه یه کتاب خونه پر از کتابهای تالکین رو بهت بدیم و فقط بتونی یکیش رو برداری، اون کدوم کتابه؟
-البته در مورد گندالف، چند روز قبل فهمیدم گویا افرادی هستند که دوستش ندارند که نظرشون اصلا محترم نیست! :دی
اما در مورد سوال شما، اگر چندسال قبل از من میپرسیدند بلاشک میگفتم سهگانه ارباب حلقهها و نظر نهاییم بازگشت شاه بود. اما الان سیلماریلیون انتخاب منه که پاسخ سوال شماست. اما اگر بخوام دلیلی برای انتخابم داشته باشم، باید بگم من هرآنچه از دنیای آردا به زبان فارسی ترجمه شده در کنار برخی نسخههای انگلیسی رو دارم، اما تنها سیلماریلیون خط قرمز ام به حساب میاد. صرف نظر از یادگاری باارزش اول کتابم، این مجموعه مقدسترین نوشتار برای علاقهمندان رشته افسانه تالکین محسوب شده و تسلط به متناش واقعا باارزش و بااهمیته. البته باقی کتابهایم نیز برایم عزیزند که همه در یک قفسه جدا در کتابخانهام جا خوش کردهاند.
۶. فکر کنم برای تو هم پیش اومده باشه که آرزو کنی بقیه عمرت رو جایی تو سرزمین میانه بگذرونی. اگه آره، کدوم منطقهست که دوست داری تا ابد اونجا بمونی؟
-من اول از همه دوست داشتم مثل گندالف به نقطهنقطه سرزمین میانه حتی مناطق شرقی که نرفت!، سر بزنم و مدتی هم بمونم. بعد از فراغت از این سفرها، حتما چندسالی رو در شایر دوست داشتنی میگذروندم اما در نهایت بادبان میکشیدم و برای همیشه به والینور سفر میکردم. اگر هم تنها یک انتخاب از ابتدا داشتم، بلاشک همان والینور رو در نظر میگرفتم.
۷. توی دنیای واقعی چی؟ جایی بوده یا هست که برات تداعی گر سرزمین میانه باشه؟
-به دفعات. از اونجایی که علاقهمندان به فانتزی دوست دارند تا دنیای اطراف رو با قیاس افکارِ متفاوتِ خودشون بسنجد، این اتفاق بارها رخ میده و همه تجربهاش کردیم. اما محض مثال در مورد خودم: چندسال قبل در سفری به یکی از روستاهای غرب کشور، دریاچهای رو میان سه کوه دیدم که بازتاب آسمون رو سطح آرومش نقش بسته بود. بلافاصله خلد-زارام در ذهنم تداعی شد و حس کردم دروازه خزد-دوم باشکوه رو اون طرف دریاچهی کوچیک میبینم. یا در جریان اقامت در پارک ملی کویر مرکزی، وقتی برای اولین بار چشمم به درخشش نقرهفام ستارگان بر تارک لاجوردی آسمان افتاد، حس نگریستن به مخلوقات بیمانند واردا النتاری در افکارم تداعی شد و ناخواسته نام البریت رو به زبون آوردم که دوستم تعجب کرد این کلمه دیگر چیست!. نمونههای سادهتر مثل راهرفتن در میان برگهای پاییزی و حس قدمزدن در سایه مالورنهای طلابیشه یا یادآوری احوال لگولاس وقتی مرغان دریایی را سواحل بلفالاس دید، زمانی که خودم کنار دریا قدم میزنم. به طور کلی تجربهها برای پاسخ این سوال زیاده.
۸. زوج مورد علاقه دانیال بهمنش تو سرزمین میانه کدوم زوجه؟ و چرا؟
-مانوه و واردا. علت هم اینه که واقعا متفاوتترین زوج در آردا و از نظر من به حساب میان. اولا هردو شاخصترین قُدسیان هستند و بیش از همهی مخلوقات ارو گرامی داشته میشوند تا جایی القاب و مقامشون پادشاه و شهبانوی آرداست ، دوما هیچچیز از چشم و گوش آنان پنهان نیست و اگر نیاز باشه از جملگی رخدادها مطلع هستند. سوما بهندرت از هم جدا میشوند، برفراز بلندترین نقطه آردا یعنی تانیکوئتیل ساکن و البته در ظاهر و زیبایی هم زبانزد هستند. به طور کلی خیلی دستنیافتنی و خاص به حساب میان و همون علاقه موجودات آزاده جهان به البریت، میتونه دلیل قاطعی باشه بر این انتخابم. برای همین بیش از دیگر زوجهای آردا برای من جذاباند. یک نکته رو هم داخل پرانتز بگم اگر به جای مانوه، ملکور همسر واردا بود دلایل انتخابم میتونست بیش از اینها جذاب باشه! :دی
۹. فکر کنم دیگه هر کس با همایشها و میتینگهای آردا آشنا باشه، بدونه که عکاس زحمتکش و همیشه حاضر در صحنه ما کسی نیست جز آقای بهمنش. اولین باری که برای آردا دوربین به دست گرفتی رو یادته؟ چه سالی بود و چه مراسمی؟
-شما خیلی لطف دارید و از این بابت جدا ممنونم. عکاسی هم حقیقتا حداقل کاریست که «باید» انجام بشه تا اتفاقات آردا صرفا در یادگارها نمونه. اما اولین بار رو خوب یادمه، مراسم رونمایی کتاب قصههای ناتمام در محل گردهماییهای فانتزی به تاریخ پاییز ۱۳۹۲ بود و من نخستین بار جمع دوستان آردایی رو از نزدیک میدیدم و لازمه که بگم قبلش تجربه دیدار با آقای علیزاده و چند نفر محدود رو صرفا داشتم. خُب با خودم گفتم من که دوربین دارم، بهتره ببرم تا شاید اندک کاری در آنجا ازم بر بیاد که برای باقی حاضران جالب باشه. حالا شما حساب کنید یکهو وارد جمعی شدم که حتی شناخت ظاهری چندانی هم از حاضرینش نداشتم، نتونستم اون دوست مدیری که در بحث عکاسی با ایشون هماهنگی لازم در پیام خصوصی فروم داشتم رو پیدا کنم و با همون وضع ناهماهنگ شروع کردم به عکاسی. قیافه متعجب دوستان هم جالب بود و از اونجایی که اون زمان جو خیلی بستهتر از الان بود و بیشتر ارتباطات مجازی محسوب میشد، شاید به راحتی نمیتونستن بپذیرن که یک غریبه هر چند آردایی ازشون عکاسی کنه و البته تعدادی هم فرار کردند که از نظرم طبیعی هم بود :دی بههرحال، من از چندسال قبل با دوستانی در فروم آشنا بودم و نام کاربریام رو میشناختند ولی دیدار رو در رو متفاوت محسوب میشد. سال بعدش، در مراسم ده سالگی وبگاه آردا و در تاریخ شهریورماه ۱۳۹۳، بازهم ثبت رویداد کردم که به نظرم جذابترین در نوع خودش شد و اینبار به لطف ارتباطاتم با دوستان، کارم سادهتر بود و جالبه در اون برنامه عزیزی رو در قالب عکس ثبت کردم که بعدها به من گفت که در عکسهایم بوده و جنب و جوشهایم رو دیده :دی هرچند دوستی آردایی با یکدیگر در آن زمان نداشتیم که بعدها این ثبتِ اتفاقی، حس خیلی خوبی برایم داشت. به همین ترتیب تا زمانی که بودهام، اگر همایش یا مراسمی رسمی رخ داده، سعی کردم حداقل در بحث ثبت رخدادها چه نوشتاری و چه تصویری کمک کنم، البته این هم لازمه تا بگم بانوی سپید روهان (نعیمه عزیز) هم به دفعات از مراسمها عکاسی کرده یا گاها باهم این کار رو انجام دادیم.
در آخر هم لازمه که بگم چندوقت قبل با یک حساب نه چندان دقیق به عدد بیش از ۳۰۰۰ عکس ثبت شده از همایشها و دورهمیهای آردایی رسیدم که به اشکال گوناگون گرفته شده و شاید برخی حاضران در تصاویر، بههر دلیلی امروز در جمع ما نباشند اما خاطراتشون همیشه خواهد بود. به همین دلیل من حتی در دورهمیهای خودمونی هم سعی میکنم عکسی بگیرم تا به یادگار بماند.
۱۰. بهترین عکسی که از آرداییها گرفتی، از نظر خودت کدومه؟
-پاسخ به این سوال ساده نیست، چون هریک از تصاویر ثبت شده همراه با کلی خاطرهاس و واقعا انتخاب بینشون ممکن نیست. اما یک مورد به نظر خودم از همه جذابتره که برمیگرده به دیدار آرداییها در نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۴. اگرچه آن عکس را خودم نگرفتم و تنها با دوربینام بوده چون بنده نیز در جمع حضور دارم :دی اما در نوع خودش بسیار جالب توجه محسوب میشه از این جهت که بیشترین تعداد حاضرین آردا در سالهای اخیر، در همان قاب تصویر در کنار یکدیگر جمع شدند و ما برای اولین بار تعداد کثیری از دوستان رو همانجا از نزدیک دیدیم. متاسفانه در حال حاضر به این عکس دسترسی ندارم اما فکر کنم در آرشیو دیدارهای فرومِ وبگاه آردا موجود باشد.
۱۱. بهت همین الان یه سلاح میدیم دانیال، کدوم جنگ سرزمین میانهست که دوست داری توش شرکت کن؟ چرا؟
-دوست دارم در نبرد دروازه سیاه و در قامت گندالف شرکت کنم. حس خیلی عجیب و تراژدیکی داره. اینکه بالاخره یکجا تکلیف همه چیز قراره یکسره بشه و برای آخرین بار مقابل بزرگترین خصم دوران سوم سرزمین میانه، رو در رو خواهیم ایستاد. لحظاتی که امید و ناامیدی تواما هست و دیگه هیچی مهم نیست جز اینکه شما در کنار سایر نمایندگان از مردمان آزاده جهان با این هدف میجنگی که بلکه با خرید وقت و تغییر توجه دشمن، درصدی به حامل حلقه کمک کنی و حتی اگر حامل شکست هم خورد تا منتهی توان جسمی شمشیر بزنی و با اقتدار بر خاک بیفتی هرچند دیگه کسی نباشه که روایتگر رخدادها کنه.
۱۲. بعضی از دوستان اصرار داشتند از خصومتت نسبت به گالادریل بپرسم. البته من که تایید و تحسین می کنم این دشمنی رو، ولی برای خوانندگان بگو قضیه از کجا شروع شده؟
-از قدیم گفتند اگر میخواهی چیزی رو خراب کنی ازش بد دفاع کن یا شاید بهتره بگم بیش از اندازه دفاع کن. این دقیقا حکایت اکثر دوستانیست که از گالادریل مقدسسازی کردند و کاراکتر را بدون ایراد، صد در صد کامل و دست نیافتنی توصیف میکنند که با کوچکترین انتقاد از او بلافاصله برافروخته شده و بحث باهاشون به قهقرا میرود. من حقیقتا در ابتدا خصومتی با بانوی طلابیشه نداشتم اما چندباری که بحث شد، بلافاصله دوستان به صحرای هاراد زدند و کوچکترین حرفی رو برنتابیدند به همین خاطر از اون به بعد شدم منتقد سرسخت گالادریل. نکته جالب توجه اینه کسی منکر بزرگی و تاثیرگذاری خدمات این شخصیت در دنیای آردا نیست اما اینکه بزرگنمایی کنیم و بگوییم عالیترین است و هیچ نکته نقضی ندارد، چندان جذاب نیست. حالا برخی از عزیزان میگن که گالادریل کاراکتر مورد علاقه شخص تالکین هم بوده و این خودش دلیلی قطعی بر درستی دفاع همه جانبهشون است اما صرفِ نظر شخص نویسنده، جدا قرار نیست همه ما «عینا» دنبالرو علاقهمندیهایش باشیم. و در نهایت نظر من اینه بیشتر طرفداران گالادریل صرفا به دلیل بازی کیت بلانشت در نقش این کاراکتر به آن علاقهمند اند وگرنه اگر از آنها بپرسی واقعا این بندهی ارو در تاریخ آردا چه فعالیتهایی داشته به احتمال زیاد پاسخ چندانی نخواهند داشت که قانع کننده باشد.
۱۳. فکر میکنم اینقدر که سر این کاراکتر بحث شده، سر هیچ کاراکتر دیگهیی بحث نشده، اما متاسفانه به نتیجه نرسیده. پس بهتره ما هم زودتر ازش بگذریم! از تاپیک های فروم آردا کدوم یکی رو بیشتر دوست داری؟
-مسلما هیچیک از طرفین بحث قانع نخواهند شد، اما به نظر من حداقل نظرات ما به مراتب منطقیتر از دلدادگان گالادریل یا بهتر است بگویم کیت بلانشت است و در آخر #گالادریل_مقواست :دی
اما در مورد تاپیک، خُب هرکدام از بحثها برای من جذاب بود چون دوستان با موشکافی دقیق مسائل یا سوالات پیرامون دنیای تالکین رو مورد بررسی قرار میدادند و همه در کنار یکدیگر چیزهای زیادی را فرا گرفتیم.
اما دو تاپیک برای همیشه در ذهن من به یادگار خواهد ماند.
اولی «قرارهای آردایی»ست که همواره با ذوق دنبال میکردم. اعلام خبر یک دیدار مناسبتی مثل نمایشگاه کتاب یا همایش که منجر به آشنایی با دوستان عزیز میشد و بعدش خواندن گزارش برنامه و ذخیره تصاویر خودمانیاش.به قدری این تاپیک را دوست داشتم که همیشه چشم انتظار اعلام برنامه در آن بودم. درست است که فروم در آن زمان امکانات جذابی مثل نمایه برای ارتباط بین کاربران داشت اما همه واقفیم هیچچیز مثال دیدارهای رو در رو جذاب نیست. به همین خاطر وقتی دوستیام با عزیزان آردایی بیشتر شد نهایت تلاشم رو کردم تا دورهمیها بیشتر شود و شکر ارو رفقا هم پای کار آمدند که نتیجه آن، همین است که امروز میبینید. گروههای مختلف آردایی که به دهها دورهمی جذاب در سرتاسر ایران و در بازههای زمانی گوناگون و نه صرفا مناسبتی ختم شده و در اینجا جا دارد از زحمات توروندور (سینا عزیز) هم قدردانی کنم که برای جمعهای آردایی بسیار زحمت کشید و ایضا یکایک دوستانی که تا به امروز افتخار حضور به ما دادند.
تاپیک دوم هم «خداحافظی از فروم وبگاه آردا» بود که واقعا حال و هوایی بس اپیک داشت چرا که اعضای خانواده آردا را بعد از سالها و برای آخرین بار کنار یکدیگر زیر سقفی جمع کرد که حافظ دوستداشتنی و صبور اش شاه الهسار عزیزمان است.
۱۴. به غیر از فانتزیهای تالکین فانتزی دیگری رو دنبال میکنی؟
-این که بخوام به شکل فن تالکینی دنبال کنم، خیر. اما به طور مثال کتابهای نغمهای از آتش و یخ مارتین رو میخونم، مدتی قبل یک کتاب جذاب از جناب آرمان آرین رو مطالعه کردم که فانتزی اسطورهای جذابی رو از تاریخ ایران داشت، زمانی هریپاتر رو دنبال میکردم و…اما در نهایت فقط خودم را طرفدار داستانهای جی.آر.آر تالکین میدانم و باقی موارد صرفا گذرا ست.
۱۵. دانیال اگه تو داستان یک شخصیت منفی بشه! کدوم یک از اون ها میشه؟
-منظورت داستان های تالکینه؟
– بله.
-ملکور. این شخصیت واقعا جذابه و کاریزمای عجیبی هم داره. کاراکتری سرشار از خباثت با درایتی مختص به خودش و شاید تنها مشکل پیشروی او کم بودن افراد عاقل اطرافش بوده است که میتوانسته روی آنها حساب کند. احتمالا اگر ملکور میشدم، تمام تلاشم رو به کار میگرفتم تا مُخ واردا رو هم بزنم تا، باهم دیگه آردا رو به سیاهی و تباهی برگشتناپذیری برسونیم :دی واقعا تصور چنین وضعیتی میتونه لذت بخش باشه اما من ترجیحام اینه همون گندالف بمونم.
۱۶. از تجربه بودن تو اینستاگرام آردا برامون بگو. خاطرهی جالبی از برخورد با دنبال کنندهها تو ذهنت هست؟
-اینستاگرام آردا ۳۱ اردیبهشت ماه امسال (۱۳۹۸) چهارساله شد. هدف اصلی ما از تاسیس صفحه رسمی وبگاه آردا در اینستاگرام آغاز مسیری تازه برای اشاعه هرچه بهتر دنیای جذاب جی.آر.آر تالکین میان فارسی زبانان و در عرصه شبکههای رو به رشد اجتماعی بود چرا که فرومها کمکم کارکرد خود را از دست دادند و نیازمند اقداماتی تازه به فراخور زمان بودیم تا جایگاه فانتزی دوستداشتنیمان بیش از پیش تثبیت شود لذا ما اولین صفحه ایرانی طرفداران تالکین در اینستاگرام شدیم. داستان چگونگی آغازِ کار طولانیست اما در گذر زمان شش نفر در نقش ادارهکنندگان صفحه فعالیت داشتند که امروز فقط من و الوه عزیز از آن جمع ماندهایم و از حق هم نگذرم اکثر زحمات بر دوش «محمدحسین عزیز» است که هم در بحث محتوایی و هم طراحیها فعالیتی خالصانه دارد دقیقا به همان شکلی که زمان مدیر بودناش در فروم ماهانکسار آردا از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. طبیعتا در برهههای مختلف زمانی این صفحه با افت و خیزهایی همراه بوده که طبیعیست و خاصیت هر فعالیت طرفداری به حساب میآید اما همواره انگیزهای که دنبالکنندگان فهیم به ما دادهاند و با نظرات خود، سعی در هرچه بهتر شدن صفحهای که در حقیقت «متعلق به خودشان» است، داشتهاند به مشابه چراغی برای قدم نهادن ما در این مسیر مهم و البته پیچیده بوده که از این بابت جدا ممنونیم. در خصوص خاطرات هرگونه تعامل ما با عزیزانِ مخاطبمان جذاب است، از لطفشان در ارسال آثار و کلکسیونهای آردایی تا به اشتراک گذاشتن نظراتشان در ارتباط با مسائل مرتبط تالکینی، سوالات مختلف و حتی بحثهای ذیل پستها، همه برای ما جالب و شایسته احترام است اما برای من، دوستداشتنیترین رویدادها زمانی رخ داده که مسابقهای داشتهایم و نتیجه آن شده که دایرکت ما لبریز از آثاری بوده که هریک سرشار از ذوقی وصف ناشدنیست و امیدوارم این روند تعامل همیشه ادامه پیدا کند حتی اگر روزی اداره کنندگان صفحه اینستاگرام وبگاه آردا دوستان دیگری باشند.
۱۷. شده که دلت بخواد جایی تغییری تو داستانها بدی؟
-اصلا و ابدا، چون سیر نوشتار تالکین اونقدر جذاب و زیباست که هر تغییری ممکنه به فاجعه منتهی شه. البته ایکاش میشد بعضی از بخشهای داستان که ناقص مونده رو تکمیل کنم به شرطی که توانایی برقراری ارتباط با روح خدابیامرز تالکین رو داشتم و البته خلاقیتام به آن خوبی بود.
۱۸.به چند نفر پیشنهاد دادی دنیای تالکین رو بخونند؟ یا اصلا پیشنهاد دادی؟
-والا تعداد دقیقش رو به یاد ندارم اما همچین کم هم نبوده. جدای بحثهایی آردایی که درون جمعهای دوستانه خودمان داریم و من شدیدا به آنها علاقهمندم، گاها پیش میاد عکس یا متنی از دنیای آردا رو در صفحه شخصی خودم، با دیگران به اشتراک میگذارم و طبیعتا برای تعدادی سوال میشه این عبارت یعنی چه یا اشاره به چه چیزی دارد؟، لذا من هم از ابتدا تا انتهای موضوع رو بدون کم و کاستی مثالِ قصه حسینکرد شبستری :دی توضیح میدهم و احتمالا آن بنده خدا فیوز میپراند با دنیایی از سوال که برایش پیش آمده :دی یا گاهی اوقات از نوشتار تالکین برای مثال یا توصیف حرفم استفاده میکنم که طبیعتا همان مثال هم نیاز به تفسیر دارد و نتیجه حرف پشت حرف :دی اما آخرین بار کمتر از یک ماه قبل بود که آنقدر از دنیای آردا برای دوستی گفتم که بدان علاقهمند شد و حتی نام تام بامبادیل را برای خود انتخاب کرد. فکر کنم از افرادی که با دنیای تالکین آشنا کردم به تعداد انگشتان دو دست به مراحل تهیه کتاب رسیده باشند. در نهایت شاید استراتژی فکری – عملیاتی ایران طی جنگ هشتساله که میگفتند «ما مامور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مامور به نتیجه» برای ما نیز قابل تفسیر است چرا که وظیفه حداکثری خودمان را در اشاعه دنیای تالکین انجام میدهیم، اینکه چند نفر راه چنین فانتزی را در پیش گیرند، دیگر به خودشان مربوط است.
۱۹. به دوستانی که مایلاند در دنیای تالکین و در ارتباط با ادبیات گمانه زن فعالیتی داشته باشند، چه پیشنهادی میدی؟
-ببینید پیشنهاد دادن کار سادهای نیست و باید بزرگانِ اهل فن انجامش بدن. اما اگر نظر منو میخواهید، هر انسان به فراخور افکارش حداقل نیاز به یک فانتزی داستانی در طول زندگیاش داره تا خودش رو در قالب احوالی که دوستش داره تصور کنه و برای لحظاتی از زندگی سخت ماشینی فاصله بگیره. فانتزی هم معناش صرفا رویا نیست همونطور که جناب مراد فرهادپور گفتند فانتزی نه فرار از واقعیت، بلکه فرار (حرکت) به سمتاش محسوب میشه. به طور مثال دنیای جذاب جی.آر.آر.تالکین برای من شروع اتفاقات جذابی بود، باعث شد افرادی شبیه خودم رو پیدا و به دوستی باهاشون افتخار کنم و همین فانتزی بود که در احوال تلخ به کمکم اومد. حالا اگر دوستی تصمیم داره در این حوزه فعالیت کنه، کافیه قلم به دست بگیره و اجازه بده داستانِ زاییده افکارش، اونو به هرکجا که میخواد ببره و فقط طی مسیر از افتادن به ناکجاآباد جلوگیری کنه. این راه فقط اراده میخواد و علاقه چون همه ما انگیزه لازم رو داریم و البته سوژه بزرگی رو در دسترس خود میبینیم تا از آن الگو بگیریم.در حال حاضر هم خیلیها حتی در همین ایران خودمون از داستانهای تالکین ایده گرفتند و فانتزیهای خودشون رو مینویسند که بعضا چاپ هم شده. یا در سطح پایینتر فعالیت در شبکههای اجتماعی و کمک به اشاعه اون بخش از ادبیات گمانهزن که بهش علاقه دارند، جدا ارزشمنده. چون وظیفهای بر گردن همه ماست و اونم چنین است که همانطور به ما کمک کردند تا مسیر علاقهمندیهای دنیای افکار خودمون رو طی کنیم، پس متقابلا چنین کاری را در قبال دیگران باید انجام دهیم و در این راه همانطور که گفتم صرفا اراده و علاقه نیاز است، باقی موارد پلهپله خواهد آمد.
۲۰. حرف آخرت برای دوستان آردایی؟
-به عنوان صحبت پایانی میخوام تشکر کنم از: جناب رضا علیزاده بابت تمامی زحماتی که، تا به امروز برای آرداییها کشیدند که همگان واقفاند اگر ترجمههای فوقالعاده ایشان نبود شاید تالکین اینقدر میان فارسیزبانان محبوب نمیشد؛ از الهسار عزیز برای صبر مثالزدنی و همچنین سالها تلاشِ شایسته تقدیر در راستای پایدار ماندن وبگاه آردا و همچنین دورهمیهای دوستانه ما؛ از آرون و رینگیتور گرامی برای تاسیس وبگاه ماندگار آردا؛ از یکایک مدیران انجمن ماهاناکسار و شبکههای اجتماعی که زمان زیادی از وقت خودشون رو برای اشاعه اطلاعاتِ سرزمین فانتزی تالکین میان کاربران صرف کردند من جمله خودِ شما، منصوره عزیز و البته یکایک دوستانی که قدمی در این مسیر جذاب برداشتند که اگر بخوام نام ببرم ممکن است ناخواسته اسمی از قلم بیفتد ولی آردا با تلاش جمعی آنان معنا گرفت و در نهایت از آن عزیزِ دوستداشتنی که به تصوراتم از دنیای جی.آر.آر.تالکین رنگ و حسی تازه داد.
یادمون نره ما امروز به دلایل مختلف و البته شکر ارو، با فانتزی تالکین آشناییم و ممکنه فردا روزی از چنین عالم لطیفی دور بشیم که البته همه چیز بستگی به خودمون داره و میتونه هرگز رخ نده. اما حداقل تا وقتی که در این امنترین خانه شرق دریاها حضور داریم، هرآنچه را که میتوانیم در راه اعتلای شایسته احوالمان انجام داده و از لحظهلحظه بودن در کنار عزیزانی شبیه به خودمان لذت ببریم که همین خاطرات تا ابد ماندگار خواهد ماند.
بادا ستارهای در ساعت دیدار همه ما بدرخشد. ⭐️