مجموعه آثار تالکین به همراه تعدادی دیگر از آثار فانتزی را میتوان آثار فانتزی کلاسیک دانست. اگر بخواهیم برای این دسته از آثار فانتزی ویژگی ای قائل باشیم، میتوان به مفاهیم و تمثیلهای مستتر در لایههای داستانی و روایات ساده و سنتی داستان اشاره کرد. در این داستانها عمدتاً نویسنده با توجه به عقاید، اساطیر و مفاهیم و رسومات گذشته و ایده آلهای خودش سعی در اشاره به آنها و زنده کردن حقیقتهای مدنظرخود باتوجه به نقش آنها در داستان داشت. به همین خاطر میتوان نویسندگانی مثل تالکین و لوییس را نویسندگانی حقیقت گرا دانست اما دسته ای دیگر از آثار عملاً در تضاد با آثار فانتزی حقیقت گرا قرار دارند، این آثار جدای از اینکه وجه غالب آنها سرگرمی و مفاهیم و پیامهای انتقالی در این داستان از کمرنگ تر از آثار تالکین است بیشتر در مورد غدغه های شخصی و کنکاش در مورد ماهیت انسان هستند.
از جملهی این آثار میتوان به نغمه ای از آتش و یخ اثر جی.آر.آر مارتین اشاره کرد. نغمه دارای روایتی مدرن است که مخاطب را بیشتر به قهرمان و احوالات درونی آن نزدیک میکند ولی این به نوعی به دور از رمانتیسم غالب در آثار فانتزی و حتی نزدیک ادبیات ناتورال و کارهای نویسندهی بزرگی مثل زولا است، میتوان نغمه ای از آتش و یخ را ترکیبی از داستانی در بستر قرون وسطی دانست که مایه ای از فانتزی به آن اضافه شده است.
در آثار تالکین این حقیقت است که ارزش دارد این گونه است که تورین تورامبار به خاطر پی بردن به حقیقت تلخ تن به خودکشی شرافت مندانه میدهد و نیه نور نگون بخت مرگ را انتخاب میکند ولی مثلاً در نغمه نه صرفاً حقیقت بلکه این واقعیت و نحوه استفاده از این واقعیت است که حائز اهمیت است. هرچند که این واقعیت زشت و غیر قابل پذیرش باشد ولی چون ممکن است باعث ارتقا شود دارای ارزش است. نمود این وجه را میتوان در سخنی که پتایر بیلیش به لرد میگوید، یافت:
پتایر بیلیش: آشوب یه چاه نیست، آشوب یه نردبونه! خیلی از کسایی که سعی کردن ازش بالا برن شکست خوردن سقوط اونا رو خرد کرد؛ و بعضیها شانسی برای بالا رفتن دارن اما اونا قبول نمیکنن اونا به مملکت می چسبن یا به خدایان یا به عشق. دروغهایی کنایه آمیز! فقط نردبونه که واقعیه، بالا رفتن تنها چیزیه که وجود داره!
در فانتزیهای کلاسیک، شخصیتها بر مبنای ارزش و ضد ارزش به شخصیت منفی و مثبت تقسیم میشوند ولی مثلاً نغمه آتش و یخ تا حدودی وجه تفریق دهنده فرصت و تهدید است یعنی عملاً قهرمانانی بیشتر محبوباند که از فرصتها با توجه به کیاست و فراست خود استفاده کنند مثل تایوین و سرسی لنیستر، لیتل فینگر و واریس و در این میان مهم نیست که چقدر به اصول اخلاقی و انسانی پایبنداند و اصلاً آنها را قبول دارند (که ندارند) و تنها برای آنها ارتقا مهم است و برای این گونه شخصیتها هدف، وسیله را توجیه میکند چون خود را محور همه چیز و برتر از همه میدانند و واقعیت در سازگاری با خواسته آنها امکان وجود مییابد ولی در آثار تالکین این گونه نیست و هدف به هر وسیله ای امکان پذیر نیست.
حتی شخصیتهای منفی دنیای تالکین دلیل سقوط عمیق تر و موجه تری دارند مثلاً ملکور و سائورون بخاطر قدرت طلبی و میل به برتر بودن و نامحدود بودند عصیان میکنند یا فئانور (البته اگر اورا شخصیتی منفی بدانیم) بیشتر بخاطر خشم، آتش درون و میل به عصیان و سرکشی که در نهاد آدمی است ولی اگر به کنکاش در اندیشه شخصیتهای منفی نغمه آتش و یخ به پردازیم به دلایل سطحی یا بی اهمیت تری میرسیم.
در دنیای تالکین ارزش و ضد ارزش ملاک است و زایش تراژدی از زیرپاگذاشتن حقیقت و ارزش و دوری از فطرت آغاز میشود ولی در دنیای مارتین نادیده گرفتن فرصت و غفلت از آن سبب سقوط است (البته منظور من شکست است و نه سقوط معنوی و روحی) این گونه است که قهرمانانی از دنیای مارتین که بیشترین شباهت را به قهرمانان دنیای تالکین دارند عملاً از همان ابتدا در معرض تباهی قرار میگیرند چون شاید نمیتوانند خود را با واقعیت موجود تطبیق و سازگاری دهند:
کال دروگو: جنگ سالاری ساده که شاید بخاطر نداشتن تدبیر و نیرنگ جان خود و تاج و تخت خود را از دست میدهد
ادارد استارک: شخصیتی والا که چوب ترحم به دشمن خود (سرسی لنیستر که همسر دوست او رابرت باراثیون بود) و قانع بودند (ادعا نداشتن نسبت به تاج و تخت و تصاحب نکردن آن در زمانی که فرصت تصاحب بود) را میخورد و در نهایت آبرویش بر باد، سرش به دست جلاد و دخترانش به اسیری گرفته میشوند (البته آریا فرار میکند).
داستانهای مدرن فانتزی دارای کنش، سرگرمی و حس همذات پنداری بیشتری برای مخاطب هستند ولی شاید بعد از رسیدن به این هدف کارکرد خود را از دست میدهند.
ویژگی اصلی فانتزی از نظر مصحف این سطور، زنده کردن ارزشها و ایده آلهای فراموش شده در واقعیت پلشت بیرون است، واقعیت تا دم در فانتزی میآید ولی وارد نمیشود ولی مثلاً در نغمه چنان عرصه تنگ، فضا تاریک و حقیقت خوار میشود که باید شخصیتهای داستان برای نیل به موفقیت پست تر و بی رحم تر از ددان دنیای واقعی باشند و این گونه است که گاهی این داستانها به بجای اینکه نوید دهنده امید و روشنی باشند بذر ناامیدی و یاس را د دل خواننده میپراکنند، چنانچه باید از این فانتزی سیاه به واقعیت موجود پناه برد!
این گونه آثار این پیام را دارند که حقیقتی وجود ندارد و اگر دارد جز مشتی باورهای ذهنی و سد راه موفقیت نیست بلکه این واقعیت هرچند پست و سازگاری و بهره برداری از آن است که ارزش دارد.
اگر مثلاً در سیلماریلیون (و به عنوان مثال الفها در بازگشت الفها به خانه اولیه) مسئله شدن و حرکت دوباره به سمت منشأ و روشنی است در نغمه مسئله بودن است، بودن به هر قیمتی و به قیمت مرگ ایده آلها و ارزشها و این هشداری برای ادبیات فانتزی که چیزی میتواند نوید دهندهی روشنی ست هرچند با قالبی نو و جذاب، به ضد خود و ضد اهداف فانتزی تبدیل نشود.
سلام
مثل همیشه از قلم شما استاد گرامی لذت بردم 🙂
به شدت با نظرتون در مورد آثار استاد تالکین و اثر استاد مارتین هم موافقم ؛ قیاسی بس متفکرانه ایجاد کردید و چقد خوبه که بدونیم،واقعا هدف فانتزی چی هست، ارزشها کدامند و از همه مهمتر اینکه امید به چه معناست .
با ۸۰% مقاله موافقم ولی انگیزه سقوط افراد توی نغمه هم مثل سیلماریلیون قدرته نه چیزای سطح پایین تر و بی اهمیت تر.آثار فانتزی مارتین نوگرا هستن چون از تعریف تالکین زنده کردن ارزشها و ایده آلهای فراموش شده در واقعیت پلشت بیرون رو حذف کرده و از ۴ مرحله فانتزی تالکین یعنی فانتزی و بازیابی و رهایی از دنیای واقعی و تسلی دو مرحله آخررو حذف کرده به خاطر همین یکم از فانتزی حماسی کلاسیک فاصله گرفته و این ادبیات رو دگرگون کرده.ایکاش از آثار دیگه ای مثل کارهای برندون سندرسون (مجموعه بایگانی توفان نور) و پاتریک روفوس (شاهکش، که شاهکار قهرمان پردازیه) و استیون اریکسون (مالازان) هم صحبت می کردین خوب نیست مقاله به دوتا اثر فانتزی محدود بشه.هر چند به دلیل کمبود ترجمه از آثارشون بهتون حق می دم ازشون اسمی به میان نیاد.
ام گرامی .ممنون از محبت همیشگی شما .واقعا خجالتم میدیدم.لطف همیشگیتون باعث میشه انگیزه ادامه پیدا کنم
اس ۱۳۷۸ گرامی : ممنون بابت نظر دقیق و شیوای شما
با صحبت هاتون موافقم
تقریبا بحث در مورد ارباب حلقه ها و نغمه بود بیشتر .سبک روایتی نغمه در مقابل درونمایه متعالی اثار تالکین .میترسیدم با اضافه کردن نویسندگان دیگه یه مقداری بحث از مسیرش خارج بشه
حقیقتش اون انگیزه قدرت در دنیای تالکین متفاوته .مثلا به نظرم ملکور و سائورون میخوان یک باشن و این انگیزه قدرت طلبی شونه به نسبت ساده تره تا مثلا انگیزه سرسی یا جیمی یا اشخاصی دیگه که بیشتر مبتنی بر شهوت، حسادت ، کینه و دیگر صفات پست تره
بسیار لذت بردم. خیلی پخته و سنجیده. چون تمامی ۵ کتاب منتشر شده ی نغمه ی یخ و آتش رو نخوندم هنوز ذهنم در آن باب شکل نگرفته. یک تفاوتی که تا کنون من حس کردم، عفت قلم تالکین در مقایسه با مارتین بود. مارتین هیچ ترسی از به کار بردن کلمات زشت و رکیک نداره در حالی که تالکین هیچ موقع قلم رو از حد خاصی بیشتر به سمت رکاکت نمیبره (یا شاید اصلا نمیبره.). این شاید از ویژگی های سبکی کلاسیک نویسها باشه. دلیل اصلی اینکه شخصا از خواند آثار تالکین بیشتر لذت بردم و می برم اینکه که علی رغم اینکه به لحاظ تعداد شخصیت ها از آثار مارتین کمتره ولی به نظر من عمق شخصیت ها بیشتر و پردازششون بهتره و تالکین این کار رو در نهایت ایجاز و اختصار انجام میده (مثلا تصویر ذهنی ای که از خرد بی انتهای الروند متبادر به ذهن میکنه.) . جایی که میتونه به اطناب راجع به سرگذشت سائرون و یا پیشینه ی ایستاری سخن بگه، خیلی کوتاه و رازگونه صحبت میکنه، چون ماهیت این شخصیت ها رازگونه است. ای کاش میتوانسم نظر شما رو درباره ی سه جلد نخست “وارکرفت” ریچارد ای ناک و آثار دیوید گیل بدونم.
سپاس گزار. شاهد.
شاهد عزیز ممنون از لطفتون. بله این عفت کلام رو من کلا به عنوان متعالی تر بودن کارهای تالکین در نظر می گیرم
ان شالله در آینده ای نزدیک (باتوجه به مشغله ی زیاد) در تاپیک های مربوطه در مورد وارکرافت و آثار دیوید گمل صحبت میکنم
بسیار عالی بود. مرسی از آرفرازون عزیز.
با سلام و احترام
سپاس از متن شیوا و نگاه عمیق و بی پروایتان
بنده تخصصی در زمینه ادبیات ندارم، اما کما بیش با مفاهیم به دلیل کنجکاوی ذاتیم آشنا هستم. البته بنده ی کمترین در حدی نیستم که به نگاشته ی شما چیزی بیش بیافزایم. قصد، عرض خسته نباشی و تقدیر بود تا شما را در مسیر آگاه ساختن ما پر انرژی نگاه دارد.
دنیای امروز ما در میان دو فضای پسا مدرنیته و ترنس مدرنیته دست و پا میزند. شادروان تالکین دژ مستحکمی در تاریخ ادبیات و حماسه ی مصنوع انگلستان ساخت که برای ابد باقی می ماند، اما این واقع گرایی منهای اخلاق و ارزشهای کهن(کهن می گویم چرا که نگاه امروز چنین است و نه اینکه بنده تایید کننده باشم) بیماری اندیشه امروزیست.
حباب غرور تفکری ما همچون گذشته نیاز به لمس سر انگشتان جدیدی دارد.
پاینده باشید……
با تقدیم احترام – محسن طهماسب پور
محمدرضا:خیلی ممنون بابت محبتت محمدرضا جان
محسن : شیوا و زیبا گفتی و جز تایید فرمایشات شما نمی تونم چیزی بگم
سپاس فراوان.
ﺳﻼﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ اﺳﺘﺎﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻱ شﻣﺎ به ﺟﺎ و ﺩﻗﻴﻖ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ. ﻛﻤﻲ هم ﻣﻦ ﺑﻬﺶ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺩﺭﻓﺎﻧﺘﺰﻱ ﻣﺎﺭﺗﻴﻦ ﻫﻔﺖ ﺳﻠﺴﻠﻪ درﺗﻼﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ب ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪ و ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﺳﺘﺮﻭﺱ ﺑﺸﻨﺪ اﻣﺎ ﺩﺭ ﻓﺎﻧﺘﺰﻱ اﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎﻟﻜﻴﻦ ﺑﻴﺶ اﺯ ﻫﻔﺖ سﺳﻠﺴﻠﻪ. ﺩﺭﺗﻼﺷﻨﺪ ﺗﺎ ب کﻣﻚ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻊ اﺯ حااﻛﻤﻴﻴﺖ ﻇﻠﻢ بﺷﻨﺪ و ﺩﺭ نﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﺪﻑ اﺳﺘﺎﺩ تااﻟﻜﻴﻦ ﭘﺎﻙ ﺗﺮﻩ
بیلبو و النتاری عزیز:ممنون از لطفتون
عالی بود ممنونم♡
واقعا دقیق و با ظرافت ستودنی..
ممنونم از لطفتون پویا جان
مقاله ای کامل و جذاب.ممنون من هم با نظر بیلبو موافقم.
ممنون الفین جان.لطف داری
سلام به تمامی دوستان .
شرمنده که اینجا عنوان میکنم
چرا نمیتونم وارد فروم بشم؟ پیغام میده که از این سایت بن شده اید؟!
سلام ام
بن به معنی اخراج یا نمیزاره وارد شی و میگه پسورد اشتباهه؟
چطوری برو؟ 🙂
روی تالار که کلیک میکنم ، این پیغام میاد . یعنی اصلا وارد تالار نمیتونم بشم که بخوام وارد حساب کاربری بشم!!
اینه: http://s2.img7.ir/gy1ao.png
مهدی نیستش
اومد این مورد رو ازش میپرسم
آقا مرسی داری
فعلا با اجازه
🙂
محمدجان این جواب عینی اله سار خدمت شما:
نه، مسدود نشده. ممکنه ایراد از IP ای باشه که باهاش به سایت وصل میشه. بهش بگید یکبار مودم رو خاموش و روشن کنه تا IP فعلیش عوض بشه، تا من چک کنم ببینم مشکل از کجاست.
محمد جان اله سار دوباره گفت:
من الان باز چک کردم، محدودیت از سمت ما نبود.اما IP ایشون رو چک کردم دیدم.که آیپی یک فی***شکنه. اینطور که بنظرم میاد سیستم ضداسپم فروم این فی*** شکن رو توی لیست سیاه می گذاره و محدود می کنه.بهش بگید فی***شکنش رو خاموش کنه احتمالا مشکلش حل میشه.
ان شالله که مشکلت حل شه
کلا نمیشد وارد بشم واسه همین با فیلترشکن هم تست کردم و اینکه بازم نشد .
الان درسته
بسیار ممنون
خواهش میکنم محمد جان
فعلا طول میکشه تا نسخه جدید کاملا بی عیب بشه
سلام بر امین عزیز…
من خیلی وقت پیش این مطلبو خوندم ولی کامنتم ثبت نمیشد که فکر کنم از جستجوگرم بود…
در هر صورت تشکر فراوان بابت مطلب ارزشمندی که در سایت قرار دادی…
سلام
خواهش میکنم محمدرضا جان.خیلی لطف داری
سلام من یکی از طرفداران جدی دنیای تالکین(و همچنین مارتین) هستم، موضوع مقایسه فضا و مفاهیم این دو دنیا واقعن بحث جالبیه اما صادقانه باید بگم که به نظر من شما واقعن به دید نادرست و بی دقتی به دنیای مارتین نگاه کردین و طبعن من با نتیجه گیری شما تو این مقاله جدن مخالفم
دنیای تالکین بی شک بینظیره و ویژگی های خاص خودش رو داره و مطمئنا تاثیرگذارترین نویسنده ادبیات فانتزیه که اثراتش رو در دنیای نغمه هم میشه دید، ولی از ویژگی هاش اینه که شخصیت های سیاه و سفید کاملن از هم متمایزن و حالت ساده تر و دلچسبتر و حماسی تری نسبت به دنیای مارتین داره. ولی در نغمه ای از یخ و اتش شخصیت ها اکثرن در طیف خاکستری قرار میگیرن و داستان روند پیچیده تری داره. بر خلاف فضای آثار تالکین که دشمن کاملن مشخص و عمومن حالات واضح غیر انسانی(کاملن از ظاهر میشه تشخیص داد) داره در نغمه جدال بین خود انسان هاس که گرچه در دنیایی فانتزی هست اما اصلن رویایی نیس، جنایت های بیشماری توسط خاندان ها و افراد مختلف رخ میدن که فوق العاده نفرت برانگیزن ولی غیر واقعی نیسن و با یه نگاه به تاریخ و اعمالی که از دست بشر میاد کاملن به واقعیتش میشه پی برد(گرچه ناراحت کننده س). اینکه در دنیای مارتین اخلاقی وجود نداره و ارزش ها کاملن زیر پا گذاشته میشن درسته(مثل دنیای خودمون) و درسته که خیلی ناراحت کننده س ولی کاملن واقعیت داره و نشون دادن چیزی که وجود داره قابل سرزنش نیست. و همه این درگیری ها بین انسان ها با اهداف و دلایل مختلف در حالی رخ میده که کاملن بیهوده س چون خطر واقعی و پلیدی و تاریکی محض که همه را در هر مقام و وضعیتی نابود میکنه از شمال در حال پیشرویه و وینتر ایز کامینگ!
مثال هایی که از شخصیت های دنیای مارتین و برداشت هایی که ازشون کردین کاملن اشتباهه، اینکه شخصیت های مانند تایوین و سرسی لنیستر، لیتل فینگر و واریس محبوبترن! این افراد به خاطر حیله گری زیاد و اهمیت ندادن به ارزش های انسانی و دست به هر جنایتی زدن در دنیایی که بی احساس و بدون بخششه موفقترن ولی محبوبیت؟؟ همینطور جای دیگه در مورد کال دروگو که واقعن چیزی که ذکر کردین شگفت آوره! این شخصیت رئیس یکی از قبایل قوم دوتراکی بود که به وحشی گری و بی فرهنگی محض معروفن و خود دروگو یکی از قهارترین و بی رحمترین قاتل های موجود هسش و اگر هم ساده س در جنایت هاش کاملن ساده و صادقه! و شخصیت های مثبت مانند ادارد استارک و خانواده ش و افراد شرافتمند دیگه نیز در نغمه وجود دارن ولی در عین حالت انسانیشون به طور غم انگیزی کم هستن
علت مثال های غلط و برداشت هایی که از دنیای مارتین کردین به نظر من اینه که فقط درک درستی ازش نداشتین و در نتیجه قضاوتتون غلطه. آثار مارتین و تالکین گرچه هر دو در ادبیات فانتزی هستن اما سبک و فضای کاملن متفاوتی دارن و هر دو قطعا جزو برجسته ترین آثار ادبی هستن.
در هر صورت موضوع مقاله تون خیلی خوبه و من برای نظرتون احترام قائلم و کاملن مشخصه که اگه نقصی هم توش وجود داره سهوی هس و با نیت خوبیه، این مبحث خیلی کسترده س و منم با اینکه کامنتم خیلی طولانی شد(که بابتش عذر میخوام) فقط یه بخش کوچکش رو بررسی کردم
ممنون بابت اینکه وقت گذاشتی و نظر دادی
ممنونم از شما مقاله بسیار مفید و آموزنده ای بود کاملا با شما موافقم اما خیلی کم قسمت هاییش بنظر بنده اشتباه بود که اونم آقای بارومیر ذکر کردن باز هم متشکرم بابت مقاله.
جناب اصغر پلنگ ممنون ازلطفتون.محبت دارید
سلام آقا امین. مقاله شما رو گذاشته بودم بعد از خوندن نغمه. الانم سه جلد بیشتر نخوندم ولی نظرها باعث شد که این مقاله رو بخونم. ایده ش خیلی خوبه. ولی در مورد مارتین فکر می کنم حق با نظراته:دی شاید بعد از تموم شدن نغمه مجبور شی یه بازنگری بکنی.(البته اگه این مارتین بتونه کتابش رو جمع و جور کنه).نغمه همونطور که خودتم گفتی یه داستان رئاله که عناصر فانتزی بهش الحاق! شده. یعنی های فانتزی به حساب نمی یاد. دنیاش، شخصیت ها و مناسباتش بیش از حد انسانی هستن، و زمان نگارش رو هم باید در نظر بگیری. تالکین توی دورانی زندگی می کرد که دنیا هنوز به عدم قطعیت دچار نشده بود. صاحب نظرهای اون دوره همه مخالف هم، و همه بسیار قاطع بودن:دی. الان اگه کسی اونطوری بنویسه اصلا اثرش خونده نمی شه که حالا بخواد تأثیرگذار هم باشه. مجبوره اگه پیام اخلاقی ای هم داره مثل مارتین در معجونی مثل نغمه حلش کنه. قهرمان های نغمه مثل لیتل فینگر، مثل واریس، مثل تایوین، ممکنه به خاطر زیرکی و اقتداری که نشون میدن در نظر بعضی خواننده ها محبوب باشن، ولی این علاقه لحظه ایه. همون تحسین ناخودآگاهیه که در مقابل هر چیز فوق العاده نشون میدیم. ولی ادامه پیدا نمی کنه. هیچکس نمی خواد توی زندگی واقعی با یه لرد بیلیش در بیفته. در مقابلش من می خوام جمله ی استنیس رو بگم: “زمانی که من به فکر حقوقم بودم، اون وظایفم رو بهم یادآوری کرد…” من تقریبا مطمئنم که مارتین کتابش رو با پیروزی “بی اخلاق ها” تموم نمی کنه. ولی دستت درد نکنه بازم.
ورونوی گرامی: سلام.ممنون بابت اینکه وقت گذاشتی و نظر دادی.
ولی فانتزی فرزند ایده آل ها و زیبایی هاست و نه عدم قطعیت و شرایط و واقعیت روز
قبول دارم، ولی این تعریف همونطور که تو مقاله ت گفتی مربوط به وظیفه و هدفه مگه نه؟ اما نقدی که به نغمه داری بیشتر روی بستر داستان هست. بستر داستانی نغمه این ویژگی ناخوشایند رو داره که “حال آدم رو بهتر نمی کنه” .از اون دست داستانایی نیست که آدم در جست و جوی آرامش و ایده آل ها از دنیای خودش بهش پناه ببره. اینم قبول دارم. هرچند ایراد به حساب نمی یارمش. ولی وقتی ما جمع بندی و آخر داستان رو نمی دونیم، می تونیم پیام و در نتیجه تأثیر کلی رو نقد کنیم، که بعد بگیم به هدف رسیده، یا نه؟
خب ورونوی عزیزقرار نیست که در پایان بندی یهو ۱۸۰ درجه فضا تغییر کنه. من پایان بندی رو حدس نمیزنم ولی فکر هم نمیکنم هر پایان بندی ای که رخ بده( که بالاخره پایان مشترکش حکما پیروزی آتش بر یخ (وایت واکرها) و بر تخت نشستن یک شخصیت معقول یا زیرک از ۷ خاندانه) فرقی در نتیجه گیری من بکنه .چه دنریس شاه بشه، چه تیریون وچه جیمی و سرسی و حتی لیتل فینگر فرقی در فضای کلی کار ایجاد نمیکنه. پنج هفتم کار بر طبق یک سیر خاص پیش رفته،دو هفتم باقیمانده ممکنه بسان کتاب های قبلی حوادث غیر مترقبه ای داشته باشه ولی کلیتش همون کلیت ۵ کتاب قبلیه
راستش من کتابها رو نخوندم ولی امیدوارم مثل سریالش نباشه چون من بی اخلاقی درون این سریال و خشونت بیجای اون رو نمیتونم توجیه کنم . آثار تالکین در مورد موجوداتی با ماهیتهای مختلف هست که هر کس به فراخور ذات در جبهه خوبی و یا شر قرار گرفته ولی در بازی تاج و تخت همگی انسانهایی با ماهیتی واحد هستند که تنها برای رسیدن به قدرت میجنگند. در اینجا خوبی و بدی معنی ندارد، گذشت و فداکاری فراموش شده و بی عفتی یک مساله مرسوم و کاملا توجیه شده است. قهرمان کسی است که بتواند دیگران را کنار زده و به قدرت برسد. یعنی به قدرت رسیدن به هر قیمتی
زهرای گرامی ممنون بابت اظهار نظرتون. جالب و منطقی گفتید
خیلی عالی…خسته نباشید 🙂
درود بر نیه نور گرامی،خیلی لطف دارید .پاینده باشی
یکی دوبار خوندم مقاله رو…
درک بهتری از نغمه بهم داد. چون گاهی شده بود با خودم بگم که اصلا نغمه طرح داستانیش و پیامش چیه و به نتیجه یی نرسیدم.البته هنوزم کاملا نفهمیدمش چون از یه طرف تو نغمه جنگ تاج و تخته که کثیف و پر از فساده که در عین حال واقعیه و با تاریخ یا حال دنیای خودمونم تطابقایی داره. از یه طرفم دیوار هست و دو سرزمین دو طرفش البته من ترجیح میدم وحشیا رو فعلا سمت جنوب دیوار حساب کنم. اون وقت بنظرم داستان بیشتر شبیه همون فانتزیای کلاسیک میشه. اگه که همه متحد بشن و علیه آدرا و وایتا بجنگن داستان بیشتر میشه شبیه ارباب حلقه ها و نبرد خیر و شر (البته اگه آدرا واقعا شر باشند) اما فکر نکنم مارتین بیاد آخرش جنگ خیر و شر راه بندازه…
یه چیز دیگه که شما تو مقاله گفته بودین … کشمکش و همذات پنداری داستان نغمه بود. برای خود منم اینطور بود. البته نه همذات پنداری با مثلا سرسی اما بنظرم مارتین کاری میکنه که مخاطب با خودش بگه خب این شخصیت کارای وحشتناکی کرده، اما اگه منم گذشته م اینطور بود، این بلاها سرم میومد، خب منم در جواب اینکارو میکردم!
و کلا نغمه رو ادامه دادم چون همش کنجکاوم میکرد و دنبال خودش میکشید. یا حتی داستانای دیگه یی که خوندم مثل هری پاتر اون لحظه کنجکاوم میکرد اما هیچوقت به اندازه سیل یا لوتر عمیقا درگیرم نکردند. در صورتی که سبک تالکین بنظرم طوری نبود که بیاد با ذهن خواننده ش بازی و کنه و با کلمات و روایتش بکشونتش جلو…بنظرم کشش از خود داستان بود. که با وجود غمگین بودنش بازم بهت امید میداد و حالتو خوب میکرد…
البته زیاد رو سبکاشون مطالعه نداشتم. نمیدونم واقعا همینطوره یا نه…
ممنون نیه نور گرامی. نظرهای پرارزش و مبسوطی مثل نظر شما باعث خوشحالی منه.خیلی ساده بازم تاکید میکنم تفاوت دنیای تالکین و نغمه تفاوت حقیقت و واقعیته. مارتین در خلق یه فانتزی سیاه از ترکیب فانتزی+ داستانی قرون وسطایی ابایی نداره و ماهیت گاها پلید انسان هارو نشون میده (که البته میتونه روشن هم باشه).تالکین زحمت زیادی برای خلق درون مایه کشید و مارتین برای خلق زبان و قالبی مدرن و جذاب(البته جدای از بعضی واژه های زشت که نپسندیدم).مارتین سخنش سخن حال و جذاب وبا نوایی بلنده و تالکین طنین صداش آرام ولی عمیقه.انسان ها صدای بلند رو میشنون ولی به صدای آرام گوش فرا میدن و به خاطر میسپارن.
در مورد آمدن وایت واکرها و ایجاد دوگانه خیروشر هیچ چیزی در مورد مارتین قابل پیش بینی نیست و هر آن ممکنه داستان ایشون آبستن حادثه ای جدید باشه(که امضای مخصوصشه) ولی فکر کنم با توجه به کلام ملیساندر راهبه سرخ(نقل به مضمون) نبرد پادشاهان در وستروس دیگه ادامه اش معنی ای نداره و به پایان رسیده و مهم شماله. شاید اشاره به نام این مجموعه داستان خودش موید این موضوع باشه : وایت واکر ها : یخ و دنریس،اژدهایان و لشکریانش :آتش .
در مورد سرسی باید گفت که این زن از همون بچگی شر بوده! یادمون نره وقتی اوبراین مارتل برای تیریون لنیستر تعریف می کرد که سرسی از همون بچگی در آزار تیریون (شاید به دلیل اینکه اونو قاتل مادرش بخاطر سر زا رفتن میدونسته )کوتاهی نکرده.
در مورد هری پاتر، این مجموعه به نوعی تداعی گر خاطرات کودکی یا نوجوانی هرکدوم از ما باشه هرچند نغمه از نظر فرم روایتی و ساختارش قوی تر از هری پاتره و بسیار جدی تر ولی باز هم راه برای رسیدن به لوتر ،به عمق و ژرفای معانی دنیای تالکین داره. خود من موقع خوندن نغمه تماما درگیر و جذب روایت شدم ولی اون سحری که دنیای تالکین در اثار فانتزی قرن بیستم(و بیست و یکم) داره برای من بی همتاست.
درسته بازم مرسی از این نکات 🙂
البته در مورد نغمه بازم گاهی حس میکنم قضیه ی آدرها پیچیده تر از اینه که فقط شر مطلق داستان باشند. باید منتظر انتهای داستان بود
خواهش میکنم
در مورد آدرها که فعلا ظاهر قضیه شر بودن اوناست ولی قلم مارتین قابل پیش بینی نیست و ممکنه نکته جدیدی در موردشون رو کنه
به نظر من که آدرها از رلوور بی آزارترن. هرکسی خیر باشه خدای ملیساندره خیر به حساب نمی یاد:دی
مارتین قلم فوق العاده ای داره،معلومه از اینکه تعداد زیادی ایده رو توی یه داستان مطرح کنه لذت می بره، منتها همین جزئیات مفصل،می تونه یه پاشنه ی آشیل باشه، این که سال ها بعد یادمون نیاد چی رو توی داستان پسندیدیم. اینکه توی ذهن خواننده هاش ماندگار نشه.
ورونوه: من که سر از کار آدرها در نیاوردم! در ادامه کار باید فرجام اینارو دید!
مارتین بیشتر از قلم طراحی واقعا جالبی داره و فکر و حوصله ی زیادی برای طراحی داستان صرف کرده
البته این جزئیات مفصل و قلم پیش بینی نشدنی به نظرم چیزی بود که فانتزی کم داشت و مارتین اضافه کرد .
نقطه ضعفی که کمی تو ذوق من میشه ریتم فوق العاده تغییرات در بعد از داستان سومه که تمرکز روایی رو از بین می بره و همین امضای نویسندگی ممکنه به پاشنه آشیل و کلیشه و ضد خودش تبدیل شه
نغمه یخ و آتش واقعیت انسان رو نشون داده . ما آدمی نمیبینم که پاک پاک یا بد بد باشه و واقعا هم همینطوریه
کلا دنیای فانتزی دنیای واقعیت ها نیست به نظر من، دنیای ایده آل ها و ایده پردازی هاست
بکر و جذاب بودن ایده های تالکینی هم بخاطر همین ایه ال گراییه