در دنیای ادبیات، یکی از مسائلی که باعث به چالش کشیدن و جذب مخاطب می شود، ایجاد سوال و معما در متن داستان است. این ترفند در ژانر فانتزی و به خصوص در فانتزی های مدرن مانند “نغمه ی یخ و آتش” هم رواج دارد و طرفداران را طوری مشغول کرده که برای رسیدن به جواب این معماها نظریه پردازی هم می کنند و تئوری می سازند. البته به دلیل ادامه داشتن داستان ممکن است در ادامه جواب این سوالات مشخص شود. اما در دنیای تالکین، به دلیل انتشار تمام کتاب ها و دست نوشته های استاد (که البته برای طرفداران ایرانی دسترسی به همه ی آن ها راحت نیست) نباید منتظر اطلاعات اضافه ای جز مطالب منتشر شده باشیم و به همین دلیل برخی از ابهامات، تنها با تئوری پردازی های برخی طرفداران روشن تر می شود. یکی از ابهامات موجود در دنیای تالکین هم در داستان فرزندان هورین و حرف های آخر تورین است. در این مقاله چند تئوری که اکثرا از زبان طرفداران دیگر است را برای آن مطرح کرده ام.
- تورین در تمام مدت نیه نور را چطور می دید؟
- آیا او به نوعی کور بود؟
- یا از حرف هایش منظور خاصی داشت؟
آنگاه در برابر چشمان شگفت زده ی الف ها تورین خنده ای بلند و دیوانه وار سر داد و فریاد زد: «آیا این ریشخند نیست؟ آی نیه نور زیبا! پس او از دوریات به جانب اژدها، و از اژدها به سوی من گریخت. عجب اقبال بلندی! پوست اش سبزه به رنگ توت بود، موهایش تیره، کوچک و لاغر به مانند یک کودک الف، نمی شد او را نشناخت»
آنگاه مابلونگ حیرت زده گفت: «اما اشتباهی در اینجا رخ داده است. خواهرت این چنین نبود. بلند قامت بود، چشمانی آبی داشت و موهایی به رنگ طلا، گویی تجسم زنانه ی پدرش هورین بود. تو نمی توانی او را دیده باشی!»
تورین فریاد زد: «نمی توانم، نمی توانم مابلونگ؟ اما چرا نمی توانم؟ بنگر، من کورم! نمی دانستی؟ کور، کور، از کودکی در توده ی ابر تاریک مورگوت دست و پا میزنم!…..»
ابتدا سه تئوری زنجیره وار را از ابتدایی ترین نتیجه گیری از حرف های تورین بررسی می کنیم:
۱) تورین نیه نور را به شکل دیگری می دید. (محتمل بودن تئوری: کم)
اولین و آسان ترین برداشت از حرف های تورین این است که او نیه نور را طور دیگری می دیده است.
- دلایل اثبات: تورین وقتی از “نیه نور” می شنود ظاهر زنی را توصیف می کند و به نظر می رسد منظور او “نیه نور” است. او اشاره می کند که او کور بوده و دلیل آن ابر تاریک مورگوت یا همان نفرین است. شاید هم بتوان این را از اثرات طلسم گلائورونگ دانست.
- دلایل رد: درست است که حرف های تورین این برداشت را به مخاطب القا می کند اما حتی اگر نفرین مورگوت و طلسم گلائورونگ را در این اشتباه دخیل بدانیم این تئوری باز هم عجیب به نظر می رسد. اگر تورین در تمام سال هایی که با نیه نور زندگی می کند ظاهر او را اینگونه دیده باشد، قبل از هر کسی خود نیه نور متوجه می شود. حتی در چارچوب فانتزی هم این عجیب است که شخصی سال ها همسرش را با ظاهری متفاوت ببیند و او از حرف هایش متوجه این اشتباه نشود که در تئوری شماره ی ۲ این نکته را در نظر می گیرم.
۲) تورین و نیه نور هر دو ظاهر او را متفاوت می دیدند. (محتمل بودن تئوری: کم)
از تئوری شماره ی ۱ اینطور نتیجه گیری شد که اگر تورین، همسرش را با ظاهری دیده باشد، نیه نور باید متوجه می شد. چه دلیلی وجود دارد که نیه نور متوجه اشتباه تورین نشده باشد؟ ممکن است خود نیه نور هم اشتباه کرده باشد؟
- دلایل اثبات: دلیل مشخصی نیست جز اینکه باز هم به سطحی ترین نتیجه گیری از حرف های تورین استناد کنیم. نفرین و قدرت زیاد مورگوت ممکن است باعث نوعی طلسم شده باشد. یا نگاه هر دو، به چشمان گلائورونگ که باعث بهت و جنون و فراموشی آن ها شد.
- دلایل رد: درست است که می توان نفرین مورگوت و طلسم گلائورونگ را دلیل چنین تغییر نگاهی دانست اما در هیچ قسمتی از داستان به این موضوع اشاره ی مستقیم یا غیر مستقیم نشد. در قسمت های دیگر رشته افسانه هم چنین طلسمی دیده نشده است که باعث شود شخصیتی، دیگری را با ظاهری متفاوت از اصلش ببیند. باید توجه داشت که تورین هم در حرف هایش به مابلونگ، فقط به کور بودن خودش اشاره دارد و نه نیه نور. شاید برای اثبات این تئوری باید بگوید “ما کور بودیم” چون به هر حال نیه نور هم تحت طلسم گلائورونگ قرار گرفته بود و مثل سایر افراد خانواده اش زیر سایه ی نفرین مورگوت بود. علاوه بر آن بعید است که این دو نفر دچار نوعی طلسم باشند و مردم متوجه نشده باشند. در داستان های تالکین ظاهر افراد نقش نسبتا مهمی دارد. مردم به ظاهر افراد توجه دارند به گونه یی که القاب بسیاری بر اساس ظاهر افراد به آن ها داده شد. مانند “کلبریندال” ، “لالایت” ، “لابادال” ، “بلند قامت” و…با این اوصاف غیر ممکن است که اطرافیان تورین و نیه نور، چنان بی دقت باشند که متوجه نشوند آن دو ظاهر نیه نور را چنین متفاوت می بینند. مگر اینکه سایر مردم بره تیل هم او را با توصیفات تورین دیده باشند. می پرسید چطور ممکن است؟ تئوری شماره ی ۳ را بخوانید!
۳) ظاهر نیه نور به کلی عوض شده بود. (محتمل بودن تئوری: متوسط)
ممکن است طلسمی باعث تغییر ظاهر نیه نور شده باشد. شاید مورگوت این روش را به کار برده تا در صورت رویارویی این خواهر و برادر، آن ها یکدیگر را از ظاهر هم نشناسند. شاید او احتمال نمی داد آن ها با هم ازدواج کنند (شاید هم ازدواج آن ها به اراده ی مورگوت بود). شاید او احتمال نمی داد نیه نور به بره تیل برود (و شاید رفتن او به بره تیل هم به اراده ی مورگوت بود) اما به هر صورت اگر تورین و نیه نور یکدیگر را می شناختند، زندگیشان برخلاف خواست مورگوت آرام تر و بهتر می شد. پس شاید این تغییر چهره به خواست مورگوت و بعد از گم شدن نیه نور بوده باشد.
- دلایل اثبات: مورگوت نیروهای عجیب و زیادی دارد. او در طول داستان در طول گذر زمان کارهایی جدید انجام می دهد که هیچ کس انتظارش را ندارد و گاهی نیز اشتباهاتی می کند که از او بعید است. او در ابتدای زمان با وجود منزلت بالایش در برابر ارو سرکشی می کند و در آخر زمان زنجیر محکم آئوله را پاره کرده و دروازه های شب را می شکند. مورگوت ارباب نیرنگ و کارهای غیرمنتظره است. پس می توان صفت غیر قابل پیش بینی بودن را به او داد. بعید نیست او ظاهر نیه نور را تغییر داده باشد، کاری که قبلا از او دیده نشده اما این توانایی تا حدودی در لوتین و فینرود هم دیده شده است.
- دلایل رد: در طول رشته افسانه جز در مورد آینور و موجودات فاسد شده که بحثی جداگانه دارند، دقیقا چنین موردی دیده نشده است. علاوه بر آن اگر بحث سلیقه ی شخصی نویسنده را در نظر نگیریم، این موضوع به اندازه ی فراموشی نیه نور مهم است و باید در طول داستان به آن اشاره ی مستقیم می شد.
اما ممکن است تورین در حرف هایش اصلا به نیه نور اشاره نکرده باشد. گرچه در ظاهر آن ها در مورد نیه نور صحبت می کنند اما اگر موضوع را کمی پیچیده تر در نظر بگیریم می توان گفت تورین در مورد شخص دیگری صحبت می کرده است. البته احتمال وقوع این تئوری ها از بقیه کمتر است.
۴) او به لالایت اشاره کرده است. (محتمل بودن تئوری: کم)
- دلایل اثبات: بعضی از صفاتی (کوچک و لاغر به مانند یک کودک الف) که تورین میگوید به لالایت اشاره دارد و در ابتدای داستان لالایت اینگونه توصیف شده است: “هورین به مورون گفت: لالایت همچون کودکان الف زیباست”. در جای دیگری از داستان فرزندان هورین هم اشاره شده است که تورین با دیدن فیندویلاس به یاد لالایت می افتد و پس از سال ها او را به خاطر دارد.
- دلایل رد: موهای لالایت طلایی بود و با حرف تورین تضاد دارد. علاوه بر این لالایت سال ها پیش در کودکی مرده و تورین این را می داند. دلیل قانع کننده ای نداریم که او چرا در آن لحظات حساس به یاد لالایت افتاده است.
۵) تورین از نلاس یاد کرده است. (محتمل بودن تئوری: متوسط)
قبل از دلیل آوردن برای اثبات یا رد این تئوری بهتر است تئوری دیگری را مطرح کنیم: تورین و نلاس عاشق هم بودند!
نلاس بعد از سالها همچنان مراقب و نگران تورین بود و از او در برابر شاه تینگول دفاع می کند. همچنین می توان اینجا به ناراحتی نلاس بعد از رفتن تورین هم اشاره کرد:
“اما وقتی حکم صادر شد، نلاس ناگهان شروع به گریستن کرد. گفت: او را از کجا خواهید یافت؟ او سرزمین ما را ترک گفته و دنیا بسی فراخ است”
و گفتگوی تورین و به لگ:
“ناگهان به خود آمد و گفت: آن دوشیزه ی الفی که نام بردی، با این که فراموش کرده ام، به خاطر شهادت به هنگامش مرا مدیون خود ساخته است؛ اما نمی توانم به یاد بیاورمش. از چه رو مراقب من بوده است؟
پس به لگ نگاهی شگفت زده به او انداخت و گفت: راست می گویی؟ تورین تو همیشه با هوش و حواس پرت زندگی کرده ای؟ تو در کودکی همیشه با نلاس در بیشه ها می گشتی.
تورین گفت: حتما زمان زیادی از این ماجرا گذشته است. یا دست گم کودکی ام در نظر من چنین است و غباری تیره و تارش ساخته -مگر خاطره ی خانه ی پدری ام در دور-لومین- چرا با یک دوشیزه ی الف می گشتم؟
به لگ گفت: شاید برای این که تو را آموزش دهد، اگرچه این آموزش فراتر از یاد گرفتن نام الفی چند گل در بیشه ها نباشد. دست کم نام این گل ها را فراموش نکرده ای. افسوس ای بنی آدم، غم های دیگری نیز جز غم شما در سرزمین میانه هست. و زخم هایی که زخم سلاح نیست. راست اش کم کم می اندیشم که ای کاش الف ها و آدم ها هرگز به هم برنمی خوردند یا با هم نمی آمیختند.
تورین چیزی نگفت، و تو گویی که بخواهد معمای این سخنان را در آن بخواند زمانی دراز به چهره ی به لگ نگریست. نلاس دوریاتی دیگر هرگز او را ندید و سایه ی تورین از روی او به کنار رفت.”
آیا غمی که به لگ آن اشاره کرد، تعجب او از فراموشی تورین، آرزویش برای در هم نیامیختن دو نژاد و نا آرامی نلاس دلیل عشقی ناگفته در این داستان است؟
دلیل اینکه اشاره ی مستقیمی به این عشق نشده است، شاید این باشد که تورین در تمام این سال ها با علم به غیر ممکن بودن این عشق، سعی کرده است آن را به دست فراموشی بسپارد. اما چرا غیر ممکن؟! اگر با توجه به روند بلوغ جسمی الف ها و تفاوت آن با انسان ها، آرون را مثالی از الفی جوان که سن مناسب ازدواج دارد بدانیم، نلاس که در جوانی تورین هنوز کودک بود، حدودا به دوهزار سال دیگر نیاز دارد تا به سن مناسب ازدواج برسد و بلوغش با بلوغ تورین در آن چند سال برابری کند. اما مشخص است که تا آن زمان چیزی از تورین باقی نمانده و جسم میرای او سده های بعد از مرگ را هم تجربه کرده است. گذشته از آن، حتی بعد از وصلت برن و لوتین، پیوند الدار و اداین به دلایلی چندان مرسوم نبود و خیلی کم دیده شد. به خصوص در زمان جنگ!
- دلایل اثبات: شاید وقتی تورین می فهمد که او با خواهرش ازدواج کرده به این فکر می کند که اگر او با نلاس (در صورت ممکن بودن) ازدواج کرده و در دوریات مانده بود، این اتفاق نمی افتاد. شاید علاوه بر سن نلاس، غرور و تعصب تورین به نژادش هم او را کور کرده بود یا سر به هوایی بچگی باعث شده بود این علاقه را فراموش کند.
- دلایل رد: نلاس “به مانند” یک کودک الف نبود. او “حقیقتا” یک کودک الف بود. رابطه ی بین نلاس و تورین هم چندان پرداخته نشده است که به توان به طور قطع گفت تورین عاشق نلاس بوده است.
۶) تورین از توصیفات زن مورد علاقه اش یاد کرده است. (محتمل بودن تئوری: کم)
کمی عجیب و غیر منتظره است اما این هم از نظرات مطرح شده توسط طرفداران است که این خصوصیات متعلق به زنی است که تورین علاقه داشت او را برای زندگی مشترکش پیدا کند.
- دلایل رد: منطقی نیست که تورین در بحبوبه ی مشکلات و اوج سردرگمی از چنین مسأله ی کم اهمیتی یاد کند!
۷) تورین خودش را توصیف کرده است. (متحمل بودن تئوری: کم)
این تئوری عجیب هم از پیشنهادات طرفداران است. این که تورین خودش را توصیف کرده چرا که او در آن زمان همه چیز و همه کس را به شکل خودش می دیده است! حتی گورتانگ هم با او حرف نزده است و این صدا و حرف ها از قلب خود تورین است. (شاید این تئوری چندان جدی به نظر نرسد اما می توان به این قسمت توجه بیشتری کرد و این بار با این زاویه ی دید، حرف زدن گورتانگ را مورد بررسی قرار داد)
به هر حال دلیلی برای اثبات این تئوری پیدا نکردم. اما برای رد آن پیش پا افتاده ترین دلیل این است که تورین پوست سبزه ندارد و شبیه به کودکان الف کوچک و لاغر نبود!
۸) تورین دیوانه شده بود و حرف هایی بی معنی از روی جنون زد. (محتمل بودن تئوری: متوسط)
- دلایل اثبات: دیوانه شدن تورین تورامبار اصلا دور از انتظار نیست. او زندگی پر از سختی و فشار را تجربه می کند و به نظر نمی رسد در طول زندگیش حتی یک بار هم رنگی از شادی واقعی را دیده باشد. او سابقه ی جنون را هم دارد و این حقیقت که همسر او، در حقیقت خواهر او بوده هم آن قدر سنگین هست که او را به وادی جنون بکشاند. در هنگام گفتن این صحبت ها هم تالکین به “خنده ای دیوانه وار” اشاره کرده است.
- دلایل رد: گرچه جنون تورین دور از انتظار نیست و حرف های ضد و نقیض او بوی دیوانگی دارند اما با کمی دقت بیشتر متوجه می شویم که تورین نه تنها دیوانه نیست بلکه در عرض چند ثانیه با حیله، نوعی بازی ذهنی را با مابلونگ انجام می دهد که در تئوری شماره ی ۹ آن را به طور کامل توضیح می دهم.حرف های تورین اگرچه عجیبند، بوی واقعیت و هوشیاری دارند. اگر هوشیار نبود عمق فاجعه را درک نمی کرد. اما خودکشی و حرف های آخرش گواه این درک است.
۹) تورین به قصد شنیدن حقیقت از مابلونگ او را گمراه می کند. (محتمل بودن تئوری: زیاد)
تورین در حالی بهوش می آید که به ظاهر تمام اتفاقات بد تمام شده است. اژدها مرده است، مردم نجات یافته اند، خودش سالم است و نینیل و فرزندش هم در امنیت کامل در انتظار او هستند. اما در مدت زمان کوتاهی می فهمد که زندگیش از قبل هم بدتر شده است. تورین تمام مدت حقایق را انکار می کند. او می خواهد به خودش ثابت کند که نینیل زنده است و خواهرش نیست، او ازدواجی ننگین نداشته و فرزند آن ها سالم و پاک است، براندیر دروغ می گفته و کشتنش از روی جنونی آنی نبوده است. اما با حرف های مابلونگ می فهمد که تمام این اتفاقات رخ داده است و فقط خودش کسی است که اشتباه کرده!
تورین در یک لحظه متوجه می شود که او در تمام طول زندگیش در اشتباه بوده و تمام کارهایش تباه شده است. تمام تلاش هایی که امید داشت به شکست مورگوت و تقدیر شومش بیانجامد.
در حقیقت تورین نیه نور را متفاوت ندیده است. تعریفات اشتباه تورین از ظاهر نیه نور، آخرین تیر او و فقط به قصد امتحان مابلونگ است. شاید تورین می دانست که اگر او مشخصات دقیق و حقیقی نیه نور را بگوید، ممکن است مابلونگ از سر دلسوزی حقیقت را پنهان و انکار کند. اما تورین وانمود می کند شخصی متفاوت را دیده است تا خیال مابلونگ را راحت کند و از او حقیقت را بشنود. اگر مابلونگ تعریف های او را تایید یا فقط در جزئیات آن تغییر ایجاد کند، مشخص می شود که نینیل، مقصود مابلونگ و خواهر او، نبوده است. اما مابلونگ حرف او را رد می کند و ظاهر خواهرش را دقیقا مشابه با نینیل ارائه می دهد! تا به تورین ثابت شود که حرف مابلونگ، براندیر و بقیه درست بوده است.
منظور تورین از “کوری”، کور بودن همیشگی او در برابر حقایق زندگیش است و این نتیجه ی “توده ی ابر تاریک مورگوت” یا همان سایه ی نفرین است. او با تصور نفرین در اطرافش (که حقیقتا هم وجود دارد) سعی در جنگ همیشگی با آن را دارد و از ترس آن می خواهد فقط به خودش متکی باشد. به همین دلیل گاها به توصیه های خوب و حقیقت حرف های دیگران هم توجه نمی کند و چه بسا که از آن دوری می کند. البته این ناشی از غرور تورین هم هست اما نقش عمده ی آن به دلیل ردپای مورگوت در زندگی اوست اوست.
- دلایل اثبات: با توجه به دلایلی که در تئوری های قبل گفته شد، احتمال اینکه تورین، نیه نور را به شکل دیگری دیده یا ظاهر نیه نور عوض شده باشد، کم است. به نظر می رسد تورین تمام مدت او را با ظاهر واقعیش می دیده است. علاوه بر آن تورین از حرف مابلونگ چندان غافلگیر نمی شود. اگر واکنش او را با واکنشش در برابر براندیر مقایسه کنیم می توان گفت تورین قبل از شنیدن حرف مابلونگ انتظار رد شدن حرفش را داشت. از آن گذشته اگر او واقعا نینیل (همسرش) را طبق تعاریفی که گفت دیده است، باید مطمئن شود که نینیل، نیه نور (خواهرش) نیست. چون حرفای مابلونگ اثبات می کند این دو فرد یکی نیستند! با این حال تورین به این نتیجه می رسد که آن ها یک نفرند. پس به نظر می رسد تورین از نوعی برهان خلف استفاده کرده است.
- دلایل رد: دلایل زیاد و محکمی برای رد این تئوری وجود ندارد. مگر اینکه بپرسیم چرا تورین ظاهر او را به طور دقیقی نزدیک به زن های دیگر خانواده اش یعنی لالایت و مورون تعریف میکند که می توان به دلایل قبلی بسنده کرد. او در لحظات آخر عمرش مروری بر زندگیش دارد و تصویر زنان زندگیش را در نیه نور می بیند. شاید هم او قصد خاصی از این توصیفات دقیق نداشته است.
در آخر، اگر بخواهم جمع بندی کنم، با دخالت نظر شخصی خودم، تئوری شماره ی ۹ محتمل ترین تئوری است. چرا که بعد از صحبت های مابلونگ و جایی که داستان فرزندان هورین به پایان می رسد، تمام جزئیات داستان در برابر چشم تورین مجسم می شود و به نظر نمی رسد همچنان نقطه ی ابهامی باقی باشد تا مخاطب با آن دست و پنجه نرم کند. تورین تمام حقایق تلخ رخ داده را می پذیرد و چنین به پایان می رسد داستان پلیدترین کرده های مورگوت در حق اداین…
مقاله ی خوبی شده نیه نور:) یه نکته به جز شنیدن حقیقت از مابلونگ هم هست به نظر من. که به احساس تورین توی اون لحظه بر می گرده، وقتی دقیقا ویژگی هایی رو میگه که خلاف ظاهر نینیل هست، با تمام وجود داره آرزو می کنه که مابلونگ لااقل یکیش رو تأیید کنه. انگار به نحوی داره به مابلونگ التماس می کنه که تورو خدا بگو بور نبود، بگو بلند قد نبود، بگو اینی که من می شناختم نبود:/ این صحنه درماندگی تورین رو خیلی خوب نشون میده.
ممنونم ورونوه نظر لطفته 🙂
و مثل همیشه نکته ی خیلی خوب و ظریفی بیان کردی 😀
درسته موافقم. اصلا این قسمت ها رو هر بار که بخونی از یه زاویه جدید درمونده بودن تورین رو میشه دید. استادانه بهش پرداخته شده 🙁
واقعا مقاله ی جالبی بودو همچنین زیاد!خسته نباشی…تهشم رسیدیم به همونی که فکرشو میکردیم :دی اما برخی از نظریه های دیگه هم میتونن درست باشن.مثل شماره ۸
واقعا ممنون 😉
خیلی جالبه که من وقتی کتاب رو خوندم اصلا به این دو تا فکر نکردم و همین باعث شد برای جوابش تحقیق کنم و متوجه بشم که خیلی های دیگه هم تو این زمینه ابهام داشتند. اما محتمل ترینشون همون دوتان که گفتی 🙂
ممنونم عالیه فکر نمی کردم سایت هنوز فعال باشه.به امید روزی که این سایت دوباره پراز کاربر انلاین و مطلب بشه .
مرسی نظر لطفتونه 😉
مقالعه عالی بود
اما از نظرم تئوری هشت محتمل تر هست از روی مجنون بودن .
ممنون از شما
فکر میکنم خیلی خوبه که هر کدوم برداشت خودمون رو از این بخش داریم. چون مشخصه نظر همه یکسان نیست و جای پرداخت داره 🙂
سلام مقاله بسیار خوبی بود ممنون.یه احتمال دیگه هم هست که تورین، از اول دچار مشکلات روانی بوده.درسته مشکلات زیادی توی زندگیش داشته،اما پروفسور تالکین موقعی که اون رو در قلمرو شاه تینگول توصیف نیمه به منزوی بودن،کم لبخند زدن و… توصیف میکنه شاید این اثرات نفرین مورگوت«ملکور» بوده باشه اما دقت کنید که در آثار تالکین، همه چیز به خوبی توصیف شده و کار شده و خود استاد هم آدم لانقطهی«اگر درست گفته باشم » بوده .یعنی شاید از اول دچار اختلال افسردگی اساسی یا افسردگی معمولی بوده بعضی از علایم پارانویا هم در تورین دیده میشه اگه دقت کنید.البته که تورین،جنگاور بزرگی بود و اژدهای گلارونگ«همزه ندارم» رو کشت،امااشتباهاتی هم مرتکب شد و در واقع به تقدیر گراییی باور داشت و ممکنه در اثر همین این اتفاق افتاده باشه .البته شماره ۹ هم احتمالش خیلی زیاده.
سلام. بله تورین احتمالا به افسردگی و پارانویا دچار بود اما هر معلولی یه علتی داره. تورین کم کم تو این چرخه قرار گرفت و اونم دلیلش رفتار الف ها بود. اگه اوایل داستان رو ببینیم متوجه میشیم که تورین چقدر به پدرش باور داره و امید داره نجات پیدا کنند ولی کم کم از طرف اطرافیان به خصوص مادرش دلسرد میشه.
من از نظر شخصی خودم هیچ وقت نمیتونم صد در صد بگم نفرین بوده یا تصمیمات طبیعی خود تورین، اما در مورد نیه نور مسلما اراده گلائورونگ تاثیر مستقیم داشته.