-مترجم: ایمان صاحبی
حدود یک قرن پیش، در سال ۱۹۱۷، جی.آر.آر. تالکین در خلال جنگ جهانی اول، نخستین داستان مربوط به رشتهافسانهی مشهورش را نوشت. اما او در ذهن خود میخواست یک عمل حماسی دیگر هم انجام دهد: خلق زبانهای خیالی.
در همان سال، در آن سوی قارهی اروپا، لودویک زامنهوف در کشورش لهستان چشم از جهان فرو بست. زامنهوف هم شیفتهی ابداع زبان بود، و در سال ۱۸۸۷ کتابی برای معرفی اختراعش نوشت. او این کتاب را با نام مستعار Doktoro Esperanto به معنای «دکتر امیدوار» چاپ کرد که در نهایت همین نام بر روی زبانش باقی ماند.
خلق زبانهای خیالی، یا زبانهای فراساخته، به مدتها قبل در قرن ۱۲ میلادی برمیگردد. تالکین و زامنهوف دو نفر از موفقترین وارثان این رویکرد هستند. هرچند هدف آنها تفاوت زیادی با یکدیگر دارد و دیدگاهشان نسبت به ماهیت واقعی زبان عملاً در تضاد است.
زامنهوف در لهستانی بزرگ شد که دشمنیهای فرهنگی، نژادی و قومیتی بسیاری به چشم میخورد، با این حال او باور داشت که وجود یک زبان جهانی کلید دستیابی به همزیستی مسالمتآمیز است. او میگوید اگرچه زبان محرک اصلی تمدن بشری است، ولی تفاوت در گفتار عامل ناسازگاری و حتی نفرت میان مردم میشود. او قصد داشت چیزی بسازد که یادگیریاش ساده باشد و به هیچ کشور یا فرهنگی وابسته نباشد تا بتواند نوع بشر را با هم متحد کند.
اسپرانتو به عنوان یک «زبان میانجی جهانی» موفقیت زیادی کسب کرد. این زبان در زمان اوج خود توانست میلیونها گویندهی جهانی جذب کند، و هرچند تخمین زدن تعداد دقیق کسانی که از این زبان استفاده میکردند مشکل است، ولی حتی امروز هم هنوز حدود یک میلیون نفر میتوانند از اسپرانتو استفاده کنند. این زبان از نظر ادبی پوشش گستردهای دارد. یک موزهی کامل در کشور چین به این زبان اختصاص داده شده، و در ژاپن هم یک فرقهی شینوی خاص وجود دارد که از اسپرانتو استفاده میکند. با این وجود او هیچوقت به رویایی که برای رسیدن به هارمونی جهانی در سر داشت نرسید. نهایتاً با مرگ زامنهوف و تکهپاره شدن اروپا در اثر جنگ جهانی اول، این ایده تا حد زیادی ناکام ماند.
تالکین از دوران کودکی و نوجوانی با تجربه خلق زبان آشنا بود. او در اوایل عمر خود همراه با عموزادههایش مری و مارجری اینکلدون از زبانی به نام انیمالیک (Animalic) استفاده میکردند که ساختهی خودشان بود. تالکین در یکی از مقالههای خود به مثال زیر اشاره میکند:
Dog nightingale woodpecker forty = تو یک ابله هستی
بعد از این که خواهر بزرگتر علاقهی خود را نسبت به این زبان از دست دادند، تالکین که از مدتی قبل یادگیری زبان لاتین و فرانسوی را آغاز کرده بود، با همراهی خواهر کوچکتر زبان دیگری ساخت که پیچیدهتر از زبان قبلی بود و نِوباش (Nevbosh) یا «مهمل جدید» نام داشت. تالکین با افتخار میگوید که یکی از اعضای جهان سخنوران نوباش بود. او حتی شعری به این زبان برای مخاطبانش نقل میکند:
Dar fys ma vel gom co palt ‘hoc / Pys go iskili far maino woc?
پیرمردی بود که میگفت چطور میتوانم با گاوم ازدواج کنم؟
زبانهای فانتزی
خود تالکین حامی زبان اسپرانتو بود. او اعتقاد داشت این زبان میتواند اروپا را بعد از جنگ جهانی اول متحد کند. ولی تمایل شخصی وی در بحث ابداع زبان کاملاً متفاوت بود. هدف تالکین بهبود جهانی که در آن زندگی میکنیم نبود، بلکه میخواست زبانی تماماً جدید و خیالی بسازد. او توضیح داد که هدفش از خلق این زبانها از منظر زیباییشناسانه بوده، نه عملگرایی. تالکین میخواست زبانی بسازد از نظر صوت، قالب و معنا منحصر به فرد باشد.
او به عنوان بخشی از فرآیند جانبخشی به زبانی که مشغول خلق آن بود، لازم دید برای آن زمینهی اساطیری بسازد. زبان به عنوان ماهیتی زنده و پیشرونده، حیات خود را از فرهنگ مردمانی میگیرد که از آن استفاده میکنند. و همین مسئله منجر به خلق جهان خیالی تالکین شد. او در جایی گفته بود: «اختراع زبانها شالودهی کار است. داستانها به وجود آمدهاند تا جهانی برای زبانها فراهم کنند، نه بالعکس.»
اکنون با گذشت حدود صد سال از مرگ زامنهوف، هنر خلق زبان همچنان جذاب است. یکی از نمونههای پرطرفدار زبانهای فراساختهی امروزی زبان دوتراکی در داستان بازی تاج و تخت است.
منبع الهام زبانی که توسط دیوید پیترسن از روی رمان نغمهای از یخ و آتش برای سریال بازی تاج و تخت ساخته شده، به زامهوف و تالکین بر میگردد.
پیترسن نخستین بار هنگامی که در دانشگاه مشغول گذراندن دورهی زبان اسپرانتو بود به زبانهای فراساخته علاقهمند شد. مارتین هم بارها اعلام کرده که داستانش به شکلهای گوناگون از ارباب حلقهها تاثیر پذیرفته است. او در واکنش به همین رشتهافسانه از ارجاعات زبانی زیادی به دنیای تالکین استفاده کرده. مثلاً واژهی وارگ در دنیای مارتین هم مورد استفاده قرار گرفته، هرچند آنجا معنای دیگری دارد و برای کسانی استفاده میشوند که توانایی در دست گرفتن کنترل سایر موجودات را در اختیار دارند.
بنابراین در مجموع میتوان گفت که رویکرد تالکین به منظور ایجاد جهانی نو برای زبانها موفقتر بوده است. این مسئله احتمالاً دو دلیل دارد.
اولین علت از جنبهی زبانشناسی است. ایدهی تالکین نزدیکی بیشتری با نحوهی کارکرد زبانها در جهان واقعی ما دارد. زبانهای الفی او که در آثار مختلفش دیده میشود زندهاند، تغییر میکنند و با توجه به جوامع فرهنگی مختلف و سخنوران آن تکامل مییابند. اما در طرف دیگر، زبان میانجی جهانی در پی خلق زبانی ثابت و بدون تغییر است که هر کسی به راحتی بتواند آن را بیاموزد. اما زبانهای بشری هیچگاه ایستا نبوده و همیشه پویایی داشتهاند. از این رو، اسپرانتو نقص بنیادینی دارد که در مفهوم زیربنایی آن قرار گرفته است.
دلیل دوم هم احتمالاً این است که این روزها افراد بیشتری تمایل دارند تا به جای ترمیم دنیای خودمان دست به خلق دنیاهای فانتزی بزنند.