تام بامبادیل را میتوان بهراحتی رازآلودترین شخصیت رشتهافسانه تالکین برشمرد. بسیاری از کسانی که سعی در گشودن این راز دارند، به نکتهای ظریف که خود تالکین نیز در نامههایش بدان اشاره کرده توجهی نکردهاند. تلاش برای یافتن اینکه تام بامبادیل «کیست» معمولاً بینتیجه است زیرا میتوان تمامی احتمالات موجود را، یا از سوی شخص تالکین یا با استفاده از خصوصیات تعریفشده برای نژادهای داستان او، بیاعتبار ساخت؛ اما برای یافتن پاسخ سوال تام بامبادیل «چیست» ممکن است روزنهای از روشنایی از میان دستنوشتهها و نامههای تالکین برای راهنمایی ما وجود داشته باشد. متن پیش رو ترجمه مقالهای است که با نگاهی تازه و خاص سعی در راز گشایی این شخصیت دنیای جی. آر. آر. تالکین دارد.
تام بامبادیل چیست؟
فرودو نپرسید که «تام بامبادیل چیست» بلکه پرسید «او کیست». بیشک ما و فرودو غالباً سهلانگارانه این دو سوال را با یکدیگر اشتباه میگیریم. ~ نامه شماره ۱۵۳
تام بامبادیل شاید جالبتوجهترین و اسرارآمیزترین شخصیت در فرمانروای حلقهها باشد. تام جلوهگر بنمایههای متفاوت بسیار در تألیفات تالکین است، آنقدر که میتوان برای هرکدام از آنها کتابی نوشت. چند کتابی نیز دربارهی تام نوشته شده است (گرچه من هنوز آنها را نخواندهام). در این مطلب من میخواهم تنها بر روی یکی از این بنمایهها یا جلوههای تام تمرکز کنم: تام بامبادیل جلوهگر آردای گزند نادیده یا تباه نشده است.
تام نشانگری است از جهانِ طبیعیِ هبوط نیافته که ما آن را «آردای گزندنادیده» مینامیم. در حلقهی مورگوت، جلد دهم تاریخ سرزمین میانه، تالکین دربارهی اینکه ملکور چگونه با آلوده ساختن جهان با پلیدی و کردار سیاهش بدان آسیب رساند و آنجا را تنزل داد، چنین نوشته است:
اکنون ملکور حفر و ساخت دژی بزرگ را در ژرفای زمین آغاز کرد، زیر کوههای تیره، آنجا که پرتوهای ایلوئین کمسو بود. این دژ اوتومنو نام گرفت. و اگرچه والار هنوز چیزی از آن نمیدانستند، با این حال پلیدی ملکور و آفت نفرت او از آنجا به بیرون جاری شد، و بهار آردا را تباه ساخت و موجودات زنده بیمار گشتند و پوسیدند، یا بسیاری از آنان ملوث گشته و هیئتی هیولاوار یافتند.
…
و شکل آردا و تقارن آبها و زمینهایش در آن هنگام آسیب دید، چنان که طرحهای نخستین والار از آن پس هرگز ترمیم نشد.
…
اما ملکور با شنیدن این کوششها، و لبریز از خشم و رشک، پنهانی و از میان تاریکی به آردا بازگشت و قوای خویش را در شمال گرد آورد، و زحمت یاوانا را تباه ساخت، چنانکه رشد و کمال زمین ملوث گشت و دیوانی بسیار پدید آمدند.
…
اینجا والاکوئنتا به پایان میرسد. اگر از اوج و زیبایی، در تاریکی و ویرانی غلتیده، از دیرباز تقدیر آردای گزند دیده همانا همین بوده است؛ و اگر تغییری در راه، و قرار به بهبود این زیانها باشد، مانوه و واردا ایبسا از آن آگاهند؛ اما آشکارش نکردهاند، و در تقدیر ماندوس نیز سخنی از آن نرفته است.
آردای گزند نادیده، جهان پیش از دستدرازی ملکور است، همان جهان طبیعی هبوط نیافتهای که مد نظر ایلوواتار و حاصل اندیشهی دیگر والار بود:
«نامش را آردا هاستاینا یا «آردای گزند دیده» نهادند. زیرا آردا، یا در شکل کاملش آردا آلاهاستا، «گزند نادیده»، نامی که آنها – به شکل انفرادی یا دستهجمعی تحت لوای مانوه – بر اندیشهی خود از آردایی نهاده بودند که ملکور در آن هیچ نقش و جایگاهی نداشت.
….
والار از آمدن هر چیز جاندار یا بیجان از سرزمین میانه به والینور بس نگران بودند تا مبادا زحمت ایشان را در محافظت از سرزمینشان تباه گرداند. آنها اکنون شدت عظیم آسیبهایی که ملکور از دیرباز به جوهر آردا وارد ساخته بود را به شکلی واضحتر دریافته بودند، چنانکه جمله چیزهایی که کالبد خود را از آردای گزند دیده مجسم ساخته یا نیرو گرفتهاند، میبایست تا ابد در معرض اندوه، انجام یا تحمل مسائلی غیرطبیعی در آردای گزند دیده، باشند. اکنون، حتی بهدست ملکورِ پشیمان، نمیتوان این زیانها را خنثی ساخت، زیرا نیروی او که صرف چنین اعمالی شده را نمیتوان فراخواند، بلکه این نیرو براساس همان ارادهای که آن را به جریان انداخته، به کار خود ادامه خواهد داد. با این اندیشه سایهای از پیشآگاهی بر دلهای والار افتاد، از غم و اندوهی که فرزندان با خود بدین جهان وارد خواهند ساخت.
حلقهی مورگوت دقیقاً به این خاطر چنین نام گرفته است که تالکین آردا برای مورگوت را در حکم حلقهی حکمران برای سائورون توصیف کرده بود. سائورون پلیدی و ارادهی اهریمنی خویش را درون حلقه نهاد، حال آنکه مورگوت همین کار را با آردا کرد.
حال که با تفاوت میان آردای گزند دیده و آردای گزند نادیده آشنا شدیم، بیاییم نگاهی به خود تام بیندازیم. تام «پیش از آمدن فرمانروای تاریکی از بیرون» به جهان وارد میشود – به عبارت دیگر: پیش از آمدن مورگوت برای طلب آردا برای خود و آن را به بدل ساختن آن به «آردای گزند دیده». در کتاب یاران حلقه آمده است:
به حرفهایم توجه کنید، دوستان من: تام قبل از رودخانه و درختها اینجا بود. تام اولین قطرۀ باران و اولین میوۀ بلوط را یادش است. قبل از مردم بزرگ، راه درست کرد، و رسیدن مردم کوچک را دید. قبل از پادشاهان و گورها و موجودات گورپشته اینجا بود. وقتی که الفها راهی غرب شدند، تام از قبل اینجا بود، قبل از خم برداشتن دریاها. با تاریکی در زیر ستارگان آشنا بود، وقتی که تاریکی ترسی نداشت – پیش از آمدن فرمانروای تاریکی از بیرون.
این توضیح تام دربارهی خودش به طور کامل بر روایت خلقت آردا که پس از مرگ نویسنده در سیلماریلیون منتشر شده منطبق نیست، اما این خود بحثی بسیار مفصلتر و بدون راهحلی روشن است که تالکین چگونه قصد داشت که سیلماریلیون را با فرمانروای حلقههای منتشرشده منطبق سازد (یا فرمانروای حلقهها را برای همسو ساختن با سیلماریلیون ویرایش کند، همانطور که هابیت را برای انطباق با فرمانروای حلقهها تغییر داد).
قلمرو تام (از برخی جهات، و نه به شکلی کامل) نشانگر نوعی وضعیت بهشتی، بکر و طبیعی، است. تام نقش آدم ابوالبشر – «کهنسالترین و بیپدر» – را بازی میکند که در اینجا ارباب است و جهان طبیعی را فراخوانده و بر آن فرمان میراند. تام خود را در کتاب یاران حلقه بدین شکل توصیف میکند:
پرسید: «تو که هستی ارباب؟»
تام صاف نشست و چشمانش در تاریکی درخشید و گفت: «هان! چه؟ هنوز شما اسم من را نمیدانید؟ تنها جواب من همین است. بگویید شما که هستید، تنها، خودتان و بدون اسم؟ اما شما جوانید و من پیرم. پیرترینم، این چیزی است که هستم.»
و الروند این روایت را تایید میکند:
ولی بامبادیل را فراموش کرده بودم، اگر بهراستی او همانی باشد که مدتها پیش در بیشهها و تپهها میگشت و حتی در آن هنگام هم کهنسالتر از کهنسالترین چیزها بود. در آن زمان اسم او این نبود. ما یاروینْ بن-آدار مینامیدیمش کهنسالترین و بیپدر. اما از آن زمان به بعد مردمان دیگر، نامهای دیگری به او دادهاند: دورفها به او فورن میگفتند و آدمهای شمالی اورالد و همینطور نامهای دیگر. موجود عجیبی است ولی شاید بهتر بود که او را به شورایمان فرا میخواندم.
در نامهای (نامه شماره ۱۹) که سالها پیش از انتشار فرمانروای حلقهها نوشته شده بود، تالکین چنین سوالی از ناشر خود پرسید:
آیا فکر میکنید که تام بامبادیل، روح و روان (روبهزوال) حومهی آکسفورد و بارکْشِر، میتواند به قهرمان یک داستان بدل شود؟ یا همانطور که خود گمان دارم، به طور کامل در ابیاتی محصور مندرج گشته است؟
بنابراین تام در آغاز و طرح نخست خود، بیانگر روح و روان روبهزوال حومهی آکسفورد و بارکشر بود. همچنین او در این نقش، از بین رفتن طبیعت گزند نادیدهی حومهی شهر (یا حداقل نسخهی ایدهآل این گزند نادیدگی در یاد و خاطرهی تالکین) را نشان میدهد. حومهی روبهزوال انگلیسی برای تالکین نشانگر نسخهای از آردای گزند نایافته در دنیای واقعی است – پیشاز آنکه مورگوتها و سائورونها با صنعتیسازی مدرن و شهرسازی این محیط زیست طبیعی دلپذیر را – از دید او – ویران سازند.
برای نشان دادن «حومهی شهر»، تام ناگزیر کالبد یافته است. او قدرتی فرشتهوار همانند والار یا مایار نیست، نوعی از مینوی طبیعتِ آمده از اساطیر یونانی نیز نیست. همانطور که تالکین گفته است، او محدود و متناهی است، موجودی مخلوق «در دنیایی از دیگر محدودها و متناهیها» (نامه شماره ۱۵۳). او «در زمان» وجود دارد و ازاینرو او صرفاً «کهنسالترین در زمان» است (نامه شماره ۱۵۳). او یک «ارباب» گنگ و مبهم یا به شکل و شمایلی روحانی که به آموزگاران اشاره دارد نیست؛ گلدبری او را بهعنوان «ارباب بیشه و آب و تپه» معرفی میکند. به بیان دیگر او جلوهی ملموس و عینی و مجسم جهان طبیعی است. گالدور در شورا او را همذات با «خودِ زمین» معرفی میکند.
تالکین (در نامه شماره ۱۴۴) میگوید که تام نشانگر رگهای از صلحباوری است که او خواستار حضورش در داستان بود:
داستان در قالب یک سوی خیر و یک سوی شر طرحریزی شده است: زیبایی در برابر زشتی سنگدلانه، استبداد در برابر سلطنت، آزادیِ محدودِ با اجازه در برابر اجباری که مدتهاست تمامی اهداف خود را بهجز قدرت از دست داده، و مواردی از این قبیل؛ اما هر دو سو، حفاظتگر یا ویرانگر، تا اندازهای خواهان شکلی از کنترل هستند. اما اگر شما همانند «نذر فقر کردن» از کنترل کردن دست بکشید، و دلخوشی خود را در چیزها به خاطر خود آن چیزها و نه ارتباطشان با خودتان، تحتنظر گرفتنشان، تماشا کردنشان، و تا حدی دانستنشان بیابید، آنگاه پرسش درستیها یا نادرستیهای قدرت و کنترل ممکن است بهکلی برایتان بیمعنی، و ابزار و وسایل قدرت تماماً بیارزش شود. این یک دیدگاه صلحباوری طبیعی است که همیشه بهگاه وقوع جنگ در ذهن قد علم میکند. لیکن از نظر ریوندل، با وجود اینکه این دیدگاهی تحسینبرانگیز است، در حقیقت چیزهایی وجود دارند که [این دیدگاه] نمیتواند از عهده آنها برآید؛ و اینکه بیشک موجودیت و هستیاش وابسته به آنهاست. عاقبت تنها پیروزی غرب است که اجازهی دوام یا حتی زنده ماندن را به بامبادیل میدهد. در دنیای سائورون هیچ چیزی برای او باقی نخواهد ماند.
صلحباوری را نیز میتوان بخشی از آردای گزند نادیده بهحساب آورد. در جهانی گزند نادیده هنوز هیچ جنگی به راه نیفتاده. حتی جنگ مورگوت علیه طبیعت. تصادفی نیست که تالکین در کتاب یاران حلقه این چشمانداز از آینده را در خانهی تام به فرودو نشان میدهد:
اما فرودو در خواب یا بیداری – مطمئن نبود کدام – آواز دلنشینی شنید که در ذهنش جریان داشت: ترانهای که انگار همچون نوری رنگپریده از پشت پردۀ خاکستری باران به گوش میرسید و این ترانه، قویتر شد و پرده را به شیشه و نقره تبدیل کرد تا سرانجام آن را کنار زد، و سرزمین بسیار سرسبزی در زیر خورشیدی که به سرعت طلوع میکرد، در برابر او گسترده شد.
چشماندازی که در کتاب بازگشت شاه حقیقت مییابد:
و کشتی وارد دریای آزاد شد و به سوی غرب درگذشت. تا آن که در شبی بارانی فرودو رایحهای دلنشین را در هوا استشمام کرد و صدای ترانهای را شنید که از آن سوی آب به گوش میرسید. و سپس به نظرش رسید که انگار در رؤیایی از رؤیاهای خانه بامبادیل، پردۀ خاکستری باران یکسره به شیشۀ نقرهگون بدل گشت و کنار رفت، و او در آفتابی که شتابان میدمید، سواحل سپید و سرزمین سبز دوردستی را در پس آن دید.
پس از آنکه حلقه نابود شد، فرودو در پی رهایی و آزادی از درد و رنج بار مسئولیت خود است. تام هیلمن بیان دارد که فرودو و سم بهشکلی منحصربهفرد با داستان برن و لوتین – بهواسطه پویش مشابه برای رهایی از بند، با از سر گذراندن مخلوطی از شادی و اندوه – ارتباط دارند. حتی پس از محقق شدن پویش، زخمهای فرودو شفا نمییابند، و از این رو در پی مکانی برای شفا یافتن است – نظیر والینور و تول ارهسئا – که توسط حلقه یا تأثیرات آن لمس نشده باشد.
در حقیقت مکانهای دیگر، نظیر ریوندل یا لوتلورین، که فرودو ممکن بود بتواند برای شفا یافتن یا دریافت آن چشمانداز یا رویا به آنجا مراجعه کند، از تأثیرات حلقه در امان نیستند. هر دو مکان محروس، تحت کنترل و وابسته به دو عدد از سه حلقهی الفی هستند، و تقدیر این دو قلمرو بهشکلی جداییناپذیر با حلقهی یگانه گره خورده و مقدر شده که به هنگام نابودی حلقهی حکمران، زوال یابند. از این گذشته، وسوسهی حلقه برای الفها به صورت مستقیم در شورای ریوندل مورد بحث قرار میگیرد، و خود گالادریل نیز توسط حلقه در لوتلورین وسوسه میشود (اگرچه او در این امتحان قبول میشود).
تام بهطور کامل از سلطهی حلقه آزاد است. او ابداً تحتتأثیر قرار نمیگیرد. همانطور که گندالف در شورا میگوید: «حلقه توانایی اعمال قدرت روی او را ندارد … چنین چیزهایی ذهن او را زیاد مشغول نمیکند.» کاش فرودو میتوانست بگوید «حلقه توانایی اعمال قدرت بر روی من را ندارد»! این شفایی است که فرودو در پی آن است – تا از زخمها و تأثیرات حلقه آزاد شود. به همین دلیل است که او میتواند رویای خود را مکانی که حلقه هیچ سلطهای بر آنجا ندارد، دریافت کند، در مکانی که تام میتواند بهحق بگوید که «از هیچ چیز نترسید! … به صداهای شبانه اعتنا نکنید!»
درعینحال همانقدر که خانهی بامبادیل در صلح و آرامش است، و گرچه ممکن است از درمانی که فرودو در غرب به جستوجوی آن خواهد بود پیشآگاهی دهد، همانطور که دیدگاه تالکین و ریوندل نیز چنین است، مسئلهای وجود دارد که صلحگرایی طبیعی نمیتواند از عهده آن برآید: شرارت خودکامه. بامبادیل شاید تحت تأثیر حلقه قرار نگیرد، اما اگر حلقه نابود نشود، او سرانجام به زیر کشیده خواهد شد. گالدور در شورای الروند دقیقاً به این مسئله اشاره میکند: «قدرت مقاومت در برابر دشمن ما، در او نیست، مگر این که چنین قدرتی در خود زمین باشد. با این حال میبینیم سائورون میتواند کوهها را هم شکنجه و منهدم کند.» جهان طبیعی ممکن است در برابر شری که صرفاً وجود دارد دستنخورده باقی بماند. آندوین با وجود آنکه حلقه برای سالیانی دراز درون آبهایش قرار دارد، بیتغییر باقی میماند. اما هنگامی که ارادهی شر به طبیعت معطوف شود، طبیعت مصون نخواهد ماند. با وجود آنکه عدن، بهشتی برین است، اما اگر هوشیارانه از آن پاسداری نشود و کسانی نظیر اِلوین رَنْسام در پِرِلاندرا یا آراگورن در فرمانروای حلقهها خودخواسته به جنگ اهریمن یا سائورون نروند، هنوز میتواند در برابر شیطان سقوط کند.
تالکین میگوید که تام یک معمای تعمدی است: «حتی در دورانی اسطورهای باید رمز و رازی چند وجود داشته باشد، همانطور که همیشه چنین است. تام بامبادیل یکی از این [معماهای] (تعمدی) است» (نامه شماره ۱۴۴). او همچنین گفته است: «گمان نمیکنم تام نیازی به فلسفیسازی داشته باشد، زیرا بهبودی در راستای این شخصیت را حاصل نمیکند» (نامه شماره ۱۵۳). این رمز و راز و سرشت اسرارآمیز نیز همچنین یکی از جلوههای آردای گزند نادیده است. یک دنیای هبوط نایافته چگونه ظاهری دارد؟ ما، که پس از هبوط و حتی رستگاری، نمیتوانیم از آن باخبر شویم. همانطور که سی. اس. لوئیس ممکن بود بگوید: هرگز به کسی نگفتهاند که چه چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.
منبع.
– اما تام بامبادیل فلان شخصیت است!
پاسخ: خیر! همانطور که در این مقاله آمده است، تام بامبادیل یک معمای تعمدی از سوی نویسندهای زیرک است و او برای هر مورد از شخصیتهای مورد نظرتان ایرادی در پیش پایتان قرار داده است. برای چرایی اشتباه بودن انتخاب خود، به این لینک مراجعه کرده و در مورد چرایی اشتباه تئوری مورد نظر خود اطلاعات بیشتر کسب کنید.
مثل همیشه مقاله عالی بود 👌 سپاس 🌹
مطلب روشنگر و خیلی جذابی بود
دمتون گرم
خیلی قلم توانا و سختی بود واثعا خیلی نفهمیدم ولی اصل داستانو گرفتم که یک شخصیت مستقل داره و هیچ کدوم از شخصیت های دیگه نیست
آیا ممکن هست که تام بامبادیل همون ایلوواتار باشه؟
خیر. تالکین به صراحت گفته تام، ایلوواتار نیست. اگه به انتهای مقاله هم دقت کرده بودید به این جواب میرسیدید حالا D:
دمت گرم این همه تسلط به داستان تحسین برانگیزه
نخیر تام بامبادیل ویچ کینگ است چون همدیگر را ندیده اند 🙂
=)))
گالادریل شلوب بود؟ :دی
تامبادیل ایلواتار نیست چون تالکین اشاره کرده تجسم فیزیکی نداره
والا هم نیست چون خلقیات و ظاهرش به هیچکدوم از والار تطابق نداره
مایا هم نیست چون در حلقه برابر حلقه مثل گاندولف و سارومان وسوسه نمیشه و مایار از والار پیرتر نیست
احتمالا تام بامبادیل تجسم فیزیکی موسیقی آینور هست
چون اولین چیزیه که ایلوواتار خلق کرده و حتی از والار هم پیرتره و تام بامبادیل کلا عاشق موسیقی و قدرت جادوییش هم از جنس موسیقیه