ملکور در میان آینور عظیمترین هبههای قدرت و دانش ارزانی گشته بود، و او سهمی از هبههای دیگر برادرانش داشت.
سیلماریلیون، آینولینداله
توجه: مقاله پیش رو یک مقاله براساس حدسیات بسیار نگارنده است که تضمینی بر صحیح بودن آن نیست، اما تمامی موضوعات مطرح شده براساس مدارک موجود از نوشتههای تالکین است.
رشته افسانه تالکین بسیار خلاقانه به سان یک کتاب تاریخی نوشته شده است که داستانها میتوانند از زبان شخصیتهای مختلف به روشها و دیدگاههای مختلف بیان شوند و حتی با هم همخوان نباشند؛ و بیانها میتوانند دستخوش تغییراتی به دلخواه شخص بازگو کننده تاریخ باشد. یکی از زیباییهای آثار تالکین در آن است که میتوان براساس قوانین کامل دنیای خلق شده از دیدهای مختلفی مدارک را بررسی و به نتایجی در چارچوب رشته افسانه رسید؛ مقاله پیش رو یکی از این برداشتها براساس مدارک و داستانهای موجود است.
عنوان مقاله (تور، خادم پنهان مورگوت؟) ممکن است در نظر بسیاری عجیب بنماید اما نکات و اشاراتی در داستان وجود دارد که با دقت در آنها این سوال پیش خواهد آمد که آیا تلاش های تور پسر هور همانطور که در باور عمومی است در راستای مبارزه با مورگوت بوده؟ یا تمامی اَعمالش سرپوشی برای اِعمال خواسته یا ناخواسته نیات پلید مورگوت، ارباب تقدیر، بر آردا و ساکنانش؟ برای بررسی این ادعا نگاهی خلاصهوار به سرگذشت تور پسر هور میکنیم:
تور در شانزده سالگی گرفتار اورکها و شرقیها میشود و با وجود اینکه مشخص بوده از نسل هادور است[۱]، به مدت سه سال در اسارت لورگان، سردسته شرقیها در دور-لومین، بود، بعد از گذشت این مدت و پیدا کردن راه فرار، تور به مدت چهار سال به یاغیگری علیه شرقیهای ساکن آنجا پرداخت، سپس اولمو در دل او انداخت که به دنبال نشانههایش راهی تالارهای متروک وینیامار شود و زره و شمشیر و کلاهخودی که تورگون به دستور اولمو آنجا قرار داده بود را پیدا کند، اولمو با اون سخن گفت و تور راهی گوندولین شد. در آنجا اولمو به تور سخنانش را الهام کرد. تور با تورگون سخن گفت و در آنجا ماندگار شد. او با پندها و سخنانش نزد شاه دارای مقامی والا شد و در نهایت دل ایدریل، دخت شاه، را به سوی خود گرداند و مایه مشکلات بسیاری بین او و مایگلین، خواهرزاده شاه، گشت.
پس از سقوط گوندولین، تور بازماندگانی را که از راه مخفی ایدریل از شهر خارج شده بودند را به مسیری پر تنگنا در کوهستان هدایت کرد اما به گروهی از اورکها و یک بالروگ در این مسیر دور از ذهن برخوردند و اگر دخالت گلورفیندل و عقابان نبود، کار بازماندگان یکسره میشد.
در انتها تور، با افزایش سن و ساخت کشتی، راه والینور را در پی گرفت و پس از رسیدن به مقصدش گفته میشود سرنوشت وی از سرنوشت آدمیان جدا شد و از زمره الفها به شمار میرود.
پس از ارائه این خلاصه بیاییم با دیدی دیگر به شروع ماجرا نگاه کنیم: با توجه به اینکه لورگان از نسب تور مطلع بود، چرا باید او را زنده بگذارد؟ یا حداقل آنقدر آزاد که روزی بتواند فرار کند؟ از آنجایی که هیچکس نمیتواند وضعیت تور را در آن دوره تایید کند، مشخص نیست چه اتفاقی در آنجا افتاده؛ اما بدون شک خبر نسب تور به ملکور رسیده و بعید نیست او در پی نیرنگی، سرنوشت تور را به گونه ای اندیشیده که زندانی باشد و پس از آزادی در پی جلب رضایت و اعتماد، ظاهرا علیه مورگوت بجنگد؟ ملکور پیشتر از چنین نیرنگی در نبرد اشکهای بیشمار (نبردی که هور، پدر تور کشته شد) استفاده کرده بود هنگامی که اولفانگ و پسرانش از رهبران خیل بزرگی از شرقی ها در میانه نبرد از مبارزه با ارتش مورگوت رو برگردانده و علیه سپاهیان الدار و اداین وارد نبرد شدند.
مورد بعدی، در دل انداختن و الهام کردن است، اگر اولمو توانایی چنین کاری را دارد، بدون شک قدرتمندترین آینور، ملکور، نیز توانایی چنین اعمالی را دارد و گواه آن نقل قول ابتدای مقاله از آینولینداله است. قدرت ملکور بسیار بیشتر از اولمو در تار و پود آرداست و پذر پلیدی مورگوت که میتوانسته در این ۷ سال نامشخص از زندگی تور بکارد، میتواند اثرات بسیاری داشته باشد! برای درک بهتر این موضوع پیشنهاد میشود مقاله «آردا، حلقۀ مورگوت» را بخوانید.
تور با سخنانش نزد شاه دارای محبوبیت بسیار و مقام والا میشود؛ این مسئله از نظر نگارنده بسیار مشابه رفتاری است که یکی از سهمگینترین خادمان مورگوت، سائورون، در دربار آر-فارازون، آخرین شاه نومه نور، در آینده به پیش گرفته است. سخنان و پندهایی که هیچ کمکی به گوندولین در هنگام خطر نمیکند! همانند سخنان و پندهای سائورون در هنگام نیاز و خطر هیچ کمکی به نومه نور نمیکند!
برای پرداختن به قسمت بعدی نیاز به یک پیش زمینه است که در ادامه خواهد آمد:
آنگاه او را مایگلین نام کرد که به معنی تیزبین است، زیرا دریافت که چشمان پسرش بسی شکافندهتر از چشمان خود اوست، و اندیشهاش راز دلها را فراسوی مه کلمات میکاود.
سیلماریلیون، حدیث مایگلین
این بخش از کتاب اشاره جالبی به نگاه مایگلین است، نگاهی که میتواند راز دلها و معانی پشت کلمات را بخواند! با توجه به این بخش، آیا تنها عامل تنش بین تور و مایگلین حسادت بود؟ به نظر نگارنده مایگلین خواسته یا ناخواسته متوجه پلیدی پشت رازها و کلمات تور بوده اما در واقعهای مشابه آنچه باعث شد عموم مردم نومه نور از پلیدی پشت رازها و کلمات سائورون ناآگاه باشند، اینجا هم با قدرت مورگوت چنین اتفاقی افتاده است.
به علاوه، تور با ازدواج با ایدریل که به هیچ عنوان عملی خردمندانه نیست[۲] با وجود آشکار بودن علاقه مایگلین به ایدریل عملا در تفرقه و تضعیف گوندولین (نیت اصلی ملکور) نقش داشت و همین عامل سقوط گوندولین نیز شد.
در بخش بعدی اعمال تور، ما هدایت بازماندگان گوندولین را به یک تنگه ناشناخته برای همه (بازماندگان و مورگوت) داریم، اما این راه ناشناخته نه تنها با لشکری از اورک ها مسدود شده است، یک بالروگ دور از میدان نبرد در آنجا مشغول نگهبانیست! بالروگهایی که باید در حمله اصلی به شهر در کنار فرماندهشان باشند! احتمال چنین اتفاقی به صورت عادی از نظر نگارنده بسیار پایین است، مگر اینکه به نحوی بازماندگان به عمد به سمت تلۀ مورگوت هدایت شده باشند و تور در کنار ایدریل از تنها آگاهان این مسیر مخفی بودند که احتمال آشکار شدن چنین رازی بسیار پایین است، مگر اینکه یکی از این دو نفر خواسته یا ناخواسته مسیر فرار را به گوش مورگوت رسانده باشد.
جالب ترین بخش ماجرا از نظر نگارنده، ادعای اعطای زندگی جاودان به تور است؛ در مقایسه با دیگر افراد مهم سرزمین میانه، تور اعمال مفید بسیار کمتری دارد، هیچ دلیل قابل توجه یا مشکلی مرتبط با سرنوشت نظیر نیمه الف بودن در باب تور وجود ندارد، چرا باید زندگی جاودانه به عنوان یک پاداش به او داده شود؟ آیا زندگی جاودانه یک پاداش است؟ در صورتی که از خوانندگان دقیق آثار تالکین به خصوص سیلماریلیون باشید، متوجه خواهید شد مرگ آدمیان در اصل هبه (هدیه) ایلوواتار (خدای داستان) به انسان هاست و گرفتن مرگ، دریغ کردن هدیه ایلوواتار است! هدیه ای که حتی والار بدون دخالت ارو نمیتوانند از انسانها دریغ کنند؛ در نتیجه گرفتن مرگ در چارچوب داستان تالکین یک پاداش نیست، بلکه پس گرفتن یک هدیه است! و چه هنگام یک هدیه یا امتیاز پس گرفته میشود؟ هنگامی که دارنده آن هدیه/امتیاز در حال مجازات به خاطر اعمالش باشد و اگر روایت اعطای سرنوشت الف ها به تور را درست بدانیم، والار/ایلوواتار در اصل تور را تا ابد در آردا زندانی کرده اند! اما به کدامین گناه؟ از نظر نگارنده گناه خواسته یا ناخواستهی در خدمت مورگوت بودن.
[۱] – صفحه ۳۰۵ ضمیمه فرزندان هورین، ترجمه رضا علیزاده، حدیث تور و آمدن او به گوندولین
[۲] – برای چرایی پیرامون خردمندانه نبودن این عمل میتوانید به مقاله «مباحثه فینرود و آندرت» یا گفتگوی گویندور و فیندویلاس مراجعه کنید.
کاملن با عقل جور در میاد /: نمیشه گف جایی اشتباه بوده و با این حرفا موافقم
چقدر جملات با هم جور در میاد :-\ یعنی تور هم مثل تورین در دام سرنوشتی که ملکور براش تعیین کرده گرفتار شده ؟ ولی خب اگر ناخواسته در دام ملکور افتاده که دلیل نمیشه هبه مرگ رو ازش بگیرن تورین هم ناخواسته هزاران کار کرد بدتر از همه ازدواج با خواهرش ولی هبه مرگ ازش دریغ نشد :O
یه مسئلهای وجود داره اینجا و اونم اینه که تورین، میمیره (یا دقیقتر خودکشی میکنه) اما تور زنده پیش والار میره، کشته نمیشه یا چیزی که قانونی بخواد نقض بشه
سوای اینکه در مورد تورین وقتی قرار هست به عنوان کشنده ملکور در داگور داگورات برگرده، هرچقدر هم از نظر شما کاراش بد باشه یا هرچیزی، از نظر والار و ارو مشکلی نداره و در نهایت چنین کاری بهش واگذار میشه
همممم… ولی اولمو خودش را به تور نشان داد. کل قضیه فقط به “به دل انداختن” و الهام پیش نرفت. راجع به ایجاد اختلاف در گوندولین هم، “خیانت” مائگلین تحت شکنجه بود تا جایی که یادمه، نه به خاطر کینه و دلخوری بابت از دست دادن ایدریل.
شکنجه عامل اصلیش بود اما توی صفحه ۴۰۴ سیل چنین چیزی میاد: «و راستی هوس او برای به دست آوردن ایدریل و نفرتاش از تور، راه بر خیانت او … هموار گردانید.»
من از این بند چنین برداشتی داشتم و برای همین توی مقاله هم آوردم
بنظرم علاوه بر درستنماییها دارای پارادوکسهایی هم هست. مثلا اینکه اگه همه این مسیر نقشه مورگوت بوده، چطور بیشتر نتایجش به ضرر خود مورگوت شد و حاصل این ازدواج از مسببین اصلی برانگیختن والار و سقوط آنگباد گشت.
مورگوت خودش پارادوکس هست، اگه بخوایم نگاه کنیم، مورگوت با دزدیدن سیلماریلها در جای اول، باعث شروع ماجرایی شد که تهش زندانی بشه
در نهایت این کار، تنها کاری نیست که خود ملکور انجام داده اما به ضررش تموم شده، مثالش وقتی با اونگولیانت همپیمان شد، قدرتشو درش قرار داد و آخر کار اونگولیانت میخواست خود ملکور رو بخوره! تا بالروگ ها نجاتش دادن.
یه مثال دیگه هم اگه مقاله «آردا، حلقه مورگوت» رو خونده باشید وجود داره، وقتی ملکور قدرتش رو در تار و پود آردا قرار میده، بدون اینکه متوجه باشه خودش رو ضعیف میکنه و علت اصلی شکستش توی نبرد اولش با والار و بندی شدنش برای بار اول همین کار خودش بود
مثالهای دیگه هم میشه پیدا کرد توی کتاب که خودتون بگردید که در نهایت اگه پارادوکسی هم هست، به خاطر اراده ارو هست و چیز عجیبی نیست
مقاله خیلی خوبی بود اگر بشود که از این نوع مطالب (با دادن تئوری و حدس وگمان…) بیشتر بگذارید سپاس گذار میشویم
به گمانم اگر مورگوت از این قدرت ها داشته صد در صد سقوط نمیکرد و از ان جلوگیری میکرد و نتیجه کارش آب خنک خوردن در دروازه های شب نبود…ولی خب با این کارش مایه سقوط خود شد… :/ خودش ،خودش را به تباهی که نمیکشاند…! فکر میکنیم نتیجه گیری کمی برداشت غلط نگارنده است…
اگر خب مورگوت از گوندولین با خبر بود چه نیازی دیگر به پند های تور داشته ؟ یا اینکه هنگام حمله مورگوت چه نیازی به بردن بازماندگانی به تنگه بود ؟یا….
تشکر بابت ارائه این مقاله
پیشنهاد میکنم پاسخ به کامنت بالا رو بخونید، درسته در نهایت باعث نابودی خودش شد، اما حرکت عجیبی نیست و چندین بار دیگه چنین حرکاتی زده که بعدا خودش ازش آسیب ببینه و اتفاقاً نتیجهگیری کاملا درستی براساس متن کتابهاست
حتی سائورون هم چنین حرکاتی زده و مختص ملکور نیست
اگه سیلماریلیون رو دقیق خونده باشید، توی فصل حدیث تور و سقوط گوندولین گفته میشه ملکور از خیلی قبلتر جای گوندولین رو میدونسته به خاطر فریادهای هورین که تورگون بی جواب گذاشته بود. که تور با تصمیماتش توی شورای شاهی گوندولین مسیر سقوط رو هموارتر کرد، چیزی مشابه حرکت تورین تورامبار و زدن پل برای نارگوتروند که همون پل عامل اصلی سقوط شد.
چرایی بردن بازماندگان هم به یکجا که سلاخی بشن خیلی ساده است، اگه همه چیز دست خودت باشه و همه بازماندهها رو یکجا جمع کنی به جای اینکه همهجا پراکنده بشن، به راحتی میتونی همه رو در یکجا نابود کنی (هدف اصلی ملکور نابودی کامل گوندولین و مردمانش بود) با زحمت خیلی کمتر، بدون دردسر فرار کردن یه عده که بعدا مشکل درست کنن
هیچی نفهمیدم… من فقط گاندولف رو یادمه :)،
خوب گویا من یادم رفته بود اینجا نظر بدم 🙂
ممنون و خسته نباشید با تاخیر. از اون مقاله هایی که من دوست دارم و نظر آدم رو ممکنه عوض کنه. الان نظرم یکم راجع به ماگلین عوض شد :دی
امیدوارم یه مقاله هم راجع به مظلومیت ماگلین نوشته بشه که من یکم باهاش کنار بیام.
می شه گفت که مورگوت روی تور طلسمی قرار داده که می تونه اونو هرجایی که می ره پیدا کنه و بعد از اینکه تور به گوندولین می ره مورگوت می تونه اونجارو پیدا کنه
امیدوارم یه روز همه نظرشون راجع به مایگلین عوض بشه:/