مترجم: حمید عظیمی
۱-شکست مدرنیته: چگونه قدرت ما را به بردگی میگیرد؟
در دوران آغازین قرون وسطی، مردم تمایلی به سوزاندن جنگلها یا تغییر مسیر رودخانهها نداشتند. آنها باور داشتند همه چیز آفریده خداوند است و بنابراین نباید تغییر داده شود. باور اینکه انسان میتواند آفریدههای خدا را بهبود دهد، کفر آمیز تلقی میشد و هیچ گناهی بالاتر از کفر نبود؛ بنابراین نه کانالی ساخته میشد و نه باتلاقی خشکانده میشد.
اما عقاید تغییر میکند و با رشد علم موقعیت بشر در جهان هستی دگرگون شد. دانشمندان شروع به تعابیری جدید از متون مقدس کردند و علناً اظهار داشتند که این وظیفه انسان است که از تمام تواناییهایش برای بالا بردن استاندارد زندگی بهره بگیرد.
مهمترین روش انجامان کار خود دانش بود. از همان دورانهای ابتدایی بشر، صنعتگران توانسته بودند ابزارآلاتی ابداع کنند که آنها را قادر میساخت تا از چوب و سنگ وسایلی از ظروف آشپزخانه گرفته تا سلاح را بسازند. همانطور که دانش ما از راهها و روشهای این جهان گسترش مییافت و دقیقتر میشد، فناوری از خاکستر صنعتگری قدیمی برخاست. ذرهبینها و لنزهایی ابداع شدند که ستارگان را به ما نزدیک میکردند؛ وسایل اندازهگیری زمان اختراع شدند و توپهایی که میتوانستند دیوارها را با یک انفجار ویران کنند.
فناوری دانشبنیان تبدیل به مهمترین اسلحه بشر در تقابل با طبیعت و محدودیتهای خویش شد.
با این فناوری جدید، آیینی جدید ظهور کرد: مکتب انسان. با آغاز قرن هفدهم و بهویژه قرن هجدهم، اندیشه اروپای غربی تحت سیطره این ایده قرار گرفت که بشر با توجه به تواناییهای منحصر به فرد منطقیاش، نه تنها میتواند طبیعت را کنترل کند بلکه میتواند آن را مسخر خود گردانده و حتی آن را ارتقا دهد. (اندیشهای که در آغاز یک تابو تلقی میشد.)
عصر روشنگری در انگلستان و به تبع آن فرانسه، فیلسوفانی مطرح، لیبرالیزم (ایده حقوق شهروندی، آزادی و برابری برای همه شهروندان، دموکراسی) و انقلابی عظیم در دانش و فناوری و اختراعات به ارمغان آورد.
عصر روشنگری موجب به بار نشستن انقلابهای صنعتی شد که نتیجه آن بالا رفتن استاندارد زندگی و در عین حال بروز مشکلاتی چون آلودگی، سرمایهداری ظالمانه و فقر گسترده بود.
بر طبق نظریات هورخمایر[۱] و آدورنو[۲]، دو فیلسوف قرن بیستم که آنچه «شکست مدرنیته» خوانده میشود را مورد مطالعه قرار دادهاند، این همان جایی است که راه را غلط رفتهایم.
انقلاب صنعتی هیچ گاه متوقف نشده است. از نیمه دوم قرن هجدهم تاکنون ما شهد اختراع پشت اختراع بودهایم؛ از اولین موتور بخار روی ماشین نساجی صنعتی و کورههای صنعتی تا بمب اتم و کامپیوتر.
تکنولوژی قطاری بدون ترمز است. وقتی که به راه افتاد دیگر نمیتوانید از آن پیاده شوید و دیگر نمیتوانید آن را متوقف کنید مگر آن که به دیواری سخت برخورد کند. دنیای غرب فوقالعاده ثروتمند ولی بی اندازه آلوده و از لحاظ جمعیتی متراکم شده است. یک سرمایهداری ظالمانه (که بر پایه شکاف میان نیمکره ثروتمند شمالی-غربی و کشورهای به شدت فقیر جهان سوم بنا شده است.) و آلودگی بزرگترین خطراتی هستند که بشریت و در کنار آن کل سیاره ما تاکنون با آن مواجه شدهاند.
هورخمایر و آدورنو ادعا میکنند مدرنیته غولی را خلق کرده که اربابش را به بردگی گرفته است. حقیقت این است که آیا ما میتوانیم دنیایی بدون تلویزیون، در باز کنهای الکتریکی، سشوار، تولید انبوه غذا و لباس و یا حمل و نقل عمومی را تصور کنیم. همگی ما با مردم فقیر آفریقا ابراز هم دردی میکنیم؛ ولی آیا حاضریم برای موزها و قهوهای که مصرف میکنیم دو برابر پول پرداخت کنیم تا آنها قیمتی منصفانه برای اجناسشان دریافت کنند؟ و قطعاً همه ما نگران محیط زیست هستیم ولی همچنان کوههایی از زباله تولید میکنیم، کاغذها را مچاله میکنیم و دور میاندازیم و بیش از حد الکتریسیته مصرف میکنیم.
چگونه به اینجا رسیدهایم؟ هورخمایر و آدورنو میگویند: ما کاملاً وابسته به تکنولوژی شدهایم. البته تکنولوژی مخلوق خود ماست و از توانایی تفکر منطقی و دانش ما سرچشمه میگیرد؛ ولی این بدان معنا نیست که ما میتوانیم لزوماً آن را کنترل کنیم.
ما توانستیم قدرتمندترین منبع انرژی را در قالب انرژی هستهای ایجاد کنیم اما پسماندهای این فرایند از بین رفتنی نیست؛ همانطور که تمام تکنولوژیها و وابستگیهای ما به آنها.
۲- سه گونه دانش: سلسله مراتب وارونه جادوگران
«با پوزخند گفت: سفید! این فقط شروع کار است. پارچه سفید را میشود رنگ کرد. روی صفحه سفید میتوان نوشت و نور سفید را میتوان شکست.
من گفتم: کسی که چیزی را میشکند تا بفهمد که آن چیست، عقل را کنار گذاشته است.»
جی.آر.آر تالکین، ارباب حلقهها، کتاب دوم، شورای الروند
این نقلقول که گندالف به عنوان بخشی از مشاجرهاش با سارومان تعریف میکند، کلید فهم بهتر از دیدگاه تالکین نسبت به دانش و تعقل را به دست میدهد.
استاد به این موضوع در پاسخ کوتاهی که به یک فرد دانشگاهی که از او برای یک پروژه درباره آثارش کمک خواسته بود، اشاره میکند.[۳] که نشان دهنده بیزاری او از نوعی تحلیل متن است که آن را تکه تکه میکند به جای آن که به عنوان یک کل به آن نگاه کند.
در لابهلای صفحات سهگانه، چهار گونه دانش توصیف شده است. اولین و بدیهیترین آنها، آن چیزی که میتوان آن را احساس عادی نامید. بهترین مثال از شخصیتی که این گونه دانش را به منصه ظهور میگذارد، سموایز گمجی است. درواقع همین درک زمینی و معمولی او از خوب و بد و نصیحتی که پدرش به او کرده است، حامل حلقه را قادر میسازد تا ماموریتش را به انجام برساند.
تالکین از این گونه دانش برای توصیف جامعه هابیت ها بهره میگیرد و در کتاب پنجم برای اتصال آن به گونه دیگری از دانش استفاده میکند؛ فرهنگ عامه. (زمانی که آراگورن[۴] پرستار شفاخانه را رأی گوش نکردن به داستان ایورت[۵] سرزنش میکند.)
در خلال این ارتباط میتوانیم ردپای نظریه ارسطو[۶] را شناسایی کنیم: هنگامی که یک فیلسوف میخواهد چیزی را ادراک کند (به عنوان مثال عدالت) باید ابتدا به آنچه که درک مشترک درباره آن میگوید، گوش فرا دهد؛ زیرا حقایقی بنیادین در آنچه که میان مردم عادی از پدر به پسر منتقل میشود، وجود دارد.
فرهنگ عامه را میتوان به عنوان مجموعهای از دانش فرهنگی، تاریخی و زبانشناسی که یک فرد میتواند جمع آوری کند تعریف کرد. یک مثال از شخصیتهایی که با این گونه از دانش عجین هستند، راداگاست قهوهای[۷] است. به نظر میرسد او در پایینترین مرتبه سلسله مراتب ایستاری[۸] قرار دارد و تنها چیزی که تالکین درباره او میگوید این است که او میتوانسته با پرندگان و جانوران سخن بگوید؛ با این توصیف که این توانایی اکتسابی بوده است و نه ذاتی.
اما چوب ریش[۹] نیز مثال دیگری از شخصیتهای محدود به فرهنگ عامه است. به نظر میرسد که ذهن او انباشته از شعرها و ترانهها و اندکی اطلاعات تاریخی است.
این همان چیزی است که یک عالم تجربی آن را «مبنای محکمی از حقایق» مینامد. قبل از آن گه بتوانید تحقیقاتتان را شروع کنید ابتدا میبایست دانستههایتان را مرتب کنید. این از بنیانهای فلسفه ارسطو ست که برای تکمیل اطلاعات زیست شناسانهاش به شدت متکی به تحقیقات بود. (او تمام حیواناتی که در جزایر یونان زندگی میکردند، فهرست کرد و آنها را طبقهبندی نمود و خصوصیات حیاتیشان را شرح داد.)
در قدم بعدی به مرحله حساس عقلانیت میرسیم. در اینجا میتوانیم گندالف خاکستری[۱۰] را به عنوان مثال در نظر بگیریم. تالکین غالباً او را با واژه «عاقل» توصیف میکند. او نیز به ادراک حسی استفاده میکند (به خاطر بیاورید که او چگونه در موریا[۱۱] افراد گروه را در یک راه سه شاخه با بو کردن هوا هدایت کرد.) و بسیار به فرهنگ عامه متکی است. تالکین از گندالف به عنوان ابزار داستان گویی بهره میبرد و اطلاعات پیش زمینهای مورد نیاز خواننده را از طریق مکالمات او با سایر شخصیتها، به دست میدهد.
عقلانیت توانایی ارزیابی نقادانه، مرتب کردن، مربوط کردن و استفاده از اطلاعات است. عقلانیت بسیار به فرهنگ عامه متکی است اما یک قدم از آن جلوتر است. این که بدانیم حلقه یگانه چیست یا چگونه شخصی میتواند آن را برای نابود کردن ببرد، یک چیز است ولی اینکه به واقع یک حامل حلقه را انتخاب کنیم (اعتماد گندالف به فرودو که موجب تحرک داستان شد) یا گروهی از همراهان را دور هم جمع کنیم (کاری که الروند پس از شورا کرد)، امری به کلی متفاوت است.
عقلانیت یک گونه دانش ترکیبی است. ترکیبی بدان معنا که شما باید قطعات کوچکی از اطلاعات را کنار هم بگذارید تا اندیشهای بزرگتر را بیافرینید. زمانی که آراگورن زخم عمیق فارامیر را درمان کرد، این کار را با کنار هم قرار دادن تکههای از فرهنگ عامه که در پس ذهن خود داشت انجام داد. (نفس سیاه[۱۲] چیست؟ آتلاس[۱۳] چیست؟ دستان پادشاه دستان شفا بخش است.)
در مقابل منطق ترکیبی، تفکر تجزیهای قرار دارد؛ و اینچنین وارد حیطه علم میشویم. علم از هر دو نوع تفکر استفاده میکند؛ اما تفکر تجزیهای خصیصه بارز این گونه دانش است. علما اوقات بسیاری را صرف تجزیه یک کل به اجزاء آن میکنند تا کارکرد آن را دریابند.
برای مثال آناتومی را در نظر بگیرید. برای اینکه بدانیم بدن انسان چگونه کار میکند، باید بدانیم از چه اجزایی تشکیل شده است. برای اینکه بدانیم هر جزء چگونه کار میکند باید ساختار آن را بشناسیم؛ و در نهایت مهمترین موضوعات زیست شناسی و پزشکی، سلولها و ژنها هستند.
شخصیتی که با صفت علم توصیف میشود، سارومان سفید[۱۴] است. بسیار شایان توجه است که اگر چه سارومان به عنوان سر دسته ایستاری معرفی میشود؛ اما به هیچ وجه عاقلترین در میان آنان نیست. زمانی که گندالف سفید جایگزین او میشود این طور به نظر میرسد که او تمام قدرتهایش را از دست داده است. در بخش بعدی به سیر ظهور و سقوط سارومان و آنچه که تالکین احتمالاً میخواسته در خلال این ماجرا بیان کند، میپردازیم.
۳- خیانت آیزنگارد، نمادگرایی و نقد
«او مشغول توطئهای است تا به یک قدرت بدل شود. او به رستنیها فقط تا آنجا اهمیت میدهد که در خدمت او باشند. او ذهنی از چرخ و فلز دارد.»
چوب ریش[۱۵]
جی . آر. آر تالکین، ارباب حلقهها، کتاب سوم، فصل پنجم
یکی از مواردی که بیشترین نمود را در ارتباط با سارومان دارد فناوری اوست. در جایجای کتاب ما مثالهایی از آن را میبینیم. اوروک های[۱۶]، مهندسی ژنتیک، و بمب به کار رفته در نبرد هلمزدیپ[۱۷] بارزترین مثالهای آن هستند؛ اما با خواندن توصیف آیزنگارد[۱۸] پس از سیل، ما تصویر روشنی از ماشین آلاتی که سارومان در دخمههایش پنهان کرده بود در مییابیم.
همانطور که قبلاً توضیح دادیم، فناوری نتیجه مستقیم دانش است. به محض آنکه بفهمیم ک چیز چطور کار میکند، عادت داریم سعی کنیم آن را کنترل کنیم، بهبود دهیم یا حتی از آن تقلید کنیم. میتوانیم به آب بندها (کنترل رودخانه)، ماشینهای لای روبی (بهبود رودخانه با عمیق کردن آن و افزایش قابلیت کشتیرانی) و کانالها (تقلید از رود خانه)
فکر کنیم.
پیشرفتهای تکنولوژیکی که سارومان به آن دست یافته بود همگی در خدمت جنگ افزار بودند. او راهی برای مقاوم سازی اورکها در برابر نور آفتاب یافته بود، همچنین کارگاههای سلاح سازی در زیر آیزنگارد ایجاد کرده بود و از باروت برای تخریب استفاده میکرد.
با توجه به هدف نهاییاش که پیروزی در نبرد سرنوشت ساز بود، سارومان تمام منابعی که داشت را به ابزار تبدیل میکرد. درختانی که در گذشته به عنوان هیزم به کار میرفتند حالا بی رحمانه قطع میشدند و هیچ دانه جدیدی به جای آنها کاشته نمیشد. به جای اندیشیدن به عواقب بلند مدت کردههایش، سارومان غرق در اشتیاق رسیدن به اهداف کوتاه مدتش شده بود. او دیگر برای دانایی ارزشی قائل نبود مگر آنکه بتواند آن را به سود خود به کار ببرد.
چرا؟ تالکین پاسخ دقیقی به این سؤال در کتاب نمیدهد. در یکی از نامههایش چنین توضیح میدهد که سارومان برای تحمیل ارادهاش به دیگران برای دست یافتن به اهداف خوبش بی صبری میکرد و در نهایت میخواست هم از او پیروی کنند. (نامه شماره ۱۸۱)
ایستاری[۱۹] به سرزمین میانه فرستاده شدند تا دشمنان سائورون را در نبردشان یاری دهند. اگر از دید آنها به قضیه نگاه کنیم، محل اشکال راحت تر مشخص میشود. ما اصولاً دوست نداریم کسی به ما بگوید که در اشتباه هستیم و سارومان احتمالاً از اینکه کسی از حرف او تبعیت نمیکرد دلزده شده بود.
او از داناییاش برای ترغیب مردم به پیروی از خود استفاده کرد. با مطالعه فصل «صدای سارومان» از کتاب سوم به درک درستی از این که چگونه سارومان توانست عده زیادی را برای مدتی طولانی فریب دهد و تنها تعداد اندکی توانایی مقاومت در برابر صدای او را داشتند، دست مییابیم.
تالکین در نامههایش این فرض اشتباه را که صدای سارومان دارای قدرت هیپنوتیزم است اصلاح میکند. سارومان قدرت مباحثه بالایی داشت و در بحث بسیار متقاعد کننده بود و میتوانست توانایی تفکر منطقی را در شنوندگانش با تسلطی که بر فن خطابه داشت، مختل کند. (نامه شماره ۲۱۰)
همزمان او شروع به ساخت ابزاری کرد که او را قادر میساخت کسانی را که مایل نبودند از او تبعیت کنند، کنترل کند. دانش او تبدیل به فناوری شد حتی تا به آن حد که علم تابع ابزار و وسایلی شد که او میساخت.
سارومان از اشتیاق به انجام کار نیک به ورطه پلیدی افتاد؛ اما ابزاری که ساخت وسیلهای شد که سقوط او را رقم زد.
همانطور که هورخمایر و آدورنو اشاره کردند، مدرنیته قطاری است که نمیتوان از آن پیاده شد. تالکین نیز به ما نشان میدهد سارومان بدون ماشین آلات و اوروک های قدرتی ندارد. منابعی که او از آن بهرهبرداری میکرد، درختان و شبانان آنها علیه او شوریدند و ماشین آلات و امپراطوری کوچک او را نابود ساختند.
بدون سلاح و بدون نقاب قدرت حقیقی سارومان آشکار شد. روشن شد که تصویر افسانهای از جادوگر دانا و قدرتمند کاملاً مبتنی بر خطابههای متقاعد کننده، سوء استفاده از موقعیت و وابستگی شدید به فناوری بوده است.
۴- اوج مدرنیته:حلقه یگانه
درون مایه حقیقی آثار تالکین بارزترین نمودش را در نقش حلقه یگانه مییابد.
سائورون[۲۰] آن را با استفاده از قدرت و دانشش ساخت تا بر سایر حلقهها و استفاده کنندگان از آنها تسلط یابد. به عبارتی دیگر، همانند سارومان او از فناوری برای تثبیت سلطنتش استفاده کرد.
علی رغم این که سارومان به شدت وابسته به فناوری بود اما هیچگاه کاملاً در آن غرق نشد. در مقابل اما سائورون بخش عمدهای از قدرتش، نیروی حیاتیاش را به حلقه وابسته کرده بود که باعث میشد چنانچه حلقه به دست کسی که میخواست و میتوانست آن را نابود کند بیفتد، کاملاً آسیب پذیر باشد.
در هیچ یک از آثار ادبیات داستانی نمیتوانیم تصویرسازی بهتری از تئوری آدورنو و هورخمایر در مورد مدرنیته را بیابیم. انسان مدرن تنها وابستگی شدید به ابزار و وسایل و آسایشش نیست بلکه آنها جزئی از وجودش شدهاند. اگر الکتریسیته قطع شود، زندگی برای ما متوقف میشود.
عموماً حلقه یگانه به عنوان نماد قدرت دیده میشود. تالکین خود چنین توضیح میدهد که حلقههای قدرت اهدافی دوگانه داشتند.: توقف فرسودگی و حفظ آنچه که برای صاحب حلقه خوب و زیبا به نظر میآید؛ و افزایش توانایی و ظرفیتهای صاحب آن. روندی که معمولاً به کینه توزی و بدخواهی منجر میشود. (نامه شماره ۱۳۱)
اهداف دانش مدرن نیز در آغاز همینها بود. فناوری از یک سو برای حفظ جهان همان گونه که هست (بهشتی برای انسان، این مفهوم غلطی بود که در دوره رنسانس شکل گرفت.) یا حداقل تأثیر گذاری بر آن طوری که طبیعت دیگر اهمیت پیشینش را نداشته باشد؛ و از سویی دیگر افزایش تواناییهای انسان. (ما اکنون چیزهایی را میبینیم که با چشمان غیر مسلح نمیتوانستیم بینیم، میتوانیم با آن سوی جهان ارتباط برقرار کنیم و حتی میتوانیم پرواز کنیم.)
نیچه[۲۱]، فوکالت[۲۲] و دریدا[۲۳] در مورد پیوند پیچیده دانش و قدرت صحبت کردهاند. «علم قدرت است» جمله رایجی است اما تعداد کمی معنای آن را کاملاً درک میکنند. به نظر نگارنده، تالکین با روشی غیر فیلسوفانه به این درک نائل آمده است.
نخست آن که دانش ما را قادر میسازد جهان را بفهمیم. پدیدهها را نامگذاری و طبقهبندی کنیم. بفهمیم چه چیز نرمال و چه چیز انحراف است و بتوانیم برای نرمال بودن شاخص تعیین کنیم. کسانی که میدانند شرایط چگونه باید باشد معمولاً مورد تبعیت دیگران قرار میگیرند، حتی اگر در اشتباه باشند. معلمها مثال سادهای از این موضوع هستند.
دانش زمانی که به اشتراک گذاشته نشود قدرتمندتر و خطرناکتر نیز خواهد شد. دروغگویی، آلت دست قرار دادن دیگران، فریبکاری و خیانت همه از نتایج سوء استفاده از دانش هستند. سارومان در شورای سفید همه را با این دروغ که حلقه در رودخانه آندوین است، فریب داد تا بتواند برای خود برتریای را بدست آورد که بتواند از آن در یافتن حلقه استفاده کند.
در نهایت قدرتمندترین شکل دانش، فناوری است کسانی که آن را در اختیار دارند، در برابر دیگران قدرتی گسترده خواهند داشت. مادری که به پسرش میگوید در صورتی که اتاقش را تمیز نکند نمیتواند از کامپیوتر استفاده کند در واقع از تسلطش بر فناوری برای تحت تأثیر قرار دادن پسرش استفاده میکند. شاید این کار کاملاً معصومانهای به نظر برسد اما همین انگیزه را در تملک سلاحهای کشتار جمعی و آن چه که کمکهای توسعهای خوانده میشود، میبینیم.
وابستگی سائورون به حلقه همان چیزی است که او را به نابودی میکشاند؛ و بر اساس تئوری آدورنو و هورخمایر همین امر ما را نیز ناتوان خواهد کرد. وسایلی که برای سلطنت کردن ساخته شدند اکنون بر ما سلطنت میکنند و هیچ راهی برای پیاده شدن از قطار نیست.
تصویری که پیتر جکسون[۲۴] در اقتباسش از بازگشت پادشاه از چشم سائورون بر فراز باراد-دور[۲۵] که در وحشتی کور به اطراف نگاه میکند اما نمیتواند از سقوطش بگریزد؛ استعارهای عالی از جهان مدرن امروزی ماست.
مگر آنکه اراده داشته باشیم و بتوانیم در برابر وسوسه تسلط بر طبیعت و سایر انسانها مقاومت کنیم و حلقه یگانه فناوری را نابود کنیم.
زیرا اگر این کار را نکنیم شاید این دنیا از خوابی عمیق و باستانی برخیزد و با نیرویی که حقیقتاً فراتر از تواناییهای ماست، در برابر ما قیام کند.
پا نوشت:
[۱]Horkheimer
[۲]Adorno
[۳] نامه شماره ۳۴۶
[۴]Aragorn
[۵]Ioreth
[۶]Aristotle
[۷]Radagast the Brown
[۸]Istari
[۹]Treebeard
[۱۰]Gandalf the Grey
[۱۱]Moria
[۱۲]Black Breath
[۱۳]Athelas
[۱۴]Saruman The White
[۱۵]Treebeard
[۱۶]Uruk-hai
[۱۷]Helm’s Deep
[۱۸]Isengard
[۱۹]Istari
[۲۰]Sauron
[۲۱]Nietzsche
[۲۲]Foucault
[۲۳]Derrida
[۲۴]Peter Jackson
[۲۵]Barad-dûr
سلام
ممنون خیلی جالب بود 🙂
وقت خوندن شماره های ۴ و ۵ خیلی این مقاله رو دوست داشتم، تقریبا یه قسمتش، درواقع بخش ۴، توی ذهنم بود به صورت ابتدایی، البته نه در مورد حلقه ی یگانه، اما کانسپتش همون بود. درهرحال نه میدونستم از کجا شروع کنم درباره این فکری که توی ذهنم هست مطالعه ای کنم نه اینکه فکرم درسته یا نه، که این مقاله خیلی به کمکم اومد 🙂
با درود فراوان
در مورد مطلبی که گذاشتید باید بگم که ما انسانهای امروزی تا حدود زیادی جای اورک های مردور را گرفتیم و اگر به همین منوال پیش بریم به زودی طبیعت همان بلایی که انت ها سر سارومن اوردن سر ماها میارن
در کف اقیانوس آرام به صورت خیلی انبوهی هیدرات متان به صورت منجمد وجود داره که اگر ۵ درجه دیگه دمای زمین بالا بره از حالت یخ زدگی به حالت گاز در میاد و همون بلایی که سر دایناسورها اورد سر انسان ها میاره.
سلام دوست عزیز
نخست اینکه نویسنده مقاله رو معرفی نفرمودید .در حالی که به درستی به نام مترجم اشاره فرمدید
دوم اینکه حقیر سردبیر مجله سینما رسانه هستم در شماره اخیر بر این بودم که پرونده ای را در خصوص دنیای تالکین با نگاه به سه گانه ارباب حلقه ها و دو قسمت هابیت تهیه کنم شاید به این دلیل که دنیای فانتزی تالکین بر خلاف بسیاری دیگر از نمونه های مشابه دنیایی بسیار ویژه و قابل طرح است در همین راستا مطلب شما رو ملاحظه کردم که به نظرم خوب و قابل تامل آمد از این رو بدینوسیله برای انتشار مجدد این مطلب با مقدمه حقیر کسب اجازه می نمایم .
بدیهی است که درج مطلب با ذکر منبع خواهد بود
ارادتمند
سید محمد حسینی
با سلام
چند وقتی میشه که مهمان سایت شما هستم ولی متاسفانه هرگز نظری ندادم.تا اینکه این مطلب رو دیدم
چون رشته تحصیلیم ادبیات انگلیسی هست و برای پایان نامه بر روی LOTR از دیدگاه Foucault و Nietzsche کار میکنم میخواستم بابت این مطلب و ماهنامه تشکر کنم.
فکر میکنم این سخن نیچه در مورد سارون و حلقه قدرت در دنیای امروز خیلی صادق باشه
If you gaze for long into an abyss, the abyss gazes also into you
” beyond good and evil”
بازهم ممنون
اسم حقیقی نویسنده ی این مقاله نامعلومه. اما منبعش اینجا هست:
http://www.councilofelrond.com/litarticle/philosophy-tolkien-a-mind-of-metal-and-wheels/
مطالب جالب دیگه ای هم داره.
بسیار عالی و مقایسه با شخصیت سایرون ایران , پیدا کنید پرتقال فروش را