گروهی از دورفها به رهبری تورین سپربلوط که به همراه بیلبو بگینز و گندالف خاکستری برای باز پس گیری قلمرو دورفها از دست اسماگ اژدها راهی تنهاکوه شدند.
در ۱۵ مارس سال ۲۹۴۱ دوران سوم(۷۸ سال قبل از نبرد حلقه) تورین در بری با گندالف دیدار کرد و با هم نقشه سفر و باز پس گیری اره بور(تنها کوه) را کشیدند. در ۲۶ آوریل گروه تورین و شرکا شامل تورین و خواهر زادههایش، فیلی و کیلی، به همراه بیفور، بوفور، بومبور، اوین، گلوین، دوری، نوری و اوری وارد بگ اند شدند و با بیلبو بگینز ملاقات کردند و فردای آن روز عازم سفر شدند. تورین با انتخاب بیلبو بگینز مخالف بود اما با اصرار گندالف موافقت کرد که همسفر آنها شود.
در اواخر ماه می گروه به سه ترول با نامهای تام، برت و ویلیام برخورد کردند، در حالی که دورفها اسیر شده بودند گندالف ترولها را به بحث کردن مشغول کرد تا اینکه خورشید طلوع کرد و ترولها به سنگ تبدیل شدند. گروه به غار دورفها رفتند و شمشیرهای گلامدرینگ، اورکریست و استینگ را به دست آوردند.
گروه مدتی در ریوندل ماندند اما بعد از مشورت با الروند به سمت کوهستان مه آلود حرکت کردند اما در آنجا توسط گابلینها دستگیر شدند اما گندالف گابلینِ بزرگ را کشت و گروه فرار کردند. بیلبو در راه از گروه جدا شد و در غار حلقه ای را پیدا کرد که بعدا مشخص شد همان حلقه یگانه سائرون است. بیلبو در راه به گولوم برخورد کرد و او را در بازی معما شکست داد و پا به فرار گذاشت و در بیرون از غار به بقیه گروه پیوست.
در ادامه وارگها به گروه حمله کردند و آنها توسط عقابها نجات پیدا کردند و به خانه بئورنِ پوست عوضکن در مرز سیاه بیشه رسیدند.
گروه پس از ترک خانه بئورن به سمت سیاه بیشه رفتند اما گندالف آنجا از گروه جدا شد و به سمت جنوب رفت. در سیاه بیشه با حمله عنکبوتها روبرو شدند و پس از رهایی از دست عنکبوتها به دست الفهای جنگل اسیر شدند اما بیلبو با استفاده از حلقه ناپدید شد و آنها را تعقیب کرد.
الفها تورین را به پیشگاه تراندوییل، پدر لگولاس و پادشاه سیاه بیشه، بردند اما تورین حاضر نشد که قصد و نیتشان را برای شاه الفها بازگو کند و تراندوییل آنها را در سلولهایی مجزا زندانی کرد. پس از چند روز بیلبو نقشهای برای فرار کشید و آنرا به دورفها اعلام کرد. بیلبو دورفها را در بشکه های خالی قرار داد و در نهایت با انداختن بشکهها در رودخانه از تالار تراندوییل فرار کردند و پس از طی مسیر رودخانه به شهر دریاچه رسیدند.
تورین خودش را به ارباب شهر دریاچه معرفی کرد و با استقبال آنها روبرو شد و با اسبچه ها و آذوقه ای که دریافت کردند به سمت تنها کوه حرکت کردند.
در روز دورین بیلبو توانست معمای نقشه را حل کند و با استفاده از کلید و در مخفی توانستند وارد تنها کوه شوند. بیلبو به تنهایی به تالاری که اسماگ در آن بود رفت و جامی طلایی را به عنوان نشانه برای دورفها آورد. اسماگ که متوجه دزدیده شدن جام شد بیرون آمد و اسبچهها را پیدا کرد و متوجه شد که دورفها وارد شدهاند. وقتی در مخفی را ویران کرد تا دورفها نتوانند خارج شوند.
اسماگ که متوجه شده بود دورفها از شهر رودخانه آمدهاند به سمت آنجا پرواز کرد و شهر دریاچه را به آتش کشید اما باردِ کمانگیر با استفاده از تیر و کمان اژدها را کشت.
گروه که از مردن اسماگ بی خبر بودند به تالار اصلی وارد شدند و در انبوه طلا و جواهر آنجا به جستجو مشغول شدند. تورین زرهی طلایی و تبری نقرهای برداشت و بیلبو زره توری میتریل را یافت اما تورین چیزی را که بیش از همه دنبالش بود نیافت، گوهر آرکن. بیلبو قبل از او آنرا پیدا کرده بود اما در مورد آن به کسی چیزی نگفت.
تورین و شرکا از تنها کوه بیرون آمدند و به تپه زاغ رفتند. در آنجا زاغ پیری به نام روآک به آنها گفت که اسماگ مرده است و مردم دریاچه به همراه الفهای بیشه در حال حرکت به سمت تنها کوه هستند تا سهمی از گنج داشته باشند. تورین از زاغ خواست تا به داینِ پا آهنین در تپههای آهن خبر دهد و درخواست کمک کند و خودشان برای ایجاد استحکامات دفاعی به تنها کوه بازگشتند.
مردم دریاچه و الفها برای مذاکره به نزدیک دروازه آمدند، بارد خواستار سهمی برابر با یک دوازدهم گنجینه شد زیرا او بود که اسماگ را کشته بود و از طرفی بخشی از گنجینه اسماگ مربوط به دیل بود. همچنین از طرف مردم دریاچه در خواست کمک کرد چرا که آنها در هنگام نیاز به دورفها کمک کرده بودند و حالا خود نیازمند بودند.
تورین پیشنهاد را رد کرد چون حاضر به از دست دادن گنجینهای که خویشانش به خاطر آن جانشان را از دست داده بودند، نبود و به بارد اعلام کرد که ویرانی شهر دریاچه ربطی به او ندارد. از طرفی به هیچ وجه حاضر نمیشد با شاه الفها که او را زندانی کرده بود مذاکره کند.
بیلبو که ادعای بارد را معقول میدید مخفیانه خارج شد و گوهر آرکن را به بارد و تراندوییل داد تا با استفاده از آن بتوانند با تورین مذاکره کنند. فردای آن روز که بارد پیشنهاد معاوضه گوهر آرکن با سهمی از گنجینه را داد، تورین خشمگین شد و وقتی متوجه شد که بیلبو این کار را انجام داده خواست او را از بالای صخرهها به پایین پرت کند که ناگهان گندالف بازگشت و او را متوقف ساخت.
تورین با اکراه پذیرفت که سهم یک چهاردهم بیلبو را برای معاوضه با گوهر آرکن به بارد بدهد اما این کار را همان لحظه انجام نداد زیرا امید داشت که با آمدن داین بتواند گوهر را به زور از آنها بگیرد.
قوای داین فردای آن روز رسید اما قبل از آنها سپاهی از وارگها و گابلینها از کوهستان مه آلود به سمت تنها کوه سرازیر شد. داین به کمک انسانها و الفها رفت تا در نبرد پنج سپاه با دشمن مشترک بجنگند. وقتی جنگ به نفع دشمن پیش میرفت، تورین و دورفها به کمک رفتند. تورین به سمتی که بولگ، رهبر گروه اورکها، قرار داشت رفت اما به شدت زخمی شد. در همین هنگام عقابها به همراه بئورن رسیدند. بئورن به بولگ حمله کرد و او را کشت و تورین را از محل نبرد دور کرد. تورین که به شدت زخمی بود بیلبو را فراخواند و از او بابت رفتار و گفتارش معذرت خواهی کرد و روحش به تالارهای انتظار در کنار پدرانش رفت.
جنگ به نفع نیروهای متحد انسانها، الفها و دورفها به پایان رسید اما تورین و خواهر زادههایش فیلی و کیلی کشته شدند و داین پا آهنین که نزدیکترین خویشاوند تورین بود شاه زیر کوه شد.