«قدش بلند بود و مثل اشباح بالای سر من دولا شده بود. گمان کنم یکی از آدمهای بزرگ بود که از خارج میآیند. جور عجیب و غریبی حرف میزد» توصیف هامفست گمجی از رویاروییاش با خامول یاران حلقه، کتاب اول- فصل ۳: سه همسفر فرمانروای ایسترلینگ ها احتمالا در اوایل هزارهی سوم در دوران دوم متولد شده بود. یکی از ...
ادامه مطلب »