… مانوه و اولمو و آئوله به سان پادشاهان بودند، اما واردا ملکهای از والار بود، و همسر مانوه، و زیباییش گران و هولناک بود و حرمتی بسیار داشت.
حلقه مورگوت، آینولینداله
جان رونالد روئل تالکین به دلیل دانش و مهارتش در زبانشناسی، همواره در انتخاب کلماتش دقتی بینظیر داشته و از این رو نگارنده این مقاله سعی بر این دارد با مقایسه ملکور و واردا، به شباهت این دو و علت سرنوشت متفاوت این دو بپردازد. لازم به ذکر است نظرات ارائه شده در این مقاله صرفا پرداخته شده از سوی نگارنده براساس متون منتشر شده از تالکین است. همچنین اساس نتیجهگیریها متن انگلیسی و معانی کلمات در زبان انگلیسی بوده و انتخاب و معانی کلمات در ترجمه فارسی مد نظر نمیباشد.
شباهت ظاهری، شدت زیبایی، عظمت و هولناکی
تالکین در یکی از نسخههای آینولینداله که در جلد دهم تاریخ سرزمین میانه، حلقه مورگوت، آمده است، واردا را چنین توصیف میکند:
مانوه و اولمو و آئوله به سان پادشاهان بودند، اما واردا ملکهای از والار بود، و همسر مانوه، و زیباییش گران و هولناک بود و حرمتی بسیار داشت.[۱]
And Manwe and Ulmo and Aule were as Kings; but Varda was the Queen of the Valar, and spouse of Manwe, and her beauty was high and terrible and of great reverence
به علاوه ما در کتاب سیلماریلیون منتشر شده چنین چیزی را میخوانیم:
زیبایی او بس عظیم است، چنان که در سخن آدمیان و الفها نمیگنجد.[۲]
Too great is her beauty to be declared in the words of Men or of Elves
از جملات بالا به این نتیجه رسیدیم: زیبایی واردا از شدت بسیار قابل توصیف نیست و این زیباییِ گران به هولناکی مینماید. اما پیش از رسیدن نتیجه اصلی، بگذارید دو بخش دیگر از متون تالکین را با هم بخوانیم:
به جای فرمانروای تاریکی یک ملکه خواهی نشاند. و من تاریک نخواهم بود، بلکه زیبا و هولناک خواهم بود، مثل صبح و شب! زیبا مثل دریا و خورشید و برفهای روی کوهستان! هولناک مثل توفان و آذرخش! قویتر از شالودۀ زمین. همه مرا دوست خواهند داشت و در عین حال مأیوس خواهند بود! … و اکنون قامتش از اندازۀ در گذشته بود و بیش از حد تحمل زیبا و دهشتناک و قابل ستایش مینمود.[۳]
In place of the Dark Lord you will set up a Queen. And I shall not be dark, but beautiful and terrible as the Morning and the Night! Fair as the Sea and the Sun and the Snow upon the Mountain! Dreadful as the Storm and the Lightning! Stronger than the foundations of the earth. All shall love me and despair! … seeming now tall beyond measurement, and beautiful beyond enduring, terrible and worshipful
با مقایسه سه بخش بالا به نظر میرسد که از نظر تالکین، هنگامی که شدت زیبایی ناشی از قدرت بسیار/گران (High) میشود، نتیجه هولناک/دهشتناک (Terrible) خواهد بود و توصیفات ارائه شده برای گالادریل را میتوان مشابه و در ارتباط با مقصود تالکین از نوشتن آن توصیفات برای واردا در نظر گرفت. به علاوه از نظر نگارنده، کلمات و جملات استفاده شده برای زیبایی این دو بانو بسیار قابل توجه است و دلیلی پنهان در پشت آنان وجود دارد؛ کلماتی نظیر high، terrible، جملاتی نظیر «قامتش از اندازۀ در گذشته بود» و معنای نام واردا که برکشیده/بلندپایه است، «بیش از حد تحمل زیبا» و به طور کلی تک تک کلمات و جملهبندیهای به کار رفته در متون بالا. همچنین این سه تکه ما را به شدت به یاد قسمتی از کتاب سیلماریلیون میاندازند که بیاییم با هم به خواندنش پرداخته و سپس هر چهار را با هم مقایسه کنیم:
و او نیز به کالبدی هویدا درآمد، امّا به سبب خلق و خو، و بداندیشی که در درونش فروزان بود، این کالبد تیره و دهشتناک مینمود. و او بر آردا فرود آمد، با نیرو و شکوه و جلالی عظیمتر از دیگر والار، همچون کوهی که دل دریا را میشکافد و سر به ابرها میساید و جامهای از یخ بر تن دارد و تاجی از دود و آتش بر فراز سر.[۴]
and he also took visible form, but because of his mood and the malice that burned in him that form was dark and terrible. And he descended upon Arda in power and majesty greater than any other of the Valar, as a mountain that wades in the sea and has its head above the clouds and is clad in ice and crowned with smoke and fire
تالکین برای کالبد ملکور از همان کلمات و توصیفات استفاده میکند! عظمت بالای ملکور و واردا را کاملا میتوان در کنار هم گذاشت، کلماتی نظیر دهشتناک/هولناک (terrible)، آذرخش و طوفان در برابر دود و آتش در آسمان، جملاتی نظیر «سر به ابرها میساید» در مقایسه با معنای نام واردا که برکشیده/بلندپایه است یا «قامتش از اندازۀ در گذشته بود»، «جلالی عظیمتر از دیگر والار» در مقایسه با «زیبایی او بس عظیم است، چنان که در سخن آدمیان و الفها نمیگنجد» یا «بیش از حد تحمل زیبا». شباهتهای دیگری که به وضوح در خواندن هر چهار متن با هم به چشم میآید و همسانی و در ارتباط داشتن این جملات را نشان میدهد.
این توصیفات مشابه سخن از چه دارند؟ براساس متن سیلماریلیون که در بالا هم آمده، نظر نگارنده این است که این توصیفات خبر از ثنویت این دو و خلق و خو و ذات درونی این افراد میدهد و ملکور و واردا را در عین تفاوت، باید بسیار به هم شبیهتر و مرتبطتر در خلقت و قدرت دانست.
روشنایی در ظاهر
از واردا آوردهاند:
زیرا روشنایی ایلوواتار هنوز بر چهرۀ او باقی است.[۵]
for the light of Ilúvatar lives still in her face
همچنین در باب ملکور:
و برق چشمان ملکور بهسان شعلهای بود که گرمایش میپژمراند و سرمای گزندهاش میشکافت.[۶]
and the light of the eyes of Melkor was like a flame that withers with heat and pierces with a deadly cold
اگر مقاله «آردا، حلقه مورگوت» را خوانده باشید، به یاد نکته قابل توجهی در باب روشنایی چشمان ملکور میافتید که باعث ترس مانوه میشده است و با این نگاه به قضیه، تنها روشنایی که میتواند باعث ترس شاه آردا شود، باید منشأ آن قدرتی بسیار باشد، همان روشنایی که در چهره واردا، باعث زیبایی و هولانگیزی میشود.
البته این مفاهیم دوگانهگرایی در آثار تالکین بسیار به چشم میخورد، مثلا در باب دوگانگی آتش، ما توضیحی از آتش گندالف و سائورون در کتاب قصههای ناتمام بخش ایستاری داریم که چنین گفته میشود:
روح وی گرم و مشتاق بود (و توسط ناریا افروختهتر شده بود)، چرا که او دشمن سائورون بود، آتشی که در ناامیدی و مهنت به کمک آمده و مشوق است، در برابر آتشی که میبلعد و نابود میکند.[۷]
میل به قدرت و روشنایی و اعماق
از سوی دیگری نیز میتوان به مقایسه واردا و ملکور پرداخت و آن میل و قدرت در روشنایی است. در باب واردا آمده است:
قدرت و شادمانیاش در روشنایی است. واردا از ژرفناهای ائا به یاری مانوه شتافت.[۸]
همچنین:
بل (چه از طریق سرنوشت و میل) ملکهی آیندهی آردا بودن[۹]
but being (by destiny and desire) the future queen of Arda
و در باب ملکور نوشته شده:
ملکور با میل به روشنایی آغاز کرد.[۱۰]
He began with the desire of Light
شباهت جالبی مشاهده نمیکنید؟ در میل به روشنایی، میل شخصی به حکمرانی، میل به ژرفناهای واردا! که خوانندگان سیلماریلیون از علاقه ملکور به حکمرانی و ژرفناها کاملا آگاهند. همچنین اکثر آینور اعمال خود را به سبب عشق به ارو، مخلوقاتشان و فرزندان ارو انجام میدهند، اما در باب ملکور همیشه از میل (desire) استفاده میشود و استفاده تالکین از این واژه برای واردا جالب توجه است.
سوالی مهم اما متاسفانه بدون جواب قاطع را در این باب میتوان مطرح کرد: آیا این میل واردا به ملکه بودن باعث شده که همسر مانوه باشد، نه طرح ایلوواتار؟ چرا که ملکور و واردا دارای تفاهم و شباهات بیشتری نسبت به هم بوده تا مانوه و واردا و پیوند/همراهی آن دو منطقیتر به نظر میآمده است. چنین است که ما در والاکوئنتا میخوانیم:
چه او ملکور را پیش از خلقت آهنگ میشناخت و دست رد به سینهاش زده بود.[۱۱]
نقطه تباهی و تعالی
پس از خواندن متون تا به اینجا به شباهتهای بسیار واردا و ملکور پی بردیم، اما چرا این دو با وجود شباهت، سرنوشت بسیار متفاوتی دارند؟ از نظر نگارنده نقش مانوه به عنوان یک همراه وفادار در اینجا تعیین کننده است. مانوه شخصیتی بسیار پاک، نیکخواه، مهربان و خونسرد دارد و این عاملی است که تالکین بسیار به آن ارج میدهد؛ مثلا در مقایسه فرودو و سمهآگول (گولوم) تفاوت این دو در چیست؟ فرودو همراهی بسیار پاک، نیکخواه، مهربان و خونسرد به نام سموایز گمجی دارد، اما سمهآگول چنین فردی را نمیتواند داشته باشد و به همین دلیل به تباهی سقوط میکند؛ این ماجرا را در باب فارامیر و بورومیر نیز میتوان مشاهده کرد، فارامیر همیشه به پندهای گندالف، شخصی بسیار پاک، نیکخواه، مهربان و خونسرد اهمیت میدهد اما بورومیر گوش شنوایی ندارد و سرنوشت متفاوت این دو در مقابل حلقه را مشاهده میکنیم.
با نگاه به کتب مثالهای دیگری نیز میتوان پیدا کرد که پرداختن بیشتر به آنان از حوصله و هدف مقاله خارج است.
سخن نهایی
با مقایسه ملکور و واردا و سرنخهایی که تالکین برای ما در متون خویش قرار داده، میتوان این بحث را بیش از چیزی که در اینجا آمده گسترش داد و در باب آن به گفتگو نشست که بار این تلاش بر عهده شما خوانندگان گرامی خواهد بود. در انتها نظر نگارنده بر این است که یکی از دلایل اصلی گزند دیدگی آردا، از بین رفتن تعادل میان واردا و ملکور به عنوان دو نیروی اصلی روشنایی و تاریکی (تاریکی معادل پلیدی مد نظر نیست) بوده و در صورت تفاوت سرنوشت ملکور یا واردا، سرنوشت آردا نیز به گونهای متفاوت میبود.
اینجا سیلماریلیون به پایان میرسد. اگر از اوج و زیبایی، در تاریکی و ویرانی غلتیده، از دیرباز تقدیر آردای گزند دیده همانا همین بوده است؛ و اگر تغییری در راه، و قرار به بهبود این زیانها باشد، مانوه و واردا ای بسا از آن آگاهند؛ امّا آشکارش نکردهاند.[۱۲]
پانوشتها:
[۱] جلد دهم تاریخ سرزمین میانه، حلقه مورگوت، بخش اول، آینولینداله [۲] سیلماریلیون، والاکوئنتا، صفحه ۲۷، ترجمه رضا علیزاده [۳] فرمانروای حلقهها، یاران حلقه، آیینۀ گالادریل، صفحه ۷۱۶، ترجمه رضا علیزاده [۴] سیلماریلیون، آینولینداله، صفحه ۲۰، ترجمه رضا علیزاده [۵] سیلماریلیون، والاکوئنتا، صفحه ۲۷، ترجمه رضا علیزاده [۶] سیلماریلیون، آینولینداله، صفحه ۲۰، ترجمه رضا علیزاده [۷] قصههای ناتمام، بخش چهارم، ایستاری [۸] سیلماریلیون، والاکوئنتا، صفحه ۲۷، ترجمه رضا علیزاده [۹] جلد دهم تاریخ سرزمین میانه، حلقه مورگوت، بخش پنجم، اسطورههای تغییر یافته [۱۰] سیلماریلیون، والاکوئنتا، صفحه ۳۶، ترجمه رضا علیزاده [۱۱] سیلماریلیون، والاکوئنتا، صفحه ۲۷، ترجمه رضا علیزاده [۱۲] سیلماریلیون، حدیث سفر ائارندیل و نبرد خشم، صفحه ۴۲۴، ترجمه رضا علیزاده
مقاله بسیار مفیدی بود . سپاس از الوه عزیز
از زاویه دید نگارنده به قضیه ملکور و علی الخصوص واردا بسیار خوشمان آمد، اما پرسشی که پیش آمد ! . واردا چه چیزی در ملکور دید که دست رد به سینه اش زد؟ میل به قدرت و حکمرانی؟ روشنایی؟ که خب این را هم واردا دارد! به نظر ما چیزی که واقعاً باعث شد واردا دست رد به سینهاش بزند ذات پلید ملکور بود، ملکور واردا را نه برای عشق بلکه میتوان گفت برای قدرت میخواست ( کلاً علاقه ملکور به روشنایی انکار ناپذیر است و همیشه پیاش بود . مثل قضیهٔ دنبال کردن اتش پنهان یا همان اتش فناناپذیر ، یا تحت اراده گرفتن مینوگ های اتش یا تلاش برای جذب آریین ) . واردا وقتی دید این جذب شدن بیشتر یک سویه است و ملکور قصد سو استفاده دارد دست رد به سینه اش زد . و زوجی را انتخاب کرد که بسیار «وفادار» و «گرامی ترین» نزد ایلوواتار + شاه آرداست. بزرگ ترین دلیل رد شدن دست مورگوت را از طرف واردا در بی وفایی اش میبینیم . مگرنه پیوند این دو بسیار قدرت والایی را رغم میزد ، هر چه باشد ملکور توانا ترین میان والار است! . ( و شاید حتا اگر این پیوند شدنی میشد ملکور به تاریکی سقوط نمیکرد )
He began with the desire of Light, but when he could not possess it for himself alone, he descended through fire and wrath into a great burning, down into darkness .
دارم به ان الف هایی که در ثنای البریت میخوندن فکر میکنم و میخندم . فریب خورده ها :دی
در مورد سوال و اون جواب داده شده بگذارید مخالفت کنم، چون هم اون زمان ملکور واقعاً پلید نبود و به قول تالکین توی «افسانههای تغییر یافته» هنوز دنبال پوچی و نابودی تمام مخلوقات نبود، هم به نظر من به ملکور نمیشه بگیم وفادار(؟) نیست، ملکور درسته از همه چیز و همه کس استفاده میکنه، اما از قدرت و توان خودش مصرف میکنه و به همه خادمانش میده تا اونها قدرتمندتر باشند، یا حتی توی داگور داگورات اینو داریم که خادمان پیشینش رو برمی گردونه، در نتیجه به نظرم من میزان وفاداریش خیلی هم خوبه :دی دلیلی که فعلاً به نظرم منطقی میاد، اینه:
اگه با دقت متون توی سیل و تاریخ رو بخونیم، میبینیم که واردا در کنار مانوه صرفاً یه ملکه نمایشی(!) نیست، مانوه و واردا در کنار هم حکمرانی میکنند، مانوه میاد و از واردا مشورت میخواد و نقش و در نتیجه واردا مقام بالاتری میتونه داشته باشه وقتی که با مانوه باشه، تا با ملکور که حرف هیچکس و هیچچیزی رو جز خودش قبول نداره
در مورد سقوط نکردن هم آره، جالب میشد اگه ماجرا جور دیگهای بود و بازم یه حرف جالب داره توی سیل، نقل قول آخری رو که آوردم رو دیدی نوشته «مانوه و واردا ای بسا از آن آگاهند»؟ در صورتی که ماندوس اطلاعات بیشتری از این چیزا باید داشته باشه، یا اولمو تواناترین توی امور موسیقی هست، مانوه هم خب شاهه و بالاترین مقام و ارتباط با ارو، اما اسم واردا میاد این وسط که آدم رو به شک میندازه چرا باید بدونه این چیزا رو :دی
بیچاره کوئندی :دی البته اشکالی نداره، خود تالکین هم گفته واردا عاشق کوئندی بوده و اینها، منطقیه شعر بخونن براش و از اون طرف ارتباط متقابل باشه :دی
خیر. ببینید منظور ما از وفاداری با چیزی که شما لحاظ کردید تفاوت دارد . میگوییم ملکور کسی مثل مانوه نیست که در کنار واردا حکمرانی کند تمام چیزی که از واردا میخواست قدرت بود که حالا وارد جزئیات نمیشویم . مثلاً وقتی مورگوت وارد آردا شد میکوید این سرزمین را به نام خودم میکنم و انگیزه اصلی اش داشتن خادمانی از خود بود اصلاً دنبال همتا نیست .
دقیقا با همین دلیلی که بیان کردید موافق هستیم .
خلاصه منتظر آن روزی هستیم که مورگوت بر گردد و انتقامش را از این شلیطه بگیرد :دی
ببینید درسته که ملکور قصد سو استفاده از واردا داشت البته ممکنه که ما اینطور فکر کنیم اما بنظر من اگر واردا کنار ملکور میموند ممکن بود که اون به تاریکی سقوط نکنه علاوه بر اون ملگور اونقدرا هم که ما فکر میکنیم بد نیس البته این نظر شخصیه منه دلیلمم اینه که اون از قدرتی که داشت به همراهانش میداد تا اون هم قوی بشن در صورتی که مجبور نبود این کارو کنه
«علاوه بر اون ملگور اونقدرا هم که ما فکر میکنیم بد نیس البته این نظر شخصیه منه دلیلمم اینه که اون از قدرتی که داشت به همراهانش میداد تا اون هم قوی بشن در صورتی که مجبور نبود این کارو کنه »
یعنی چی؟ دیدگاه خیلی سطحیای دارید. ملکور «بد» نیست؟ چون به خادمانش قدرت میدهد؟ نمیتوانیم درک کنیم . ملکور به خادمانش قدرت میداد تا از آن ها در جنگ ها و نبرد ها استفاده کند و شهوت ریاستش را فرو بنشاند . ملکور در آن مقطع داستان اهریمن داستان است و به تاریکی سقوط کرده .
اهمیتی نداره که چرا به خادمانش قدرت میداد اینجا، تنها بخش مهم اینه که بنا به گفته خود تالکین توی افسانههای تغییر یافته، ملکور در نهایت اگر به هدفش میرسید، تمام خادمینش رو هم نابود میکرد. خادمان ملکور صرفاً یک اسباب رسیدن به هدف براش بودن و لاغیر
مثل همیشه عالی بود و به نکته هایی اشاره کرده بود که کمتر بهش توجه شده بود. ملکور و واردا به نظرم واقعا جالب تر از مانوه و آردا می شدند.