This Article is Available in English, Read it Here.
بسیار عمیقتر از مسکن دورفها، موجوداتی بینام دنیا را میجوند. حتی سائورون نیز از آنها خبر ندارد. آنها پیرتر از او هستند.
فرمانروای حلقهها، دو برج، سوار سفید
دنیایی که توسط جی. آر. آر. تالکین خلق شده، پر از شگفتی و مضامین عمیق است که با هر بار خواندن آن میتوان به درکی جدید و پیدا کردن ارتباطهای آشکار و پنهان میان چیزها رسید. این مقاله در ابتدا قرار بود صرفاً به نکتهای جالب در باب قدرت جادویی ملیان و سائورون اشاره کند، اما نگارنده براساس چیزی که شاید ساکنان سرزمین میانه آن را شانس بخوانند به بخشهایی از کتاب حلقه مورگوت (جلد دهم از تاریخ سرزمین میانه) برخورد که قبلاً آنان را خوانده و مقالهی «آردا، حلقه مورگوت» را از آنجا نگاشته بود، اما امروز بدین شکل به آنان توجه نکرده بود و به نظر میرسد این آغاز پردهبرداری یکی از رازهای دنیای تالکین باشد.
در تمام محتویات منتشر شده دربارهی رشتهافسانه تنها یک بار از مخلوقاتی که گندالف به آنان «موجودات بینام» میگوید، یاد شده است. اما این بدین معنی نیست که تالکین دیگر از آنان سخنی نگفته و ما در جای دیگر و با نامی دیگر بدون آنکه متوجه شویم، با آنان روبرو نشده باشیم! تنها جمله مستقیم در خصوص آنان در کتاب دو برج فصل سوار سفید آمده که به شرح زیر است:
این نقبها ساختۀ مردم دورین نبود، گیملی پسر گلوین. بسیار عمیقتر از مسکن دورفها، موجوداتی بینام دنیا را میجوند. حتی سائورون نیز از آنها خبر ندارد. آنها پیرتر از او هستند. اینک من در آنجا گام برداشتهام، اما خبری نیاوردهام تا روشنایی روز را به تاریکی بکشانم.
موجوداتی کهن، پلید و دهشتناک که حتی گندالف از بازگو کردن خصوصیات آنان هراس دارد! برداشت هراس گندالف از دو جمله در این فصل و دلیل قدرت شیطانی آنان یک ماجرا در کتاب یاران حلقه است که برایتان بازگو خواهد شد. اولین دلیل هراس به صورت مستقیم است، هنگامی که گندالف میگوید «اینک من در آنجا گام برداشتهام، اما خبری نیاوردهام تا روشنایی روز را به تاریکی بکشانم.» که اگر با کتاب ارباب حلقهها آشنا باشید، تاریک کردن روشنایی نشان از قدرت بسیار یا حجم عظیم پلیدی دارد که قدرتشان حتی در کلمات مرتبط با آنان وجود دارد. دومین دلیلی که هراس را میتوان از جملهی گندالف برداشت کرد، چند خط بالاتر از همین متن است:
گیملی گفت: «… گندالف تعریف کن که چهطور از عهدۀ بالروگ برآمدی!»
گندالف گفت: «اسم او را نبر!» و لحظهای انگار سایۀ درد از روی چهرهاش گذشت.
تا اینجا میتوان متوجه شد که گندالف از بازگو کردن خاطرات تلخ و دردناک هراس دارد (بیان علت این هراس داشتن نیازمند مقالهی جداگانهی مفصلی است). بیایید نگاهی کنیم به بخشی از کتاب یاران حلقه فصل شورای الروند که گندالف اقدام به خواندن نوشتههای روی حلقه به زبان سیاه میکند:
تغییر لحن صدای ساحر شگفتانگیز بود. صدایش به یک باره تهدید آمیز و قدرتمند و همچون سنگ خشن شد. انگار سایهای از روی آفتاب نیم روزی گذشت و آستانۀ در لحظهای تاریک شد.
پس از این باب است که نگارنده بر این باور بوده که آن موجودات باید به حدی دهشتناک و پلید بوده باشند که گندالف از توضیح بیشتر درباره آنان خودداری میکند، توضیحاتی که گندالف در باب حلقه یگانه و مبارزه با بالروگ دریغ نکرد.
همانطور که پیشتر گفته شد، در تمام محتویات منتشر شده دربارهی رشتهافسانه تنها یک بار از مخلوقاتی که گندالف به آنان «موجودات بینام» میگوید، یاد شده است، اما آیا اشاراتی غیرمستقیم به آنان وجود دارد؟ از نظر نگارنده دو اشاره، یکی در کتاب ارباب حلقهها و دیگری در هابیت، مرتبط با این موجودات بینام هستند. اولین اشاره در باب «نگهبان آب» است. موجودی که به یاران حلقه در جلوی دروازه غربی موریا حمله میکند، همان نگهبان آبی که کمی جلوتر در کتاب مزربول میخوانیم باعث مرگ اوین شده بود. دریاچه جلوی دروازه غربی موریا چگونه به وجود آمده بود؟ به دلیل مسدود شدن رود پرخروش سیرانون، درهای که در مسیر این رود قرار داشت تبدیل به یک دریاچه شده بود. اما چرا نگهبان آب باید با موجودات بینام مرتبط باشد؟ چرا آب آن دریاچه و آبهای اعماق کوهستان باید به هم مرتبط باشند؟ بیایید نگاهی کنیم به توضیحی که گندالف ارائه میدهد:
گندالف پاسخ داد: «نمیدانم، ولی همۀ بازوها برای منظوری واحد هدایت میشدند. چیزی بوده که از آبهای تیرۀ زیر کوهستان بیرون خزیده یا بیرون رانده شده. موجوداتی پیرتر و متعفنتر از اورکها در جاهای عمیق جهان وجود دارد.»
منظور از آبهای تیرۀ زیر کوهستان چیست؟ گندالف در کتاب دو برج فصل سوار سفید از آبهای تاریک زیر کوهستان میگوید:
«زمان درازی سقوط کردم» انگار داشت با دشواری به خاطر میآورد. «زمان درازی سقوط کردم، و او هم با من سقوط کرد. آتش او دور و برم بود. سوختم. آن وقت توی آبهای عمیق فرو رفتیم و همه جا تاریک بود. مثل موجهای مرگ سرد بود: چیزی نمانده بود که قلبم یخ بزند.»
گیملی گفت: «ورطهای که پل دورین روی آن بسته شده خیلی عمیق است و کسی تاکنون آن را اندازه نگرفته.»
گندالف گفت: «با این حال دور از دسترس روشنایی و دانش، آنجا را انتهایی هست. سرانجام به آنجا رسیدم به منتهیالیه پایۀ سنگ.»
چند خط جلوتر ما بند مورد نظرمان در باب موجودات بینام را داریم که پیشتر بدان پرداختیم. همانطور که مشخص است، گندالف در همان آبی فرو میافتد که قبلاً از آن یاد کرده است و محلی که گندالف میگوید نگهبان آب از آنجا آمده یا بیرون رانده شده، همان جایی است که او با موجودات بینام مواجه میشود. نکته قابل توجه از نظر نگارنده این است که نگهبان آب احتمالا از آنجا به بیرون رانده شده تا اینکه صرفاً بیرون آمده باشد؛ چرا که همزمان با بیدار شدن بالروگ و پر شدن دره از آب است که نگهبان آب در آن دریاچه ظاهر میشود و برداشت نگارنده این است که بالروگ یکی از آن موجودات بینام را به بیرون فراری داده است، جایی که بالروگ به خوبی از آنان خبر داشت!
«در آن نومیدی دشمنام تنها امید من بود و من با چسبیدن به پاشنۀ او تعقیباش کردم، و او بدین ترتیب مرا به گذرگاههای پنهانی خزد-دوم آورد. همۀ آنها را خیلی خوب میشناخت.»
حال بیایید در مورد نگهبان آب بیشتر بدانیم، توصیفی که با تصویر نمایش داده شده در اقتباس سینمایی پیتر جکسون اندکی متفاوت است.
فرودو احساس کرد که چیزی مچ پای او را گرفت … گویی که انبوهی از مارها از انتهای شمالی دریاچه شناکنان به این سو میآمدند.
از میان آب بازوی بلند پر پیچ و خمی بیرون خزیده بود؛ به رنگ سبز روشن، درخشنده و خیس بود. چنگ انتهایی بازو، پای فرودو را گرفته بود و او را به طرف آب میکشید. سام زانو زده بود و داشت با یک دشنه به آن ضربه میزد. بازوی فرودو را رها کرد و سام او را کنار کشید و فریاد کمک سر داد. بیست بازوی دیگر موجزنان بیرون آمدند. آب تیره به جوش آمد و بوی تعفنی کریه به مشام رسید.
تفاوتی که لازم است به آن دقت شود، قابل مشاهده نبودن سر یا تنی واحد برای آن موجود است و خصوصیات بازوان آن موجود، موجودی که در اقتباس پیتر جکسون شبیه یک هشتپای غولآسا است.
اکنون بیایید نگاهی داشته باشیم به موجوداتی که در کتاب هابیت در فصل معما در تاریکی از آنان یاد میشود و میتواند اشاره به موجودات بینام بحث ما و نگهبان آب داشته باشد.
تازه چیزهای دیگری هم هست که لزجتر از ماهی است. حتی در نقبها و غارهایی که گابلینها برای خودشان درست کردهاند، موجودات ناشناختۀ دیگری هم هست که دزدکی از بیرون خزیدهاند آن تو تا در تاریکی مخفی بشوند. تاریخ پیدایش بعضی از این غارها برمیگردد به اعصاری که گابلینها هنوز نبودند، و بعد آنها این غارها را گشاد و با دالانهایی به هم وصل کردند، و صاحبان اصلی هنوز توی سوراخ سمبههای عجیب و غریباش زندگی میکنند و دزدانه به همه جا سر میکشند.
با خواندن این بخش ارتباط گم شده میان موجودات بینام و نگهبان آب آشکار میشود. موجوداتی که آن غارها را ساختهاند، مشابه چیزی که در باب موجودات بینام گفته شده که در اعماق زمین در حال جویدن و ساختن غارها هستن، و همچنین لزج و ساکن آب، مشابه نگهبان آب.
حال این سوال به وجود میآید که خاستگاه و منشأ اصلی این موجودات چیست؟ مشخصاً آنان نمیتوانند از الفها، انتها، انسانها، دورفها، هابیتها، گرگینهها و موجوداتی که با آنان آشنا هستیم باشد. اما شاید آنان مخلوقات ملکور باشند؟ همانطور که میدانیم پلیدی در دنیای تالکین توان آفرینش ندارد، پس جواب خیر خواهد بود. آیا آنان از آینور هستند؟ با وجود اینکه در این صورت پیرتر از اورکها خواهند بود، اما نمیتوانند پیرتر از سائورون باشند، در نتیجه این نتیجه گیری نیز نادرست خواهد بود. آیا موجوداتی شبیه به تام بامبادیل هستند؟ باز هم جواب خیر خواهد بود، چرا که تام بامبادیل یک استثنا و موجودی خاص است و هم اینکه به مانند آنان پلید نیست. تنها دو گزینه باقی خواهد ماند، یکی پوچی به سان اونگولیانت، یا چیزی که تالکین برایمان در مقالهای نوشته که توسط پسرش کریستوفر در کتاب حلقه مورگوت (اسطورههای تغییر یافته، VII، یادداشتی بر انگیزهها در سیلماریلیون، iii) آمده است و حتی میتواند منشأ اونگولیانت را تا حدی شرح دهد!
به سبب ناسازیهای موسیقی [آینور] – بدون ارتباط مستقیم با نغمههای(۱۷) ارو یا ملکور، بلکه به سبب ناهنجاری آن دو با یکدیگر – موجوداتی پلید در آردا پدید آمد، که به صورت مستقیم ناشی از هیچ طرح یا خیال ملکور نبودند: آنها «فرزندان او» نبودند؛ و از آنجا که پلیدی نفرت میانگیزد، از او نیز متنفر بودند. زادگان این موجودات نیز تباه بودند.
۱۷- در اینجا سه نغمهی ایلوواتار در آهنگ آینور به عنوان یک نغمه، در مقابل ناسازی «نغمه» ملکور، به حساب آورده شده است
این پاراگرافی بسیار قابل توجه است، چرا که با آن میتوان به پاسخی که از ابتدای مقاله به دنبالش بودیم برسیم. اگر این موجودات پلید همزمان با آهنگ آینور به وجود آمده باشند (اگر از آهنگ آینور چیزی نمیدانید، نیاز است که کتاب سیلماریلیون را مطالعه کنید، البته درک آن ساده نخواهد بود و فصل اول کتاب سیلماریلیون از سختترین متونی خواهد بود که احتمالا تا به امروز خواندهاید)، بدین معنی است که پیش از قدم گذاشتن سائورون به ائا آنان در آنجا وجود داشتند، و بدین دلیل که جمله آینور در تالارهای بیزمان ایلوواتار بودهاند، در نتیجه موجوداتی که در ائا در جوار زمان حضور داشتند، عمر بیشتری از لحاظ عددی و زمانی داشته و از سائورون قدیمیتر و پیرتر خواهند بود و این توصیف کدام موجودات است؟ موجوداتی بینام که دنیا را میجَوَند که حتی سائورون نیز از آنها خبر نداشته و پیرتر از او هستند! موجوداتی که هم در کتاب هابیت و هم در کتاب ارباب حلقهها به آنها اشاره شده و در کتاب یاران حلقه با یکی از آنان، نگهبان آب، آشنا شدیم.
آیا این طرح برخورد دو قدرت یا جادو که به تولد چیزی پلید ختم میشود، در جایی دیگر از آثار تالکین وجود دارد؟ جواب بله است! در سیلماریلیون در حدیث برن و لوتین ما چنین چیزی را میخوانیم:
آن سوتر زمینهای نابساردۀ دونگورتب بود که جادوی سائورون و قدرت ملیان به هم برمیخورد، و هول و جنون در آنجا حاکم بود.
Beyond lay the wilderness of Dungortheb, where the sorcery of Sauron and the power of Melian came together, and horror and madness walked.
شاید در متن فارسی آنچنان مشخص نباشد، اما اگر به متن انگلیسی نگاه کنیم نکتهای جالب قابل مشاهده است. همانطور که میدانیم هم ملیان و هم سائورون در نغمهسرایی و آهنگ چیره دست بودند که مثالهای آن در طول کتاب سیلماریلیون آمده است و توضیح آنان خارج از حوصله مقاله خواهد بود. هنگامی که یک نیروی خیر و یک نیروی شر بسیار قدرتمند از جنس آهنگ آینور (به مشابه ناسازگاری ایلوواتار و ملکور) به هم برخورد کرده و ادغام میشوند، نتیجه دهشتناک و پلید خواهد بود، به نوعی که برای فرزندان ایلوواتار و دیگر ساکنان آن به سان هول و هراس (Horror) و جنون و دیوانگی (Madness) حاکم خواهد بود و قدم خواهد برداشت و قابل درک برای آنان نخواهد بود؛ مشابه پلیدیهایی که ناشی از نغمههای ارو و ملکور.
یک نکته جالب دیگر در ادامه همین نقل قول اخیر وجود دارد که با آن مقاله را به انتها خواهم رساند: در آن مکان در کنار آن هراس و دیوانگی، زادگان اونگولیانت نیز آنجا را به عنوان محل سکونت خود گزیده بودند! شاید یکی از دلایل انتخاب آن مکان خاص، شباهت آن به ذات اولیه آنان دارد و احساس راحتی که شاید ناشی از چیزی بود که از ناسازگاری نغمههای ایلوواتار و ملکور باعث خلق یا تولد آنان شده است.
قصههای تالکین پر از شگفتی هستند و همین دقت و نکات ریز در آنان است که لذت خوانش، غرق شدن و کنکاش در این دنیا را چندین برابر کرده است، دنیایی که برابر تقریباً همه ما چیزی برای عرضه و لذت بردن دارد.
~الوه
پینوشت: برای نقلقولهای فارسی از ترجمه رضا علیزاده از نشر روزنه استفاده شد.
بسیار بسیار مفید و عالی بود
آقا من اینو الان دیدم، خیلی عالی بود دستت درد نکنه الوه جان 🙂
??
مقالات الوه دست کمی از خوندن یه فصل جدید منتشر شده از کتاب ها نداره واقعا. در حین خوندن مقاله ی “ملکور، در تقابل یا همکاری با دیگر والار؟ دوگانهگرایی در جهان تالکین” موضوعی ذهنمو مشغول کرد شاید گمانه زنی باشه و شاید اصلا یه فرضیه ی غلط باشه . موجودات عجیب بی نام، نگهبان آب و در آخر تام بامبادیل
سه کاراکتر مرموز که دارای چند وجه اشتراکن : بعضا قدرت زیاد، ناشناخته و مرموز بودن و شناخت نسبی یا شاید برخورد گندالف با اونها
تام بامبادیل موجودیست بسیار پر رمز و راز که جز بزرگترین راز های داستان های تالکینه، اما با وجود مباحثی که پیرامون شناخت تام در تاپیک های فروم شده بود، فرض بر اینه که نزدیک ترین نژادی که تام میتونه جز اونها باشه اسپریته. موجودی بسیار بسیار قدرتمند در قلمرو خودش در کنار اینکه تام موجودیست که هنوز آلوده به فساد (درظاهر) نشده، با توجه به بخش جالبی از مقاله ی فوق الذکر که میگه ” تالکین این تاریکی را معلول از نبود نور میداند و در واقع معتقد است تاریکی به خودی خود از خودش موجودیتی ندارد.” میشه احتمال داد این موجودات بی نام قدرتمند روح های طبیعتی بودن که به مرور در نبود نور فاسد شدند و به تاریکی گراییدن. ؟! یعنی این موجودات و تام از یه خانواده هستن؟