-نوشته: آرش شامرادلو
میدانیم که رشته افسانه تالکین به هیچ عنوان یک رمان معمولی نیست و انواع مفاهیم فلسفی و مذهبی در آن موج میزند، محققان بسیاری از زمان منتشر شدن کتابها تا به الآن به این مفاهیم پرداختهاند و میپردازند. یکی از اصلیترینِ این مفاهیم، خاستگاه و تقابل نیروهای خیر و شر میباشد که در این مقاله سعی شده است دیدگاه شخصِ تالکین و تالکینشناسان برجستهای همچون تام شیپی و ورلین فلیگر را مورد بررسی و ابهام زدایی قرار دهیم. ارو ایلوواتار یکتا خالق جهان تالکین است که قدرتاش به چالش کشیدنی نیست و از طریق موسیقی، آینور و فرزندان را آفریده است که عمدتا جبهه خیر داستان شمرده میشوند. در طرف دیگر ما ملکور را داریم، نخستین فرمانروای تاریکی، اولین و قدرتمندترینِ آینور که در سالهای آغازین جهان به تنهایی چهارده والا را عقب راند. ملکور عامل تمام پلیدیهای آردا شناخته میشود و خود را اینگونه معرفی میکند:
شاه مهین منم: ملکور، نخستین و تواناترین جمله والار، که پیش از جهان بود و آن را پدید آورد. اراده من بر آردا سایه افکنده است و هر آنچه در آن است اندک اندک و بیگمان به همان سو معطوف میشود که من عزم کردهام.
آیا واقعا اینگونه است؟
از سوالاتی که در بخش آینولینداله مطرح میشود این است که چرا ایلوواتار ناهنجاری به نام ملکور را اینچنین قدرتمند آفرید و او را که تجسم و منشا تمام پلیدیهاست را به راحتی از معادله حذف نکرد؟ در ادامه ما این سوال را باز خواهیم کرد و به آن پاسخ خواهیم داد. در این مقاله دیالکتیک هراکلیتوس و هگل و نظرات تالکینیستهای سرشناسی همچون تام شیپی و ورلین فلیگر درباب دوگانهگرایی و خیر و شر در جهان تالکین را مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
بیایید نگاهی به نغمههای آفرینش ایلوواتار داشته باشیم که در ابتدا با شکوه و جلالی شگرف آغاز شد اما سپس توسط ملکور، نغمه خدشهدار گردید و این اتفاق سه بار تکرار شد. پس از آنکه نغمه سوم ایلوواتار توسط ناسازگاریهای ملکور رو به زوال میگذارد ایلوواتار خشمگین از جا برمیخیزد و خطاب به آینور به ویژه ملکور میگوید:
آینور توانایند، و تواناترین در میانشان ملکور است؛ اما او بداند و نیز تمامی آینور که من ایلوواتارم، هرآنچه شمایان خواندهاید، من پدیدار خواهم کرد، تا ببینید که چه کردهاید. و تو ملکور خواهی دید که هیچ نغمهای نواخته نشود اگر منشا و منتهایش در من نباشد، و نیز کسی را یارای آن نیست که به رغم میل من آهنگ را دگرگون کند. چه، آنکه او در این کار کوشد، اثبات میکند جز افزار کاردانی من در تدبیری بینظیر نبوده، چیزی که خود او نیز تصورش را نکرده است.
اگر بخواهیم این نقل قول از ایلوواتار را به زبان ساده بازگو کنیم، او دارد قادریت مطلقاش را به آینور نشان میدهد و به ملکور گوشزد میکند که هیچ چیزی را مستقل از خواست او نمیتواند خلق کند و اگر چیزی به ظاهر بر خلاف خواست ایلوواتار خلق کرد، در واقع او ناخواسته نقشههای ایلوواتار را جامه عمل پوشانده است.
کمی جلوتر ما این جملات را از طرف ایلوواتار خطاب به اولمو داریم:
نمیبینی که اینک چگونه در این خطه کوچک در ژرفای زمان، ملکور با قلمرو تو میجنگد؟ او به سرمای سخت و گزنده میاندیشد، اما هنوز زیبایی چشمههایت و نیز آبگیرهای زلالت را نتوانسته نابود کند. برف را بنگر و مکر و حیله یخبندان را! ملکور اندیشه آتش و گرمای مهارناشدنی را در سر میپروراند، اما اشتیاق تو را فروننشانده و به تمامی آهنگ دریا را خاموش نساخته است، به جای آن بلندی و شکوه ابرها را بنگر، و مهی را که دم به دم دگرگون میشود؛ صدای باریدن باران را بشنو! و در این ابرها تو به مانوه نزدیکتر میشوی، به دوستت، که دوستاش میداری.
آنگاه اولمو پاسخ داد: «به راستی آب در این وقت زلالتر از چیزی گشته است که میپنداشتم، و دانههای برف هیچگاه در پنهانترین زاویه اندیشهام راه نمیافت، و نه در تمام آهنگ از باریدن باران اثری بود. مانوه را میجویم، تا من و او تا ابد نواهایی از برای خنیاگی تو بسازیم.»
در اینجا ما شاهد این هستیم که ملکور در تلاش برای نابودی دست ساختههای اولموست. او میخواهد همه چیز را یخ ببندد اما تنها کاری که توانست انجام دهد، آفرینش زیباییهای طبیعت، یخ و برف بود. او تلاش کرد همه چیز را بسوزاند اما در عوض، از بخار کردن آبها ابر و مه را آفرید و باعث نزدیکتر شدن اولمو و مانوه به یکدیگر شد. اتفاقاتی که خواست ایلوواتار بودند اما با همکاری ملکور انجام پذیر شدند.
در اینجا میخواهم به هراکلیتوس، شاهزاده اِفِسوس، شناخته شده با لقب فیلسوفِ تاریک اشارهای داشته باشم. او از سمت فرمانراویی به نفع برادرش کنارهگیری کرد و زندگی خود را در کوه و دشت و در عزلت ادامه داد. شهرت وی در تاریخ فلسفه به علت دو نظریه او در بابِ گردش هستی است؛ وحدت اضداد و تغییر و تحول دائمی جهان. ما با نخستین تفکر او کار داریم، وحدت اضداد؛ او میگوید عناصر متضاد، در صورتی که نیروهایشان نزدیک به یکدیگر باشد میتوانند با یکدیگر جمع و مکملِ هم شوند. در واقع همین تضادهاست که جهان را میسازد و گریزی از آنها نیست. از نظر هراکلیتوس تنها واقعیت در جهان همین تضاد و کشمکش در بین عناصر است پس حتی ناهنجاری مانند جنگ را نیز امری معمولی و طبیعی میدانست. هراکلیتوس را به علت تفکراتی که در باب تقابل اضداد داشت، پایهگذار دیالکتیک میدانند.
گئورک ویلهلم فریدریش هگل از پدیدآورندگان ایدهآلیسم آلمانی، نظریات هراکلیتوس را وارد دیالکتیک خود کرد. فلسفه هگل یا بهتر است بگوییم دیالکتیک هگل را میتوان در این جمله خلاصه کرد «هر آنچه در عالم خلقت میبینیم دارای ضدی است. شما نمیتوانید به بینهایت بدون نهایت، به زندگی بدون مرگ، و به نظم بدون بینظمی بیندیشید.» برای درک بهتر مفهومِ این جمله مثال ملموستری میشود زد؛ پاندولی را در نظر بگیرید که وقتی در یک طرف به اوج سرعت میرسد اگر نیرویی بیرونی دخالت نکند تنها نیروی تضاد متقابل میتواند پاندول را متعادل سازد. تضادها مکمل یکدیگر هستند؛ شر بدون خیر و خیر بدون شر معنا ندارد. در جهانِ تالکین، پاندول همان آرداست و نیروی بیرونی ارو ایلوواتار میباشد که مستقیماً خود را وارد بازی نمیکند، نیروهای مخالف ملکور و چهارده والار هستند و شاید به همین علت ملکور اینچنین قدرتمند آفریده شده است؛ تا معادله برابر باشد. هگل وجود تناقض و تضاد را شرط تکاملِ فکر و طبیعت میدانست و معتقد بود پیوسته ضدی از ضد دیگر متولد میشود. پس خیر و شر در جهان مفاهیمی مطلق نیستند و پیوسته در حال جابجایی و تکامل یکدیگر میباشند. او عناصر را به دو گروه «تز» و «آنتیتز» تقسیم کرد و معتقد بود که از تقابل این دو گروه عناصر وارد مرحلهای عالیتر به نام «سنتز» میشوند. اما این پایان کار نیست و خود سنتز در مرحله بعد تبدیل به تز یا آنتیتز میشود و این چرخه همینطور ادامه دارد.
یین و یانگ نشانگر قطبهای متضاد و در عین حال مکمل جهان در فسلفه چین باستان، و به معنای یگانگی تضادها هستند. یین و یانگ تمام عناصر زندگی را در بر میگیرند و مفهومی علت و معلولی دارند یعنی وجودشان وابسته به یکدیگر است. تاریکی بدون نور و خیر بدون شر معنا ندارد. جهان زمانی در بهترین حالت خودش است که در میان یین و یانگ تعادل برقرار باشد. یین معمولاً مترادف ماه، زمین، سرما، تاریکی و سلطهپذیری است و یانگ مترادف خورشید، نور، گرما، آسمان و سلطهگری. باور اساسیِ پشت این نماد این است که دو نیروی متضاد در صورتی که بتوانند حالت تعادل را پیدا کنند، میتوانند یک کلِ عالی و برتر بسازند. در هر زمان ممکن است که یین یا یانگ بر دیگری غلبه داشته باشند که این طبیعت آنهاست، نکته مهم این است که در نهایت این دو به رو به تعادل خواهند رفت و هیچگاه غلبهشان بر دیگری آنقدر نخواهد بود که دیگری را محو کند.
در ادامه شما را با این دیالوگها از سری فیلمهای ماتریکس همراه میکنم:
مامور اسمیت خطاب به مورفیوس:
میدونستی اولین ماتریکسی که ساخته شد به گونهای طراحی شده بود که جهانی بینقص برای انسان ها باشه؟ نتیجه فاجعه آمیز بود، هیچکس برنامه رو نپذیرفت و همه نمونهها نابود شدند. بعضیها باور داشتند که زبان برنامهنویسی ما برای جهان انسانها ناکارآمد بود، اما به عقیده من انسانها واقعیت رو تنها با درد و رنج درک میکنند. دنیای بدون نقص رویایی هست که ذهن انسان تلاش میکنه تا از اون بیدار بشه.
طراح ماتریکس خطاب به نئو:
زندگی تو ناشی از عدم توازن یک معادله هست که البته از برنامهریزی ماتریکس تفکیکپذیر نیست، تو بوجود آمده از یک نابهنجاری هستی که علیرغم تلاشهای بیوقفهام هنوز نتونستم اون رو از معادله دقیق ماتریکس حذف کنم. با اینکه این مسئله مشکلساز بوده اما به این معنی نیست که ما انتظار اون رو نداشتیم یا از کنترل ما خارج بوده.
پس بیایید بار دیگر در فرضیات اولیهای که از سیلماریلیون داریم بیندیشیم؛ ملکور در تقابل با دیگر والار است یا همکاری با آنها؟ آیا ملکورِ بزرگ تنها بازیچهای در دستان ایلوواتار برای به تعادل رساندن معادلهای به نام آرداست؟ چیزی که خودش و حتی ما نیز فکرش را نکردهایم؟
خیر و شر، روشن و تاریک در جهان تالکین
هر خواننده دقیق داستانهای تالکین، به خوبی دوگانگیهایی را که به داستان شکل میدهند و در آن تنش ایجاد میکنند را احساس میکند.
-ورلین فلیگر
بعضی از خوانندگان رشتهافسانه معتقد هستند که تالکین تحت تاثیر از عقاید آگوستین شر را موجودیتی تماما پوچ و تهی در نظر گرفته است، بنابراین شر بنفسه معنایی ندارد. طبق نظر تام شیپی این بازگشتِ شر به پوچی دقیقا زوال و کاستی شر را نشان میدهد.
و اما مورگوت را والار از دروازه های شب بدآن سوی دیوار جهان انداختند، به درون پوچی بیزمان.
تالکین وجود یک «شر مطلق» را صریحاً رد میکند و در نامه ۱۸۳ اعلام میکند که در داستانش با چیزی به عنوان «شر مطلق» سر و کار ندارد و فکر نمیکند چنین موجودِ کاملاً شیطانی وجود داشته باشد. او بیشتر به موجودیت تباهشده اعتقاد دارد، شیطانِ سقوط کرده. سقوط مورگوت قبل از خلقت جهان فیزیکی بود. در جهان تالکین سائورون تا جایی که ممکن است، نزدیک به یک موجود تمام شیطانی نشان داده میشود. او تمام مراحل ظلم و سنگدلی را پشت سر میگذارد اما باید توجه داشته باشیم که او از مایار آئوله بوده است و آغاز خوبی داشته؛ حداقل از این نظر که علاقه داشت همه چیز را براساس خردِ خود نظم بدهد اما او پا را فراتر از این گذاشت و در حرص و آز برای فرمانروایی غرق شد.
با این همه شیپی این را مورد بحث قرار داده است که تالکین دیدی دو پهلو و حتی متناقض را در مورد شر در داستان هایش ارائه داده است که از عمد ما را وارد یک تنش میکند، از یک طرف طبق عقاید آگوستین یا یگانهگرایی بوئتیوس شر را امری عدمی میداند که مخلوق خداوند نیست بلکه از عدم خیر بوجود میآید اما از طرف دیگر، هماهنگ با دوگانهگرایی مانوی، شر را موجودیتی فراتر از پوچی و نیستی میداند که در هستی شناسی و وجودش دارای استقلال و یک وجه و نیروی مثبت است که هم ظرفیت و برابر با خوبیست.[۱] شیپی در این باره استدلال میکند که این پیچیدگی در تعریف از شر خواست خود تالکین بوده است:
توضیح معقولانه و یکباره چنین چیزی ناممکن است، چیزی کاملا نو درباب اخلاق که در دوران پیشین به طور مناسب به آن پرداخته نشده است (هر چند بعضی از نویسندگان در قرون وسطی به این موضوع علاقه نشان داده بودند)… این «چنین چیزی» به طور مشخص مرتبط با تجربههای جنگ صنعتی و کشتار صنعتیِ غیر انسانی در قرن بیستم میباشد… اعتقادی متزلزل به چیزی اشتباه، چیزی شیطانی و فرو نانشاندنی در ذات بشر که هیچ توضیح رضایت بخشی درمورد آن داده نشده است. فانتزی قرن بیستم میتواند بالاتر از تمام پاسخهایی که تا به حال به این ناهنجاری داده شده است قرار بگیرد. باید این را مورد توجه قرار داد که تصورات تالکین از چه جهات منحصر به فرد و بدیع، و از چه جهات قابل فهم و تشخیص برای عموم است.
-کتاب «جی. آر. آر. تالکین: نویسندهی قرن» اثر تام شیپی
شیپی عقیده دارد تالکین با تنظیم یک «دوگانهگرایی فعال» در تمام رشتهافسانهاش، میان این دو اندیشه نو و سنتی تعادل ایجاد کرده است. از سری مدارکی کفه ترازو را به نفع آگوستین و بوئتیوس سنگین میکند، گفتگوی فرودو و سام در بازگشت شاه است: «نه سام، هم غذا میخورند، هم آب، و سایه ای که آنها را پرورش میدهد، فقط قادر به تقلید مسخره است، نه آفریدن: هیچ موجود جدیدی از خودش نیافریده.» و از آن بهتر میتوانیم به این متن در سیلماریلیون اشاره کنیم: «اما ملکور روح خویش را در نفرت و رشک فرسود، تا آنکه سرانجام هیچ کرده ای از او پدید نمیآمد، مگر تقلید مضحک اندیشه دیگران، و اگر میتوانست جمله کردههای دیگران را تباه میکرد.» این دو گزاره به خوبی تباه شدن و نه تباه بودنِ سائورون و ملکور را نشان میدهد.
از سوی دیگر شیپی یک دوگانهگراییِ پنهان در جنبه ناخودآگاه تعریف تالکین از شر مشاهده میکند. نظر به دیدگاه آگوستین که شیپی آن را شرح میدهد، شر، ناشی و تغذیهشده از گناهان و ضعف انسانها و همچنین غریبهشدنشان با خداوند است. اما در دیگر جاهایی که دوگانهگراییِ مانوی بیشتر دیده میشود، تالکین شر را چیزی باطنی معرفی میکند. تام شیپی برای این دو تعریف نمونههایی میآورد. یک: لحظاتی که فرودو احساس میکند حلقه توسط نیرویی بیرونی دارد بر او چیره میشود مانند زمانی که از سامات نئور بالا میرفت و دو: حلقه به خودی خود دارای ذاتی شیطانی است. قصد تالکین نه پرداختن به مسائل مذهبی و دفاع کردن از آنها، بلکه بیان کردن یک تجربه حقیقی و بشری است. شیپی درباره دوگانهگرایی تالکین نسبت سنتگرایی بئوتیوس استدلال میکند که تئوری آگوستین مبنی بر تهی و هیچ بودن شر، اخیرا توسط فیلسوفانی همچون اسلاوی ژیژک و ژان لوک نانسی که مقوله «خاستگاه شر» را مورد بررسی قرار دادهاند، مورد انتقادات بیشتری گرفته است.
در شورای الروند، الروند خطاب به بورومیر که خواستار استفاده از حلقه یگانه بود میگوید:
… هیچ چیز از همان ابتدا اهریمنی نیست. حتی سائورون نیز چنین نبود.
این جمله در بسیاری از تحلیل ها، مبنی بر اینکه دیدگاه تالکین نسبت به شر چگونه است به کار رفته، در نامه ۱۵۳ تالکین میگوید:
… البته که سائورون از ابتدا شیطانی نبود. او از مینویانی بود که توسط نخستین فرمانروای تاریکی مورگوت فاسد شد. پس از شکست مورگوت به او یک فرصت برای بازگشت و توبه داده شد اما او نتوانست با احساس حقارت ناشی از توبه و التماس برای بخشش کنار بیاید. پس از مدت کوتاهی که تظاهر به نیکی و نیک خواهی میکرد او قویتر از قبل به شر بازگشت تا اینکه نماد اصلی شر در دوران بعد شد.
اما از طرف دیگر، اگر مقاله «موجودات بی نام در موریا و خاستگاه اصلی آنان» نوشته شده توسط الوه را خوانده باشید این قسمت از مقاله را حتما به یاد دارید که به سبب ناهنجاریهای میان نغمههای ارو و ملکور، موجوداتی ذاتا و بنفسه پلید در آردا بوجود آمدند.
من عظمت تالکین را ستایش میکنم، کتابهای او تاثیری عظیم بر روی من داشته و ارباب حلقه کوهیست که تمام داستانهای فانتزیِ نوشته شده بعد از آن، به آن تکیه کرده اند. نبرد خیر و شر یکی از اساسیترین موضوعات فانتزی است که تالکین بسیار فوق العاده به آن پرداخته است، اما نویسندگان دیگری نیز با الگو گرفتن از او این نبرد را به موضوعی تکراری تبدیل کردهاند، نبرد جبهه خیر در لباسهای سفید و زیبا با جبهه شر با لباسهای تاریک و زشت… خیر و شر از اساسیترین و درونمایهترین موضوعات فانتزی میباشد اما من دیدی نسبتاً متفاوت نسبت به آن دارم.
-جورج آر. آر. مارتین، خالق مجموعه نغمهای از یخ و آتش
در جهان تالکین مفاهیم شر و خیر با موضوعات تاریکی و روشنایی درهم تنیده شده است، موجوداتی که در سیاهی سقوط میکنند عمدتاً به خاطر تفکرات پلید خود در کالبدی دهشتناک، تیره و تاریک در میآیند و در عوض نیروهای خیر چهرهای نورانی و روشن دارند، روشنایی چهره اورومه و نولدور را به علت سکونت در والینور به یاد آورید. تالکین این تاریکی را معلول از نبود نور میداند و در واقع معتقد است تاریکی به خودی خود از خودش موجودیتی ندارد.
اما آن تاریکی که از پی آمد چیزی بود بیش از فقدان روشنایی. در آن ساعت چنان تاریکی پدید آمد که به عدم نمیمانست، بل چیزی بود دارنده وجود از خویش: زیرا تاریکی را به راستی خباثتی در فراسوی روشنایی پدید آورده بود، و چنان نیرومند که میتوانست در چشم بخلد، و به دل و ذهن درآید، و با اراده درآویزد.
در این جا ما با پارادوکسی بسیار جالب روبرو هستیم، در ابتدا تالکین مطابق با عقاید آگوستین تاریکی و شر را فقدان روشنایی میداند اما در خط بعد این موضوع را نقض میکند و برای تاریکی اونگولیانت موجودیتی فراتر از نیستی قائل میشود که از خودش استقلال دارد. بالروگ، نزگول و شلوب نیز از این قاعده مستثنی نیستند و تاریکیشان از خودشان میباشد که این بیشتر مطابق با دوگانهگرایی مانوی است تا عقاید آگوستین.
عقاید شیپی تحسین طرفداران هر دو دیدگاه را به دنبال داشته است. هِیدن هد شیپی را تایید میکند و میگوید:
شر برای تالکین هم وجود دارد و هم وجود ندارد، هم مطابق با عقاید آگوستین است و هم مطابق با عقاید مانوی.
-مقاله «میل تقلیدی در اساطیر تالکین: یک نگاه ژیراری» چاپ شده در مجله Mythlore زمستان ۲۰۰۷
لی اوزر[۲] نیز این ضدیت آگوستینی و مانوی را تایید میکند و میگوید:
پیشزمینههایی وجود دارد که ثابت میکنند تالکین نیز مانند سی.اس لوییس[۳] ، اعتقادی سفت و سخت به جنبههای مثبت شر داشت که به دوگانهگرایی مانوی انجامیده. عقاید تالکین به کیِرکگورد[۴]، نیچه[۵] و یِیتز[۶] نزدیک است، همه آنها معتقد به عناصر روانشناختی متضاد هستند.
-مقاله «ورود برهان و طبیعت» در کتاب «بازگشت مسیحیت اومانیستی»
ورلین فلیگر نیز با شیپی – نه کاملا در بخش پایانبندی – موافق است. فلیگر همچنین، هامفری کارپنتر، زندگینامهنویس تالکین را که معتقد است تالکین «مرد تضادها» است را تایید میکند. در حالی که شیپی تعاریف متغایر تالکین از شر را بیان میکند تا شر در دوران مدرن را بهتر توضیح دهد، فلیگر این تعاریف را دنبال میکند تا به وقایع و اتفاقات مهم زندگی تالکین، شخصیت و تجربههای او، بخصوص درمورد مرگ مادرش هنگامی که او فقط یک پسربچه بود پی ببرد. فلیگر در مورد «باور و تردید»ی که در نوشتههای تالکین با آن روبرو شده است میگوید:
آنها نمادی از وضعیت دوگانهی زندگی عاطفی او هستند. حتی بیشتر، آنها نشانگر حد و مرزهای او در هر دو جهان -جهان واقعی و جهانی که او در داستاناش ساخت – هستند. هر خواننده دقیق داستانهای تالکین، به خوبی دوگانگیهایی را که به داستان شکل میدهند و در آن تنش ایجاد میکنند را احساس میکند – میان امید و ناامیدی، میان خیر و شر، میان خردمندی و جهالت – و این تضادها توسط نمادهای تاریک و روشن نمایان میشوند که نشان از طبیعتِ خلاقِ «آنتیتزِ» تالکین است. کارپنتر او را مردی به شدت متناقض تعریف میکند، کسی که هیچگاه در: عشق، شور و شوق فکری، تنفر، خشم، اعتماد به نفس، گناه و خنده میانه رو نبوده است. چه در جهان خیالیاش و چه زمانی که با تمام وجود آنها را تجربه کرد.
-کتاب «نورِ شکافته» اثر ورلین فلیگر
فلیگر این تناقضات شدید را در بدبینی و خوش بینی تالکین در دو مقاله معروف او احساس میکند. «بئوولف: هیولایان و منتقدان» و «داستان پریان»، یکی نمایانگر روحِ حزن انگیز «دیسکیتسروفی»[۷] در بعضی پایانبندیهای خیالانگیز تالکین، و دیگری نمایانگر روحِ امید و شادی «یوکتسروفی»[۸] در دیگر پایان بندی های تالکین.
این دو مقاله به کشف و توضیح تاریک و روشن، و تایید هر دو اختصاص یافته است. هر چند یکی از آنها در مورد شکست انسانها توسط «زادگان تاریکی» میگوید و دیگری از «شادی برای رهایی»، هر دو مقاله تایید میکنند که تاریکی و روشنایی عناصری به هم وابسته هستند. در مقوله اول «تاریکی» نیازمند نور است تا معنا یابد و در مقوله دوم «شادی» تنها در صورت وجود غم و ماتم تسلی بخش است. در بئوولف تاریکی به شدت بیشتر از روشنایی میباشد، قهرمانان از دایره روشنایی به پیرامون تاریکی یورش میبرند و در آخرین شکست سقوط میکنند. در داستان پریان، نور پیروز است و شادی بر محنت چیره.
در حالی که بسیاری از خوانندگان توسط شیپی متقاعد شدهاند اما افرادی نیز بودند که دیدگاه او را درک نکردند. متخصص الهیات کالن گانتن میگوید مفهوم شر در ارباب حلقه ها بیتناقضتر از چیزیست که شیپی اذعان داشته است. گانتن، شیپی را به علت بوجود آوردن تصور اشتباهِ تفاوت بسیارِ شر باطنی و ظاهری مقصر میداند. اسکات دیویسن نیز نظری مشابه گانتن دارد و ضدیت مانوی و آگوستینی در جهان تالکین را رد میکند و ادعا میکند:
هر چیزی که بیشتر شیطانی باشد، بیشتر به نیستی نزدیک میشود.
پاورقی:
[۱] آگوستین شر را نتیجه فقدان خیر میداند و برای آن اصالتی قائل نیست، اما آیین مانوی میگوید شر و تاریکی از ابندا درون همهی موجودات قرار دارد و قوانین حاکم بر هستی مرکب از خیر و شر میباشد. [۲] Lee Oser [۳] C.S. Lewis [۴] Kierkegaard [۵] Nietzsche [۶] Yeats [۷] Dyscatastrophe [۸] Eucatastrophe
بسیار عالی بود، خسته نباشید. دنیای تالکین سراسر زیبایی و پر از شگفتیه 🙂
مقالهی جذاب و موضوع مهمی بود که میطلبید اینطوری از جهات مختلف بهش پرداخته بشه. دستمریزاد!
انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفیدند؛ خوشبین هواپیما را اختراع میکند و بدبین چتر نجات را
جرج برناردشاو
جنگ آگوستین و مانوی مثله جنگ ادیسون و تسلا سر جریان مستقیم و جریان متناوب میمونه البته الان هر دو جریان داره استفاده میشه و هر دو کاربرد داره هر چند یکی کمتر و یکی بیشتر
خیلی عالی بود و واقعا لذت بردم از خوندنشون. بی تعارف مایل شدم خیلی بیشتر و بیشتر ازت بخونم و امیدوارم خیلی منتظرمون نذاری 🙂
اینطور پرداختن به موضوعی کاربردی اونم از جهات مختلف واقعا برای به چالش کشیدن طرفدارها -چه جدیدالورودها و چه کسایی که فکر میکنند داستان رو خیلی خوب درک کردند- میتونه مفید باشه.
واقعا خوشحالم میبینم چنین طرفداران باسوادی در بینمون وجود دارن که با شور و علاقه ی زیاد نوشته های تالکین رو با دقت میشکافن و سایر طرفداران رو وادار به تفکر پیرامون مباحث بنیادی و فلسفی میکنن.چون تالکین چیزی جز زندگی نیست و هر جمله از کتاب های تالکین ایینه ی تمام نمای این روز های جهان ماست. عمرت به درازای الف ها باد آگار جان به امید خوندن مقالات بیشتری ازت
معنی نغمه ها و آواز ها دقیقتا توی نبرد نغمه های ایلوواتار و ملکور چیه؟