از زمانی که «باب شِی» (Bob Shaye) شرکت نیو لاین سینما را در سال ۱۹۶۷ تاسیس کرد، این استودیو همواره بهعنوان سازنده ایدههای متفاوت و آخرین شانس تولید فیلمنامههای خوب شناخته میشد. نیو لاین سینما حتی پس از خریده شدنش توسط «تد ترنر» به تولید فیلمهای درخشانی میپرداخت که بقیه قادر به تشخیص ارزشمندی آنها نبودند. شِی همیشه نشان داده بود که شرکتش محلی برای پذیرش ریسکهای خلاقانه است.
ولی نیو لاین سینما هرگز ریسک مالی بزرگی مثل سهگانه ارباب حلقهها را نپذیرفته بود. در واقع، تا آن زمان هیچکس در هالیوود چنین کاری انجام نداده بود. سه فیلم، هر کدام با بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری که در یک زمان در نیوزلند فیلمبرداری شدند. کارگردان این اثر پیتر جکسونی بود که در آن زمان نهایتا بهعنوان سازنده آثار کوچک و مستقل شناخته میشد. بنابراین روی کاغذ شانس زیادی برای موفقیت وجود نداشت. در سال ۲۰۰۱ گفته میشد که شکست فیلم یاران حلقه میتواند به معنای نابودی نیو لاین سینما و برخی از توزیعکنندگان بینالمللی باب شِی باشد، کسانی با پیشخرید فیلمها به این استودیو اجازه فیلمسازی میدادند.
یکی از نکات کلیدی در موفقیت سهگانه ارباب حلقهها حضور این پروژه در فستیوال فیلم کن بود که نظر شکاکان را برگرداند و امیدواری را به پروژه تزریق کرد. فستیوال کن همیشه سکوی پرتابی برای فیلمها بوده، ولی شِی و جکسون فقط ۲۶ دقیقه از فیلمی را به این فستیوال برده بودند که ماهها زمان لازم بود تا تکمیل شود. با این حال، آنها نمایش ارباب حلقهها را به نحوی ترتیب دادند که گویی یک افتتاحیه واقعی در جریان بود. نیو لاین سینما حتی قلعهای در نزدیکی «موان-سارتو» فرانسه را با کمک تیم هنری و طراحان صحنه ارباب حلقهها به شکل و شمایل سرزمین میانهای درآورد. این تلاشها ۲ میلیون دلار دیگری روی دست شِی و تیمش هزینه گذاشت. ولی در نهایت ثابت شد که حضور موفق در کن نقش مهمی در مسیر انتشار فیلمها داشته است.
«کِن کامینز»، مدیر برنامه قدیمی پیتر جکسون میگوید: «کسی که ایده استفاده از کن ۲۰۰۱ را مطرح کرد باب بود. او گفت ‘بیایید همه را شگفتزده کنیم’ ولی معلوم بود وقتی تصمیم میگیرید ۲ میلیون دلار روی یک مهمانی خرج کنید و یک نمایش ۲۶ دقیقهای را به جای افتتاحیه واقعی جا بزنید، یک ریسک تمام عیار میکنید. اگر موفق شوید در مسیر حرکت به سمت اتفاقی بسیار مهم و قدرتمند به پیش میروید. ولی اگر اشتباه کنید، بزرگترین لغزش عمرتان را خواهید داشت.»
وبسایت ددلاین حالا پس از ۲۰ سال بخشی از افراد کلیدی پروژه را جمع کرده تا خاطرات آن دوره و شبهای فستیوال کن را مرور کنند؛ جایی که آغازگر موفقیت سهگانه ارباب حلقهها شد و در مجموع درآمدی تقریبا ۳ میلیارد دلاری را به همراه ۳۰ نامزدی و ۱۷ جایزه اسکار به ارمغان آورد. شِی میگوید: «اگر آن شب در کن حضور داشتید، چیزی را تجربه میکردید که هرگز از یاد نمیبردید.»
صرفنظر از سایر پروژههایی که شِی انجام داده، او همیشه با یک لحظه کلیدی شناخته میشود: زمانی که به پیتر جکسون جواب مثبت داد. بقیه استودیوها به جکسون نه گفته بودند و نیو لاین سینما آخرین شانس این کارگردان نیوزلندی بود. پیشتر در مقالهای به داستان افشای تعمدی فیلمنامه ارباب حلقهها و بخشی از رابطه جکسون و هاروی وایناستاین پرداخته بودیم. وایناستاین چالش دشواری را پیش روی جکسون قرار داده بودند: ارباب حلقهها میبایست ظرف یک هفته مشتری پیدا میکرد و ۵ درصد از فروش آغازین فیلمها به وایناستاین میرسید. اگر جکسون نمیتوانست کسی را پیدا کند، او را از پروژه کنار میگذاشتند و فیلمساز دیگری را پیدا میکردند که ارباب حلقهها را در یک فیلم خلاصه کند. شِی ارائه ویدیویی جکسون را تماشا کرد و به حرفهای او درباره چگونگی پیادهسازی پروژه گوش داد. سپس به او گفت: «نه، فیلمها باید سهگانه باشند.» شِی میخواست سه فیلم بلاکباستری به مدت سه سال در فصل تعطیلات روی پرده نقرهای بروند. او با این پیشنهاد یکی از شجاعانهترین تصمیمات تاریخ هالیوود را گرفت.
شِی میگوید: «ما همیشه آن شرکت عجیب و بیگانهی هالیوود بودیم. تا زمانی که تد ترنر سرمایهگذاری خود را انجام داد، همیشه بهعنوان آخرین راهحل به سراغ ما میآمدند. در زمان ارباب حلقهها تایم وارنر پشت ما بود، ولی هیچکس، از جمله «جری لِوین» [مدیرعامل] و کل تیم تایم وارنر، ما را نمیشناختند. از لحظهای که ادغام تایم وارنر و ترنر انجام شده بود، آنها میخواستند شرکت ما را بفروشند.»
شِی میگوید وقتی درباره برنامههای تجاری میرامکس برای کتابهای تالکین باخبر شد، فکر میکرد این ایده بسیار جذاب است: «سپس یک روز «مایک دی لوکا» و «مارک اوردسکی» به دفتر من آمدند و گفتند وایناستاین میخواهد این پروژه را واگذار کند. ‘آیا ما تمایلی برای مشارکت داریم؟’ گفتم ‘آره، بهطور کلی، فرصت فوقالعادهای به وجود آمده، ولی شرایطش چیست؟’ مارک جواب داد ‘یکی از چیزهایی که میتواند آزاردهنده باشد این است که وایناستاینها شخصا ۵ درصد از درآمد فروش آغازین فیلمها را میخواهند.’ پاسخ دادم ‘مگر در خوابشان ببینند. قطعا چنین اتفاقی نمیافتد. صد هزار سال سیاه هم حاضر نیستم چنین کاری بکنم. ۵ درصد از فروش را به وایناستاین بدهم؟ فراموشش کن.’»
شِی تصور میکرد کار به پایان رسیده، اما این ایده به ذهنش رخنه کرده بود. او از طرفداران جکسونی بود که در نوشتن فیلمنامه یکی از دنبالههای Nightmare on Elm Street مشارکت داشت و از نزدیکان اوردسکی به حساب میآمد. جکسون در آن روزها وقتی از نیوزلند به لس آنجلس آمده بود شبها روی مبل اوردسکی میخوابید. مهمتر از اینها، جکسون بهدنبال ساخت فیلمی بود که با فرمول نیو لاین جور در میآمد.
شِی میگوید: «من Meet the Feebles و Braindead را دیده بودم. ما دنبال ساخت چنین فیلمهایی بودیم. ما از طبقه اشراف به حساب نمیآمدیم و مردم کوچه و بازار بودیم. بعد پیتر Heavenly Creatures را ساخت که معتقد بودم فیلم بسیار خوبی است. سپس The Frighteners بیرون آمد که علاقه کمتری نسبت به آن داشتم.»
وقتی اوردسکی به شِی گفت وایناستاین رسما جستجو به دنبال شریک تجاری را آغاز کرده و جکسون به لس آنجلس آمده تا برای ارباب حلقهها دنبال مشتری بگردد، شِی پذیرفت با او دیدار داشته باشد. البته او همچنان مصر بود که التیماتیوم مالی وایناستاینها را نمیپذیرد، ولی اوردسکی اصرار کرد که حداقل حرفهای جکسون را بشنود. اوضاع نسبت به زمانی که دی لوکا و اوردسکی برای اولین بار درباره ارباب حلقهها به او گفته بودند، تغییر کرده بود. تایم وارنر شرکت تد ترنر را خریده بود و نمیدانست که نیو لاین اصلا با برنامههای وارنر براز همخوانی دارد یا نه.
شِی به خاطر میآورد: «در این اثنا من و مایک در زمینه چگونگی انجام کارها دچار اختلاف شده بودیم. شریکم «مایکل لین» مدام میگفت ‘به اندازه کافی فیلم نداریم و دنبالهها چه شدند؟’ کمکم داشتم از فرآیند توسعه پروژههایمان کلافه میشدم و میخواستم به فرصتهای بیشتری اجازه شکوفایی بدهم چون میدانستم که در یکی دو سال آینده قرار نبود شرایط خوبی داشته باشیم. البته نمیخواستم خودم را به شکل خاصی به کسی ثابت کنم، مگر شاید برای تد [ترنر]. با تمام این نگرانیها وارد اتاق کنفرانس شدم تا ببینم پیتر چه برایمان آماده کرده است.»
بعد از جلسه نظر شِی کاملا جلب شده بود. او نه تنها از طرح جکسون خوشش آمده بود بلکه از شکل اجرای ایده هم رضایت داشت: «پیتر گفت ‘برای ساخت این فیلم لازم نیست به سراغ شرکتهای لوکس جلوههای ویژه برویم. ما در نیوزلند استودیوی کوچکی به نام «وینگنات» داریم و الگوریتمی ساختهایم که میتواند صحنههایی با جمعیتهای بزرگ بسازد و افراد در این صحنهها مدام یک کار یکسان را تکرار نکنند. راهی به وجود آوردهایم که هر شخصیت عملکرد خاص خودش را داشته باشد. این روش نسبت به استفاده از طراحیهای سفارشی برای هر گروه از شخصیتها هزینه بسیار کمتری خواهد داشت.’ یک روش بسیار نوآورانهی آنها استفاده از تکنیک فورس پرسپکتیو برای کوچک کردن اندازه هابیتها بود. او میخواست این کار را با فاصلههای کانونی گوناگون دوربین انجام دهد و این توهم را ایجاد کند که یک شخصیت بزرگتر و یک شخصیت کوچکتر است. نمونهای از آزمایش این روش به من نشان داده شد و واقعا عالی بود.»
شِی از ایده فیلمها خوشش آمده بود. جکسون در آن زمان برای هر فیلم ۶۰ میلیون دلار بودجه میخواست و نیو لاین قادر به تامین این رقم بود. تا زمانی که آنها زیر نظر تد ترنر بودند، هیچکس درباره مخارجشان سوال نمیکرد. شِی میگوید: «همه فیلمهای ما به جز Little Nicky موفق بودند. هیچکس هرگز نگفته بود ‘نمیتوانید این کار را بکنید.’» او احتمالا تصور میکرد که ارباب حلقهها میتواند نسخه جدید فرنچایز جیمز باند برای نیو لاین باشد و در سینماها غوغا کند.
ولی سهم ۵ درصدی وایناستاین از فروش آغازین فیلم چه میشد؟ شِی میگوید: «سهم ۵ درصدی فوقالعاده آزاردهنده بود، ولی نمیخواستم به خاطر این قضیه به خودمان ضرر بزنم. علیرغم اینکه با هاروی وایناستاین کنار نمیآمدم و ما رقیب جدی آنها بودیم، قصد نداشتم نه بگویم. ولی میدانستم که ما آخرین ایستگاه مسیر پیتر هستیم. البته این هم برایم مسئلهای نبود؛ قبلا تجربه توهینهای بدتری را داشتیم.»
شِی حتی پیش از پایان ارائه جکسون تصمیمش را گرفته بود، ولی بعد طراح تولید پروژه روی صحنه آمد و تصاویر ۴۰ در ۶۰ تمام رنگی مناظر لوکیشنهای نیوزلند را در دست داشت. باب میگوید: «من درباره این مکانها هیچ اطلاعی نداشتم. شگفتزده شده بودم.» اما هنوز ریسکهای متعددی وجود داشت: جکسون بهعنوان کارگردان چنین سهگانهی بزرگی خودش را به اثبات نرسانده بود و نیوزلند هم به عنوان محل تولید شرایط مشابهی داشت. شِی نمیدانست که جکسون با چه عزمی برای تغییر همه این تردیدها پروژه را در دست گرفته بود.
کامینز میگوید: «باید یک چیزی را درباره پیتر بدانید. او نوعی حس افتخار ملی و مدنی هم داشت و واقعا دنبال این بود که چنین فرصتی را برای نیوزلند ایجاد کند. اولین باری که برای دیدار پیتر به نیوزلند رفتم، یکی از فیلمهای جیمز باند را برایم پخش کرد. یادم نمیآید کدام یکی بود، اما در یکی از صحنهها نقشهای شیشهای از جهان وجود داشت. پیتر آنجا فیلم را متوقف کرد و گفت ‘چه میبینی؟’ گفتم ‘نمیدانم باید دنبال چه چیزی بگردم.’ پیتر انگشتش را در محدوده استرالیا گذاشت و گفت ‘نگاه کن. نیوزلند روی نقشه نیست.’ سپس مستقیم به من نگاه کرد و گفت ‘ولی در آینده خواهد بود.’»
با این حال، رقم درخواستی برای بودجه فیلمها تخمینی بود و فیلمبرداری هنوز آغاز نشده بود. استودیوها معمولا ترجیح میدهند پول بیشتری بپردازند تا بازیگران را برای قسمتهای بعدی دوباره جمع کنند، به جای این که از همان ابتدا همه قسمتها را بسازند و شاهد شکست اولین قسمت فیلمها باشند. فیلمهای فانتزی زیادی با امید تبدیل شدن به فرنچایز ساخته شدند ولی از یک قسمت جلوتر نرفتند.
شِی به خاطر میآورد: «این بخش آخر پیشنهاد جکسون بود و او در انتها آن را مطرح کرد. در پاسخ گفتم ‘بگذار هر فیلم را در موقع خودش بسازیم و ببینیم کار چطور پیش میرود.’ پیتر گفت ‘نه، نه، باید همه را در کنار هم بسازیم. بازیگرها مسنتر میشوند. در خیلی از این لوکیشنها باید جاده بسازیم، تجهیزات بیاوریم و بخشی از یک چشمانداز طبیعی را کاملا تغییر دهیم. دولت نیوزلند اجازه نمیدهد جادهها و تغییرات را برای مدت طولانی حفظ کنیم.’ بنابراین حرف نهایی این بود که راه دیگری وجود ندارد. هر سه قسمت باید در یک زمان ساخته میشد.»
با تمام این حرفها شِی همچنان تردیدهایی در ذهنش داشت. اگر فیلم اول شکست میخورد، برخی از شرکای توزیع جهانی نیو لاین احتمالا از این قرارداد کنار میکشیدند. شِی مدعی است: «چنین ریسکی وجود دارد ولی همیشه و در هر فیلمی ریسک وجود دارد. شاید در روز اول افتتاحیه کولاک برف داشته باشیم. اصطلاح فیلم بدون ریسک یک عبارت ضدونقیض است. نکته اینجاست که فکر میکردم ریسکها به اندازه کافی با چشمانداز موفقیت پروژه پوشیده شدهاند. این ریسک از آن جنسی بود که مایل به پذیرشش بودم، از آن تصمیماتی که افراد فعال در صنعت فیلمسازی مدام با آنها سروکار دارند. ریسک را در برابر سود احتمالی میسنجید، اگر ترازو به اندازه کافی به نفع شما متمایل شد، پروژه را قبول میکنید. صنعت سینما چنین سازوکاری دارد.»
با این وجود فشار هیچگاه از بین نرفت. خیلی زود مشخص شد که ۶۰ میلیون دلار نمیتواند مخارج هر فیلم را پوشش دهد و این رقم باید دو برابر میشد. آنجا بود که شِی شروع به ارزیابی احتمالات بعیدی کرد که با این قمار آنها را متحمل میشد. او میگوید: «پیتر یا میخواست من را گیج کند و فریب دهد یا خودش هم واقعا چیزی نمیدانست، ولی وقتی تیم تولید خودمان را به ولینگتون [نیوزلند] فرستادیم تا ببینند اوضاع از چه قرار است، آنها گفتند فیلم نخست با بودجهای کمتر از ۱۲۰ میلیون دلار قابل تولید نیست.» شِی در ادامه نزد «رالف میتوِگ» مدیر امور بینالملل نیو لاین رفت و گفت: «باید درصدها و قیمتهای بینالمللی را تغییر دهیم چون پیتر محاسبه اشتباهی داشته است. این فیلم با ۶۰ میلیون دلار قابل ساخت نیست.» میتوگ در پاسخ به او اطمینان داد که از این پروژه حمایت میکند و مشکلی پیش نخواهد آمد.
منتها هرچقدر بر ریسک همکاری با شرکای توزیع خارجی تاکید کنیم، کم است. قرارداد نیو لاین این بود که یا هر سه فیلم را بخرید یا هیچکدام. «کم گالانو» معاون ارشد و ناظر اروپایی وقت نیو لاین که تحت نظر میتوگ قراردادها را میبست، میگوید: «پیشفروشهای بینالمللی بخش بزرگی از فرآیند تامین بودجه بودند، و کاری که ما کردیم هرگز انجام نشده بود. فکرش را بکنید. شما یک توزیعکننده هستید و از شما خواسته میشود که مبلغ بسیار بالایی را نه برای یک فیلم بلکه برای سه فیلم پرداخت کنید، و این را میدانید که اگر فیلم اول شکست بخورد، کارتان زار است. این فیلمها در آن زمان بسیار پرخرج بودند و مؤلفههای ناشناخته زیادی دربارهشان وجود داشت.»
اما از سوی دیگر، توزیعکنندگان مستقل معمولا به ندرت در معرض توجه چنین فیلمهای پرپتانسیلی قرار میگرفتند. «نایجل گرین» که با برادرش Entertainment Film Distributors را به بزرگترین شرکت مستقل پخش فیلم در بریتانیا تبدیل کرده، میگوید: «ما به فیلمها علاقهمند بودیم، اگرچه در آن زمان ریسک بزرگی به نظر میآمدند. باید بهصورت همزمان برای هر سه فیلم قرارداد میبستیم و قطعا بزرگترین تعهد نسبت به یک پروژه محسوب میشد. قبلا هم نسبت به برخی پروژهها تعهدات بزرگی داشتیم، اما هیچگاه برای دریافت حق بریتانیایی یک فیلم با این مقیاس اقدام نکرده بودیم. خیلی از ما شرکتهایی بودیم که خانوادگی اداره میشدند. کسانی تصمیمگیری میکردند که عاشق سینما بودند. فکر نمیکنم اگر اعداد و ارقام را در نظر میگرفتید به این نتیجه میرسیدید که سرمایهگذاری روی ارباب حلقهها کار درستی است. تصمیمگیری برای این قمار بر اساس علاقه گرفته شد نه محاسبات فنی، چون تا آن زمان هیچکس روی سهگانهای با آن ابعاد قمار نکرده بود.»
میتوگ میگوید: «اگر میخواهید فیلمهای بزرگی بسازید، فیلمهایی که فروش بسیار زیادی دارند، باید آماده پذیرش ریسک باشید. اما تصمیمگیری برای سه فیلم، آن هم وقتی که فیلمبرداری فیلم اول در میانه راه است، کار پیچیدهای خواهد بود. ما تکههایی از فیلم را به آنها نشان دادیم. در ژاپن و شرق دور کار سختتری داشتیم چون آنها اصلا کتابها را نمیشناختند، ولی در بریتانیا شرایط بهتر بود.» منتها میتوگ تاکید میکند که اگر یاران حلقه موفق نمیشد، همهچیز به یک ماموریت خودکشی بدل میگشت.
در شرایطی که هنوز تردیدهایی درباره پروژه مطرح میشد، شِی به همراه چند خریدار بینالمللی که تصمیم خود را قطعی نکرده بودند، به نیوزلند رفت. او میگوید: «به پیتر ایمان داشتم. نمیگویم همیشه به فیلمسازانتان اعتماد دارید. خیلی هم به افکارش آگاه نبودم، ولی به او ایمان داشتم و این خودش ریسک بزرگی بود. ۱۲۰ میلیون دلار به یک نیوزلندی میدهید تا یک فیلم بسازد و بعد دو فیلم دیگر هم در صف تولید قرار دارند. باید خیلی در موردش فکر میکردم. تصمیم گرفتیم به نیوزلند برویم و رالف میخواست تعدادی از شرکای کلیدیمان را که هنوز برای خرید سه فیلم به ارزش تقریبی ۳۰۰ میلیون دلار تصمیمگیری نکرده بودند، همراهمان بیاورد. پیتر هم ویدیویی ۳۰ دقیقه از صحنههای دراماتیک فیلم را سرهم کرده بود.»
شِی که در اتاق نمایش جکسون منتظر بود تا فیلم آماده پخش شود، نگاهش به پوسترهای Braindead و Meet the Feebles و Heavenly Creatures افتاد. او میگوید: «ناگهان با خودم گفتم این آدم قبلا فیلمهای ۵۰، ۶۰ و ۷۵ هزار دلاری و ارزان ساخته، و ما داریم ۳۰۰ میلیون دلار به او میدهیم. دیوانه شدهایم. تقریبا هیچوقت به اندازه آن لحظه نترسیده بودم. همراهانمان آمده بودند تا درباره یک تعهد بزرگ تصمیم بگیرند و برای شرکتهایشان ریسک کنند. احساس میکردم به من دروغ گفتهاند و دیگر برای جبرانش خیلی دیر شده است. در آن لحظات قلبم از جا درآمده بود.»
ولی شک و تردید او پس از تماشای فیلم از بین رفت. شِی میگوید: «در ویدیویی که پیتر سرهم کرده بود، ایان [مککلن] و اورلاندو [بلوم] و همه حضور داشتند. این قدر خوب بود که حس کردم میتوانیم جلوههای ویژه را تکمیل کنیم، افراد خودمان را به پروژه بیاوریم و هر کاری لازم است انجام دهیم. تیم تولید عالی بودند. تصویربرداری بهدرستی انجام شده بود. سطح کار بسیار بالا بود و با اعتماد به نفس از آنجا خارج شدیم. بعد از سفر به ولینگتون همه قراردادهای تجاری را منعقد کردیم.»
جکسون حالا میگوید: «وضعیتی که نیو لاین، باب شِی و مایکل لین در آن بودند را کاملا میفهمم و الان به عقب نگاه نمیکنم تا آنها را قضاوت کنم. فشار زیادی وجود داشت و آنها از بابت افزایش بودجه درخواستی از دستمان ناراحت بودند. ناراحتیشان هم قابل درک بود. آنها آدمهای بد این قصه نیستند؛ ما هستیم که هزینهی کارمان بیشتر از پیشبینیها شد. در نهایت، شرایط زمانی به ثبات رسید که «بری آزبورن» چند ماه پس از آغاز فیلمبرداری وارد پروژه شد، زمانی که فیلمها این بار به شکلی واقعیتر تعیین بودجه شدند. در آن دوران همه احساس فشار میکردیم، اما حالا که به عقب نگاه میکنم متوجه میشوم و همهچیز را خیلی واضحتر درک میکنم.»
با این حال، جکسون زمانی را به خاطر میآورد که در صخرهای در ولینگتون در حال فیلمبرداری صحنههای گودی هلم از فیلم دو برج بود و میتوانست ببیند که آزبورن در حال تکان دادن یک جعبه بزرگ تلفن بود، چون سرویسدهی چندان کیفیت نداشت: «آن مقطع زمانی بود که نیو لاین بیش از هر موقع دیگری به خاطر بودجه از دست ما عصبانی بود. فکر میکنم با ویگو [مورتنسن] روی یک دیواره بودم که بری را دیدم. حدود ۳۰ دقیقه طول کشید تا راهش را به بالای صخره پیدا کند و در این حین به فیلمبرداری مشغول بودیم. بالاخره بری رسید و گفت ‘استودیو تماس گرفته، باید با مایکل لین از نیو لاین حرف بزنی’ پرسیدم چرا، جواب داد ‘اوه، میخواهد به شکایت تهدیدت کند و به خاطر هزینههای اضافه پشتت را خالی کند.’ بری فقط پیغامرسان بود ولی آنجا یکی از لحظاتی بود که واقعا از کوره در رفتم. گفتم ‘به مایل لین بگو این فیلم لعنتی را میسازم و بهترین چیزی که از دستم برمیآید را انجام میدهم، و قرار نیست روزم را با تلفنی شبیه این مختل کنم.’ بری تلفن را برداشت، به پایین صخره رفت، سوار ماشِی شد و برگشت.»
اگرچه شِی میتوانست رئیس بدخلقی باشد، اما زمانی که کار اولین فیلم به پایان رسید، جکسون روی دیگر او را دید. جکسون با فیلمی که در نهایت قرار بود در کن نمایش داده شود، به لس آنجلس رفت و قرار بود حاصل کار را در خانه شِی به او نشان دهد. پیتر میگوید: «قبل از این که فیلم شروع شود، باب با انگشت از من خواست دنبالش بروم. من هم رفتم. وارد دستشویی شدیم و در را بست. حالا من تنها در دستشویی با باب شِی بودم. یعنی چه خبر شده؟ به من نگاه کرد و گفت ‘خواهش میکنم، پیتر، خواهش میکنم، ما کلی شریک داریم که روی موفقیت این فیلم تکیه کردهاند. اگر جواب ندهد، همه بدبخت میشوند، پس میخواهم بدانی چقدر برایم مهم است که شرکایمان را ناامید نکنیم.’ و شروع کرد به گریه کردن. ببینید، باب داشت گریه میکرد، و این عملا شخصیترین لحظه زندگیام در کنار او بود. به باب گفتم ‘ببین، من آنچه از دستم برمیآمد انجام دادم، باب. متوجهام و حرفت را میفهمم، و سعی دارم بهترین فیلم ممکن را بسازم.’ او واقعا اهمیت میداد. به خاطر نیو لاین گریه نمیکرد. به خاطر همه شرکای بینالمللی که در تامین سرمایه فیلم کمک کرده بودند، گریه میکرد، برای همه توزیعکنندگان مستقلی که به پروژه تکیه کرده بودند. از طرف آنها گریه میکرد، نه برای خودش یا شرکتش.»
پس از حدود یک سال و نیم دوری از جهان و فیلمبرداری، خود جکسون هم از بابت چیزهایی که درباره فیلمها نوشته میشد و مصیبتی که ممکن بود به وقوع بپیوندد، نگران بود. جکسون میگوید: «مردم میدانستند که سه فیلم در حال فیلمبرداری است، و خیلی از چیزهایی که میخواندم – حتی در مطبوعات نیوزلندی – درباره ریسک پروژه برای نیو لاین بود، درباره این که اگر فیلم اول شکست بخورد، نیو لاین احتمالا از هستی ساقط میشود، چون دو فیلم دیگر روی دستشان میماند و نمیتوانند با آنها کاری بکنند. کاملا قابل درک بود که مطبوعات درباره بدترین سناریوی ممکن گمانهزنی میکردند. این فکرها تا حدی در ذهن ما هم وجود داشت، ولی آنچه من را آزار میداد این بود که برخی این اتفاق را یک حقیقت مسلم میدانستند. مینوشتند ‘ژانر فانتزی همیشه در گیشه شکست میخورد’ یا ‘نیو لاین با همکاری با این کارگردان ناشناس ریسک احمقانهای کرده است’ و ادامه میدادند ‘حالا بیایید درباره شکست و اینکه اوضاع تا چه اندازه میتواند بد باشد صحبت کنیم.’»
ولی این نقدها به جای آن که جلوی کار جکسون را بگیرد، او را مصممتر میکرد: «من از آن آدمهایی هستم که اگر ببینم کسی دارد درباره احتمال شکستم حرف میزند، مصممتر میشوم تا شکست نخورم. با خودم میگفتم، نشانتان میدهم، دیوانهوار کار میکنم تا بهترین فیلمهای ممکن را بسازم. حتی بهنوعی از آن مقالهها ممنونم چون حالا از آنها به عنوان چیزی یاد میکنم که انرژی بیشتری به من بخشیدند تا بهترین کاری که از دستم برمیآمد را انجام بدهم.»
شِی پس از تماشای فیلم جکسون آنقدر مطمئن شده بود که تصمیم گرفت با نادیده گرفتن همه تردیدها ریسک را به حداکثر برساند و برای اکران در مقطع پایانی سال آماده شود. شِی تصمیم گرفته بود ۲۶ دقیقه از فیلم را در قالب نوعی افتتاحیه در کن به نمایش بگذارد و بعد جشنی در قلعه Château de Castellaras در فرانسه برگزار کند. بخشهایی از اسباب واقعی فیلم به این قلعه منتقل شدند تا آنجا را شبیه سرزمین میانه کنند. در کنارش چند ترول، نزگول و خانهی فرودو در شایر هم به فرانسه رفت. در مجموع ۲ میلیون دلار هزینه صرف شد.
جکسون با بازیگران فیلم به کن رفت. او در ابتدای ویدیو به همراه گندالف در گاری جادوگریاش درباره فیلم توضیح داد و گفت گروهی از انسانها، هابیتها، یک الف و یک دورف راهی میشوند تا حلقه را به موردور ببرند. سپس بخش کامل ورود یاران به معادن موریا، نبرد با اورکها و بالروگ نمایش داده شد.
جکسون میگوید: «همه فکر میکنند لحظه سرنوشتساز برای یک فیلم بزرگ آخر هفتهی اولین اکران فیلم است، اما از برخی جهات، فکر میکنم نمایش در کن اولین آخر هفته اکران ما بود، بهخصوص چون همه توزیعکنندگان جهانی آنجا حضور داشتند. موفقیت فیلم در ابتدای عرضه تا حد زیادی به میزان تلاش و سختکوشی توزیعکنندگان مختلف بستگی داشت، چرا که آنها مسئول تبلیغات و بازاریابی در منطقه نمایش خود بودند. کاری که نمایش کن انجام داد، انگیزهبخشی و متحدسازی همه توزیعکنندگان بود، این نمایش به آنها فهماند که اگر به اندازه لازم تلاش کنند میتوانند موفقیت فیلم را ببینند.»
کامینز میگوید: «ریسک بالایی وجود داشت و واقعا میتوانستید احساسش کنید. نمیدانم باب آنچه من به خاطر میآورم را یادش است یا نه. من و باب و پیتر عملا ایستاده در راهپله کنار پروژکتور سالن المپیا منتظر آغاز فیلم بودیم. هر دو مثل گچ سفید شده بودند و نفسشان در نمیآمد. واقعا نمیدانستند چه اتفاقی خواهد افتاد و بعد فیلم پخش شد. وقتی مردم داشتند سالن را ترک میکردند احساس خوبی داشتیم و شور و شوق را در چهرهشان میدیدیم. اخبار مثبت حتی از افراد مهمی که معمولا در منطقه کروآزت [محل فستیوال کن در فرانسه] حضور دارند و فیلم را ندیده بودند به گوشمان میرسید. سروصدای بزرگی به وجود آمده بود و خبرها بهسرعت دست به دست میشد. میتوانستید بفهمید که اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است.»
گالانو میگوید: «اگر بخواهم احساس خریداران را بهطور خلاصه توصیف کنم، باید بگویم از خود بیخود شده بودند.» اوردسکی به خاطر میآورد: «’سامی حدیدا’ که در آن زمان مدیر شرکت پخش فیلم فرانسوی Metropolitan بود، من را در لابی دید، محکم بغلم کرد و بعد بوسید. این قدر هیجانزده بود. لبخندش آن قدر بزرگ بود که فکر میکردم صورتش الان از هم میپاشد.»
«ویکتور حدیدا» برادر سامی حدیدا میگوید: «احساس میکردیم این فیلم نه فقط شرکت ما بلکه زندگی همه افراد درگیر با آن را متحول خواهد کرد. کنار مطبوعات نشسته بودیم و همه بهصورت همزمان داشتیم آن شرایط را تجربه میکردیم. حس عجیبی بود، در آن مهمانی با ۱۰۰۰ نفر دیگر وارد دنیای فیلم شده بودیم چون آنها شایر را بازسازی کرده بودند. احساس رهایی و در عین حال شعف داشتیم.»
جکسون میگوید حضور در کن علاوه بر ایجاد هیجان برای فیلم باعث شد همه تمرکز خود را روی تمام کردن فیلم بگذارند. همچنین، بازیگران هم که یک سال و نیم در مقابل پرده سبز ایفای نقش کرده بودند، بالاخره نتیجه کار را دیدند: «اکثر بازیگران اصلی آنجا بودند: هابیتها، ایان مککلن، ویگو مورتنسن و لیو تایلر. و اولین بار بود که کار نهایی را میدیدند. تصور کنید جای الایجا وود یا ایان بودید که احتمالا یک سال و نیم پیش صحنههای معادن موریا را در حالی در نیوزلندی فیلمبرداری کرده بودید که در استودیو میدویدید و بر سر اشیا فریاد میزدید. زمانی که ایان مقابل بالروگ قرار گرفت، او در صحنهای با پرده سبز حضور داشت و به یک توپ تنیس نگاه میکرد. حالا به یک باره فیلم نهایی را با تمام جلوههای ویژهاش میدیدید. فقط توزیعکنندگان یا مطبوعات نبودند، خود بازیگرها هم برای اولین بار در ماه مه فیلمی را تماشا کردند که قرار بود در دسامبر اکران شود. یادم میآید همه خیلی خیلی هیجانزده بودند که زحماتشان در نیوزلند جواب داده است.»
الایجا وود هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که ویدیوی آزمون بازیگری خود را فرستاد و این فرصت را پیدا کرد تا در مقابل جکسون و [فرن] والش قرار بگیرد و نقش فرودو را به دست آورد. او میگوید فستیوال کن به تمام بازیگران نشان داد که این فیلمها میتوانند به آثار ماندگاری تبدیل شوند. آنها در شرایطی در نیوزلندی کار میکردند که مدام تحت فشار بودجه و موضوعات مختلف بودند، اما وقتی برای اولین بار نسخه نهایی سرزمین میانه را دیدند، چنان هیجانزده شدند که انتظارش را نداشتند. الایجا وود میگوید: «آن نمایش چیزهای زیادی را نشان داد. سطح بینش هنری وتا دیجیتال و تیم پیتر در خلق ترول موریا در نوع خود نبوغآمیز بود. حس هیجانی که در فضا جریان داشت شگفتانگیز بود. فیلم ما به واقعیت تبدیل شده بود. و در مورد مهمانی با ترولها و سوارهای سیاه؟ خارقالعاده بود و تا به حال چیزی شبیهاش را ندیدهام.»
زمانی که شِی فیلم را به لوین از تایم وارنر نشان داد، لوین پرسید چه مناطق دیگری هنوز برای مذاکره در دسترس است. آنجا بود که میشد تغییر شرایط را به خوبی احساس کرد. مدیرعامل پیشِی نیو لاین میگوید: «به او گفتم آلمان ممکن است در دسترس باشد. گفت ‘خودم بهطور مستقیم این موضوع را با رابطهای بینالمللیمان مطرح میکنم و امیدوارم بتوانیم با آنها قرارداد ببندیم.’ احساس رهایی داشتم چون ما همیشه مثل آدمهای بیمصرفی بودیم که هیچکس اهمیتی برایمان قائل نبود. حالا یکدفعه محصولمان برایشان مهم شده بود. این اتفاق بسیار لذتبخش بود.»
شان آستین که نقش سموایز گمجی، همراه فرودو را بازی کرده بود، میگوید نمایش کن و واکنشهای آن باعث شد گستره کمپین بازاریابی فیلمها وسیعتر شود: «فستیوال فیلم کن همان چیزی را ثابت کرد که ما از آن آگاه بودیم، این که فیلم بسیار جذاب بود و چیزی ساخته بودیم که میتوانست مدتها ادامه داشته باشد. یادم میآید کمپین بازاریابی اولیه تا حدی به اشتباه رفته بود و فیلم را شبیه چیزی مثل Dungeons & Dragons معرفی میکرد و دیگر حس کلاسیک نداشت. به خاطر دارم که دلهایمان گرفته بود چون میگفتیم ‘اوه، نه، شاید استودیو یا تیم بازاریابی انتظار چیزی متفاوت از آنچه ما خلق کردهایم را دارند.’ ولی بعد از کن همهچیز درست شد. پوسترهای الایجا با دستانی که یک حلقه بزرگ را نشان میدادند روی ایستگاههای اتوبوس و همهجا دیده میشد. [البته] معلوم نبود که این تبلیغات به موفقیت فیلم در گیشه منجر شود. باب شِی و مایکل لین هنوز نگران بودند.»
مابقی ماجرا را همه میدانند. میان نیو لاین و جکسون شکرآب شد. شِی کمی بعد از دریافت جایزه اسکار توسط بازگشت پادشاه و ثبت رکورد فروش ۳ میلیارد دلاری، شرکتی که تاسیس کرده بود را ترک کرد، ولی او هنوز به این قمار تکرارنشدنی با دلبستگی نگاه میکند. شِی میگوید: «بیاندازه خوششانس و مفتخرم که پیتر چنین کار درخشانی را به سرانجام رساند. این اتفاق چیزی بود که آن را به خواب هم نمیدیدیم؛ هرگز چیزی شبیه آن را تجربه نکردهام و حالا به کل این اتفاقات – یا حداقل اکثرشان – با رضایت کامل نگاه میکنم و لبخندی فروتنانه اما جانانه به لبم مینشِید.»
وقتی از او پرسیده شد که درباره هزینه ۴۶۰ میلیون دلاری آمازون برای سریال ارباب حلقهها، آن هم بدون حضور پیتر جکسون چه نظری دارد، شِی جواب مستقیمی نداد، ولی به نظر میرسد که او نمیخواهد علیه موفقیت آثار اقتباسی از سرزمین میانهی تالکین شرط ببندد. شِی میگوید: «اصلا قصد ندارم کار آنها را زیر سوال ببرم. فقط برایشان آرزوی موفقیت میکنم.»
منبع.
عجب ماجرای عجیبوغریبی داشته!
با اینکه در حال حاضر چشم امید همه ما به سریال آمازونه! اما جایگاه پیتر جکسون تغییری نخواهد کرد!!!
مسئله بودجه و درگیری جکسون، فکر کنم یکی از چیزایی بوده که تا سال ۲۰۰۵ که کینگکونگ رو ساخت تو ذهنش گیر کرده بوده و به همین خاطر هم توی اون فیلم ازش استفاده خیلی زیبایی کرده.
ممنون بابت ترجمه و نوشتن این مطلب طولانی و جالب.
چقدر دردسر کشیدن تا ما این فیلم فوق العاده رو ببینیم.دست همشون درد نکنه
دو روز درگیر خوندن این مقاله بودم و لذت بردم. ممنونم
استرس اینکه آیا سریال موفق میشه یا نه الان از بزرگترین استرسهامه