فهرست
بالروگها (دیوان دهشت) از نژاد مایار سرچشمه گرفتهاند. آنها موجوداتی شبیه به خود سائورون و از ارواح نخستین آتش بودند. آنها به دلخواه خویش در دوران باستان با ملکور متحد شدند و در اثنای جنگ جواهرات و نبردهای بلریاند مربوط به دوران اول، یکی از هولناکترین خادمانش بودند. مدخل بالروگها در فرهنگنامه آردا اطلاعات کاملی از این موجودات را در خود دارد که میتوانید آن را مطالعه نمایید؛ اما هدف این مقاله توضیح خصوصیت ظاهری از این خادمان دهشتناک ملکور است که پیشتر در همان مدخل به صورت یکجا آمده بود.
پیشگفتار
آیا بالروگها بال دارند؟ در ابتدا ممکن است پرسش سادهای به نظر برسد. اما (همانطور که در اغلب کارهای تالکین دیده میشود) هر چه بیشتر بررسی میکنیم پاسخ این سوال مشکلتر میشود. موضوع دیگری که مطرح میباشد اینست که خوانندگان بسیار مشتاق آثار تالکین را باید به دو گروه متمایز تقسیم کرد آنهایی که معتقدند بالروگها بال دارند و آنهایی که آن را تکذیب میکنند.
موضوع دیگری که برای ما بسیار جالب توجه است این مورد است که: ما در سایت ایمیلهای زیادی را در مورد این عنوان مجزا نسبت به سایر عناوین دریافت کردهایم. از اینرو این بخش را توسعه داده و آن را مورد بازنگری قرار دادهایم تا آتش اشتیاق پرسشهای مربوط به «بال بالروگ» که با جزئیات نسبتا بیشتری به آن خواهیم پرداخت فروکش نماید. اگر شما به طور اتفاقی و جستهگریخته مطلب را دنبال میکنید و به طور ویژه به موضوع «بال بالروگ» علاقهمند نیستید در اینجا اطلاعاتی بیش از آنچه که میخواهید نصیبتان خواهد شد. تا زمانیکه احساس راحتی میکنید و همچنان به موضوع علاقهمند هستید آن را رها نکنید. این مقاله واقعاً برای کسانی که به طور مشخص اهل بحث و مناقشه هستند نوشته شده است.
این مقاله منتهای تلاش خود را مبذول میدارد تا با دیدی عینی به مسئله نگاه کند و به نتیجهی نسبتا روشنی برسد. (دستکم به اندازهای روشن، که شواهد و قرائن اجازه میدهد) اگر شما از آن دسته افراد هستید که در رابطه با این سوال خیلی محکم به دیدگاههای خود چسبیدهاید، در اینصورت شانس نسبتاً خوبی دارید که با ما موافق نباشید. بسیار خوب، البته ما انتظار نداریم که هرکسی را تغییردهیم اما دست کم امیدواریم که موارد جالبی را در اینجا بیابید.
گریزی سریع به اصل مطلب: «سایه» چیست؟
بهتر است قبل از شروع در مورد یک عقیده غلط رایج توضیح دهیم. در این بحث تعداد زیادی از مراجعی که به آن استناد میکنیم غیر منتظره هستند و به نظر میرسد که بسیاری از خوانندگان میخواهند آن را با مفاهیم جدید تفسیر نمایند. بدین معنی که: بستن راه نور، محدودهی تاریکی را پدید میآورد. این کاملاً آن چیزی نیست که مورد نظر تالکین بوده است.
وقتی در مورد بالروگها بررسی میکنیم «سایه» آنها فقط یک سایه معمولی یا فقدان نور نیست بلکه ناحیه تاریک پیرامون آنهاست که آن را با خود حمل میکنند. این که دقیقا چه کیفیت هایی دارد، قابل بحث است، اما بیتردید میتواند به شکلهای گوناگون در آید. در واقع، این شکلهای سایهمانند، مقدمهی شکل گیری تمام مباحثهاند.
ماهیت استدلال:
اصل موضوع بحث در یاران حلقه کتاب دوم فصل ۵، پل خزد-دوم، قرار دارد. این فصل فقط برای تشریح اتفاقات مصیبتباری ساخته شده است که یاران حلقه با بالروگی که مشهور به بلای جان دورین بود مواجه میشوند. این موجود همان کسی است که قرنها پیش دورفها را از اقامت گاه باستانی خود بیرون کرده است. به طور ویژه دو مرجع این بحث را دامن رده است. اول توصیف بالروگها از دیدگاه گندالف میباشد:
(۱) «دشمن دوباره مکث کرد و روبروی او ایستاد و سایه گرداگردش مثل دو بال بزرگ جلو آمد.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
از دید گندالف این کار ستیزهجویی نبوده است. در اینجا سایهی سیاه بالروگها حداقل تا اندازهای شبیه بال ظاهر شده است. واقعیت اینست که «شبیه بال» مشخصاً به مفهوم خود بال نیست. با وجود این، مشکل با مرجع دیگری بوجود میآید که در دو پاراگراف بعدی بدین صورت آمده است:
(۲) «ناگهان خود را به ارتفاعی بالاتر کشاند و بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
اینها به احتمال زیاد بحث انگیزترین کلماتی است که تالکین تاکنون به کار برده است. در ابتدا عجیب به نظر میرسد زیرا اغلب افراد واقعا بر این باورند که مفهوم جمله مشخصاً هیچ ابهامی ندارد ومفهوم عبارت کاملاً واضح است. با وجود این مناقشه با ذکر این حقیقت که: مانند یک توهم دیداری، ممکن است این نقلقول دو تفسیر مشخص داشته باشد، آغاز میشود. افراد بسیاری وجود دارند که آن را کاملاً متفاوت دیدهاند. گرچه شما یقین دارید ولی آنچه را که فکر میکنید میفهمید.
یک دسته از خوانندگان عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» (۲) را با عبارت قبلی «سایه گرداگردش مانند دوبال بزرگ جلو آمد» (۱) مربوط میکنند. به نظر آنها این عبارت در واقع عبارت قبلی را تقویت میکند و در مورد هیچ گونه بالی سخنی به زبان نمیآورند. افرادی که در نقطه مقابل بحث قرار دارند میگویند عبارت «بالهایش گسترده شد» (۲) ابداً ربطی به عبارت قبل ندارد و درعوض مربوط به بالهای بالروگ است که به طور فیزیکی واجد آن بوده است.
این مناقشه حول این بحث متمرکز میشود که ما کدامیک از دو تفسیر فوق را درست بدانیم. گرچه شاید هم هیچ یک از آنها به طور مشخص درست نباشد. این مطلب به این بستگی دارد که وقتی شما عبارت را میخوانید از قبل چه پیش فرضی از بالروگ در ذهن دارید. ما فعلاً در اینجا نمیخواهیم نتیجه مشخصی از این بحث بگیریم. فقط میخواهیم بگوییم که ساختار جمله به گونهای است که هر دو تفسیر را ممکن میسازد. یکی از راهها آنست که واژه «بالها» را که مورد مناقشه است با واژه دیگری که حالت قطعیتری دارد، جایگزین سازیم.
بیایید این واژه را با «دستها» جایگزین نماییم. در اینکه بالروگها دستانی داشتهاند هیچ شکی نیست. این را همه کس میداند. اکنون فرض کنید تالکین عبارتش را اینگونه نوشته بود«سایه گرداگردش مانند دو دست بزرگ جلو آمد» هنوز هم مانند متن اصلی از تشبیه استفاده کردهایم. اگر به دنبال آن، عبارت کوتاه «دستهایش گسترده شد» را بیاوریم طبیعتاً چنین به نظر میرسد که عبارت مربوط به مرجع دوم رابه دستان واقعیش نه دستان شبح گونهاش نسبت دادهایم،حتی اگر گفته باشیم که او دستانی از سایه داشت. این بستگی دارد به اینکه گروه موافق بال داشتن بالروگها چگونه متن را خوانده باشند. زیرا آنها بر این باورند که بالروگها همانگونه که بال دارند، مسلماً میتوانند دست هم داشته باشند.
اکنون بیایید نظر جایگزین خود را با واژهی «شاخکهایش» شبیهسازی نماییم. مطلقاً بدیهی است که بالروگها نمیتوانند شاخک داشته باشند. به جرئت میتوان فرض نمود که شاخکها هیچ بخشی از اندامهای بالروگها را تشکیل نمیدهند. بار دیگر امتحان میکنیم «شبح گرداگردش مانند دوشاخک بزرگ جلو آمد» این بار هم آن را بدون مشکل مانند یک عبارت تشبیهی میخوانیم. با این وجود، اکنون هنگامیکه عبارت «شاخکهایش گسترده شد» را به دنبال آن عبارت بیاوریم، تفسیر عادی کمی متفاوت میشود. از آنجاییکه میدانیم بالروگها واقعاً شاخک ندارند، بنا براین عبارت تشبیهی قبلی را که باید مفهوم «شاخکی از سایه» را بدهد، راحتتر میخوانیم. این وضعیت مربوط به حالتی است که بالی وجود ندارد. زیرا آنها میدانند که بالروگها واقعاً بال ندارند و آنها طبیعتاً عبارت «بالهایش» را به عنوان ادامه عبارت قبلی تلقی میکنند.
شما ممکن است با هیچ یک از این تفسیرها موافق نباشید اما شرط میبندیم، موردی را که با آن موافقت دارید، همانست که قبلاً آن را صحیح فرض کردهاید. بسیار خوب در اینجا چنین استدلال میکنیم که تفسیرتان بستگی به پیش فرضهای شما دارد که آیا با بال داشتن بالروگها موافق هستید یا مخالف.
با توجه به اینکه به نظر نمیرسد در ساختار خود جمله هیچ مورد قطعی و جود داشته باشد، بنابراین بحث اخیر اگر به تنهایی بر مبنای این عبارت ادامه یابد، دور باطل است. به عبارت دیگر با فرض اینکه بالروگها بال واقعی دارند آنگاه باید مفهوم عبارت واقعاً به صورت: بالروگها بال واقعی دارند، تعبیر شود. از طرف دیگر با فرض اینکه بالروگها بال واقعی ندارند آنگاه باید مفهوم عبارت مجازاً به صورت: بالروگها بال واقعی ندارند، تعبیر شود تا آنجا که به این عبارت مربوط میشود بسته به اینکه چه فرضی را در مورد بال بالروگها در نظر میگیرید قطعابه هر نتیجه ای که دست یابید، درست خواهد بود.
این قضیه به ما چندان کمکی نخواهد کرد اما خوشبختانه عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» تنها ملاک بررسی نمیباشد. اجازه دهید به سراغ موارد دیگری که له یا علیه بال واقعی بالروگها وجود دارد، برویم.
مواردی که بال بالروگها را تایید میکند
محرز شده است که عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» نمیتواند به طور واقعی در مورد بال داشتن یا نداشتن بالروگها محور بحث قرار گیرد. بهتر است جلوتر برویم و ببینیم چه مدارکی میتوانیم در اختیار داشته باشیم.
بحث اول: بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد.
یکی از مشخصات این بحث آنست که عبارت فوق بالدار بودن بالروگها را منعکس میکند و در مباحثات طرفداران بالدار بودن بالروگها منظماً عود میکند. با وجود این، بحثهای مخالفی هم علیه آن طرح میشود.
مطلبی که بیان شد فقط منصفانه است پس بهتر است اجازه دهید، قبل ازخروج از این بحث یک مرور سریع بر آن داشته باشیم. آنهایی که از عبارت فوق نتیجه عکس میگیرند به خاطر اینست که ظاهر عبارت را بدون ابهام میدانند و معتقدند که نمیشود آن را به گونهای دیگر تفسیر کرد.
با توجه به این وضعیت، به نظر نمیرسد که بتوانیم به جزئیات موشکافانه دست یابیم. به عنوان مثال روشن نیست چگونه عبارتی که سالها مورد مناقشه بوده است میتواند به طور واقعی و بدون هیچ ابهامی توضیح داده شود. با وجود این جالب اینجاست که ادعا میشود باید این عبارت به صورت ظاهری تفسیر شود. این مطلب به خاطر آنست که تالکین نوشته بوده است «بالهای سایه گسترده شد» یا چیزی از این دست. به شرط اینکه این همان چیزی باشد که منظور او بوده است. با وجود این مطلب زیر را بررسی میکنیم:
(۳) «گندالف پرواز کنان از پلهها فرود آمد و در میان گروه زمین خورد.»
یاران حلقه جلد دوم فصل ۵ پل خزد- دوم
این مطلب درست چند صفحه قبل از روبرو شدن گندالف با بالروگ اتفاق میافتد و البته مفهوم آن روشن است: گندالف توسط نیروی ثالثی از بالا به پایین پلهها پرت شده است. البته این یک استعاره است و کسی مدعی نخواهدشد که گندالف واقعا پرواز کرد.گرچه از متن استنباط نمیشود که «گندالف ظاهراً در حال پرواز میآید» بلکه به طور واضح استنباط میشود که «با شتاب آمد» آنهایی که اصرار دارند این عبارت را واقعی تلقی کنند باید منطقاً عبارت اخیر را نیز به صورت واقعی مورد توجه قرار دهند. فقط زمانی به یک نتیجه ثابت و پایدار میتوان دست یافت که عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» ثابت نماید که بالروگها بال واقعی دارند، آنگاه عبارت «گندالف پرواز کنان از پلهها فرود آمد» نیز ثابت مینماید که گندالف نه تنها میتواند پرواز نماید بلکه منتظر فرصتی است تا استعدادش را به نمایش گذارد.
ضمیمه ۱:
بعد از این که مقاله اصلی تهیه شده بود، این مرجع برای روشنگری بدست ما رسیده است و ارتباط روشنی با بحث مزبور دارد. این متن در پیشگویی مالبت دیده شده است و مطالب آن در باره گذرگاههای مرگ است که در آنجا مالبت در قرنها قبل از نبرد دشتهای پلهنور پیشگویی میکند که: تاریکی بزرگی از کوه های هلاکت بیرون میآید و تمام سرزمینهای غربی را میپوشاند.
«بر آن سرزمین سایهای بلند افتاده است، بالهای تاریکی تا به سوی غرب گسترش مییابد.»
بازگشت شاه، کتاب دوم، فصل ۳، گذر گروه خاکستری
البته بدون شک در اینجا مقصود به صورت واقعی بیان نشده است (چون اگر چنین بود باید تصور کنیم که کوه هلاکت بالهای غول پیکری به طول صدها مایل دارد) بعدا میتوانیم ببینیم نه تنها تالکین از کاربرد «بالها» به صورت استعاره خوشحال بود بلکه آن استعاره را صراحتاً با تصور سایه پیوند زد. این مطلب بدون هیچ شک و شبههای تصدیق میکند که تصور «بالهای سایه» نباید واقعی در نظر گرفته شود.
از خواننده تیزبین دارن بریور به خاطر یاد آوری این مرجع سپاسگزاری میشود.
بحث دوم: “with winged speed” (بر بال سرعت)
مشکل اصلی بحث به خاطر عبارت «بالهایش گسترده شد» است که ممکن است ما را غافلگیر نماید. این جمله تنها مدرک اصیل و قطعی است که برای بالدار بودن بالروگها به آن استناد میشود. با وجود این عبارت دیگری در تاریخ سرزمین میانه جلد ۵ (حلقه مورگوت) آخرین داستان سیلماریلیون، بازپس گرفتن سیلماریلها وجود دارد که از آن برای پشتوانه مدرک فوق استفاده میشود که به شرح زیر است:
(۴) «ناگهان آنها برخاستند و بر بال سرعت از فراز هیتلوم گذشتند و مانند تندبادی از آتش به لاموت رسیدند.»
تاریخ سرزمین میانه جلد ۵ (حلقه مورگوت) آخرین داستان سیلماریلیون، بازپس گرفتن سیلماریلها
منظور از «آنها» بالروگها هستند که بلافاصله پس از بازگشتشان به سرزمین میانه، برای نجات ملکور از دست آنگولیانت به او حملهور میشوند. این نوشته در اثر چاپ شده سیلماریلیون یافت نمیشود. بلکه مربوط به نسخه چاپ نشده سیلماریلیون است که ادعا میشود از نظر اصالت بر نسخه چاپ شده اولویت دارد. برای پرهیز از بحث بیمورد در رابطه با اصالت و تقدم نسخه چاپ نشده ما عجالتاً برای ادامه بحث آن را میپذیریم.
با وجود این، صرف نظر از مورد اصالت، عبارت فوق به طور مشخص هیچ گونه دلیلی برای آن که جملهی داخل گیومه “with winged speed” به طور اجتناب ناپذیر فقط به عنوان استعاره برای «سرعت زیاد» به کار برده شده است، ارائه نمیدهد. درواقع به نظر نمیرسد که در مورد حالت استعارهای عبارت مزبور عدم توافقی وجود داشته باشد ولی با این وجود ما به فرهنگ لغات نیز مراجعه میکنیم
(۵) استعاره (اسم): به کار گیری نام، کلمات توصیفی و یا عبارت در مورد موضوع یا عملی که به صورت خیالی وجود دارد نه واقعی
فرهنگ مختصر لغات روزمره زبان انگلیسی آکسفورد
به عبارت دیگر مگر اینکه سرعت عملا بال داشته باشد (که روشن است ندارد) بنابراین “with winged speed” استعارهای برای سرعت زیاد میباشد.
مانند دفعه قبل برای روشن ساختن ساختار جمله میتوانیم کلمه بالروگ (که ماهیت آنها زیر سوال است) را از جمله خارج نموده و آن را با کلمات مشخصتر دیگری جایگزین سازیم.
ابتدا فرض کنید پاراگراف به جای بالروگها در مورد عقابهاست (که میدانیم بال دارند و میتوانند پرواز کنند) شکی نیست که عبارت: «(عقابها) با بالهای سریعشان از روی هیتلوم گذشتند» کاملا قابل درک است. برای اینکه بحث را از نقطه مقابل پیش ببریم کلمه عقاب را با چیز دیگری که قطعاً بال ندارد و نمیتواند پرواز کند جایگزین میکنیم. مثلا سوارکاران، در نتیجه عبارت «(سوار کاراران) بر بال سرعت از روی هیتلوم گذشتند» ممکن است کمی شاعرانه به نظر آید ولی آشکارا مهمل به نظر میرسد.
این از دیگر مواردیست که بحث ما فقط در خدمت برجسته کردن پیش فرضهای خواننده قرار میگیرد. اگر شما از قبل به بالدار بودن بالروگها باور داشته باشید در آن صورت ممکن است عبارت “with winged speed” کاملاً به آنها مربوط میشود، اما درحقیقت چیزی که دلیلی برای وجود آنها باشد در اینجا وجود ندارد.
جمع بندی:
بحث اثباتی به نفع بال واقعی بالروگها دست کم سزاوار یک جمع بندی است. ضرورتاً عبارتهای «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد»(۲) و “with winged speed (4)” تنها مراجع واقعی هستند که میتوان بالهای واقعی را بر مبنای آنها تفسیر کرد. با و جود این همانگونه که سعی کردهایم نشان دهیم، هیچ دلیل عینی برای استنتاج چنین نتیجهای وجود ندارد. تفسیر به نفع بالدار بودن در صورتی و فقط در صورتی است که شما فرض کنید بالروگها دارای بال هستند.
مواردی که بال بالروگها را تکذیب میکنند
اگر موردی وجود ندارد که بال بالروگها را تکذیب کند نکته مهم آنست که بدانید هیچگونه مدرک قابل تکذیبی علیه آنها موجود نیست. در عوض بحث مقابل بر مبنای ایرادات مختلفی شکل میگیرد، یعنی مراجعی که ظاهراً با عقیده بالدار بودن بالروگها در تناقض است.
ایراد اول: بالروگها پرواز نمیکنند
در هیچیک از آثار تالکین موردی دیده نمیشود که او بالروگها را در حال پرواز توصیف کرده باشد. حتی در مواردی که میخواهد سر آنها را به عرش اعلا برساند پاهای بالروگها به زمین چسبیده باقی میماند. برای روشن شدن مطلب صحنه روبرو شدن گندالف با بلای جان دورین را در نظر آورید. این بالروگ با دو مانع اصلی مواجه است. شکافهای آتش بار و شکافی (پرتگاهی) که با یک پل باریک از روی آن عبور میکنند. اینها برای مخلوقاتی که بالدار باشند مشکلی ایجاد نمیکند اما واکنش او در اینجا آموزنده است.
(۶) «سپس با شتاب از روی شکاف پرید.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
و سپس …
«او به روی پل به آرامی قدم پیش نهاد …»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
بعدا همان بالروگ خودش را بر بالای کوه مییابد و برای نجات جانش میجنگد. طبق گزارش گندالف از این برخورد:
(۷) «من دشمن را به پایین پرت کردم، او از بالا سقوط کرد و دیواره کوه از جاییکه آن را ویران کرده بود شکاف برداشت.»
دوبرج، کتاب سوم، فصل ۵، سوار سفید
اگر بالروگ قادر به پرواز بود میتوانست خود را نجات دهد. ولی در عوض از بالا سقوط میکند و به هلاکت میرسد. بلای جان دورین تنها بالروگی نبود که نمی توانست پرواز کند.
(۸) «ترانههای بسیار از مصاف گلورفیندل با بالروگ بر فراز ستیغ صخره در ان موضع بلند سرودهاند، و آن دو در مغاک نابودی سرنگون شدند.»
کوئنتا سیلماریون، فصل ۲۳، حدیث تور و سقوط گوندولین
سوال مشخص اینست: اگر بالروگها بالهای واقعی داشتند چرا از آن استفاده نکردند.
در اینجا دو استدلال مخالف نیز وجود دارد. اولین موردی که مطرح میشود،عبارت “with winged speed” است که تنها مورد منحصر به فردیست که بالروگها را به صورت بالدار توصیف میکند. این نکته را قبلا مورد بررسی قرار دادهایم و نیازی نیست که خود را بیش از این معطل کنیم.
یکی دیگر از استدلالات مخالف رایج که در هر دو مورد مطرح است اینست که بالروگها تا حدودی برای استفاده از بالهایشان منع شده بودند. با توجه به این وضعیت آنجا که میگوید «سپس با شتاب از روی شکاف پرید و به آرامی روی پل گام بر داشت.» به این خاطر نیست که بال نداشته است بلکه بالهایش آنقدر بزرگ بودکه دچار گرفتگی شده بود و قابل استفاده نبود. در مقابل سقوط بالروگ که در هر دو مورد به آن اشاره شده است، چنین مطرح شده است که آنها نیرویشان را در جنگ از دست دادهاند و تا اندازهای آسیب دیدهاند. گاهی اوقات نیز مطرح شده است که بالروگها واقعاً بال داشتند ولی ابداً نتوانستند از آن استفاده کنند و یا اینکه بجای پرواز واقعی فقط در فواصل کوتاهی پرواز سبکی را انجام میدادند. این استدلالات به اشکال مختلف بیان شده است اما مشترکاً مورد برجستهای در آنها دیده نمیشود. در اینجا بار دیگر فرض میشود که بالروگها دارای بال هستند.
در اینجا وضعیت ظاهری بالروگها به سادگی توصیف شده است یعنی اینکه بال داشتهاند ولی قادر به پرواز نبودهاند. اگر ما حالتی را در نظر بگیریم که آنها فقط بال نداشتهاند اصل مسئله خود به خود منتفی میشود.
ایراد دوم: تحقیق درمورد اندازه بالروگها
بزرگی یک بالروگ چقدر است؟ اگر در بحث طرفدار بالدار بودن بالروگها باشیم و قبول کنیم که آنها واقعاً بال داشتهاند، این امکان وجود دارد که دست کم اشکالی را برای آنها پیشنهاد کنیم. از روی عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد.» میتوان استنباط نمود که بالهایش در حالت گسترده حداقل برابر عرض تالاریست که در آن ایستاده است. حال باید دید در مورد ابعاد تالار چه میدانیم؟
(۹) «قبل از آنها تالار های مغاره مانند دیگری وجود داشت.مرتفعتر و طولانیتر از آن که شب را آنجا گذرانده بودند.»
(۱۰) «به سمت چپ پیچید و باسرعت در طول کف صیقلی تالار به پیش شتافت، فاصله بیشتر از آنی بود که به نظر میرسید.»
(۱۱) « ……..پل سنگی باریکی که نه جدول در حاشیه داشت نه نرده، و بایک تاق منحنی به طول پنجاه پا ازین سو تا آنسوی شکاف بسته شده بود.»
همه موارد از یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
تالار بسیار عظیم است. اگر عرض شکاف پنجاه پا باشد (۱۱) آنگاه کل تالار دست کم باید صدها پا طول داشته باشد. طبق تعریف طول یک شکاف ازعرض آن بیشتر است و طول شکاف درازی تالار را مشخص میسازد بنا براین حداقل عرض آنجا را به صورت نسبتا قابل فبولی بین هفتاد و پنج تا صد پا میتوانیم تخمین بزنیم. این تخمین توسط متن که میگوید: سالن آنقدر عریض بود که برای نگهداری سقف ستونهایی آن پایین در وسط مورد نیاز بود، نیز تقویت میشود.
(۱۲) «آن پایین در وسط، ردیفی دوتایی از ستونهای سر به فلک کشیده به چشم میخورد. مثل تنۀ درختان غولآسا حجاری شده بودند که شاخههای آنها با تزیینات توری بافتِ سنگیِ منشعب شونده، سقف را نگه داشته بودند.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
اگر بالروگها واقعاً بال داشتند و به طور واقعی «از این سو تا آن سوی دیوار» گسترش مییافت حداقل میزان بازشدگی بالهای آنها در ان مکان به صد پا میرسید. این مقدار در واقع اندازه یک خانه را به بالروگها میدهد و به یاد داشته باشید که این حداقل است و شاید حتی از این هم بیشتر باشد. بسیاری این مورد را بدون مشکل پذیرفتهاند. این تصور که بالروگها غول پیکر هستند کاملا رایج است و یک بالروگ اغلب با قامتی به بلندای حدود سی پا ( بیش از ۹ متر) یا بیشتر از چنین تخمین هایی مجسم میشود.
این نکته مهمی است که میتوانیم روی آن تاکید نماییم. اگر بالهای بالروگها واقعی باشد ضرورتا مانند موجودات هیولا مانندی بودهاند که طول بالهای آنها به اندازه یک هواپیمای کوچک بوده است.
ایرادی که مطرح میشود کاملا معنی دار است : توضیح این مسئله که چگونه این مخلوقات عظیم الجثه بیش از هزار سال در شهری زیرزمینی که برای دورفها ساخته شده بود زندگی کردهاند، بسیار سخت خواهد بود. به عنوان یک نمونه، اتاق مزربول راکه قبل از مواجهه یاران حلقه با بالروگ در داستان مطرح میشود، در نظر آورید. مدارک نوشتاری متعددی در رابطه با ورود به این اتاق موجود است. به عنوان مثال :
(۱۳) «اورک ها یکی پس از دیگری به درون اتاق دویدند.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
و لحظه ای بعد، آنها …
(۱۴) «بر درگاه گرد آمدند»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
واضح است که ورودی به اتاق کم عرض بوده است.
با این وجود بالروگ به هر طریقی که بوده است موفق می شود که پشت سر اورک ها از طریق این ورودی وارد اتاق شود. او هنوز میتواند قامتی با بلندی قابل توجه، مثلا حدود دوازده پا داشته باشد.
اگر بالروگ همانطور که بحث کردهایم غولپیکر خلق شده بود نمیتوانست از این ورودی کم عرض استفاده نماید.
استدلالی اخیر گریز ناپذیر است: ما مجبوریم برای عبور بالروگ از این درگاه، اندازه او را کوچک نماییم. او هنوز میتواند «به ارتفاعی بالاتر» مثلا دوازده پا بالاتر برساند و بیش از این مقدار نمیتواند واقعی باشد. این عقیده توسط متنی که در تاریخ سرزمین میانه آمده است تقویت میشود.
(۱۵) «{بالروگ} گام بلندی به سوی شکاف برداشت. قامتش از قد یک مرد تجاوز نمیکرد اما به نظر می رسید که وحشت پیشاپیش او میآید»
تاریخ سرزمین میانه، جلد ۷ (خیانت ایزنگارد)، X معادن موریا II: پل
چون این پیشنویس رد شده است بنابراین نمیتواند به عنوان هیچگونه دلیلی اقامه شود. با وجود این، دیدی را که تالکین در ذهنش نسبت به اندازه بالروگها داشته است برای ما معلوم میدارد. این مطلب با ذکر این حقیقت که از روی شکاف «پرید» (۶) و اینکه او به سوی پل قدم پیش نهاد (۶) [پلی] آنقدر باریک که دورفها تنها توانستند به صورت ستون یک نفره از روی آن عبور کنند، نیز تصدیق میشود. این ها رفتارهای موجودی کمابیش در قد و قواره یک انسان است نه یک موجود غول پیکر.
ضمیمه ۲:
یک متن دیگر در مجموعه کتب تاریخ سرزمین میانه در خصوص قد و اندازه بالروگها وجود دارد که با وجود آنکه این نیز اندازهای حدودی برای بالروگها به ما میدهد، باید به این موضوع اشاره کرد که این بخش از داستان، مربوط به زمانی است که بالروگها تعداد بیشتر و قدرت کمتری داشتهاند، اما بعدا تالکین در تعداد آنها تجدید نظر کرده و آنها حداکثر ۷ تن شدهاند، اما با اندازه و قدرتی بسیار دهشتناکتر. این بخش از کتاب مربوط به زمانی است که هنوز این تغییرات در رشته افسانه صورت نگرفته بود و هرگز بازنویسی و تصحیح نشده و در نتیجه کاملا قابل استناد نیست، اما میتوان براساس اطلاعات موجود، اندازه بالروگ را مشخصا بیشتر از اندازه ذکر شده در این نقلقول به حساب آورد.
«… شکم بالروگ را در بالای صورت خود درید (چرا که اهریمن دو برابر قامت وی بود).»
کتاب قصههای گمشده جلد دوم
تحقیق در مورد اندازه بالروگها ایراد جدی است که به بالدار بودن آنها وارد میشود. اگر عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» مربوط به بالهای واقعی باشد پس انها موجودات غول پیکری بودهاند. گرچه برای ورود به اتاق مزربول نمیتوانسته اند غول پیکر باشد. پس اگر موجوداتی غول پیکر نبوده اند عبارت «بالهایش از این سوی دیوار تا آن سو گسترده شد» مربوط به بالهای واقعی نمیتواند باشد.
برای گروهی که مخالف بالدار بودن بالروگها هستند این موردشاید نزدیکترین دلیلی باشد که امکان ارائه آن وجود دارد.
جمع بندی:
مواردی که ذکر شد به هیچ وجه تنها ایراد وارد بر بالدار بودن بالروگها نیست اما شاید محکمترین آنها باشد. سایر موارد ماهیت تصادفی دارند و کمک چندانی به پیشرفت بحث نمیکنند (مانند «تصور کنید موجودی با بالهای بزرگ، عریض، که تازیانه ای از آتش را با خود حمل میکند»)
دو ایراد بسیار با معنی هستند. اگر بالروگها واقعاً بال دارند چرا از آن استفاده نمیکنند؟ چگونه در خانهای که به اندازه اورکهاست، بالروگها نیز میتوانند وارد آن شوند؟ اینها سوالات ناشیانهایست که فقط با فرض بالدار بودن بالروگها مطرح میشود و اگر فرض کنیم که آنها فاقد بال هستند، به سادگی از این تناقضات خلاص میشدیم.
شاید منصفانه باشد که بگوییم هیچ مدرک مسلمی دال بر بالدار بودن بالروگها وجود ندارد و دو ایراد عمده بر آن وارد است. با توجه به بحثی که در جریان بود اینطور به نظر میرسد که کفهی ترازوی مدارک و شواهد به نفع بالدار نبودن بالروگها نسبتاً سنگینتر است. با وجود این وزنهی شواهد و مدارک تنها دلیل نیست و همیشه جا برای تحقیق و تفسیر مجدد باز است.
جایی که پای مدارک به میان کشیده میشود درحقیقت کسی با اطمینان نمیتواند بگوید پاسخ چیست. فقط تالکین خودش میتواند جوابگوی ما باشد که او هم هرگز پاسخ صریحی به این موضوع نداده است. اکنون بیمناسبت نیست که بحث را با توصیف مشخصی که تالکین در مورد بالروگها انجام داده است به پایان ببریم:
(۱۶) «هرچه بود دیده نمیشد: مثل سایهای عظیم بود که در میان آن شکلی تیره قرار داشت، شاید شبیه شکل آدم، و با این حال عظیمتر؛ و انگار قدرت و وحشتی که در او بود و پیشاپیش او میآمد.»
یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵، پل خزد-دوم
منبع.
کاش اسم مترجم یا مترجمان رو هم قید کرده بودید.
به هر حال خیلی ممنونم ازشون بابت این مقالهی روشنگر.
واقعا فکر نمیکردم یه روز چنین مقالهی درازی در مورد بال بالروگها بخونم :))
ای کاش اسم نویسنده رو مینوشتید. دستش درد نکنه.