بر دروازه های آنگباند، کارخاروت گرگ، دست برن را در حالی که سیلماریل را نگاه داشته بود، از مچ قطع کرد و بلعید. سیلماریل از آنجا که جواهری تقدیس شده بود، امعاء و احشاء جانور شیطانی را میسوزاند و کارخاروت از شدت درد، دیوانه وار به سوی بلریاند گریخت و با شکستن حلقه ملیان وارد مناطق اطراف دوریات شد و شروع کرد به خرابی به بار آوردن. شاه تینگول شنل خاکستری به همراه بزرگترین افرادش، مابلونگ و بلگ و برن ارخامیون و همچنین هوآن، سگ شکاری والینور به شکار گرگ رفت. آنها کارخاروت را در جنگل نلدورت در حالی یافتند که داشت از یکی از آبشارهای رود اسگالدوین آب می نوشید. پس از جنگی شدید، هوآن کارخاروت را از پای درآورد اما هم او و هم برن زخمهایی مرگبار برداشته بودند. تینگول سیلماریل را از شکم گرگ در آورد و با خود به منگروت بازگرداند و همین سیلماریل بود که بعدها توسط ائارندیل دریانورد به آمان برده شد و گفته میشود که اکنون به عنوان ستاره صبحگاه و شامگاهی در آسمان می درخشد.