«در میان ما از یک پیشگویی سخن میگویند که روزی قاصدی از سرزمین میانه، از میان سایهها به والینور خواهد رفت و مانوه به سخن وی گوش فراخواهد داد و ماندوس نیز دل نرم خواهد گرداند.»
سخنان گویندور از فرزندان هورین فصل دهم، تورین در نارگوتروند
پیشگوییهای ائارندیل:
مدتها قبل از تولد او، آمدن ائارندیل توسط الدار پیشبینی شده بود. ورونوه از یک پیشگویی گزارش میدهد که در آن روزی قاصدی خواهد آمد که از دریای بزرگ عبور میکند و به غرب میآید و از والار طلب کمک میکند. گیردان کشتیساز گفته است که در بینشی که داشته کشتی سفیدی را دیده که در آسمان بادبان کشیده است: پیشگویی از کشتی ائارندیل، وینگیلوت که مدتها قبل از ساخته شدنش از طرف والار به او گفته شد.
تولد و کودکی (سالهای ۵۰۳ تا ۵۱۱ دوران اول):
ائارندیل در بهار سال پانصد و سه دوران اول در شهر گوندولین به دنیا آمد، زمان کوتاهی پس از نیرنایت آرنویدیاد، آنگاه که شهر در طول غارتگری نیروهای مورگوت به عنوان استحکاماتی مخفی باقی مانده بود. والدین او ایدریل، دختر شاه تورگون و تور، مردی که به عنوان قاصد اولمو برای تورگون فرستاده شد، بودند. به همین دلیل او به اندازۀ برابر زادهای از نولدور و اداین بود. در ظاهر او بیشتر به یک الف شباهت داشت تا یک انسان – پوست او سفید درخشان بود و چشمانی به رنگ آبی روشن داشت – البته او قدرت طبیعی مردمان پدرش را به ارث برد.
ائارندیل، «دوستدار دریا»، نامی بود که تور برای پسرش انتخاب کرد. به سبب دنبال کردن رسوم الفها، ایدریل نیز نامی از برای خود به او داد، آردامیره، به معنای «جواهر جهان» که این دو نام به خوبی نقش گرفتن او در تاریخ آردا را پیشبینی میکند. در هفت سال ابتدایی زندگی، او در دربار سلطنتی گوندولین پرورش یافت و کوئنیای اصیل را از خاندان سلطنتی به عنوان اولین زبانش آموخت.
زندگی ائارندیل در دربار سلطنتی در جشن دروازههای تابستان در سال پانصد و ده دوران اول به پایان رسید. هنگامی که مردم گوندولین منتظر طلوع سرخ بودند، آتشی ناگهانی علیه کوهها به سمت شمال منفجر شد: مورگوت در نهایت شهر مخفی را یافته بود. به سرعت جنگ به داخل خیابانهای گوندولین نیز کشیده شد و گفته میشود که مایگلین (که شهر را به مورگوت لو داده بود) کوشید تا ایدریل و ائارندیل را بدزدد اما تور او را مغلوب نمود. تور، ایدریل و ائارندیل جوان، با باقی ماندۀ مردم گوندولین مخفیانه گذرگاهی را که به دشت توملادن میرسید دنبال کردند و از آن جا گریز مخاطرهآمیز خود را از طریق کوههای محیط انجام دادند.
بازماندگان سقوط گوندولین راه خود را به سمت جنوب در امتداد مجرای سیریون ساختند و توسط قدرت اولمو که هنوز در آن رود جاری بود حفاظت شدند. تا جایی که سیریون به ناروگ میرسید و آن جا سرزمین بیدها، نان تاترن بود و آنها برای مدتی در آن جا ماندند. در نان تاترن تور نغمهای برای پسرش ساخت و به او از ملاقاتش با اولمو در وین یامار و فرستاده شدنش به گوندولین گفت، و گفته میشود که این نغمه میل به دریا را در ائارندیل برافروخت.
از نان تاترن، تور و ایدریل، مردمانشان را از سمت جنوب به دهانههای سیریون هدایت کردند، جایی که پناهگاهی توسط الوینگ و دیگر بازماندگان ویرانی دوریات پیدا شده بود. آن جا آنها در سواحل دریا اقامت گزیدند.
در دهانههای سیریون (سالهای ۵۱۱ تا ۵۳۸ دوران اول):
در دهانههای سیریون، آوارگان با الفهایی که در نزدیکی جزیرۀ بالار زندگی میکردند رفتار دوستانهای داشتند. گیردان کشتیساز از اینان بود و ائارندیل را برای مدتی به شاگردی برگزید و به او هنرهای کشتیسازی و دریانوردی را آموخت.
در سال ۵۲۵ دوران اول، چهارده سال بعد از رسیدن آنها به بندرگاهها، زمانی که ائارندیل به بیست و دو سالگی رسید با الوینگ ازدواج کرد، بنابراین خط سطنتی گوندولین و دوریات یکی شد. در این زمان پدر و مادرش تصمیم به ترک سرزمین میانه گرفتند. ایدریل الهسار را به پسرش داد و آنگاه به همراه تور با کشتی ائاررامه از طریق دریای بزرگ رفتند و دیگر هیچ گاه دیده نشدند. بعد از این گذر، ائارندیل ارباب مردمیشد که در دهانههای سیریون میزیستند و اندکی بعد در سال ۵۳۲ دوران اول او پدر یک دوقلو شد: الروند و الروس.
اگرچه ائارندیل در سرزمین حفاظت شده و قلمرو مخفی گوندولین به دنیا آمد و بزرگ شد اما از زمان کم سن و سالیاش به دریا علاقه داشت، و میل به دریایش در نان تاترن به واسطۀ پدرش به نهایت رسید. با کمک دوستش گیردان، او تصمیم داشت تا یک کشتی از چوب درختان غانِ نیمبرهتیل، سرزمین درختی که در شمال دهانههای سیریون قرار داشت، برای خودش بسازد. او آن کشتی را وینگیلوت به معنای «گل-کَف» نام نهاد، و سوار بر آن به دریای غربی سفر کرد.
سفرهای دریایی ائارندیل:
ائارندیل با سه همراه، فالاتار، ارهلونت و آیراندیر از سرزمین میانه خارج شد تا اگر میتوانست راهی از دریای بزرگ به والینور در غرب پیدا کند. تنها گزارشاتی که از این سفرها داریم احتمالاً جعلی هستند ولی بر طبق یک منبع ائارندیل با اونگولیات هم مواجه شد و او را کشت.
مدتها قبل والار سرزمین خود را از دریانوردان مخفی کرده بودند و ائارندیل نتوانست راهی پیش از جزایر افسون شده و دریاهای پرسایه که مسیر غرب را مسدود میکردند پیدا کند. در نهایت او برگشت و به طرف خانهاش در سرزمین میانه بادبان کشید.
یک شب در حالی که ائارندیل سکان وینگیلوت را در دست داشت منظرهای غریب دید: پرندۀ سفید بزرگی نوری را حمل میکرد که به مانند ستارگان میدرخشید. پرنده بر عرشۀ کشتی او نشست اما در صبح او فهمید که پرنده همان الوینگ، همسرش است که سیلماریل را حمل میکند. پسران فئانور به دهانههای سیریون به دنبال گوهرها حمله کرده بودند و الوینگ خود را به همراه سیلماریل به دریا انداخته بود. اولمو او را به شکل یک پرندۀ سفید درآورد و بدین صورت او توانسته بود خود را به ائارندیل در دریا برساند.
با از دست رفتن خانه، ائارندیل بار دیگر کشتیاش را به سمت غرب بازگرداند. او سیلماریل را به پیشانی خود بست و هرچه وینگیلوت بیشتر به غرب نزدیک میشد درخشش سیلماریل نیز بیشتر میشد. سفر بزرگ بسیار سخت و طولانی بود (با استناد به برخی منابع این سفر چهار سال به طول انجامید) اما در پایان، از طریق قدرت گوهر قدسی، ائارندیل راه خود را به سواحل آمان یافت. او خدمۀ با وفایش را روی کشتی رها کرد تا از مجازاتی که ممکن بود به سبب پا گذاشتن در قلمرو قدسی گریبان گیرشان شود جلوگیری کند، ولی الوینگ آن جا نماند و او را تا ساحل دنبال کرد.
با ترک الوینگ در ساحل، ائارندیل وارد شکاف روشنایی شد و به شهر تیریون رسید اما شهر خالی از سکنه بود. در نهایت او از شهر روی گرداند و سفرش برای بازگشت به کشتی را آغاز کرد ولی در آن لحظه شخصی بر تپهی تونا به او بدرود گفت: ائونوه قاصد مانوه بود، کسی که ائارندیل را به نزد والار فراخواند.
قضاوت والار و جنگ خشم:
والار درخواست ائارندیل را شنیدند و با فرستادن کمک به سرزمین میانه موافقت کردند. آنها همچنین در مورد خود ائارندیل و همسرش الوینگ نیز قضاوت کردند. آن ها زادگانی از هر دو نژاد الفها و انسانها بودند و لازم بود که یکی از این دو را انتخاب کنند. الوینگ نخست زاده بودن را برگزید و ائارندیل نیز انتخاب او را دنبال کرد. انتخابی نظیر این به همۀ نسل او واگذار شد بنابراین لقب نیم الف در سرزمین میانه رواج پیدا کرد اگرچه که نه به ائارندیل و نه به الوینگ اجازه داده نشد که دوباره در سرزمینهای فانیان گام نهند.
همراهان ائارندیل به سرزمین میانه بازگشتند، اما کشتی او وینگیلوت به والینور برده شد و توسط والار تغییر شکلش دادند. ائارندیل روی کشتی درخشانش در حالی که سلیماریل سوسوزن روی پیشانیاش بود به آسمانها که آردا را احاطه کرده بودند رفت. روشنایی او حتی از سرزمین میانه هم قابل مشاهد بود و از آن جایی که در آسمانهای غرب دور سفر میکرد او به ستارهی شامگاهی بدل شد. زمانی که آن ستارۀ درخشان اولین جلوۀ خود را از سرزمین فانی نمایان ساخت کسانی که آن را دیدند نام گیل-استل به معنای ستارۀ امید را به آن دادند، به عنوان نشانهای که والار تعهد خود را به یاد دارند.
امیدها به وسیلۀ ستارهای که کار خود را تکمیل کرده بود برانگیخت. والار گروهی پرقدرت تحت رهبری ائونوه به سرزمین میانه فرستادند، سپاهی چنان عظیم که حتی مورگوت نیز نمیتوانست امیدی برای ایستادگی در برابر هجوم آنان داشته باشد. بدنبال آن جنگ خشم آمد، نبردی دهشتناک که بیش از چهل سال طول کشید که باعث نابودی سرزمین های بسیاری شد اما در پایان آن، مورگوت توسط سپاه والار دستگیر شد و به پوچی فرستاده شد. ائارندیل نقش خود را در این پیروزی ایفا کرد: او در آسمانها بادبان کشید و با اژدهای بزرگ آنکالاگون جنگید و او را کشت.
میراث ائارندیل:
بعد از جنگ خشم، ائارندیل و الوینگ در غرب باقی مانند اما پسران دوقلویشان الروند و الروس هنوز در سرزمین میانه زندگی میکردند. همچنین به آنها هم مانند پدر و مادرشان حق انتخاب داده شد تا الف یا انسان باشند.
الروند برگزید تا یکی از نخستزادگان باشد و پس از جنگ او برای مدتی در لیندون با شاه برین، گیل-گالاد ماند. در طول جنگ الفها و سائورون او پناهگاهی در ایملادریس پیدا کرد، که به ریوندل شناخته شد و او به همراه خود حلقۀ آبی ویلیا را تا پایان دوران سوم به آن جا برد.
الروس راه متفاوتی را برگزید، او انتخاب کرد تا انسان باشد و ارباب بازماندگان اداین شد. به عنوان پاداشی برای نقش آنان در جنگ برابر مورگوت، سرزمین جدیدی به آنان واگذار شد، زمینی هبه گشته در میان دریا، و الروس اولین شاهشان شد. و برای خود نام تار-مینیاتور را انتخاب کرد. او از زندگی فراطبیعی پانصد سالۀ خود لذت برد و خط پادشاهی جدیدش، پادشاهی نومهنور را شکل داد. الندیل از نسل الروس بود و بنابراین خط ائارندیل با وارثان ایسیلدور و آناریون ادامه یافت، تا آراگورن و نسل او.
ائارندیل در سرزمین نامیرایان به زندگی ادامه داد و هنوز اغلب توسط آنان که در سرزمین میانه ماندند دیده میشد: پرتو نور سیلماریل بر پیشانی درخشان او در غرب به ستاره شامگاهی شناخته میشود. بخشی از نور آن در شیشهای توسط گالادریل نگه داشته شد و به عنوان هدیه زمانی که فرودو از سرزمینش میگذشت به او داده شد: بدون نور آن شیشه-ستاره، فرودو نمیتوانست در ماجرای کوه نابودی موفق شود. بدین سبب ائارندیل همچنان نقشی حیاتی (اگرچه غیر مستقیم) در تاریخ داشت، حتی در پایان دوران سوم.