–نوشته: مازیار یگانه
کارادراس بلندترین قلهی کوهستان مهآلود است که یاران حلقه در مسیر حرکت به سمت کوه نابودی از آن عبور کرده و با سختیهای زیادی روبرو میشوند. در این مقاله میخواهیم به بررسی ماهیت کارادراس بپردازیم.
توجه: این مقاله بر پایهی برداشتهای شخصی نویسنده از محتوای در دسترس نوشته شده است و تضمینی نسبت به صحیح بودن مطالب ارائه شده وجود ندارد.
موقعیت
کوهستان مهآلود دارای سه قله مرتفعِ سر به فلک کشیده است. نام آنها در میان مردمان سرزمین میانه بدین شرح است: کارادراس یا شاخ سرخ؛ کلبدیل، یا سیم کوه؛ و فانویدول، یا همان اَبْرسر. کارادراس بلندترین و شمالیترین میان این قلههاست، درون این قله، رگههای میتریل به طور فراوان یافت میشود. در جنوب کارادراس، دروازه شاخ سرخ یا همان گذرگاه شاخ سرخ قرار دارد؛ که به خیانتپیشگی معروف است؛ گذرگاهی با یک راه پرپیچ و خم شیبدار که مسافران از طریق آن از کوههای مهآلود میگذشتند.
«…کارادراس در برابرشان قد برافراشت: قله ای پر صلابت، و روی نوک آن برف مثل نقره، اما با دیوارههای جانبی پرشیب به رنگ سرخ مات، گویی که آن را به خون آغشته باشند.»
یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
تاریخچه
در هزارهی اول دوران سوم بود که هابیتها دست به مهاجرت زدند و بیشترشان از کارادراس عبور کردند، استورها (دستهای از هابیتها) در سال ۱۱۵۰ با گذشتن از گذرگاه شاخسرخ به اریادور وارد شدند.
در اواسط دوران سوم، یعنی سال ۱۹۸۰ دورفها در پی میتریل که فلزی بسیار گرانبها بود زیر کارادراس را بسیار عمیق حفاری و کندوکاو کردند که مایه تباهی آنها شد. دورفها اینک اهریمنی باستانی را آزاد یا بیدار کردند که از زمان آمدن ارتش غرب دیده نشده بود؛ یک بالروگِ مورگوت! که در زیر کارادراس و نقبهای تاریکش برای سالیان سال آرمیده بود. در آن زمان، او دورین ششم را کشت و با عنوان «مایهٔ هلاکت دورین» معروف شد، بالروگ دورفها را به طرز دهشتناکی از خزد–دوم بیرون کرد و از آن پس نام خزد–دوم به سیاهچال یا همان موریا تغییر پیدا کرد.
گذرگاه شاخ سرخ در سال ۲۵۰۹ دوران سوم، خیانتپیشگی خود را نشان داد؛ این بار زمانی که کلهبریان از آنجا میگذشت. کلهبریان دخت گالادریل و همسر الروند بود. او هنگامی که قصد سفر به لورین، سرزمین مادریاش، را داشت میخواست از گذرگاه شاخسرخ بگذرد اما در مسیر آن مورد کمین اورکها قرار گرفت و از سلاحی زهرآلود زخم مهلکی برداشت.
پس از سقوط خزد–دوم الفها برای عبور به مقصدشان که معمولاً بین لوتلورین و اریادور بود از این گذرگاه استفاده میکردند. یاران حلقه در پویششان به سوی کوههلاکت، سعی کردند از این مسیر عبور کنند اما به خاطر آب و هوا و خواست شوم کوهستان، مجبور شدند از زیر آن یعنی معادن موریا بگذرند.
ریشه شناسی نام کارادراس
این قله در زبان مشترک، میان آدمیان «شاخسرخ» نامیده میشود. در زبان سینداری به آن «کارادراس» میگویند که ترجمه سینداری شاخ سرخ و ریشهی آن به صورت زیر است:
- Carnan: سرخ
- Ras: شاخ
و نتیجه ادغام آنها به صورت کارادراس در میآید.
در زبان خوزدول، یعنی میان دورفها به «بارازینبار» معروف است که احتمالاً ریشه آن به شرح زیر است:
- Baraz: سرخ
- Inbar: شاخ
تالکین توجه زیادی به نام کارادراس نشان داده است و بارها نام آن را در رشتهافسانه ویرایش کرده، اسمهایی که در ابتدا برای این کوه در نظر گرفته شده به صورت ذیل است. کریستوفر تالکین در این باب توضیح میدهد:
«در ابتدا نام «کوه شاخسرخ» پیدرپی تغییر پیدا میکرد: نخست «بلیسکارن» بود، بعد «کارنبِلِگ» و «رودیهورن (شاخ سرخ)»، سپس «تارگائر». همچنین پدرم در حاشیهی صفحه این را نوشته است:
کارادراس: رودیهورن و راسکارون.
همهی این نامها در نقشهای قدیمی نمایش داده شدهاند. در تغییر بعدی نامی که در ابتدا کارادراس بود با تارگائر جایگزین شد و نهایتاً تارگائر باقی ماند. در این مرحله من کلاً تارگائر را در نظر گرفتم که ظاهراً نام ارجح بود. تغییرات با جوهر قرمز اعمال میشد و در چند مرحله بعد این نام به کارادراس برگشت.
تاریخ سرزمین میانه، جلد ششم بازگشت سایه، سفر حلقه به سوی جنوب
همانطور که [گیملی] در یاران حلقه میگوید:
«آن طرف بارازینبار، یا همان شاخ سرخ و کارادراسِ «بیرحم» واقع است.»
«بیرحم» به هنگام نوشتن به جای صفت «طوفانی» آمده و خود طوفانی هم جایگزین نام «مرتفع» بود.
تاریخ سرزمین میانه، جلد هفتم خیانت آیزنگارد، سفر حلقه به سوی جنوب
در این جا میخواهم به نکتهای در باب تلفظ صحیح کارادراس اشاره کنم. آقای علیزاده در برگرداندن واژه Caradhras در ترجمه یاران حلقه به پارسی، آن را «کارادهراس» نگاشتهاند که این اشتباه آشکار مترجم است، چون بازنمایی صدای DH به «د» نزدیک است، بنابراین این واژه به صورت «کارادراس» کتابت و تلفظ میشود. شرح بیشتر را میتوانید در ضمیمه «ث» بازگشت شاه دنبال کنید. البته مترجم در همین ضمیمه به برگردانی اشتباهش در مورد کارادراس اقرار کرده است.
قبل از خواندن مقاله پیشنهاد میکنیم فصل «سفر حلقه به سوی جنوب» که در جلد اول ارباب حلقهها یعنی یاران حلقه قرار دارد را بازخوانی کنید. بیشتر نقل قولها برگرفته از ترجمه جناب رضا علیزاده از انتشارات روزنه است؛ باقی متنها که از کُتُب ترجمه نشده استخراج شده را اینجانب ترجمه کردهام.
اما گمانهزنیهای در مورد کارادراس چیست؟
در شورای الروند تصمیم بزرگی گرفته شد، تصمیم خردمندان این بود که حلقه باید عازم قلب قلمرو دشمن شده و در کوه هلاکت و آتشش افکنده شود. با این کار حلقه یک بار برای همیشه نابود و قدرت سائورون بیمقدار میگردد؛ پویشی دشوار برای یاران حلقه، پویشی پر از خصمهای آشکار و پنهان. در ابتدا مسیر گروه برای عبور از کوهستان مهآلود چنین بود: گذشتن از گذرگاه شاخ سرخ و در نهایت رسیدن به دره دیمریل.
صبح روز سوم مباحثهای در مورد مسیر سفر بین گندالف و آراگورن ایجاد میشود، هر دو تاکید دارند که مسیر کارادراس، مسیری است اهریمنی، پر از خطرهای شناخته و ناشناخته و خادمان اهریمنی در مسیر کمین کردهاند. رای گندالف این بود از مسیر تاریک و پنهان موریا بروند، در حالی که آراگورن مخالف آن بود و نهایتاً آنها گذرگاه کارادراس را برای عبور انتخاب کردند.
آسمان گرفته به نظر میرسید و خورشید رنگ پریده بود. باد اکنون از شمال شرق میوزید. گندالف هوا را بو کشید و به عقب نگاه کرد. آهسته به آراگورن گفت: «زمستان پشت سر ما شدت پیدا میکند. ارتفاعات شمال در آن دورها سفیدتر از قبل شدهاند؛ برف روی دامنههای پایین آنها را پوشانده. امشب مسیرمان به طرف دروازه شاخسرخ است. ممکن است جاسوسها در جادهٔ باریک ما را ببینند و موجودات اهریمنی سر راهمان کمین کرده باشند؛ اما آب و هوا ممکن است از هر دشمنی برای ما بدتر باشد. حالا راجع به مسیرت چه فکر میکنی آراگورن؟»
آراگورن جواب داد: «گندالف خودت خوب میدانی که نسبت به این مسیر، از اول تا آخرش نظر خوبی ندارم. و خطرهای شناخته و ناشناخته هر چه جلوتر برویم، بیشتر میشود. ولی باید ادامه بدهیم؛ و خوب نیست در گذرگاه کوهها معطل بشویم. تا آن دورها در جنوب گذرگاهی نیست، مگر این که برسیم به شکاف روهان. من بعد از آن خبرت راجع به سارومان، دیگر اعتمادی به آن مسیر ندارم. کسی چه میداند که سپاه چابک سواران در خدمت کدام طرف هستند؟»
گندالف گفت: «راستی که چه کسی میداند! اما راه دیگری هم هست، نه از گذرگاه کارادراس؛ راه تاریک و پنهانی که قبلاً راجع به آن صحبت کردیم. ولی اجازه بده دیگر راجع به آن صحبت نکنیم! لااقل هنوز. خواهش میکنم چیزی به بقیه نگو تا مطمئن شویم راه دیگری وجود ندارد.»
و در ادامه راهشان به گذرگاه شاخسرخ، ترس گندالف از آبوهوا به حقیقت پیوست. بارش برف و وزیدن باد به طرز شدیدی در ارتفاع پایین آنها زیاد شده بود، که مایهٔ تعجب آراگورن شد:
گندالف مکث کرد. برف ضخیمی روی باشلق و شانههاش نشسته و چکمههایش از هماکنون تا قوزک پا در برف فرو رفته بود.
گفت: «از همین میترسیدم، حالا چه میگویی آراگورن؟»
آراگورن پاسخ داد: «من هم از این میترسیدم و کمتر از چیزهای دیگر. من هم میدانستم که خطر بارش برف هست، هر چند که به ندرت در جنوب این قدر سنگین میبارد، جز در ارتفاعات کوهها. ولی ارتفاع ما هنوز آن قدرها زیاد نیست، ما هنوز خیلی پایین هستیم. جایی که راهها معمولاً تمام زمستان باز هستند.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
اما ماجرای کارادراس عجیبتر هم میشود. چنانچه به هنگام عبور یاران از کارادراس، صداهای بسیار ترسناک و زوزههای خندهٔ وحشتناکی به گوششان میرسد و انگار کوه آنها را هدف گرفته و سنگها را به طرفشان پرتاب میکند.
در تاریکی پیرامونشان، صداهای خوفانگیزی میشنیدند. شاید فقط بازی باد در شکافها و آبکندهای دیوارهٔ صخرهای بود، اما به صدای فریادهای گوشخراش و زوزههای خندهای وحشیانه شباهت داشت. سنگها از جانب کوه شروع به ریختن کرد و صفیرکشان از بالای سرشان گذشت و یا در کوره راه سقوط کرد. گاه و بیگاه صدای غرش خفهای را میشنیدند که به صدای غلتیدنِ سنگهای آبسوده از ارتفاعات پنهان بالای سرشان شباهت داشت
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
اگر آن نالههای مخوف پژواک و طنین آب و هوای ناخوشایند بر فراز کارادراس نباشد، پس چه کسی آن بلاها را بر سر یاران حلقه نازل کرد؟ به نظر نگارنده قدرتی شوم مانع از عبور یاران از این مسیر شد. اما آن قدرت چه بود؟ گمانهزنیها از اینجا شروع میشود.
۱– مورگوت؛ خصم سیاه
ملکور، تواناترین آینور و خصم سیاه جهان، برای سلطه و حکمرانی خود بر دنیا بیشترِ وجود خود را در تار و پود آردا نهاد و بذری که او در آردا کاشت هرگز قابل ترمیم نخواهد بود و تا ابد بر هستی تاثیر میگذارد، مگر با نابودی کل آردا در بازپسین روز جهان.
«مورگوت برای به دست آوردن سلطه روی آردا، بیشتر وجود خودش را روی عناصر فیزیکی زمین گذاشت، بنابراین تمام چیزهایی که در زمین بدنیا آمده بودند و در آن زندگی میکردند، ددان یا رستنیها یا روحهای متجسم، لکهدار شده بودند. …کل سرزمین میانه حلقه مورگوت بود.»
حلقه مورگوت، یادداشتی بر انگیزهها در سیلماریلیون
در دوران آغازین آردا این مورگوت بود که کوهستان مهآلود (یا با نام سینداریاش، هیتایگلیر) را ضد اورومه بر افراشت.
«اما کوهستان، هیتایگلیر بود، برجهای مه بر فراز مرزهای اریادور؛ ولی این کوهها در آن روزگار بلندتر و موحشتر بودند، و ملکور آنها را برافراشته بود تا مانع از تاخت و تاز اورومه شوند.»
سیلماریلیون، حدیث آمدن الفها و بندی شدن ملکور
«اما دروغهایی که ملکور توانا و نفرینشده، مورگوت بائوگلیر، نیروی دهشت و کین در دل الفها و آدمیان نشانده است، بذری است که نمیمیرد و نابود نمیشود؛ و پیوسته و از نو جوانه میزند، و ثمرەی پلیدش تا روز بازپسین به بار مینشیند.»
سیلماریلیون، حدیث سفر ائارندیل و جنگ خشم
ملکور کوهستان مهآلود را برای جلوگیری از عبور و تاخت و تاز والار، علی الخصوص اورومه برافراشت و ما نیز میدانیم که ملکور بخش اعظم قدرت خود را در آردا پخش کرد. به عقیده نگارنده، کارادراس میتواند بخشی از ملکور باشد که خباثت و نفرت وی را در خود نهفته و به هنگام عبور یاران حلقه، بیرحمی خود را به گروه نشان میدهد.
نشانهی دیگری که میتواند احتمالِ بخشی از ملکور بودنِ کارادراس را تقویت کند، عقیدهای است که میان دورفها ایجاد شده. دورفها کارادراس را از دیرباز و دورانهای پیشین «بیرحم» مینامیدند، حتی پیش از آنکه نام شوم سائورون در سرزمین میانه شایع شود. چنانچه گیملی همین را میگوید و قبل از سائورون ارباب تاریکی جهان مورگوت بود. البته این مسئله میتواند اشارهای به اراده داشتن خود کارادراس باشد:
گیملی گفت: «کارادراس را بیرحم میگفتند و سالها پیش که شایعهی سائورون در این سرزمینها شنیده نشده بود، شهرت شومی داشت.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
و یکی از محکمترین شواهد ما متن زیر در سیلماریلیون است و ارتباط بسیار زیادی با کارادراس ایجاد میکند، همانطور که میدانید کارادراس در دورانهای نخست به بیرحمی معروف بود و دقیقا همین توصیف از برای ملکور آورده شده، توجه شما را به خواندن این متن جلب میکنیم:
«…ملکور در تاریکی مسکن گزیده بود، و گاه و بیگاه در کالبدهای گوناگونِ بیم و قدرت بیرون میآمد، و سلاح او سرما و آتش بود، از قلههای کوهستان تا کورههای زیر کوه؛ و هرآنچه را بیرحم و ستمگر و مرگبار بود در آن روزگار از چشم او دیدهاند.»
سیلماریلیون، حدیث آغاز روزگاران
هر آنچه که در قله کوهستان بیرحم بود به مورگوت نسبت داده میشد: این وضعیت دقیقا شبیه به کارادراس است که هم قله است و هم بیرحم. نکته جالب دیگر متن، سلاح مورگوت یعنی سرما است؛ یاران حلقه نیز در کارادراس با سرمای گزنده مواجه شد.
توصیفات زیر یادآور کارادراس است، پس چنین کالبدی برای او بعید نیست:
«و او بر آردا فرود آمد، با نیرو و شکوه و جلالی عظیمتر از دیگر والار، همچون کوهی که دل دریا را میشکافد و سر به ابرها میساید و جامهای از یخ بر تن دارد و تاجی از دود و آتش بر فراز سر؛ و برق چشمان ملکور بهسان شعلهای بود که گرمایش میپژمراند و سرمای گزندهاش میشکافت.»
سیلماریلیون، آینولینداله
نکته قابل ملاحظهی دیگری که میشود به آن پرداخت و آن را در نظر داشت، وجود یک بالروگ در زیر کارادراس است. بعد از ویران شدن تانگورودریم و جنگ خشم نیروهای تاریکی من جمله بالروگ گریختند و به اعماق کوهها پناه بردند. اما آیا انتخاب کوهستان مهآلود، آن هم زیر کارادراس اتفاقی بود؟ شاید بالروگ به قسمتی از کوههای مهآلود پناه برده که قدرت مورگوت خداوندگار تاریکی در آن زیاد است.
۲– سائورون
«در میان پیشکارانش که صاحب آوازهاند، اهریمنی بود که الدار او را سائورون، یا گورتائورِ سنگدل نام داده بودند. در آغاز یکی از مایاهای آئوله بود، و در روایتهای آن مردم، همچنان نیرومند. در تمام اعمال ملکورِ مورگوت بر روی آردا، در کردههای بسیار و در نیرنگ بازیهای زیرکانهاش، سائورون نیز سهمی داشت، و در پلیدی، از حیث این که زمانی دراز در خدمت دیگری بود و نه در خدمت خویش، تنها از اربابش کمتر بود.»
سیلماریلیون، حکایت والار و مایار بنا به روایات الدار
بی شک از قدرتمند ترین مایا، میتوان سائورون را نام برد که یک گزینه مناسب دیگر برای ناآرامیهای کارادراس است. زمانی که بارش برف به طور عجیبی در ارتفاع پایین آنها افزایش مییابد، بورومیر شک میکند که مسبب اینها خود سائورون باشد، که راه را برای یاران حلقه سخت کرده است و سعی در تصاحب حلقه دارد:
بورومیر گفت: «بعید نمیدانم که این یکی از تمهیدات دشمن باشد. در سرزمین من میگویند که او حتی میتواند در کوههای سایه که در درون مرزهای موردور قرار دارد، توفان به پا کند. او قدرتهای عجیب و متحدان بیشمار دارد.»
گیملی گفت: «اگر بتواند برف را برای به زحمت انداختن ما از سیصد فرسنگی شمال به اینجا بکشاند، به راستی که نیرویش تا دوردستها گسترش یافته.»
گندالف گفت: «بله، نیروش تا دوردستها گسترش یافته.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
گندالف خاکستری که قطعاً از خردمندان سرزمین میانه به حساب میآید و دانشی عظیم دارد، حرف گیملی را نه تنها رد نمیکند، بلکه تایید هم میکند و احتمال اینکه خود سائورون آورنده کولاک باشد را در نظر میگیرد.
کمی که جلوتر برویم کولاک و باد به قدری شدید میشود که یاران توانایی ادامه دادن مسیر را ندارند و گفتگویی میان آنها ایجاد میشود؛ آراگورن و گیملی توافق نظر دارند که نیروی خبیث کوهستان میتواند سائورون نباشد، چه بسا قبل از او کارادراس به بیرحمی معروف بود.
بورومیر گفت: «امشب نمیتوانیم جلوتر برویم. بگذار هر که دلش میخواهد بگوید که صدای باد است؛ صداهای خطرناکی در هوا موج میزند؛ و این سنگها ما را نشانه گرفتهاند.»
آراگورن گفت: «من میگویم صدای باد است، اما حرفم به معنی این نیست که تو راست نمیگویی. موجوداتی اهریمنی و نامهربان در دنیا هست که از موجودات دو پا چندان خوششان نمیآید و با این حال متحد سائورون هم نیستند و اهداف خودشان را دنبال میکنند. بعضیها در این دنیا حتی از او قدیمی تراند.»
گیملی گفت: «کارادراس را بیرحم میگفتند و سالها پیش که شایعهی سائورون در این سرزمینها شنیده نشده بود، شهرت شومی داشت.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
در بخشی از رشته افسانه جی.آر.آر. تالکین گفته میشود احتمالاً این خباثت سائورون بوده است که باعث بیداری بالروگ «بلای جان دورین» شده است.
«یا [دورفها] آن را از زندان آزاد ساختند؛ [یا] ممکن است این موجود در آن هنگام خود بر اثر خباثت سائورون از خواب بیدار شده باشد.»
ارباب حلقهها، بازگشت شاه، ضمیمه الف، مردم دورین
اگر فرض بر آن بگیریم که سائورون از محل اختفا و آرمیدن بلای جان دورین با خبر بوده است، احتمالاً او با گردآوردن کولاک و آب و هوای بد خواسته آنها را ناچاراً وارد موریا کند و آنجا یاران را در هم بشکند و حلقه را تصاحب کند. البته گمانهزنی بسیار بزرگی است و ما هیچ مدرکی مبنی بر پیروی یا همکاری بالروگ موریا با سائورون در دست نداریم و گفتههای گیملی و آراگورن پذیرش این احتمال را سخت میکند، اما با این حال میتوان احتمال آن را در نظر گرفت.
۳– شاه جادوپیشه آنگمار
پادشاه جادوپیشه آنگمار یکی از اشباح حلقه، فرمانروای نزگول مخوف ترین خادمان سائورون است. جادوپیشه از قدرتمندترین موجودات سرزمین میانه بوده و ممکن است ارباب مورگول مسبب ناآرامیهای به وجود آمده برای یاران حلقه در کارادراس باشد و شواهد بسیاری نیز برای این احتمال وجود دارد.
اشباح حلقه زمانی که فرودو را در گدار بروآینن دنبال میکردند با امواج رودخانه روبرو شدند که به دستور الروند بالا آمده بود، گندالف نیز امواج را به شمایل اسبهای سپید درآورد و امواج رودخانه به نزگول یورش آوردند و به کمک گلورفیندل و آراگورن، اشباح همراه اسبهایشان در آن غرق شدند.
گندالف معتقد بود که اشباح حلقه بدون اسب هایشان و با از بین رفتن نقابشان فلج میشوند و برای مدتی از خطر آنها در اماناند، او میگفت برای شروع پویش میبایست از سرانجام سوارها با خبر شد و قبل از آن شروع پویش حلقه را به صلاح نمیدید. گویی اگر سواری بتواند از آن مهلکه با اسبش بگریزد، خطری بزرگ میآفریند و چنین هم شد. دیدهورانی به دستور الروند به سرزمینهای اطراف فرستاده شدند تا آماری از دشمن بگیرند و اینجا به نکته جالبی بر میخوریم:
لاشهی غرقشدهی سه تا از اسبهای سیاه را بلافاصله در نزدیکی گدار سیلآلود یافته بودند. روی صخرههای تندآب پایین دست رودخانه، گروه تجسس لاشه پنج اسب دیگر را پیدا کردند و نیز بالاپوش بلند سیاهی که چاک خورده و پارهپاره شده بود. از سواران سیاه هیچ رد دیگری دیده نشد و حضورشان در هیچ کجا احساس نمیشد. چنین مینمود که آنان از منطقه شمال ناپدید شدهاند.
گندالف گفت: «دستکم هشت اسب از نه اسب هلاک شدهاند. نمیتوان شتابزده مطمئن بود، با این حال فکر میکنم میشود امیدوار بود اشباح حلقه متفرق و مجبور شده اند که به هر شکل ممکن خودشان را تهی و بیشکل به نزد اربابشان در موردور برسانند.
اگر قضیه از این قرار باشد، مدتی طول میکشد که بتوانند دوباره شکارشان را شروع کنند. البته دشمن خادمان دیگر هم دارد، ولی مجبور هستند قبل از اینکه رد ما را بگیرند، تمام این مسیر را تا مرزهای ریوندل بیایند. و اگر مراقب باشیم پیدا کردن رد مشکل میشود. ولی دیگر نباید بیشتر از این تاخیر کنیم.
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
طبق گفته دیدهوران هشت لاشه اسب پیدا شد. پس تکلیف آخرین اسب چه شد؟ به گمان نگارنده مقاله جادوپیشه توانست همراه اسب سیاه خود که زنده مانده بود، در حوالی دسامبر به سمت موردور بگریزد. جادوپیشه زودتر از دیگر نزگول به باراد–دور رسید، و سائورون در این زمان پرندهای دهشتناک یا همان فلبیست را به او اعطا کرد که ماموریتی سری را برایش انجام دهد. گندالف اصلاً به این موضوع اندیشه نکرده بود و گمان میکرد نزگول سواره باز به سمتشان میآیند و به خاطر این حس میکرد زمان خریده است. این گونه جادوپیشه توانست خودش را در زمان مناسب به یاران حلقه برساند. البته باید نکتهای را در مورد جادوپیشه متذکر بشویم. در قصههای ناتمام من باب قدرت نزگول و جادوپیشه به نکته جالبی بر میخوریم:
«همهی [نزگول] به جز شاه جادوپیشه، به هنگام تنهایی در روشنایی روز به طور مستعد سرگردان میشدند؛ و باز هم همه نزگول به جز شاه جادوپیشه از آب میهراسند.»
قصههای ناتمام، بخش سوم، شکار حلقه
پس جادوپیشه با سرعتی به مراتب بیشتری میتوانست خودش را به باراد–دور برساند.
وقتی پویش یاران شروع شد، فرودو در سپیدهروزی، سایهای را برفراز آسمان دید که برای ما تنها یادآور نزگول و مرکب مخوف خودش است:
ساعت سرد و یخ زدهی پیش از نخستین سپیدهی صبح بود و ماه پایین آمده بود. فرودو به آسمان نگاه کرد. ناگهان دید یا احساس کرد که سایهای از روی ستارگان بالای سرش میگذرد، و انگار که ستارگان لحظهای محو و بار دیگر به نورافشانی مشغول میشوند، لرزید.
نجواکانان به گندالف که پیشاپیش میرفت،گفت: «دیدی که چیزی از بالای سرمان میگذشت؟»
پاسخ داد: «نه، ولی هرچه بود احساساش کردم. شاید چیزی نبود جز کمی ابر رقیق.»
آراگورن زیر لب گفت: «ولی با سرعت میرفت و در جهت باد نبود.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
توصیفاتی که از نزگول با مرکبهای بالدارش شده بسیار مشابه به چیزی است که در بالا نقل قول کردیم؛ توصیفی که در متن کتاب برای «نزگول بالدار» آمده، را جهت مقایسه در پایین میآوریم:
«…شبحی تاریک شبیه ابر – اما نه ابر، چرا که بسیار سریعتر حرکت میکرد – از درون سیاهی جنوب پدیدار شد و شتابان به سوی گروه پیش آمد و همچنان که نزدیک میشد، روی تمام روشناییها را پوشاند. طولی نکشید که به شکل موجودی بالدار درآمد و مثل چاهی در شب تاریک بود. فریادهای وحشیانه از آن سوی آب به استقبال بلند شد، فرودو ناگهان سرمای گزندهای را که در تنش میدوید و به قلبش چنگ میانداخت، احساس کرد. سرمایی مرگبار در شانهاش احساس میکرد که مثل خاطرهی زخمی کهنه بود. مچاله شد و نشست انگار میخواست پنهان شود.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، رودخانه بزرگ
همانطور که میبیند توصیف این دو نقل قول بسیار شبیه به یکدیگر است، مخصوصاً در مورد تشبیه شدن آن پرنده به ابر اما درعین حال ابری پرسرعت. و البته تاریکی پیرامونش.
اوضاع به جایی میرسد که حتی کریستوفر تالکین در تاریخ سرزمین میانه به این سیاهی شک میکند و میگوید شبیه به نزگول بالدار است.
«این واقعه در یاران حلقه توضیحدادهنشده باقی ماند. نزگول بالدار هنوز از رودخانه نگذشته بودند.»
تاریخ سرزمین میانه، بازگشت سایه، سفر حلقه به سوی جنوب
در جلد بعدی تاریخ سرزمین میانه این شک تشدید میشود و کریستوفر تالکین ضمن مقایسه توصیفات نزگول بالدار (همانطور که ما نیز بالاتر آوردیم) نظر نهایی خودش را اعلام میدارد:
«…اما از دیدگاه من محتمل است که آن سایهای که از اطراف ستارهها در نزدیکی هولین گذشت، اولین ظهور نزگول بالدار باشد.»
کریستوفر «لرزیدن» فرودو در نقل قول اول را همانند جمله «سرمایی مرگبار در شانهاش احساس میکرد» در نقل قول دوم میداند.
پس ما تلویحاً تایید کریستوفر تالکین، پسر نویسنده، را در موضوع نزگول بالدار داریم و میتوانیم بگوییم نزگول پرنده آن زمان پیرامون یاران حلقه گشتی میداده است.
باور عمومی میان اورکها بر این است که نزگول بالدار اجازه رفتن به آن سوی رودخانه را ندارند در همین باب سخن گریشناخ را میآوریم:
«…نزگول بالدار: هنوز زود است، هنوز زود است. او نمیگذارد که آنها خودشان را اینطرف رودخانه نشان بدهند، به این زودیها نه. آنها برای جنگ – و منظورهای دیگر – هستند.»
ارباب حلقهها، دو برج، یوروک–هی
شاید اینجا پندار از «منظورهای دیگر» ماموریت ویچکینگ بر فراز کارادراس بوده است، چون میبینیم که صحت این اطلاعات برای یک اورک زیر سوال میرود! چرا یک اورک اطلاعاتی با این قطعیت را میداند؟ یعنی او از افکار سائورون با خبر بوده؟ بسیار بعید است و نمیتوانیم به حرف گریشناخ تکیه کنیم، و اطلاعات گریشناخ با اطلاعات واقعی در تضاد است، ولی ما گمان میکنیم که نزگول بالدار از رودخانه بزرگ گذشته است.
گندالف سپید، رو به سه شکارچی سخنی مشابه گفتهی بالا را میگوید و بر این باور است که نزگول بالدار اجازه ندارند از رودخانه بگذرند.
«…اما آنها هنوز اجازه ندارند که از رودخانه بگذرند.»
ارباب حلقهها، دو برج، سوار سپید
با این حال اگر بپذیریم شاه جادوپیشه در آن زمان بخصوص بر فراز آسمان، سوار بر مرکب مخوفش بوده پرسشی برای خواننده پیش میآید. آیا جادوپیشه آنچنان قدرتی دارد که راه را برای یاران حلقه سد کند؟ قریب به یقین میتوانیم بگوییم بله! ارباب نزگول همانطور که از نامش پیداست به ساحرگی مشهور است و ارتباطش با جادو هویداست. جادوپیشه بارها هنرنمایی خودش را نشان داده؛ برای مثال همو بود که با افسونهایی مهیب دروازهی میناس تیریت را گشود. در ادامه متن کتاب را در این خصوص میآوریم:
«گروند آهسته پیش خزید. طبلها دیوانهوار غریدند. روی کوههای اجساد شبحی موحش پدیدار شد؛ سواری بلند قامت و باشلق بر سر، ملبس به شنلی سیاه. آهسته با زیر پا گذاشتن کشتگان، بیاعتنا به تیرها پیش راند. ایستاد و شمشیر بلند رنگ پریدهای را بالا گرفت. و وقتی چنین کرد، وحشتی عظیم بر همه، بر مدافعان و خصم به یکسان مستولی گشت؛ و دست و بال مردان سست شد و در پهلوی آنان آویخته ماند و هیچ کمانی نغمهساز نکرد. لحظه ای همه جا ساکت بود.
طبلها غریدند و نواختند. دستهای بزرگ با شتابی عظیم گروند را پیش راندند. دژکوب به دروازه رسید. به نوسان درآمد. صدای غرشی عظیم همانند غرش رعد در میان ابرها، در سرتاسر شهر پیچید. اما درهای آهنین و تیرهای فولادی ضربه را تاب آورد.
آنگاه فرمانده سیاه پوش در رکاب برخاست و به صدایی موحش بانگ زد و با زبانی فراموش شده افسون قدرت و دهشت را برای شکافتن دلها و سنگها خواندن گرفت. سه بار بانگ زد. سه بار دژکوب عظیم غرید و ناگهان با ضربه آخر دروازه گوندور شکست. تو گویی دروازه بر اثر ضربت انفجارآمیز افسون متلاشی شد: برق آذرخشی سوزنده پدیدار گشت و درها به شکل تکههایی از همگسسته روی زمین ریخت.»
ارباب حلقهها، بازگشت شاه، محاصرهی گوندور
قابل توجه است که «غرش رعد میان ابرها» بسیار مشابه وضعیتی است که در کارادراس، برای یاران رخ داد. جادوپیشه قدرت درهم کوبیدن دروازهی استوار میناس تیریت را داشت، اما این بار هنرنمایی خود را در کارادراس نشان داد؛ با جادو کوهستان را هدف گرفت و صخره را به سوی یاران حلقه هدایت کرد و همانطور که بورومیر گفت سنگها عامداً آنها را نشانه گرفته بودند.
نمونهی دیگر از قدرتنمایی شاه جادوپیشه زمانی اتفاق میافتد که او در تعقیب فرودو در گدار بروآینن دشنه وسترنس فرودو را با جادو شکاند.
فرودو با آخرین تلاش گفت: «به یاری البریت و لوتین زیبا، نه دستتان به حلقه میرسد و نه من!» و شمشیرش را بالا آورد.
آنگاه فرمانده که تا نیمه گدار پیش آمده بود روی رکاب اسبش به طرزی تهدیدکننده ایستاد و دستش را بالا آورد. صدای فرودو برید. احساس کرد که انگار زبان به کامش چسبیده است و قلبش به شدت میزند. شمشیرش شکست و از دست لرزانش پایین افتاد.
ارباب حلقهها، یاران حلقه، گریز به سوی گدار
اما کولاک و آب و هوای برفی و ناخوشایند را چطور میشود به جادوپیشه نسبت داد؟ نخست باید گفت چنین آب و هوایی در کارادراس معمول است اما تشدید آن در این زمان بهخصوص میتواند کار جادوپیشه باشد. شواهدی از ارتباط او و کنترل عناصر آب و هوا موجود است، چنانچه در ضمیمه بازگشت شاه میخوانیم یخبندان و یخگشایی به اراده جادوپیشه بوده است:
«…[مردان برفی فروخل] از شاه جادوپیشه بیمناک بودند که (به نقل از مردم لوسوت) یخبندان و یخگشایی به ارادهی او بود.»
ارباب حلقهها، بازگشت شاه، ضمیمه الف، پادشاهی شمالی و دونهداین
البته میتوان قدرت جادوپیشه را فراتر از اینها دانست، چون پس از برگشت جادوپیشه به باراد–دور، سائورون قدرت او را ارتقا داد:
«…به [جادوپیشه] یک نیروی اهریمنی افزوده شد.»
نامه ۲۱۰ از سری نامههای تالکین
اما مسئله بعدی صداهای وحشتناکی است که از آسمان به گوش میرسد و باعث میشود که گروه ناگهانی متوقف شوند:
«گروه یکباره ایستاد، گویی بدون آنکه کلامی با هم رد و بدل کنند به توافق رسیده بودند. در تاریکی پیرامونشان، صدای خوفانگیزی میشنیدند. شاید فقط بازی باد در شکافها و آبکندهای دیوارهی صخرهای بود، اما به صدای فریادهای گوشخراش و زوزههای خندهی وحشیانه شباهت داشت. سنگها از جانب کوه شروع به ریختن کرد و صفیرکشان از بالای سرشان گذشت و یا در کوره راه سقوط کرد. گاه و بیگاه صدای غرش خفهای را میشنیدند که به صدای غلتیدن سنگهای آبسوده از ارتفاعات پنهان بالای سرشان شباهت داشت.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
آیا میشود این را هم با جادوپیشه تطبیق داد و توجیه کرد؟ بله. از دیگر مشخصههای نزگول و شاه جادوپیشه میتوان به خندههای هولناکشان اشاره کرد. آنان به موقع چیرگی بر دشمن معمولا میخندیدند در ادامه چند متن برای اثبات ادعایمان میآوریم:
«…[نزگول] با قهقههای بی رحمانه و دلهرهآور به او خندیدند.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، گریز به سوی گدار
«سوار سیاه باشلقش را کنار زد، و اینک بنگر! تاجی شاهوار داشت؛ و با این حال، تاج بر روی سری نبود که به چشم دیده آید. آتشی سرخ میان تاج و شانههای پهن و تاریک رداپوش میدرخشید. از دهانی نادیدنی خندهای مرگبار به گوش رسید.»
ارباب حلقهها، بازگشت شاه، محاصرهی گوندور
جادوپیشه وقتی مشکلی سترگ برای یاران حلقه درست کرد خنده سر داد و آنان را به باد تمسخر گرفت و براستی او سایه نومیدی است چرا که با خود ناامیدی آورد و گندالف، ایستاری همیشه امیدوار، را نا امید کرد و در هم شکست.
۴– سارومان خردمند
مایار، آن دسته مینویانی هستند که پیدایش آنها به پیش از پدید آمدن جهان باز میگردد و قدرتی شگرف در خود دارند. یکی از آنان کورومو بود؛ نامی که سارومان در دوران آغازین در آمان داشت، او و مایرون (سائورون) خادم آئولهی والا بودند.
در والینور شورایی به دستور مانوه برپا شد و در آن شورا تصمیم گرفته شد 5 تن به سرزمین میانه برود و کمکحال مردمان آزاد سرزمین میانه باشد. آنان ایستاریاند، همتایان سائورون و ملبس به کالبد آدمیان پیر. مهترین و بزرگترین آنها سارومان بود. اما با گذشت سالیان افکارش به پلیدی گرایید و آرزوی حلقه یگانه را داشت تا به قدرتی برسد که جهان را مطابق اراده خویش به سامان درآورد.
سارومان سالیان سال به دنبال حلقه گشت به امید اینکه آن را بیابد ولی قرنها ناکام ماند. اما آیا واقعا با قدرت حلقه میتوانست با سائورون پیکار کند و او را شکست دهد؟ بله. سارومان اگر حلقه را پیدا میکرد به قدرت بزرگی دست مییافت، و چه بسا میتوانست سائورون را شکست دهد. پاسخ این پرسش در متن زیر به طور گسترده، به نقل از الروند آورده شده است:
الروند گفت: «افسوس که نمیشود. ما نمیتوانیم حلقه حاکم را به کار ببریم. این موضوع را خوب میدانیم. حلقه متعلق است به سائورون و خود به تنهایی آن را ساخته و سرتاپا اهریمنی است. قدرت آن بیش از آن است که کسی آن را به ارادهی خود به کار ببرد، جز کسانی که از پیش نیروی عظیم در خود سراغ داشته باشند. اما برای چنین کسانی خطر آن حتی مرگبارتر است. همان اشتیاق آن قلب را فاسد میکند. سارومان را ببین. اگر هر یک از خردمندان به یاری این حلقه و با به کار بردن هنرهای خود فرمانروای موردور را بر اندازند، خود بر تخت سائورون خواهد نشست، و باز فرمانروای تاریکی دیگری سر برخواهد آورد. و این دلیل دیگری است که حلقه باید نابود شود: تا زمانی که حلقه در این دنیاست، این خطر نیز خردمندان را تهدید میکند. هیچ چیز از ابتدا اهریمنی نیست. حتی سائورون نیز چنین نبود. من از گرفتن حلقه برای پنهان کردن بیم دارم و نیز حلقه را نخواهم گرفت تا آن را به کار ببرم.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، شورای الروند
سارومان مدتها جاسوسی شایر را میکرد و بعد از ارتباطش با سائورون پی برد که حلقه را نژاد هافلینگ حمل میکند او این موقعیت را فرصتی مناسب برای کسب قدرت دید و درصدد تصاحب حلقه شد در این راه همانطور که حدس زده میشد به سائورون دروغ گفت و هدف فردی خود را پیش گرفت و تمام تلاشش را کرد. یکی از اقدامات او یورش یوروک–هی ایزنگارد به یاران حلقه بود که از روی آن، کاملا دستور و قصد سارومان برای اورکها و ما مشخص است: گرفتن هافلینگها و آوردنشان به آیزنگارد. چرا که میپنداشت حلقه را هافلینگها حمل میکنند. در اینجا گفتگوی اورکها را میآوریم:
سومی غرولندکنان با صدای بم گفت: «دستور است. همه را بکشید جز هافلینگ ها؛ آنها را باید هرچه سریعتر زنده به اینجا بیاورید. این دستوری است که به من داده اند.»
چند صدا با هم پرسیدند: «آنها را میخواهند چه کار کنند؟ چرا زنده؟ جان میدهند برای تفریح.»
«نه! شنیدهام که یکی از آنها چیزی با خودش دارد، چیزی که آن را برای جنگ میخواهند، یک وسیله توطئه الفی یا چیزی مثل این. در هر حال باید تک تک آنها بازجویی بشوند.»
…
صدایش ملایمتر، اما اهریمنیتر از صدای بقیه بود. «باید این موضوع را گزارش بکنم. زندانیها را نباید بگردید یا چیزی از آنها غنیمت بگیرید. این دستوری است که به من دادهاند.»
صدای بم گفت: «به من هم همینطور، زنده، همانطور که اسیرشان کردهاید؛ بدون گرفتن غنیمت. به من این دستور را دادهاند.»
ارباب حلقهها، دو برج، یوروک–هی
بنابراین میدانیم سارومان از گروه حلقه و حاملاش با خبر بوده است و اقداماتی نیز پیرامون آن کرده، پس بی گمان میتوانیم در نظر بگیریم که پیش از این رویداد نیز کارهایی برای تصاحب حلقه انجام داده و دست روی دست نگذاشته و البته شواهد زیادی نیز برای این احتمال وجود دارد. شاید سارومان عامل ناآرامیهای کارادراس بوده است؛ این احتمال را هم میشود در نظر گرفت. بگذارید نخست به جاسوسان سارومان بپردازیم.
وقتی یاران حلقه در اطراف هولین بودند با فوجی از گروههای کربین (پرندگانی بزرگ از نژاد کلاغ) روبرو شدند که آراگورن معتقد بود برای جاسوسی به آن اطراف آمده بودند. در ادامه متن مربوط به این واقعه را میآوریم.
سام نجواکنان به آراگورن گفت: «استرایدر آن چیست؟ شبیه ابر به نظر نمیرسد. آراگورن جوابی نداد، با دقت به آسمان چشم دوخته بود؛ طولی نکشید که سام خودش توانست چیزی را که نزدیک میشد ببیند. گلههای پرندگان که با سرعت در پرواز بودند و چرخ میخوردند و دور میزدند و تمام زمینها را گویا در جستجوی چیزی زیر بال میگذاشتند؛ و پیوسته در حال نزدیک شدن بودند.
آراگورن پچ پچ کنان گفت: «دراز بکش و حرکت نکن!» و سام را به طرف سایهی یک بوته راج کشید، زیرا ناگهان فوج برگی از پرندهها که از لشکر اصلی جدا شده بودند، با پرواز در ارتفاع کم، مستقیم به سوی پشته آمدند. سام فکر کرد که آنها نوعی کلاغ درشت هستند. وقتی با جمعیت انبوه، به شکلی چنان متراکم از بالای سرشان گذشتند که سایهی آنها در آن پایین روی زمین کشیده میشد، صدای قارقاری خشن به گوش رسید.
تا در دوردست شمال و غرب از نظر محو نشدند و آسمان دوباره صاف نشد، آراگورن از جا برنخاست. سپس از جا جست و رفت و گندالف را بیدار کرد.
گفت: «فوج کلاغهای سیاه روی زمینهای بین کوهها و گریفلاد در حال پرواز هستند و از روی هولین هم گذشتند. بومیِ اینجا نیستند؛ کربین هستند که از فنگورن و دونلند میآیند. نمیدانم چرا این طرفها آمدهاند: شاید مشکلی در جنوب پیش آمده که دارند از آن فرار میکنند؛ اما فکر میکنم داشتند زمینها را تجسس میکردند. همینطور چند تا شاهین هم دیدم که در ارتفاع زیاد پرواز میکردند. به گمانم امشب باید دوباره حرکت کنیم. هولین دیگر برای ما امن نیست: آن را تحت مراقبت گرفتهاند.»
گندالف گفت: «در این صورت اوضاع دروازهی شاخسرخ هم همین است، و ما چطور بدون آن که دیده بشویم میتوانیم به آنجا برسیم، ذهنم به هیچ جا قد نمیدهد.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
این جا میبینیم که گندالف معتقد است بدون دیده شدن نمیتوانند به کارادراس برسند، در نتیجه اخبار تحرکات یاران حلقه به سارومان میرسد. آیا گمان میکنید سارومان با شنیدن اخبار کربین برای تصاحب حلقه هیچ کاری نخواهد کرد؟ اگر اینطور فکر کنیم حماقت کردهایم. سارومان از نظر نگارنده دست به اقداماتی شریرانه زده است. اما چرا فکر میکنیم کربینها را سارومان کنترل میکرده؟ دلایل را بیان خواهیم کرد. نخست اینکه این پرندگان بومی سرزمین دونلند و جنگل فنگورن هستند، جایی در نزدیکی قلمرو تحت نفوذ سارومان. سپس پیشینه سارومان را باید بررسی کرد. او پیش از این واقعه نیز از پرندگان و دیگر موجودات به عنوان جاسوس استفاده کرده است. در سدههای آخر دوران سوم سارومان گردآوری جاسوس را آغاز کرد که بیشترشان پرنده بودند و این را به کمک راداگاست فریب خورده انجام داد:
«…[سارومان] گروهی بزرگ از جاسوسان را گرد آورد، و بسیاری از اینها پرندگان بودند؛ زیرا راداگاست دستِ یاری به او داده بود و از خیانت او هیچ نمیدانست، و گمان میداشت که این بخشی از کار مراقبت دشمن است.»
سیلماریلیون، حدیث حلقههای قدرت و دوران سوم
و بعدتر نیز این پرندگان را در شایر دیدیم، چنانچه گندالف نیز به آن در شورای الروند اشاره میکند:
«هفده سال پیش بود. به زودی پی بردم که جاسوسانی از هر دست، حتی چارپایان و پرندگان، در دور و اطراف شایر گرد آمدهاند و هراسم بیشتر شد. از دونه داین کمک خواستم، و مراقبت آنان دو چندان شد؛ و راز دل را با آراگورن وارث ایزیلدور در میان گذاشتم.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، شورای الروند
و این دقیقا با جاسوس گماشتن سارومان برای گندالف مطابقت دارد.
«[سارومان] که نسبت به گندالف احساس حسادت میکند و بیمناک است، جاسوسانی را میگمارد تا همهی اقدامات او را تحت نظر بگیرند؛ و علاقه گندالف به شایر نظرش را جلب میکند. طولی نمیکشد که جاسوسانی را نیز به کار در بری و فاردینگ جنوبی میگمارد.»
…
«…جاسوسان سارومان گزارش میدهند که شایر سخت تحت مراقبت تکاوران قرار دارد.»
ارباب حلقهها، بازگشت شاه، ضمیمه ب، حکایت سالیان
پس تا اینجا قریب به یقین مطمئن شدیم که کربین، فوج کلاغها، از جاسوسان سارومان در هولین و حوالی آن بودند و سارومان از تحرکات یاران حلقه توسط آنان با خبر شده؛ حال وقتی متوجه اخبار میشود اقداماتش را آغاز میکند. سارومان گذشتن یاران حلقه را از گذرگاه شاخ سرخ به صلاح نمیدید زیرا گذشتن از آن، راهی به مراتب بهتر برای یاران بود و او گمان میکرد رد شدن از این مسیر حامل حلقه را به سائورون نزدیک خواهد کرد و خطر پیدا شدن حلقه توسط سائورون در میان بود و این برای سارومان خوشایند نیست. برگ برنده او در مقابل سائورون حلقه است، پس نباید آن را به او تسلیم کند:
گندالف گفت: «…اما آیزنگارد نمیتواند با موردور بجنگد، مگر این که سارومان اول حلقه را به چنگ بیاورد.»
ارباب حلقهها، دو برج، سوار سفید
از نظر نگارنده او در صدد کشاندن گروه به گدار آیزن یا نزدیکی شکاف روهان بود و میخواست ناچاراً یاران حلقه را بدان سوی هدایت کند. برای سارومان گدار آیزن جایی است که به راحتی میتوانست آنها را شکار کند. پیش از این در گدار آیزن دو نبرد میان سارومان و چابک سواران رخ داده؛ که در یکی تئودرد، شاهزاده روهان، جانش را از دست داد و دیگری با شکست فجیع روهیریم ختم شد. سارومان با قدرت و تمهیدات مخصوص خود در کارادراس برای همراهان ناامیدی به بار آورد. از نظر ما داشتن چنین قدرتی برای او اصلا بعید نیست. برای مثال سارومان توانست با تمهیدی جادویی باروهای گودی هلم را منفجر سازد. در کارادراس نیز او با آوردن آذرخش و دیگر تمهیدات نامعلوم راه را برای یاران حلقه بست. شرح انفجار باروها را به نقل از آراگورن در پاراگراف زیر میآوریم:
آراگورن گفت: «اما اورکها با خودشان از اورتانک تمهیدی شریرانه آوردهاند. نوعی آتش انفجاری دارند، و با آن دیوار را تصرف کردند.»
ارباب حلقهها، دو برج، گودی هلم
و نقشه سارومان پیرومندانه پیش رفت. در نظر سارومان یاران حلقه پس از این واقعه بهترین راه را در شکاف روهان میدیدند و آن موقع سارومان سپید میتوانست حلقه را باز یابد اما این نقشه شکست خورد، چنانچه خرد گندالف و خیانت سارومان، باعث شد این راه برای یاران بسته بنماید.
«تا آن دورها در جنوب گذرگاهی نیست، مگر این که برسیم به شکاف روهان. من بعد از آن خبرت راجع به سارومان، دیگر اعتمادی به آن مسیر ندارم. کسی چه میداند که سپاه چابک سواران در خدمت کدام طرف هستند؟»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
بورومیر گفت: «حتی نام آنجا [موریا] بدشگون است و من نیازی نمیبینم که آنجا برویم. اگر نمیتوانیم از کوهها عبور کنیم، بگذار سفرمان را به طرف جنوب ادامه بدهیم، تا به شکاف روهان برسیم که مردمانش دوست مردم من هستند، همان جادهای را در پیش بگیریم که من خودم را از آن به اینجا رساندم. میتوانیم از روی رودخانهی آیزن عبور کنیم و به لنگاستراند و لهبهنین وارد شویم و از نواحی نزدیک به دریا خودمان را به گوندور برسانیم.»
گندالف جواب داد: «اوضاع از زمانی که تو به شمال آمدهای، عوض شده، بورومیر. نشنیدی که من دربارهی سارومان چه گفتم؟ باید قبل از فرجام کار تکلیف خودم را با او یکسره کنم. اما حلقه نباید نزدیک آیزنگارد برود و به هر طریق ممکن باید از این امر اجتناب کرد. شکاف روهان تا وقتی با حامل حلقه هستیم، به روی ما بسته است.»
«و اما راههای طولانیتر: ما وقت کافی نداریم. ممکن است در سفری مثل آن، یکسال وقت تلف کنیم، و مجبور به گذشتن از سرزمینهایی بشویم که خالی و بیپناهگاهاند. با این حال ممکن است آنجا هم امن نباشد. چشمان مراقب سارومان و هم دشمن، روی آنهاست. وفتی تو به شمال آمدی بورومیر، در چشم دشمن، چیزی بیشتر از یک موجود سرگردان نبودی و در نظر او زیاد اهمیت نداشتی: ذهن او مشغول تعقیب حلقه بود. اما تو الان به عنوان یکی از اعضای گروه حلقه بر میگردی، و تا زمانی که با ما بمانی خطر تهدیدت میکند. هر فرسنگی که زیر آسمان بدون حفاظ به طرف جنوب برویم خطر بیشتر میشود.»
«متاسفانه باید بگویم از زمانی که سعی کردیم بیپرده از گذرگاه کوهها عبور کنیم، وضع ما اسفناکتر شده است. در حال حاضر اگر هر چه زودتر مدتی از دید آنها خارج نشویم و رد گم نکنیم، امید کمی برای خودمان متصورم. بنابراین پیشنهادم این است که نه از روی کوهها برویم و نه آنها را دور بزنیم، بلکه از زیر آنها عبور کنیم. این جادهای است که در هر حال دشمن کمتر انتظار دارد آن را انتخاب کنیم.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفری در تاریکی
همانطور که از توصیفات گندالف پیداست، شکاف روهان راه امنی نیست و سارومان میتواند با یک شبیخون آنها را به مشکل بیندازد و نکتهای که قابل توجه است قابل پیشبینی نبودن راه موریاست. به گمان نگارنده، این اندیشه از دیدگاه سارومان هم دور بود و فکر نمیکرد راه موریا را برای گذشتن از کوهستان مهآلود انتخاب کنند. حال او خشمگین از این که نقشهاش برای کشاندن گروه به گدار آیزن بر باد رفته، وارگهای جنگجویش را برای کشتن یاران حلقه روانه میسازد که شرح واقعه در فصل سفری در تاریکی وجود دارد. اما آیا سارومان وارگ داشت؟ منبعی برای این ادعا وجود دارد یا خیر؟ جواب آن به طور قطع بله است. سارومان در قلمرو آیزنگارد، تعداد زیادی وارگ داشت. در ادامه متن کتاب را برای این ادعا میآوریم.
«…[سارومان] برای دنبال گیری بیهودهی گندالف، گرگها و اورکها را اعزام کرد…»
قصههای ناتمام، بخش سوم، شکار حلقه
«رفتن دشمن را دیدم: صف بیپایان پیاده نظام اورکها؛ و گروهان سوارشان که پشت گرگهای عظیمالجثه سوار شده بودند.»
ارباب حلقهها، دو برج، خرت و پرتهای آب آورده
«…جلودارشان، عدهای دونلندی سواره و دسته بزرگی از دهشتناک ترین اورکهای گرگسوار بودند…»
قصههای ناتمام، بخش سوم، نبردهای گدار آیزن
«گرگها و اورکها در آیزنگارد لانه کرده بودند، چرا که سارومان نیروی عظیمی برای همچشمی با سائورون که هنوز در خدمت او نبود، بسیجیده بود.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، شورای الروند
تا اینجا دانستیم که سارومان وارگهایی داشته و امکان فرستادن وارگها به سوی یاران حلقه وجود دارد، اما چگونه یاران را پیدا کردند؟ اصلا چنین قابلیتی دارند؟ سارومان میتوانسته موقعیت دقیق یاران را برای آنان بر ملا سازد، اما سوای از این، کار گندالف باعث شد ردگیریشان آسانتر شود، چنانچه در متن خود کتاب نیز به این اشاره شده است.
«[گندالف] هیزمی را برداشت و آن را بالا نگه داشت و افسونی بر آن خواند، نائور ان ادریت آمن! و انتهای چوبدستیاش را به میان آن فرو کرد. به یک باره فوارهای بزرگ از شعلهی سبز و آبی بیرون جست و چوب گر گرفت و زبانه کشید.
گفت: «اگر کسی باشد که ببیند، دست کم من یکی از چشمشان پنهان نیستم. نوشتهام گندالف اینجاست با نشانههایی که از ریوندل تا آندوین میتوانند آن را بخوانند.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
پس ردگیری آنها بسیار آسانتر از چیزی است که میپنداریم، البته باید متذکر شد که ویژگی وارگها نیز به این ردگیری کمک میکند؛ با استناد به متن کتاب هابیت:
«…گرگهایی از این دست حس شامهشان خیلی تیزتر از گابلینهاست و برای گرفتنات لازم نیست که تو را ببینند.»
هابیت، از چاله به چاه
گندالف گرگی را «سگ سائورون» خطاب میکند و در جملهای الفی میتوان واژه «گائوروت» را دید که یادآور جزیره گرگخویان (تول–این–گائوروت) سائورون در دوران اول است. احتمالا این گرگها از نژاد آن دسته از گرگخویان هستند.
از مهارتهای سارومان ایجاد دودهای ابرمانند است؛ او میتوانست این دودها را دور اورتانک ایجاد کند:
«ابری از دود سیاه که به شکل معلق گرداگرد اورتانک را گرفته بود، فعالیتهای او را از چشم پنهان میداشت.»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، شورای الروند
در نهایت میتوان گفت احتمال اینکه سارومان باعث ناآرامیهای کارادراس بوده باشد زیاد است، شاید آن صدای وحشتناک بر فراز کارادراس، صدای سارومان بوده که با ورد کوهستان را بر سر یاران حلقه منفجر میکند.
۵– کارادراس اهریمنی
کارادراس را بیرحم مینامند و از دیرباز شهرت بدنامی داشت. به عقیده دورفها این بدنامی به پیش از دوره سائورون بر میگردد، موقعی که شهرت سائورون بدین جای سرزمین میانه نرسیده بود. موجودات اهریمنی در رشته افسانه تالکین بسیارند؛ بسیاری از آنها ناشناخته و خطرناکاند. کارادراس را میتوانیم در این دسته قرار دهیم، کوهستانی که از خود اراده دارد و ارادهاش خطر میآفریند، و جان مردمان سرزمین میانه را میگیرد. تالکین بارها به موجودات عجیب جهان خود اشاره کرده و تاکید بسیاری رویشان داشته است:
«گذشته از آن [آردا] جهانی پر از موجوداتِ عجیبِ بی شمار است…»
ارباب حلقهها، یاران حلقه، سرآغاز
پس در نظر گرفتن این فرضیه، که خود کوه دارای اراده اهریمنی باشد برای مخاطب بعید نیست و نمیتوانیم آن را با قاطعیت رد کنیم؛ گذشته از آن ما در رشتهافسانه با چنین موجوداتی روبرو شدهایم، میتوانیم غولهای سنگی در هابیت را مثال بزنیم. به توصیفات پیکار غولهای سنگی دقت و آن را با ناآرامی کارادراس مقایسه کنید:
«گندالف میدانست که احتمال اتفاقهای غیرمنتظره وجود دارد، و اصلاً زیاد امیدوار نبود بدون برخورد با ماجراهای هولناک از روی این کوههای بلند عظیم با قلهها و درههای پرتافتاده بگذرند، قلهها و درههایی که روی حکمرانی هیچ پادشاهی را به خود ندیده بود. و همین طور هم شد. همه چیز داشت به خوبی میگذشت که یک روز به توفان رعد و برق خوردند – توفان رعد و برق کجا این جا کجا، بیشتر جنگ رعد و برق بود. خبر دارید که توفانهای رعد و برق گنده و حسابی آن پایین روی زمین توی درهی رودخانه چقدر هول و هراس به دل آدم میاندازد؛ مخصوصاً موقعی که دو توفان رعد و برق بزرگ به هم بر میخورند و سر شاخ میشوند. باز وحشتناکتر از این، رعد و برق شبانه در کوه است، وقتی که دو توفان از شرق و غرب میرسند و با هم دست و پنجه نرم میکنند. صاعقه به قلهها میزند و صخرهها میلرزد، و غرشهای مهیبش هوا را میشکافد و گرومب گرومب توی هر غال و سوراخی میپیچد؛ و تاریکی پر از صدای کوبنده و برق نور میشود.
بیلبو حتا در خواب هم چیزی مثل این ندیده بود. آن بالا توی ارتفاعات، در جای تنگ و باریکی بودند و یک طرفشان پرتگاهی رو به یک درهی تاریک قرار داشت. شب را آنجا زیر یک صخرهی آویزان پناه گرفته بودند و بیلبو زیر یک پتو خزیده بود و سر تا پا میلرزید. هر وقت دزدکی از گوشهی چشم نگاهی به برق صاعقه میانداخت،غولهای سنگی را آن طرف دره میدید که بیرون آمدهاند و تختهسنگهای بزرگ را از روی بازیگوشی به طرف هم پرتاب میکنند و باز آنها را میگیرند و توی تاریکی رها میکنند که آن دورها در پایین لابلای درختها زمین میافتد یا گرومب خرد و خاکشیر میشود.»
هابیت، فراز و نشیب
کارادراس بین دورفها به شهرت شومش معروف است و این شهرت به زعم آنان پیش از آمدن سائورون بوده، پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که خود کارادراس بیرحم بوده و این بیرحمی به روزگار پیشین باز میگشته است . کارادراس ممکن است یکی از مخلوقات ارو یا اومایار (مینویان شیطانی) باشد. او کار خود را میکند و لزوما با سائورون متحد نیست، چرا که شاید از او قدیمیتر باشد. در این باب سخنان گیملی و آراگورن میتوانند معیار خوبی باشند:
آراگورن گفت: «من میگویم صدای باد است، اما حرفم به معنی این نیست که تو راست نمیگویی. موجوداتی اهریمنی و نامهربان در دنیا هست که از موجودات دو پا چندان خوششان نمیآید و با این حال متحد سائورون هم نیستند و اهداف خودشان را دنبال میکنند. بعضیها در این دنیا حتی از او قدیمی ترند.»
گیملی گفت: «کارادراس را بیرحم میگفتند و سالها پیش که شایعهی سائورون در این سرزمینها شنیده نشده بود، شهرت شومی داشت.»ارباب حلقهها، یاران حلقه، سفر حلقه به سوی جنوب
در دنیای تالکین اشارات زیادی به موجودات ناشناخته شده که از خود سائورون هم پیرتر هستند، مانند موجودات مجهولی که زیر مسکن دورفها بودند:
«…این نقبها ساختهی مردم دورین نبود، گیملی پسر گلوین. بسیار بسیار عمیقتر از مسکن دورف ها، «موجودات مجهولی» دنیا را میجوند. حتی سائورون نیز از آنها خبر ندارد. آنها پیر تر از او هستند.»
ارباب حلقهها، دو برج، سوار سفید
و ما لزوما نباید پلیدی کارادراس را به سائورون نسبت بدهیم، چون خود کارادراس میتواند در آن دخیل باشد.
در دستنوشتههای پیشین ارباب حلقهها به اراده داشتن کارادراس اشارهی مستقیمی شده است. در اینجا آراگورنی در داستان نیست و جایگزین او هابیتی به نام «تروتر» است، اینجا تروتر به جای برومیر به نالههای وحشتناک کوه اشاره میکند. پاسخ گندالف نکته قابل توجهای دارد، اما تالکین آن را تغییر داده، شاید برای راز آلود نگه داشتن کوهستان!
تروتر گفت: «امشب نمیتوانیم جلوتر برویم. بگذار هر که دلش میخواهد بگوید که صدای باد است؛ صداهای خطرناکی در هوا موج میزند؛ و این سنگها ما را نشانه گرفتهاند.»
گندالف گفت: «من میگویم صدای باد است، اما حرفم به معنی این نیست که تو راست نمیگویی. همهی خادمان دشمن هم جسم و دست و پا ندارند.»
تاریخ سرزمین میانه، بازگشت سایه، سفر حلقه به سوی جنوب
دنیای تالکین پر از موجودات عجیب است. چرا کارادراس نمیتواند یکی از اینها باشد؟ آراگورن معتقد است این موجودات اهداف خودشان را دنبال میکنند. شاید کارادراس پلید خودش مانع گذر یاران شده و خباثت خود را بار دیگر نشان داده و واقعا این شهرت شوم سزاوار اوست: کارادراس بیرحم!
در نهایت باید گفت قلم تالکین رمزگونه است و او در آردا معماهای پیچیدهی زیادی گنجانیده که برای آن هرگز پاسخی قطعی نخواهیم داشت، یکی از این معماها همین شاخ سرخ است.
نگاهی به اقتباس سینمایی جکسون
در فیلم «ارباب حلقهها: یاران حلقه» یاران سعی میکنند در میان کولاک از کارادراس بگذرند، اما سختیهای راهشان فزونی مییابد، چرا که سارومان در بالای برج اورتانک، افسونهایی را به زبان کوئنیایی روانه کارادراس میکند. در ادامه به نقلقولی بخش از این سکانسها توجه کنید.
«لگولاس: صدای ضعیفی شنیده میشه.
گندالف: سارومانه! لوستو کارادراس! سذو! هودو! نویثو ای رویث! (معنی: بخواب کارادراس، آرام باش، آرام دراز بکش، جلوی خشمات را بگیر.)
سارومان: کیوا نوالکا کارنیراس! نایا یاواسی راسیلا! تالتووا نوتو–کارنینار! (مهنی: ای شاخسرخ بیرحم، از خواب بیدار شو! بادا که شاخ خونآلودت بر سر دشمنان فرود آید.)
در اقتباس جکسون این سارومان است که با تمهیدات خود آب و هوا را در کارادراس دشوارتر میکند و با صاعقه باعث ریخته شدن سنگها از کوهستان میشود. او نهایتاً در این امر موفق شد و توانست یاران را در کولاک کارادراس گیر بیندازد و آنها را مجبور به گذر از موریا کند.
به نظر من هم همان سارومان پدیدآورنده این مشکل بوده و اقتباس سینمایی درست کار کرده. احتمالات دیگر بعید به نظر می رسند.
چیزی به اسم انتخاب «درست» نداریم عزیز
پیتر جکسون کلاً به خاطر ویلن سازی این حرکات را زد و گاهاً اصلاً به فکر منطق داستان نبود . ادامه ماجرا در فیلم هم مضحک است واقعاً . تنها کاری که میتوانیم کنیم گفتن احتمالات است نمیتوانیم به طور قطع مسئله را حل کنیم و برای همیشه راز آلود خواهد ماند!
سپاس از خواندن مقاله D:
اول تشکر میکنم از نگارنده این مقاله برای وسواس و واکاوی دقیقی که صورت داده است.
با توجه به فکت های آورده شده در این مقاله بنده دخالت جان مایه مورگوث در این اختلال در مسیر یاران حلقه را از الباقی حدس ها، قوی تر میدانم.
به نظر من همون سائورون بود که این کارهارارو به سر یاران حلقه در کارادراس آورد.
با این حال خیلی جامع و کامل خیلی ممنون دستتون درد نکند.
با اینجال میشه گفت که نقطه مشترک همه وچود نیروهای شر در این کوهستانه که مخصوصا به هنگام حس کردن حضور نیروهای دشمن (خیر) بیدار میشن
با اینحال تالکین به شکلی پازل ها رو چیده که هر کس می تونه هر انتخابی بکنه پاسخ غلطی وجود نداره
فکر می کنم روایت سارومان برای اقتباس سینمایی مناسب به دلایلی چون:
1. اگر قرار بود که از نزگول استفاده بشه باید یجورایی صحنه دروازه را هم اجرا می کردند و آذرخش
2. در ارباب… تقریبا اشاره ای به مورگوت نشده است
3. خود کوهستان برای روایت سینمایی نیز چندان مناسب نیست
4. در مورد سایرون هم با اینکه قدرتمند بوده اما هدایت کردن و زمانبدی برای آن انتقال ابرها تقریبا غیر ممکنه