-مترجم: ایمان صاحبی
همهی ما میدانیم که جی.آر.آر. تالکین یکی از بزرگترین فانتزینویسان تاریخ بوده است. او با ذهن خلاقانهی خود هابیت و ارباب حلقهها را در جهانی نو و شگفتآور به روی کاغذ آورد و به عنوان یکی از بنیانگذاران این ژانر شناخته میشود. امروزه به سختی میتوان از فانتزی گفت و حرفی از تالکین نزد، ولی بعید است فقط مهارت نوشتن باعث شده باشد که او امروز به چنین اسطورهی بزرگی تبدیل شود.
اکثر ما میدانیم که تالکین زبانشناس، شاعر و استاد دانشگاه نیز بود. او زبانهای بسیاری خلق کرد و مقالات ادبی پرشماری نوشت که همه بیانگر کارهایش است. تالکین دوست یک فانتزینویس دیگر به نام سی.اس. لوئیس بود و آن دو در یک گروه غیررسمی بحث ادبی عضو بودند.
تالکین صرفاً رمان فانتزی نمینوشت، او سعی میکرد به نوعی روی کارهای خودش و روی ژانر فانتزی هم اثر بگذارد. یکی از مقالههای مشهور تالکین «در باب داستانهای پریان» نام دارد (تالکین به آنچه که ما امروزه «فانتزی» میگوییم، «داستانهای پریان» میگفت). این مقاله در واقع متن یکی از سخنرانیهای او بود که بعدها منتشر شد. [در ایران ترجمهی بخشی از این مقاله در کتاب درخت و برگ قرار گرفته است.]
از روی این مقاله که به شکلی فصیح و هوشمندانه نوشته شده میتوان دریافت که تالکین با دقت به تحلیل، تبلیغ و دفاع از این ژانر پرداخته است؛ ژانری که منتقدان آن را بیفایده میدانستند و معتقد بودند که این نوع از ادبیات فقط به درد بچهها میخورد.
البته پیش از تالکین هم بودند کسانی که داستان فانتزی مینوشتند (هرچند شاید به اندازهی کافی حق مطلب را در این زمینه ادا نمیکردند)، ولی رمانهای او باعث افزایش ناگهانی محبوبیت و آگاهی دربارهی این ژانر شد. این اتفاق بدون شک متأثر از فضای مسحورکنندهی داستانها و شخصیتهای سرزمین میانه بود که به دست تالکین خلق شد، اما به گمان من تلاشهای او در زمینهی توصیف و تبلیغ فانتزی هم در رسیدن فانتزی به جایگاهی که امروز دارد بیتاثیر نبود.
بنابراین در اینجا میخواهم تعدادی از نقلقولهای تالکین از این مقاله را با شما به اشتراک بگذارم. اگرچه این کلمات ۷۵ سال پیش گفته شده، اما خیلی از آنها هنوز حقیقت دارد و الهامبخش کسانی است که همچنان فانتزی میخوانند و مینویسند.
به طور کلی در باب داستانهای پریان (یا همان فانتزی):
«قصد دارم دربارهی داستانهای پریان حرف بزنم، هرچند میدانم که این کار نوعی ماجراجویی جسورانه است. سرزمین پریان سرزمینی غریب و پرخطر است، آکنده از دامها و چالهها برای تازهواردان بیاحتیاط و سیاهچالها برای بیباکان.»
«قلمرو داستان پریان عریض و عمیق و مرتفع و آکنده از بسیاری چیزهاست: همه نوع جانور و پرندهای در آنجا یافت میشود؛ دریاهای بیساحل و ستارگان بیشمار؛ نوعی زیبایی که گونهای از سحر است، و مهلکهای همیشه حاضر؛ هم شادی و هم غمی به تیزی تیغ.»
«ذهنی که سبُک، سنگین، خاکستری، زرد، ساکن و سریع را اندیشید، همان ذهن نیز جادویی را خلق کرد که میتواند اشیای سنگین را سبک و قادر به پرواز کند، سرب خاکستری را به طلای زرد و صخرهی ساکن را به جریان سریع آب بدل سازد.»
«این داستانها دری به سوی زمانی دیگر میگشایند، و ما اگر از این در عبور کنیم، اگر شده برای چند لحظه، از زمان خودمان بیرون میرویم، و شاید حتی بیرون از خود زمان.»
در باب امیالی که داستانهای پریان ارضاکنندهی آنهاست:
«جادوی سرزمین پریان غایتی فینفسه نیست، اثر و حُسن آن در عملکردهایش نهفته است: ارضای برخی از امیال ازلی آدمی از جملهی آنهاست. یکی از این امیال غور کردن در اعماق فضا و زمان است. دیگری برقراری ارتباط با سایر موجودات زنده است.»
در باب ادبیات گریزگرایانه و این که چرا نباید این موضوع را مورد تمسخر قرار داد:
«اگر یک نفر ببیند که در زندان است و تلاش کند که از آنجا خارج شده و به خانه برود، چرا باید مورد تمسخر قرار بگیرد؟ وقتی نتوانست این کار را بکند و تصمیم گرفت که دربارهی موضوعاتی دیگری به جز زندانبانها و دیوارهای زندان فکر کند و حرف بزند، چرا باید مورد تمسخر قرار بگیرد؟ اگر زندانی نتواند دنیای بیرون را ببیند، از واقعیت دنیا کاسته نمیشود. منتقدان در انتخاب واژهی گریز در این معنا به خطا رفتهاند، و علاوه بر این، آنها، نه همیشه از روی خطایی سهوی، فرار زندانی را با ترک وظیفه اشتباه میگیرند.»
در باب داستانهایی که باید به شکل یکپارچه درک شود، و نباید آنها را به صورت ترکیبی از اجزا مختلف در نظر گرفته و جداگانه بررسی کرد:
«نکتهای که واقعاً حائز اهمیت است دقیقاً همان رنگ و بو، فضا و جو، و تکتک جزئیات طبقهبندیناشدنی داستان، و از آن مهمتر مقصود کلیای است که همراه با زندگی، طرح مثلهنشدهی داستان را منتقل میکند.»
در باب این که فانتزی در درجهی اول یا به طور خاص برای کودکان نیست:
«حقیقت این است که رابطهی بین کودکان و داستانهای پریان تصادفی به خاطر تاریخ بومی ماست. داستانهای پریان در دنیای متأخر و مدرن ما مثل اثاثیهای کهنه و قدیمی که تنها به درد اتاق بازی میخورد، تا حد قصههای شب تنزل یافته، و علت اصلیاش این است که بزرگسالان طالب این داستانها نیستند، و اگر به اشتباه آن را به کار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد.»
«در میان کسانی که هنوز آنقدر عقلشان میرسد که داستانهای پریان را مضر در نظر نگیرند، به نظر میرسد در باور عمومی بین اذهان کودکان و داستانهای پریان یک رابطهی طبیعی و مشابه رابطهی بین بدن کودک و شیر وجود دارد. فکر میکنم این عقیده یک اشکال داشته باشد؛ اشکالی از جهت باورهای نادرست، چرا که این افراد معمولاً به دلایل خصوصی خود (نظیر نداشتن فرزند)، فکر میکنند کودکان موجوداتی خاص، تقریباً از نژادی دیگر، بوده و طبیعی نیستند.»
«بهواقع، فقط سلیقهی برخی از کودکان و بزرگسالان با داستانهای پریان جور در میآید؛ و در آن صورت هم این احساس اختصاصی، یا حتی لزوماً برجسته نیست.»
در پایان به نقلقولی از این مقاله اشاره میکنم که در حقیقت شعری نوشتهی تالکین خطاب به مردی است که داستانهای پریان و اسطورهها را «دروغ» میخواند (وقتی تالکین از واژهی «خالق کهتر» یا Sub Creator استفاده میکند، منظورش فانتزینویسی است که جهان دیگری را خلق کرده، یک واقعیت جدید که در ذهن خواننده زنده میشود):
«گفتم ”حضرت آقا” – اگرچه مدت مدیدی است که با این داستانها بیگانه شدهایم، ولی نه انسان به کلی از دست رفته و نه به کلی تغییر کرده است. شاید او رسوا شده باشد، اما از تخت به زیر نیامد و هنوز کهنه پارههایی را که از زمان اربابی در اختیار داشت پیش خود نگه داشته است: انسان، خالق کهتر، پرتو منکسری است که در او پرتو سپید یگانه به رنگهای بسیار تجزیه میگردد، و به صورتهای زندهی بیشمار که از ذهنی به ذهن دیگر میروند ترکیب میشود. اگرچه ما همهی شکافهای جهان را با الفها و گابلینها پر کردهایم، و این جرأت را به خودمان دادهایم که خدایان و خانههایشان را در جایی خارج از تاریکی و روشنایی بسازیم، و تخم اژدهایان را بکاریم، اما این حق ما بود، حقی که از بین نرفته: ما همچنان بر اساس همان قانونی که خودمان با آن به وجود آمدهایم دست به خلق میزنیم.»
سلام. اگر ممکنه فونت سایت رو یه کم تیره تر کنید. کنتراست فونت و زمینه خیلی بده. برعکسِ چیزایِ دیگهی سایت که فوقالعاده و ستودنیه.