والار بهطرزی قابل ملاحظه توانمندتر از سائورون بودند، حتی در هنگامی که او حلقهی قدرتش را در اختیار داشت. آنها میتوانستند به سادگی به سرزمین میانه هبوط کرده و او را شکست دهند. اما در صورت تهاجم والار به سائورون، میزان آسیب و انرژی آزاد گشته تا چه اندازه میبود؟ حمله والار تا چه اندازه برای سرزمین میانه خرج برمیداشت؟
این مقاله برگرفته از وبلاگ سرزمین میانه مایکل مارتینز، یکی از محققان برجسته رشتهافسانه تالکین در اینترنت است و از زبان او نقل میشود
من در مارس ۲۰۲۰ سؤالی را با این محتوا دریافت کردم که آن را در اینجا با شما به اشتراک میگذارم:
پیرامون این مبحث، غالباً استدلالهای ضعیفی صورت میگیرد. بیشتر طرفداران بر این باور هستند که والار از تکرار نتیجهی نبرد مستقیم با مورگوت و فاجعهای که انرژی آزاد شده بر سر بلریاند آورد میترسیدند. حال آنکه مورگوت قدرتمندترینِ والار بود، و تا حد زیادی – حداقل در آغاز روزگاران – دیگر والار را عقب راند و مسبب کشمکشهایی شد که یکی از نتایج آن، ویرانی گریز ناپذیر شکل و شمایل آردا برای همیشه بود. اما سائورون تنها یک مایا بود، و از لحاظ خطرناک بودن، حتی نمیتوانست به مورگوت نزدیک باشد. دیگر به این نکته اشاره نکنیم که به احتمال زیاد حتی از پس یک والا هم برنمیآمد. پس سؤال این است: والار میزان آسیب و انرژی آزاد گشته را تا چه اندازه برآورد کرده بودند که از مقابله مستقیم با سائورون روی برتافتند؟
من اطلاعی ندارم که آیا تالکین در جایی به میزان آسیب و انرژی آزاد گشته در صورت درگیری مستقیم والار با سائورون اشاره کرده باشد. چهبسا که بسیاری از طرفداران از این پاراگراف در سیلماریلیون، برداشتی بیش از آنچه مقرر بوده است انجام داده باشند:
اینها همه کردهی والار بود، آنگاه که در شامگاهشان، تاریکی زمینهای آردا را به یاد آوردند، و اکنون بر سر آن بودند که سرزمین میانه را روشنی بخشند و با روشنایی مانع کار ملکور شوند. زیرا آواری را مانده بر کنارهی آبهای بیداری به یاد میآوردند و نولدور را یکسره در تبعید به حال خود وانگذاشته بودند؛ و نیز مانوه میدانست که ساعت آمدن آدمیان نزدیک است و به راستی آوردهاند همین که والار بر سر کوئندی با ملکور کارزار کردند، از آن سو چند صباحی برای خاطر هیلدور، از پی آمدگان، فرزندان نورسیدهی ایلوواتار دست از جنگ باز داشتند. زیرا سرزمین میانه به سبب جنگ با اوتومنو سخت آسیب دیده بود و والار در هراس بودند که مبادا وضع از آنچه هست بدتر شود؛ نظر به اینکه هیلدور فانی بودند، و ضعیفتر از کوئندی که بتوانند بیم و آشوب را تاب آورند. افزون بر این هنوز بر مانوه آشکار نبود که پیدایش آدمی کجا خواهد بود، در شمال، جنوب یا شرق. از این روی والار روشنایی را پدید آوردند، اما از آن سو سرزمین و ماندگاه خود را محکم ساختند.
فصل ۱۱، حدیث آفتاب و مهتاب و پنهان گشتن والینور
به گمانم این پاراگراف زمینههایی کافی برای این نتیجهگیری را ارائه میدهد که والار به خاطر آگاه نبودن از موضع دقیق مورگوت و مکان بیداری انسانها، در آن زمان از هر گونه عملیات مستقیم بر علیه او دست بازداشتند. به هنگام نبردی که برای محافظت از الفها درگرفت، والار از مکان دقیق بیداری ایشان آگاه بودند و برای محافظت از ایشان نگاهبانانی را بر اطراف کوئیوینن گماشتند. والار یک آزادی نسبی در از میان بردن خادمان مورگوت داشتند، اما پس از سقوط مورگوت شرایط و مسئولیتهای والار به کلی تغییر پیدا میکند.
در نسخه B از انشای «پیشنویسی بر درونمایهها در سیلماریلیون» که در جلد دهم تاریخ سرزمین میانه، حلقهی مورگوت، تنظیم گشته است تالکین مینویسد:
(I)
سائورون در دوران دوم، به مراتب «مهتر» از مورگوت در اواخر دوران اول بود. چرا؟ زیرا اگرچه او در آفرینش به طرزی چشمگیر فروتر از مورگوت بود، باری هنوز آنچنان در وادی تباهی فرو نغلتیده بود. بااینحال سائورون نیز سرانجام هبه و توان وجودی خویش را در پی به دست آوردن تسلط بر دیگران تباه ساخت. بااینهمه او مجبور نبود که مقدار زیادی از خودش را فدا کند. مورگوت برای به دست آوردن سلطه بر آردا، پذیرفته بود که بخش اعظم نیروی وجودیاش با مواد فیزیکی تشکیل دهندهی زمین آمیخته شود – ازاینرو هرآنچه که بر روی زمین به دنیا آمده بود و روی آن زندگی میکرد، خواه جانور بوده باشد و خواه رستنی یا روانِ متجسد، جملگی «ننگین» بودهاند. مورگوت در هنگام نبرد گوهرها به طور دائمی «متجسد» گردید؛ از همین رو بیمناک بود و تقریباً جملگی نبردها را از طریق خادمان و پیشکارانش به پیش میبرد. باری سائورون نیز «تباهی» آردا را به ارث برد و قدرت (بسیار محدودتر) خویش را تنها صرف ساخت حلقهها کرد؛ زیرا این موجودات زمین بودند که سائورون در حسرت تسلط یافتن بر ذهن و ارادهی ایشان میسوخت. بدینسان سائورون خردمندتر از ملکورمورگوت نیز بود. سائورون آغازگر ناسازگاریها نبود؛ و او احتمالاً بیش از ملکور از «آهنگ» آگاهی داشت، ملکوری که تمام فکر و ذکرش معطوف به نقشهها و خواستههای خودش بود و به دیگر امور اهمیت چندانی نمیداد. بنابراین بالاترین سطح توانایی ملکور در زمان آغاز فیزیکی جهان بود؛ شهوتی عظیم و خداوار از برای قدرت و دست یازیدن به طرحها و نقشههای خویش، در مقیاسی سترگ و گسترده.
نخستین برداشت من چنین است که سائورون نسبت به مورگوت، نوعی دیگر از تهدید برای والار به حساب میآمد. چه، هرگونه تقابل و درگیری با او، باید اثراتی به مراتب کمتر از نبرد مستقیم با مورگوت میداشت. پس سؤال این است، چه چیزی والار را از حمله به سائورون بازداشت؟ آیا والار اصلاً مجاز به این دخالت بودند؟
سومین بخش این انشاء چنین آغاز میشود:
(III)
والار همراه با پابرجا و پایدار گردیدنِ قالب و خمیرهی زمین، به تدریج «محو» و خنثی گشتند. هرچه گذشته پر بارتر باشد، آینده دقیقتر خواهد بود و فضا از برای تغییرات اساسی و مهم، کمتر. (اقدامی بدون محدودیت در یک سطح فیزیکی که هدف از آن مخرب نباشد). گذشته، روزگاری «کسب» گردیده و جزوی از «آهنگ آفرینش» گشته است. تنها ارو ممکن است یا میتواند که در «آهنگ» تغییری ایجاد کند. آخرین کوشش و تکاپوی سترگ، از این نژاد ربالنوع، برآوردن کوهستان سترگ پلوری در ارتفاعی سرسامآور توسط والار بود. چهبسا که بتوان این اقدام را، اگر نگوییم واقعاً بد، حداقل اقدامی اشتباه در نظر بگیریم. اولمو با این حرکت موافق نبود. این کوهستان یک مقصود نیک و قابل قبول دربرداشت: منزه نگه داشتن حداقل قسمتی از آردا از تباهی و فساد. اما بهنظر میرسد که این حرکت انگیزهای خودخواهانه یا غفلتآمیز (یا ناامیدکننده) نیز داشته باشد؛ چه، تلاش برای پاک و منزه نگاه داشتن الفها از تباهی، در صورت آزادی اختیار ایشان، سرانجام به شکست میانجامید: چنانکه بسیاری از ایشان از فراخوان به قلمروی قدسی اعراض نمودند، و بسیاری نیز بعدها گردنکشی و تمرد نموده و آنجا را ترک گفتند. و نیز در باب آدمیان، مانوه و جملگی دیگر والار به خوبی آگاه بودند که ایشان به هیچ عنوان نمیتوانستند به آمان درآیند؛ و طول عمر والار و الدار (که همراستاست با طول عمر آردا)، آشکارا برای آدمیان نفی بود. ازاینرو «پنهان گشتن والینور»، به نوعی امری از برای به همچشمی برخاستن با افعال هماوردطلبانهی مورگوت بود؛ برآوردن قلمرویی اختصاصی از روشنایی و شادکامی در برابر قلمرویی از تاریکی و سلطه: یک کاخ و یک سعادت (تحت حفاظت شدید) در برابر یک بارو و یک دخمه. این نمود از بطالت خودخواهانهی والار در اسطورهشناسی (که البته من بیش از این آن را طول و تفصیل ندادهام) چنانکه گفته آمد، من چنین میپندارم که تنها یک «نمود» است و نه بیشتر، و نمودی که ما آمادهی پذیرفتن آن به عنوان حقیقت هستیم، نظر به اینکه جملگی ما در مراتب و درجات مختلف توسط تاریکی و دروغهای خصمِ ایشان، آن مفتری، تحت تأثیر قرار گرفتهایم. لازم به یادآوری است که «اسطورهشناسی» برای اینکه یک تاریخنگاشتهی حقیقی به شمار آید دو مشکل دارد: نخست اینکه بخشهای آغازین آن بر اساس تاریخچهی الفی و حکمت و معرفت عامه در باب والار و روابطشان با ایشان تنظیم گشته است؛ و این مطالب (به صورت پراکنده و از همگسیخته) تنها از طریق روایات نومهنوری (آدمیان)، برگرفته از الدار، به دست ما رسیده است، گرچه این اسناد در دوران پسین با تواریخ و روایات انسانمحور تکمیل و به فرجام رسید. این مطالب، حقیقت دارند، محصول «مؤمنان» و اعقاب ایشان در سرزمین میانه است، گرچه رویهمرفته از برای خصومت نومهنوریانِ عصیانگر، نمیتواند از تیره و تار شدن تصویر وارسته باشد.
به نظر من، تالکین دلالت بر این دارد که نقش و محوریت والار در آردا چنین مقرر شده بود که با گذر زمان، به تدریج محو و کمرنگ گردد. با به سرانجام رسیدن وظیفهی ایشان از برای شکل دادن جهان و آمادهسازی سکونتگاه فرزندان، مسئولیتهای ایشان نیز در قبال ائا تغییر مییابد. کمی جلوتر در این قسمت تالکین مینویسد:
باری در هم شکستن تانگورودریم و بیرون راندنِ ملکور، پایان «مورگوت» برای آن دوران بود (و همچنین دورانهای بسیار پس از آن). این اتفاق به نوعی پایانی از برای مأموریت و رسالت بنیادین مانوه به عنوان شاه برین تا به پایان نیز به حساب میآمد.
او خصمِ دشمن بوده است.
بسیار منطقی است چنین بپنداریم که مانوه از قبل میدانست پیش از آن که ادوار بسیاری در گذرد، سلطهی آدمیان باید آغاز شود (چنانکه او «زمان» را دیده بود)، و آنگاه شکل دادن تاریخ باید که به عهده آنان باشد: برای رویایی ایشان با اهریمن تمهیدات ویژهای ترتیب داده شده بود! البته که مانوه از سائورون آگاه بود. او به سائورون دستور داده بود تا از برای داوری به پیشگاهش حضور یابد، اما مجال را برای توبه و اعادهی حیثیت باز گذاشته بود. سائورون این درخواست را وا زد و پنهان گشت. و نیز سائورون مشکلی بود که در نهایت آدمیان باید با آن سروکار میداشتند: نخستین نقطه از میان نقاط بسیار که قدرت و تمرکز اهریمن بر آن فرود میآمد و نیاز به مبارزه با آن بود، چنانکه که آخرین نقطه از آنان در قالب «اسطورهای» (اما غیربشری) نیز بود.
تالکین هیچگاه این نسخه از متن را به اتمام نرساند، پاراگراف بعدیِ آن شامل بحثی ناتمام در این باب است که سائورون از قبل توسط قدرت خود فرزندان شکست داده شده بود. کریستوفر سپس به نسخه A از انشاء بازمیگردد:
آخرین کوشش و تکاپوی این نژاد، برآوردن کوهستان پلوری توسط والار بود اما این اقدامی پسندیده و نیک نبود: که به سبک و سیاقِ مورگوت به همچشمی با خود او برخیزند – جدا از جلوهی خودخواهانهای که در پاسداری از آمان به عنوان سرزمینی مقدس و سعادتمند برای زیستن داشت.
والار بهسان معمارانی بودند که با طرحی «تصویب شده» توسط دولت کار میکردند. به همان اندازه که طرح به پایان خود نزدیک میشد، بایستگیِ والار نیز رو به نقصان میگذاشت (از لحاظ ساختاری!). حتی در دوران نخست ما مشاهده میکنیم که پس از اعصار بیرون از شمار کوشش و تلاش، آنان کمابیش به پایان ایام کار و وظیفهی خود رسیدهاند – نه حکمت یا رایزنی. (هرچه خردمندتر میگشتند، نیروی کمتری برای انجام امور مختلف نیاز داشتند – مگر رایزنی.)…
به عبارت دیگر، علت عدم دخالت مستقیم والار در نبرد با سائورون، به سادگی این نبود که آنها از تخریب و ویرانی احتمالی سرزمین میانه هراس به دل داشتند، و یا حتی اینکه دخالت آنان در این مورد ضروری نبوده است و چنین موارد دیگر. بلکه کنارهگیری ایشان از این چالش به این علت بود که دیر یا زود آنان باید عرصه را برای فرزندان کنار میگذاشتند و از دخالت در امور جهان دست میکشیدند.
والار بیش از اینکه خدایانی از برای هدایت جهان و سایه افکندن بر امور آن باشند، بزرگان و مهترانی بودند که نقش ناصحان و راهبرانی الهامبخش برای فرزندان را ایفا مینمودند. و نیز من چنین میپندارم که والار برای هزاران سال این وظیفهی را به نیکی به سرانجام رساندند، چنانکه ما دیدیم طرحهای سائورون بارها و بارها با قدرت خودِ الفها و انسانها نقش بر آب شد. دورفها را بنگرید که نیروهایشان در دو جبهه خیر و شر تقسیم شده بود، حتی آنان نیز امیدهای سائورون را تیره و تار ساختند. (چه از نظر مقاومت شگفتانگیزشان در برابر قدرت به بندگی کشاندن حلقهها، و چه از نظر متحد شدن قوم ریشدرازها با گیلگالاد و یاری رساندشان به انسانهای آزاد).
برنامههای والار تنها به هنگام مرگ گندالف برفراز برج دورین برهم خورد. تا آن لحظه، جملگی امور از دیدگاه ایشان در مسیر صحیح قرار داشت، چه، خود فرزندان نیز به رویارویی با سائورون برخاسته بودند و راستی را که مقاومتشان چشمگیر بود. البته این بدان معنا نیست که والار پس از مرگ گندالف عنایت و التفات خویش را مضایقه نمودند، اما در این میان دورهای حائل به پیش آمد که سرعت و تأثیر امور تا چند هفته فروکاسته شد، و اینجا بود که ایلوواتار نقش خود در داستان را ایفا نمود. سائورون هزاران سال پیش با ساختن حلقهی یگانه، شالودهی نابودی خویش را بنیان نهاده بود. سرنوشت سائورون به سرنوشت حلقه گره خورده بود و تنها کاری که باید صورت میگرفت، انداختن آن حلقه در آتش نابودی بود. و والار میدانستند که این کار به دست خود فرزندان شدنی است، ایلوواتار نیز این را میدانست و از آن اطمینان حاصل نمود (گولوم).
به زعم من والار برای اینکه سائورون را از سوراخ خود بیرون بکشند، اگر اراده میکردند، حتی میتوانستند کوههای سرزمین میانه را از هم بگسلند. آنان هنوز این قدرت را داشتند، اما دیگر به دنبال دخالت و اعمال قدرت نبودند. آسیبی که باید به آردا وارد میشد را ملکور پیش از این شدیداً به ثمر رسانده بود، او جوهر آردا و جملگی جانداران آن را به وجود خویش آلوده ساخته بود. سائورون این بحران را وخیمتر نمیکرد – او تنها مابقیِ ارادهی پلید مورگوت که در سرتاسر آردا جریان داشت را برای دستیابی به اهداف خویش به کار میبرد.
درهم شکستن ملکور نیاز به تهاجمی سترگ و مهیب داشت. اما این مقابله را باید در مقیاسی بسیار عظیم در نظر گرفت؛ والار بهواقع در نبرد با آردایِ گزند دیده بودند. باری رویارویی با سائورون از این حیث متفاوت بود، شکست دادن سائورون تنها نیاز به یک تهاجم نظامی و سپس نابودی حلقه داشت.
در دوران دوم این فرصت چندین بار به وجود آمد. اما هنگامی که نومهنوریها در کشمکشِ سائورون با الفها مداخله نمودند، ظاهراً آنان هیچ از حلقهی یگانه نمیدانستند و تنها به یک پیروزی نظامی امید بسته بودند، و سائورون هم درهرصورت از برای ماهیت وجودیاش توان گریختن از مهلکه را داشت.
آر-فارازون نیز از حلقهی یگانه اطلاعی نداشت، ازاینرو نمیتوانست آن را از سائورون طلب کرده باشد. باری درهرصورت احتمالاً توانایی انجام این کار را هم نداشته است، نظر به اینکه سائورون یک مایای توانمند بود و این هبه را داشت که به هر کجا که میخواهد بگریزد. چهبسا که ارتشش از شکوه و عظمت نومهنوریها بر خود لرزیده و او را رها کرده باشند، اما از یاد مبرید که سائورون به راحتی میتوانست چندین قرن را پنهان شده و در آینده بر سر کار خویش بازگردد. بنابراین سائورون را از همان ابتدا بر آر-فارازون تفوق بود.
گیلگالاد و الندیل از چند و چون امور نیک آگاه بودند، اما علی رغم شکست نظامی که بر سائورون تحمیل کردند، سائورون هر دوی ایشان را در نبردی تن به تن از پا در آورد. آخرین تکاپوهای ایسیلدور بود که سائورون را به هلاکت رساند و مجال نابودی حلقه را به وجود آورد. اما چنانکه الروند هزاران سال بعد در شورایش اعلام کرد، ایسیلدور آن فرصت طلایی را پایمال ساخت. هویداست که پس از مرگ سائورون، حلقه سریعاً اِعمال سلطه را آغاز میکند، ارادهی ایسیلدور قدرت آن را تاب نمیآورد و از کاری که باید انجام پذیرد روی برمیتابد.
فرزندان ایلوواتار در این چالشها به خوبی اثبات کردند که برای شکست نظامی سائورون نیازی به التفات و لطف والار ندارند. به راستی که مشکل هیچگاه نظامی نبود و لشکریان سائورون نیز هیچگاه به توانمندی لشکریان مورگوت؛ تازیانههای آتش و اژدهایان را از یاد مبرید! طرفداران هنوز در شگفت هستند که آیا سائورون یاری اسماگ و بلای جان دورین را طلبیده بود یا نه!
مشکل اصلی آن یگانه حلقه بود، چیزی که سائورون را به سرزمین میانه پیوند داده و بازگشتاش پس شکست نظامی را حتمی میساخت. والار به درستی این تهدید را دریافتند و در پی نابودیش برآمدند. هنگامی که گندالف سرانجام از مکان دقیق حلقه آگاه گشت، والار به او اختیار تام در کاری که باید انجام میگرفت دادند.
والار از همان ابتدا طرح و برنامهای صحیح درانداخته و ایستاری را برای دستیابی به آنها اعزام ساخته بودند، اما از برای لغزشها و اشتباهات فردی فرستادگانشان، سرانجام نقشههایشان برهم خورد. ایلوواتار نیز این طرح را تأیید نمود و ازاینرو مداخلهای ناچیز برای توفیق آن به ثمر رساند.
منبع.
عالییییییی بود ، دستتون دردنکنه
خیلی مقاله جالبی بود خسته نباشید
???????
یک دلیل دیگر این میتونه باشه که بعداز نابودی نومه نور، آمان به کلی و برای همیشه به دست ایلوواتار از مدار جهان خارج شده بود..! این اتفاق خود پایانی بر دخالت مسقیم والار در امور سرزمین میانی بود.!