به بهانه چهل و یکمین سالگرد درگذشت ج.آر.آر تالکین، جمعه ۱۴ شهریور مراسمی با حضور مترجمان برجسته آثار وی، «مراد فرهادپور» و «رضا علیزاده» با همکاری اعضای «سایت آردا» و «گروه ادبیات گمانهزن (آکادمی فانتزی)» در محل «شهر کتاب پارس» برگزار شد. در این مراسم «مراد فرهادپور» و «رضا علیزاده» پیرامون جهان داستانی ج.آر.آر تالکین سخن گفتند. سپس نشست پرسش و پاسخی با حضور رضا علیزاده و در انتها جشن سالگرد دهسالگی وبسایت آردا با حضور تعدادی از اعضای فعال این سایت برگزار شد. مطلب پیش رو متن کامل و پیاده شدهی سخنرانی «مراد فرهادپور» در این همایش است. نسخه های صوتی و تصویری این بخش در انتهای مطلب برای دانلود در دسترس است.
با سلام و تشکر از حضورتون و تشکر از دوستانی که این جلسه رو برگزار کردند و از منهم دعوت کردند، هم باید بگم شخصا مسیر اومدن تا اینجا برای خود من یک مقدار چشم بازکن بوده و چیزهایی دیدم که فکر نمی کردم در غرب تهران وجود داشته باشه و به همین میزان تجربه ای هم که دوستمون در ارتباط با سایت آردا گفتند، برای من و نسلی که من ازش میام، شاید همینقدر غریبه که این تهران جدیدی که در این مسیر می بینیم. رو همین حساب با توجه به اینکه دوستان هم از طریق فیلم و بحث هایی که احتمالا خودشون توی سایت کردند که اینجور که صحبتش بود، هر دوهفته و هر ماه، با جزئیات احتمالا بیشتر آشنا هستند و آقای علیزاده که تشریف دارند که زحمت ترجمه ی کل این مجموعه آثار رو به عهده گرفتند، و مسلما خیلی بهتر از من می تونند در مورد هم جزئیات تکنیکی، هم سبکی و هم ادبی کار تالکین برای شما صحبت کنند. من بیشتر فکر کردم با توجه به سخنرانی ده سال قبل و یکسری بازخوردهایی که من بعدا از اون سخنرانی گرفتم در غالب کامنتها و بحث هایی که بود، تا اندازه ای باز برگردم به همین مساله ی تجربه ی تالکین از سوی نسلهای گوناگون و در واقع تا یک حدی اون چیزی رو که الان میشه گفت، یجور اثبات اون نقطه ی کوری که قائدتا در هر تجربه ای و در هر توصیفی از هر تجربه هست رو درواقع در توصیف خودم از تجربه ی خودم که ده سال پیش ارائه کردم رو اینجا تا حدی روشن کنم. ده سال پیش من بر اساس تجربه شخصیم که برمیگرده به دهه شصت یا اتمام دهه شصت و انحطاط و داغون شدن دهه شصت در اواخر دهه هفتاد میلادی، خوب نسبت به درواقع نسل بعدی و حتی دونسل بعدی که عمدتا از طریق همین فیلم با تالکین آشنا شده بودند، خوب اون سخنرانی رو من بخش عمده ش رو اختصاص دادم به نقد همین فیلم و خوب این شکاف نسلی رو خیلی رو آورد و بعدا من فهمیدم و در واقع اون نقطه ی کوری رو هم که امروز می خوام تا حدی بهش اشاره کنم تاحدی به همین شکاف بر می گرده. باید بگم اولا تا اونجایی که به خود موارد نقد فیلم مربوط میشه من هنوز سر حرفم هستم، یعنی بحث ایرادات ساختاری رو هنوز سرش هستم و لازم هم نیست دومرتبه اینجا تکرار کنم، حالا دوستان می تونند برند و ببینند، گذشته از اون که فکر می کنم حالا که این پروژه جدید هابیت رو تبدیل کردند به ۳ تا فیلم، تا حدی این دعوی منو که اینگونه پروژه ها بیشتر با بیزینس سروکار دارند تا با فانتزی یا هرچیز دیگه، بازهم اثبات می کنه. گذشته از این توی اون سخنرانی فکر می کنم مهمترین نکته ساختاری همین تفاوت رسانه بود، که من سعی کردم بین رسانه ی فیلم و رسانه کتاب تمایز رو با رجوع به خود مقاله تالکین درباره ی داستان پریان، بشکافم که اونبار هم گفتم بهرحال خود فانتزی به عنوان نوشتن میشه گفت یک ترکیب یا دیالکتیک هست بین غریب و آشنا و بین گفته و ناگفته و این ترکیب با این دیالکتیک توی یکسری رسانه های دیگه، که خود تالکین از تئاتر و نقاشی استفاده می بره، ولی راحت میشه سینما رو هم بهش اضافه کرد، خب این گفته و ناگفته به این شکل توی نقاشی ها یا حتی فیلم نیست، در اونجا شما ناگفته ای ندارید و مجبورید همه چیز رو بگید و در حالیکه توی کتاب علی رقم همه ی این غنای جزئیات که بهش اشاره شد، مثل تمام ضمایم و تاریخ و اینها، ولی در خیلی از نکات اساسی مثل اینکه یک اِنت چه ریختی هست، یا تام بامبادیل قیافه ش چجوریه و چجوری باید تصورش کرد، به رغم توضیحات تالکین خیلی میشه ازشون تصاویر گوناگونی رو داشت، رجوع کنید به همین بحث های اینترنتی یا حتی کتابهایی که نوشته شده، میبینید که چقدر تصاویر می تونه فاصله داشته باشه و این برای این هست که داخل کتاب چیزهایی ناگفته باقی گذاشته میشه و محول میشه به تخیل خواننده ی رسانه ی کتاب و فرق داره با رسانه ی نقاشی یا عکاسی یا فیلم و من خب انتقادم رو روی این بنا کرده بودم، ولی حالا نکته ای که در واقع می خوام بهش برگردم، که شاید مستقیما به تالکین هم مربوط نباشه، باز کردن تفاوت همین تجربه هاست و بعد تاملی انتقادی نسبت به این شکاف بین تجربه ها و نوع برخورد خود من در دفعه ی قبلی با این موضوع.
ببینید، همونجور که گفتم، من از نسلی میام که پادکست و سایت زدن و اصلا توی دوره ی شکل گیری فکری ما نبوده، من گفتم موقعی که من تالکین رو می خوندم، سال ۷۵-۶ میلادی با یک انگلیسی ناقصی سعی می کردم در خود لندن، اتفاقا از این استفاده کنم برای انگلیسی یاد گرفتن و اونجا که میشه گفت انتهای دهه هفتاد، شما پایان همه ی اون چیزی رو که اسمش رو می گذاریم دهه ی شصت رو داریم، حالا به عنوان جنبشهای اعتراضی، کانتر کالچر، جنبش دانشجویی، یا درواقع یک تغییر ساختاری اصلا در خود زندگی مدرن و میشه گفت انبوهی از تحولات فرهنگی که از قضا در آخر دهه هفتاد داشت به تهش می رسید یکجوری، و اون موقع که من قبل از انقلاب برگشتم به ایران، درست چند ماه بعد تاچر توی انگلیس اومد سرکار و کلید پایان کل این دهه شصت رو با همه چیزهاش زد، خیلی از کسایی که برای ما توی دهه شصت، یکجور قهرمان اعتراضی بودند، مثل باب دیلن، خودشون اومدند و گفتند که ما فقط شومن هستیم و اصلا بیخود شما مارو تبدیل کردید به آدمی که حرف سیاسی داره یا اعتراضی داره یا کاری داره بیشتر از اینکه بیاد روی صحنه و آواز بخونه و این بهرحال تجربه ای که میگم در انتهای دوره دهه شصت من روش سوار بودم، خب در متن این تجربه تالکین یک چیز دیگه بود، جزئی بود از همین کانتر کالچر، یکور اسمش رو بگذاریم هیپیزم، و یکور اسمش رو بگذاریم جنبشهای اعتراضی و درواقع تا حدی این یک کد بود، یک کد که خیلی در دسترس همگان نبود برای ایجاد تماس. خیلی جاها مثلا با غریبه ها روبرو می شدی و اگر طرف مثلا تالکینی بود خیلی سریع میشد این کد رو رد و بدل کرد و براساسش بدون اینکه طرف رو بشناسی خیلی احساس رفاقت و نزدیکی کرد. خوب این خیلی فرق می کنه با تجربه ای که بعدا از طریق فیلم ایجاد شد و از اول میلیونی و میلیاردی بود و از اول حالت کاملا توده ای خیلی وسیعی داشت و خوب اون گره خوردگی به فضای اعتراضی دهه شصت رو هم نداشت. من البته به لحاظ فرهنگی نمی خوام اینجا از برتری یک دوره بر یک دوره ی دیگه صحبت کنم، اتفاقا اون نطقه ی کور دقیقا تو همینجاست که به لحاظ فرهنگی بخواد یک دوره ای رو برجسته کنه. هرچند به لحاظ سیاسی هیچ شکی ندارم که به هرحال دهه شصت که من خودم میگم انحطاط و تمام شدنش رو شخصا تجربه کردم، نه نقطه ی اوجش رو، به لحاظ سیاسی شکی نیستش که توی کل قرن بیست و توی کل دوره مدرن یک دهه استثنایی هست، بخاطر می ۶۸ فرانسه، بخاطر بهار پراگ، بخاطر جنبش ضد جنگ ویتنام، بخاطر گسترش جنبش دانشجویی، بخاطر کانترکالچر، جنبش مدنی حقوق سیاهان در آمریکا و کل از جا در رفتن قدرتها، چه غربی چه در شرق، چه جلوی تانکهای روسی بایستی در پراگ یا جلوی تانکهای فرانسوی وایسی در پاریس. بلحاظ سیاسی من هیچ شکی ندارم که خیلی از ایده ها و چهرها هایی که هنوز ممکنه ته مانده ای از رادیکالیسم توشون باشه، خاطره اون دوره هستند، هرچند که من این رو اصلا به عنوان یک دید نوستالژیکِ رمانتیک برای یک شکوه از دست رفته بیان نمی کنم، با توجه به تمام تغییرات ساختاری که توی جامعه رخ داده و معنای اعتراض، سیاست یا رادیکال بودن رو بکل عوض کرده. ولی صرف نظر از این جنبه سیاسیه و به لحاظ فرهنگی خب این تفاوت کاملا موجوده و میشه روش انگشت گذاشت و بارزترینش برمیگرده به نوع رسانه، رسانه ای که واسطه است بین ما و اون اثر، در این مورد، کتاب یا فیلم و هرچند که خوشبختانه اینجا مجموعه آثار به لطف آقای علیزاده ترجمه شده، ولی من فکر می کنم که شاید موتور اشتیاق و علاقه به تالکین برمیگرده به تجربه ی سینمایی، تجربه فیلم ارباب حلقه ها و خوب این همونجور که گفتم یک تفاوت اساسی می گذاره، بویژه اینکه تالکین تعبیه نشده در یک فرهنگ اعتراضی برای نسل های بعدی، درحالیکه در اونجا کاملا این حالت اعتراضی بود، حالا چه اعتراض باشه به تخریب طبیعت یا صنعتی شدن، چه اعتراض باشه به قدرت. به عنوان هسته اصلی حماسه ی تالکین، که چیزی نیست جز ایستادن در مقابل قدرت، ایستادن آدمهای ضعیف جلوی قدرت متمرکز و اینکه حتی میشه چهارتا آدم ناچیز کوچولوی بچه صفت، مثل ۵ تا هابیت، می تونند، حتی شر مطلق رو یکجوری به زانو در بیارند، حالا براساس وفاداریشون به همدیگه و به ایده ی آزادی و حقیقت یا ایستادن در برابر هر شکلی از سلطه. و خب این توی متن فرهنگی دهه شصت و هفتاد طنین و رزونانس دیگه ای داشت. شاید روی همین حساب بود که من ده سال پیش که صحبت کردم، یک مقداری شکاف نسلی رو برجسته کردم، و در عین حال یکجوری نتیجه گرفتم که انگار یک اصالت عجیبی توی تجربه ی من هست و این تجربه ی جدید، تجربه ناقص و غیر اصیلی هست که حالا فرضا با خود تالکین محک زده بشه. و خب این البته میشه گفت همون نقطه ی کور بود. برای اینکه مسئله دست کم گرفتن توانایی تخیل انسانه، که فرق نمی کنه حتی موقعی که در یک فضای بسته و مرده و وقتی که حتی اعتراضی نیست، باز تخیل خلاق و اثری که نمود تخیل خلاقه، بهش داده میشه واکنش بر می انگیزه و اون واکنش خودش می تونه شکلهای جدیدی از خلاقیت ایجاد کنه. من شخصا خیلی دنبال نمی کنم سایت و اینها رو اما جوری که دوستمون می گفت و خصوصا با اشاره به اینکه جوانان زیر ۲۰ سال توی این قضیه هستند، ترجمه می کنند، کار می کنند، علیرغم همه ی فشارها و مضیقه ها این ده سال ادامه دادند، خودش نشان دهنده ی قدرت تخیل آزاد انسانهاست، چه کتاب باشه، چه فیلم باشه، یا چیزی باشه که توش هسته ای از حقیقت باشه، این دریافت میشه و طنینی ایجاد می کنه و فرآیندی به راه می ندازه که از دل اون، بازهم خلاقیت های جدیدی، ارزشهای جدید و نوعی وفاداری به این ارزش ها و ایستادگی بیرون میاد. این قضیه برای خود من حالا اگر بخوام هم حرفم رو کوتاه کنم و به تالکین وصلش کنم، اتفاقا بر می گشت به پیدا کردن این نقطه ی کور، که من دست کم گرفتم قدرت تخیل بشری رو، که فرق نمی کنه رسانه هرچی باشه بازهم می تونه انگیزه و واکنشی ایجاد کنه، علیرغم همه اون محدودیت ها و کمبودهایی که توی اون رسانه بوده. موقعی این نقطه ی کور برای خودم روشن شد که این فاصله گیری از این تجربه ها رو بیشتر ادامه دادم، نه فقط مقایسه تجربه خودم با نسلهای بعدی، نسلهایی که میشه گفت از دوره اینترنت به بعد جوانیشون رو شروع می کنند، از دهه ۹۰ یا اول قرن ۲۱، موقعی که اتفاقا کمی عقب تر رفتم و از قضا نمی دونم توی این فیلم یا قسمتهای بعدیش بگند یا نه، ولی این جزئی از تجربه خود تالکینه، تالکین به عنوان استاد زبان شناس آکسفوردی که کاتولیک بوده، محافظه کار بوده و شدیدا هم دلبسته به ارزشهای تا اندازه ای سنتی مسیحیت و خانواده و غیره، من مشخصا یادمه که خودش شگفت زده شده بود بعد از اینکه کتاب چاپ شد و در همون حد، که قابل قیاس با فیلم نیست، اما بهرحال در همون حد گسترش پیدا کرد، اول در دنیای انگلیسی زبان، بعد ترجمه شد و بعد تبدیل شد یه یک کد فرهنگی، به یک چیزی که یه عده ای بهش چسبیدند و ازش، نگیم مکتب، اما جریانی ساختند که با زندگیشون، انگیزه هاشون و کارهاشون آمیخته بود. ولی خود تالکین اول کار خیلی نسبت به این قضیه واکنش منفی نشون می داد و میشه گفت براش قابل قبول نبود که این کتابی که نوشته چه ربطی داره با این انبوه جوانان که خیلیهاشون میان آکسفورد درب خونه، زنگ می زنند و می خوان صحبت کنند، این گیس بلندهای شلوار پاره که بیشترشون هم فرهنگ دارو دارند و هیچکدوم به خانواده علاقه ای نداره، همشون روابط جنسی آزاد دارند، به لحاظ اجتماعی سیاسی چپ هستند و موسیقی وحشتناک عجیب و غریب و پر سر و صدایی هم دارند، اینها اصلا چه ربطی دارند به کتاب من؟ چه ربطی دارند به من؟ چرا علاقمند به من هستند؟ این رو خصوصا اگر دقت کنید که رگه های محافظه کاری تو کار تالکین جدی هست، یعنی جاهای تا لب مرز نژادپرستی میره ولی بهرحال میشه دید گذشته از اون دفاع طبیعت و حمله به صنعت، شما خیلی جاها می بینید که ارزشهای سنتی خانواده و یکجور درواقع تعلق، ارزشهای دینی مسیحی، بویژه در نوع رفتار زندگی روزمره، توی خود کتاب، اینجا اونجا، کاملا حضور داره و بنا بر این طبیعی هست که خود تالکین همونجور که دیدید، تجربه اساسی اون اگر برای من دهه شصت و انحطاطش هست، برای اون جنگ جهانی اول هست در درجه اول، بعد جنگ دوم که هردوتاش تا حدی میشه گفت گرایشهای محافظه کارانه رو در تالکین تقویت کرد. چراکه اون گسست ساختاری در دهه شصت، اون سرمایه داری که یکجور همراه شد با دموکراتیزه شدن بیشتر جامعه، برای همچین آدمی غیرقابل درک بود. همونجور که شکافی بین تجربه من و دهه نود هست، عین همین رو شما در خود تجربه تالکین می بینید که نسبت به دقیقا همون گر گرفتن کتابش توی جنبش هیپیزم و جریانات دانشجویی معترض و جنبشهای جوانان دهه شصت و هفتاد کاملا براش عجیب و غریب بود و نمی تونست دقیقا با این نسل و این طرفدارها باید چیکار بکنه، چون خودش یک تجربه فرهنگی دیگه داشت. ولی اینجاست که می بینیم که همون نقطه ی کوری که من بهش اشاره می کنم رو توی برخورد تالکین و نسل اول طرفدارهاش رو میشه دید. که چگونه بابت همین اختلاف فرهنگی، این تصور بوجود میاد. منتها کتاب فراتر از درواقع خود نویسنده ست. و فراتر تر از حتی زمینه فرهنگی ای که نویسنده درش بزرگ شده. فراتر از اینکه تالکین کاتولیک بوده، و به لحاظ مذهبی مومن خیلی معتقدی بوده و حالا اخلاق روزمره ش و همه سنت های مربوط به کانتری ساید انگلیس که می تونه جذاب باشه، ولی قرار نیست که نورم زندگی برای همه جا اون چیزی باشه که دهاتی های انگلیس در نیمه اول قرن بیستم بهش می گفتند زندگی. روی این حساب اتفاقا می بینیم که این شکاف نباید برجسته بشه و از قضا باید قبول کرد که تجربه هرکدوم از ما نسبی و یک امر جزئی هست و وصله به تصادف تولد. در کجا، در چه زمانی و به هزار و یک تصادف دیگه، که آدم اینجا بمونه، بره، درس بخونه، درس نخونه. هیچ کدوم از اینها رو نباید در واقع مطلق کرد و گنده کرد. باید همیشه آماده بود که از قضا مثل یک اثر هنری بتونه شکافی در این امر جزئی، این تجربه خاص بیافکنه و اون چیزی هم که برای من نقطه ی کور بود این بود که فکر نمی کردم همین شکاف رو توی یک تجربه ی دیگه، فیلم ارباب حلقه ها بندازه، مسئله دقیقا همین گشودگیه به یک چیز بیشتر از همون چیزی که ما بهش میگیم زندگی ما یا فرهنگ من یا نسل من و این گشودگی بخشیش همون تخیل خلاقه که حالا من توی مقدمه بهش اشاره کردم، بر می گرده به همین، به توانایی خلق جهانهای جدید، که ریشه ش توانایی کندن از جهانهای خودمون هست. ریشه ش توانایی شکاف انداختن توی چیزیه که ما بهش میگیم واقعیت و فکر می کنیم که یک امر مسلمه و تغییر ناپذیره. آمادگی برای فکر کردن به یک جهان دیگه، نقطه ی شروع برای تلاش تغییر جهان موجوده و رو همین حسابه که برای من فانتزی و تالکین صرف نظر از خودش و هر امر محافظه کارانه ای که در کار خودش باشه، همیشه اتفاقا یک امر رادیکال و از لحاظ سیاسی رادیکال بوده و این هم بنظر من جزو ارزش اساسی کار هنریش هست. من بحث خودم رو همینجا ختم می کنم و درواقع بعد از ده سال امیدوارم دوستانی که اونبار نقد من از فیلم باعث شد فکر کنند تجربه ی خودشون زیر سوال رفته، قبول کنند این به استطلاح تصحیح اشتباه رو و اینکه همیشه در هر تجربه ای زیر هر شرایطی، هرجا، میشه خیال ورزید و میشه از طریق خیال ورزیدن آماده شد برای تغییر واقعیت.
خیلی ممنون.
پرسش و پاسخ:
س: می خواستم بدونم که اون مقاله ی در باب داستان پریان که در کتاب درخت و برگ چاپ شده، فکر کنم در مقدمه خودتون گفته بودید که ناقص هست، می خواستم ببینم ترجمه کاملی ازش هست؟
ج: نه نه اون ترجمه کامل نیست، بخشهایی که مربوط به زبان می شد رو من کنار گذاشتم و ترجمه کامل نیست. فکر می کنم حدود دو-سومش ترجمه شده اگر اشتباه نکرده باشم. البته این نکته رو هم بگم که اون مقدمه هم به خیلی قبل از سال چاپ ۷۷ برمیگرده. مضامین اصلی و عمده ش رو من اواخر دهه شصت خودمون آماده کرده بودم.
دانلود ها:
این لینک های دانلود رو نمیشد اول صفحه بگذارین ؟