بهلگ کمانگیر از بزرگترین جنگاوران سیندار بود. پس از این که تورین توسط شاه سیندار، تینگول، پرورش یافت، برای جنگ به سرحدات دوریات رفت، و از دوستان بهلگ شد. تورین بنابر تقدیری شوم خود را از قلمروی تینگول تبعید کرد، اما بهلگ در جستوجوی وی برآمد، و او را در تپه آمون رود یافت. در آنجا این دو دوست یک قلمروی کم دوام به نام دور کوئارتول، سرزمین کمان و کلاهخود، از خودشان ایجاد کردند. پس از مدتی به آنها شبیخون زده شد، و در حالی که تورین توسط اورکها دستگیر و اسیر گردید، بهلگ به عنوان یک مرده رها شد.
بهلگ خودش را مداوا کرد، و راهی نجات دوستش شد. در جنگل شمالی دوردست تائور-نو-فوین با گویندور، یکی از بردههای فراری مورگوت، برخورد کرد، او بهلگ را به سوی اورکها راهنمایی کرد. در دل طوفان و رعد و برق، او تورین بیهوش را پیدا کرد و بندهایش را برید. به ناگاه تورین بیدار شد، شبحی دید که بر رویش چنبره زده، پس شمشیر بهلگ را ربود، او را زد و سهواً دوست و ناجیش را کشت.
به سبب وحشت و ترس عملی که او انجام داده بود، خاموش و وحشت زده شد و بالاجبار توسط گویندور از زمینهای مرتفع آنجا بیرون برده شد. در ایتل ایورین، او از آبهایی که توسط اولمو پاس داشته میشد نوشید، و بدین ترتیب از جنون رهایی یافت. همان زمان او سوگ سرودی به یادبود بهلگ کمانگیر اهل دوریات سرود، و آن را لایر کو بهلگ، ترانه کمان بزرگ، نامید.