جی.آر.آر. تالکین این نویسندهی محبوب سبک فانتزی، که نزدیک شدن یک جنگ جهانی دیگر خاطرش را آزار میداد، داستان جدیدی از سرزمین میانه خلق کرد که کمتر کسی تا به حال از آن اطلاع داشته است.
هیچ نویسندهی دیگری تا به حال جهانی کاملتر از جان رونالد روئل تالکین در زبان انگلیسی خلق نکرده است. سرزمین میانه، جایی که داستانهای معروف او در آن اتفاق میافتند، قرار بود نسخهای از دنیای خودمان در گذشتهای فراموش شده باشد. تالکین نقشههای جغرافیایی پیچیدهای را ترسیم کرد و تمدنهایی با جزئیات فراوان ساخت. هر اثر فانتزی دیگری که بعد از آن به وجود آمد، از رمانهای هری پاتر و فیلمهای جنگ ستارگان گرفته تا بازیهایی همچون سیاهچالها و اژدهایان، مدیون تخیلات حیرتانگیز تالکین بوده و آن را میستایند.
تالکین حتی زبانهایی را برای الفها و دیگر شخصیتهایش ابداع کرد تا با آن زبان سخن بگویند، و برای این کار از عناصر زبانهای اروپایی شمالی همچون فنلاندی و ولزی بهره برد. به عنوان شغل، او استاد دانشگاه آکسفورد، و محققی قابل احترام در زبان آنگلوساکسون و دیگر زبانها و فرهنگهای مرتبط بود. با این حال، نیروی حیاتش به کتابهایی جان بخشید که از آن زمان تا به حال، تقریباً شهرت آکادمیک وی را تحتالشعاع قرار دادهاند.
او اولین بار در سال ۱۹۱۴ هنگامی که دانشجوی دانشگاه آکسفورد بود، ایدهی سرزمین میانه را در ذهن خود خلق کرد. در آن زمان، جنگ جهانی اول به تازگی آغاز شده بود، و تالکین به عنوان یکی از افسران ارتش بریتانیا در نبرد سُم به جنگ رفت. او گفت که از خلق اساطیر برای ابراز «احساسش نسبت به خوب، بد، زیبا، و زشت» بهره برده است. در سال ۱۹۳۷ او داستان ماجراجویانهی هابیت، و در دهه ۱۹۵۰ داستان حماسی سه جلدی فرمانروای حلقهها را منتشر کرد. این کتابها برخی از خوانندگان را مسحور خود ساختند؛ و همانطور که سی. اس. لوئیس، نویسنده و دوست تالکین، میگوید: «در اینجا زیباییهایی وجود دارد که همچون شمشیر میشکافانند و همچون آهن سرد میسوزانند.» برخی دیگر کتابها را گیجکننده، و یا همان-طور که ادموند ویلسون، منتقد ادبی، ابراز کرد، «نوجوانانه» توصیف کردند. در اواخر زندگی تالکین، کتابهای او به خاطر شایستگیهای ادبی و تأثیر گستردهشان، بیش از پیش مورد احترام قرار گرفتند. و در سال ۲۰۰۱، با پخش اولین قسمت از اقتباس سینمایی سهگانهی فرمانروای حلقهها توسط پیتر جکسون، این داستانها به دست نسلی جدید و مخاطبانی گستردهتر رسید. با بازدهی سه میلیارد دلاری در سرتاسر جهان، سهگانهی فرمانروای حلقهها همچنان یکی از پردرآمدترین مجموعه فیلمهای تاریخ میباشد. آخرین قسمت این مجموعه، به تنهایی ۱۱ جایزهی اسکار کسب کرد و از این نظر در کنار بن هور و تایتانیک قرار گرفت.
هر دو داستان هابیت و فرمانروای حلقهها در زمانی که تالکین آن را دوران سوم سرزمین میانه میخواند، اتفاق میافتند؛ زمانی که الفها بیش از پیش از دیگر موجودات سرزمین میانه فاصله میگیرند، و انسانها بیش از پیش بر آن سلطه مییابند، و هابیتها که مردمانی کوچک و روستایی هستند، به عنوان قهرمانانی غیرمحتمل ظاهر میشوند. الفهای نامیرایی همچون گالادریل میتوانند دوران اول و دوم، که هزاران سال پیش به پایان رسیدهاند را به خاطر بیاورند، اما داستان کامل آن در زمان حیات تالکین ناتمام ماند.
وقتی تالکین در سال ۱۹۷۳ درگذشت، انبوهی از دستههای کاغذ از خود به جای گذاشت. پسر او، کریستوفر، نوشتههای پدرش از دوران اول و دوم را گردآوری و ویرایش کرده و آنها را تحت عنوان سیلماریلیون، و همچنین مجموعهی باشکوهی به نام ۱۲ جلدی تاریخ سرزمین میانه منتشر کرد، و بدین ترتیب نشان داد که تالکین چگونه در طول شش دهه جهان خود را آفرید. هرچند سیلماریلیون داستانی کامل و منسجم است، اما به شکل انکارناپذیری پیچیده و سخت میباشد. خواندن تاریخ سرزمین میانه، که پر از روایتهای آشکارکننده از قصههایی است که اغلب به گونهای آزاردهنده ناتمام ماندهاند، از خود گذشتگی قابل توجهی میطلبند
یکی از داستانهای تالکین از چیزی که وی آن را «عقدهی آتلانتیس» خود مینامید، به وجود آمد. او از هنگامی که به یاد داشت، کابوسی دائمی از موجی عظیم را میدید که بر دشتهای سبز فرود میآید. وی در حالی بیدار میشد که گویی از اعماق آب بیرون کشیده شده، و نفس نفس میزد. در زبان کوئنیا، یکی از زبانهای الفی که تالکین در جوانی خود ابداع کرد، ریشهی -لانت به معنای «سقوط» میباشد. در سال ۱۹۳۶، او از همین ریشه فعل «آتالانتیه» را ساخت که به معنای «لغزیدن، سر خوردن، و فروریختن» می-باشد. او ناگهان متوجه شد که کلمهای که به تازگی ساخته است، آوایی شبیه به «آتلانتیس» دارد، سرزمین اقیانوسی نفرین شدهای که در سخنان افلاطون توصیف آن را میبینیم. یادداشتهای زبانشناسی تالکین از سال ۱۹۳۶، لحظهای را نشان میدهند که او داستانی جدید را در جهان تخیلات ذهنش کشف کرد. او ایدهی پیرنگی درباره جزیرهای به نام نومهنور که به زیر آب میرود را با شتاب به روی کاغذ آورد. تالکین اولین نسخهی مختصر این داستان را، که «سقوط نومهنور» نام داشت، چنان با عجله بر روی کاغذ پیاده کرد که بعدها کریستوفر برای رمزگشایی آنها به مشکل برخورد.
قصهی نومهنور پس از دوران اول آغاز میشود. مورگوت، قدرت شیطانی آغازین، توسط الفها و انسانهای فانی و با کمک الهی والار، نگهبانان فرشتهگون جهان، شکست خورده است. والار به متحدان فانی خود، جزیرهی نیمه بهشتی نومهنور را به عنوان خانهای جدید پاداش میدهند. با طلوع عصر دوم، مردمان نومهنور از نعمت بزرگ زندگی طولانی برخوردار شده، و مهارتها و صنایعشان توسط الفها پرورش مییابد. اما هر بهشت عدنی میوه ممنوعه خود را دارد. نومهنوریها از بادبان کشیدن به غرب، و به سمت لبهی زمین مسطح، جایی که الفها در سرزمینهای نامیرایان در کنار والار زندگی میکنند، منع شدهاند.
حسادت به جاودانگی الفها، همچون خوره به جان نومهنوریهای فانی میافتد. این حسادت موجب تفرقه، و در نتیجه منجر به آزار و اذیت یاوران الف میشود، کسانی که هنوز به الفها وفادار هستند. در نهایت، پادشاه نومهنور تحت تأثیر پر از توطئهی سائورون، که روزگاری دومین فرمانده مورگوت بود، قرار میگیرد. به تشویق سائورون، نومهنوریها معبدی برای مورگوت ساخته، و ارتشی را برای حمله به سرزمینهای نامیرایان گرد می-آورند.
به فرمان خدا، اقیانوس شکافته شده و جزیره را در بر میگیرد. در همین هنگام، جهان، که تا آن زمان یک صفحه مسطح بود، به شکل یک کره درآمده و سرزمینهای نامیرایان به یک بعد عرفانی خاص منتقل میشوند. چند یاور الف باقیمانده، سوار بر بالهای طوفان به سرزمین میانه بادبان میکشند تا زندگی و جنگ علیه سائورون را از نو آغاز کنند. فلشبکهای فیلم فرمانروای حلقهها، داستان را از اینجا ادامه میدهد.
اکنون و سرانجام، تاریخ گمشدهی عصر دوم به مخاطبین گستردهتری میرسد. استودیوهای آمازون در حال ساخت یک سریال چند فصلی با بودجهای بیش از ۱ میلیارد دلار به نام فرمانروای حلقه ها: حلقههای قدرت است، و امیدوار است که همانند فیلمهای فرمانروای حلقهها، استقبالی پرشور را در بینندگان برانگیزد. در همین حال، کتابی به نام سقوط نومهنور در ماه نوامبر منتشر شده، که تمام نوشتههای تالکین درباره عصر دوم را در یک مجلد جمعآوری شده است.
برای بازسازی جزیره گمشده تالکین، سازندگان سریال، جی. دی. پین و پاتریک مککی، از فرهنگهای تاریخی دنیای واقعی الهام گرفتند. خود تالکین نیز از رویکرد مشابهی استفاده کرده است؛ برای مثال، دهکده روستاییای که داستان هابیت در آن شروع میشود، به روستایی شباهت دارد که تالکین در سال ۱۸۹۷ کودکی خود را در آن گذرانده است. در مجموعهی فرمانروای حلقهها، هابیتها به روهان سفر میکنند، سرزمینی پادشاهی که بسیار دورافتاده به نظر میرسد و زبان و تالار سلطنتیاش تداعیکنندهی انگلستان آنگلوساکسون است؛ هابیتها سپس به پادشاهی گوندور میروند، قلمرویی که یادآور روم یا بیزانس است.
پین و مک کی از برخی از همین تمدنها و همچنین منابع مراکشی، بابلی و هندی الهام گرفتند. مک کی در ایمیلی گفت: «امیدواریم این تمدن، همچون تمدنی کشف شده، حس واقعی داشته باشد، و در عین حال شبیه تمدنهایی نباشد که قبلا با آنها روبرو شدهاید. خلاصه، امیدواریم که حس سرزمین میانه را داشته باشد.»
برای اینکه قدرت این داستانها را احساس کنید، نیاز به کشف اشارات نیست. همچنین نباید تصور کنیم که تالکین جهان خود را از روی نظامی انعطافناپذیر از مراجع مختلف خلق کرده است. نویسنده، الهامات خود را به شکل آلیاژی درآورد تا بتواند آزادانه آن را شکل دهد. او همچنین از همین یک الهام، چندین داستان خلق کرد. آنچه او «تاریخ جعلی» خود نامید، بر پایهی شروط و قوانین خودش استوار است. اما با مشخص کردن منابع او، میتوانیم درباره عواملی که تالکین، این تأثیرگذارترین سازندهی جهان در قرن بیستم را به نوشتن وادار کرد، بیشتر بیاموزیم. الهامات آنی تالکین برای عصر دوم سرزمین میانه چه بود؟
تالکین گفته است که ایدهی نومهنور در حالی به وجود آمده که وی در حال نوشتن چکیدهای از هابیت برای چاپ بر پشت جلد کتاب بوده است؛ هنگامی که این اظهار نظر محبوب تالکین را یافتم، از این کشف احساس پیروزی کردم. شواهد دیگر نشان میدهد که او آن توضیحات را بین ۵ تا ۸ دسامبر ۱۹۳۶ نوشته است. تالکین، در توصیف فضای کتاب برای خوانندگان احتمالیاش نوشت: «زمان داستان، دوران باستانی بین عصر پریان و سلطه بشریت است.» داستان نومهنور این دو دوره را به هم متصل کرده و توضیح میدهد که بین شکست مورگوت بزرگ در سیلماریلیون، و ظهور بیلبو بگینز کوچک در هابیت چه ماجراهایی اتفاق افتاده است.
با این حال، این نیاز واقعی نه تولد ناگهانی داستان نومهنور را توضیح میدهد و نه ناراحتی و خشم محضی که از حماقت انسانی دارد. این پایان سال ۱۹۳۶ است که سرآغاز قصهی نومهنور را برای ما مشخص میکند.
*****
همانطور که یکی از روزنامههای بریتانیایی نوشته است، سال ۱۹۳۶ به شدت آکنده از سرنوشت بود… سرنوشتی که به نظر میرسید فاجعهای با خود به همراه دارد. آتشبس ۱۹۱۸ هیچ صلح و آرامشی به همراه نداشت، با این حال دستکم فرصتی برای التیام صدمات جنگ به وجود آمد. اما اکنون ایتالیای فاشیستی با رهبری موسولینی، اتیوپی را بمباران کرده و با مسموم کردن این کشور با گاز، آن را زیر سلطهی خود آورد. سربازان هیتلر منطقهی غیرنظامی راینلند در آلمان را دوباره اشغال کرده بودند. پاکسازیهای استالین در شوروی آغاز شده بود. جنگ داخلی در اسپانیا به وقوع پیوسته بود؛ جنگی که شکافی میان افکار بینالمللی ایجاد کرد و به نظر میرسید که توسط جناح چپ یا راست، به دیکتاتوری منجر شود.
حتی بریتانیا نیز غرق در ناآرامی بود. به طرز شومی، در روز ۳۰ نوامبر، کاخ کریستال که یک سازهی شیشهای عظیم بود، و به عنوان ویترینی برای خوشبینی ویکتوریایی و شکوه امپراتوری ساخته شده بود، در آتش سوخت. طی دو روز پس از این اتفاق، سواحل شرقی متحمل طوفانی سنگین و سیلی شدید شد. سپس، در ۳ دسامبر، روزنامهها شایعهای را تأیید کردند که بارها نفی شده بود. طبق این شایعهی تصدیقشده، پادشاه جدید، ادوارد هشتم، تصمیم گرفته بود قوانین ازدواج سلطنتی را تغییر دهد تا بتواند با زنی مطلقه و آمریکایی به نام والیس سیمپسون ازدواج کند.
در هفتهای که تالکین در حال نوشتن چکیدهی کتاب هابیت بود، بحران کنارهگیری ادوارد هشتم ملت را مبهوت کرده بود. در ۱۰ دسامبر، ادوارد تاج و تخت پادشاهی بریتانیا را به برادرش جورج ششم بخشید. این تغییر در بریتانیایی که از نظر اجتماعی پیرو سنت و رسوم اجتماعی بود، لرزهای به وجود آورد. همانطور که ویرجینیا وولف نوشت، «چیزها، امپراتوری ها، سلسله مراتب، اخلاقیات، هرگز دوباره مثل قبل نخواهند شد.»
عقاید کاتولیکی تالکین مطمئناً دیدگاه او را نسبت به ادوارد تغییر داد. مجله بریتانیایی برجستهی کاتولیک، The Tablet، اشاره کرد که آخرین پادشاهی که به دنبال تغییر قوانین سلطنتی مربوط به طلاق بود، هنری هشتم بود. راهحل وحشتناک هنری این بود که انگلستان را از کلیسای روم جدا سازد، و کلیسای جدید انگلستان را با خود در رأس آن ایجاد، و با کاتولیکها به عنوان دشمنان کشور رفتار کند.
شباهتهای قابل توجهی بین هنری هشتم و تار کالیون، پادشاه نومهنور (در بین طرفداران تالکین بیشتر با نام آر فارازون، که بعدتر ساخته شد، شناخته میشود) وجود دارد. در داستان «راه گمشده» اثر تالکین، تار کالیون خود را «ارباب غرب» میداند. اما تنها مهترین والار (نمایندگان فرشتهگون خدا در دنیای فانی) بایستی این عنوان را داشته باشد. در سرزمین میانه، این موضوع معادل ادعای هنری هشتم برای قرار گرفتن در رأس کلیسا به جای پاپ است
آیا تالکین، که یک متخصص تمام عیار در زمینه قرون وسطی بود، واقعا به انگلستان دوره تودور علاقه داشت؟ بله، قطعا علاقه داشت؛ به خصوص در این مقطع از زندگیاش. او در سال ۱۹۳۵ دو بار پیاپی بیوگرافی توماس مور، انسانگرای رنسانس را خواند، که توسط دوستش آر. دبلیو. چمبرز نوشته شده بود. مور، که مشاور هنری هشتم و صدراعظم وی به مدت سه سال از سال ۱۵۲۹ بود، از به رسمیت شناختن کلیسای جدید انگلستان، و یا هنری به عنوان رهبر آن خودداری کرده بود. او در سال ۱۵۳۵ به جرم خیانت بزرگ سر بریده شد و در سال ۱۹۳۵ توسط پاپ پیوس یازدهم در زمره قدیسان قرار گرفت. اگرچه چمبرز خودش یک کاتولیک نبود، اما استدلالش این بود که یک مستبد بدبین، اصول مذهب کاتولیکی انگلیسی را نابود کرد تا خود به قدرت و اختیار بیشتری دست پیدا کند، و در نتیجهی این کار، بسیاری از چیزهای خوب قرون وسطی برای همیشه از بین رفت.
تالکین به چمبرز گفت که زندگینامهاش «بسیار تکاندهنده، و همچون یکی از حماسههای بزرگ است». یکی دیگر از نشانههای ظریف از تأثیر مور بر نویسندهی هابیت این است که تالکین در همین زمان نام مستعار Oxymore را اختیار کرد که (علاوه بر چیزهای دیگر) ترکیبی از دو کلمهی «آکسفورد» و «مور» میباشد.
رسالهی نوآورانه مور در سال ۱۵۱۶ با نام آرمانشهر، یک جامعه جزیرهای ایدهآل را توصیف میکند و نومهنور خود در ابتدا به عنوان آرمانشهری جزیرهای به وجود آمد. با علم به تأثیر مور بر تالکین، میتوانیم ببینیم که او احتمالاً الهامبخش شخصیت پدر الندیل، قهرمان نومهنوری است.
در «راه گمشده»، پدر الندیل موقعیت بسیار دشوار مور را به عنوان دوست و مشاور یک پادشاه مرتد منعکس میکند. الندیل (که نامش به معنای «یاور الف» است) همچون پدرش یکی از نومهنوریان مؤمن است که هنوز به والار فرشتهگون در غرب، و خدای یگانه که جایگاهش بالاتر از همه است، احترام میگذارد. در حالی که دیگران فقط پیشرفت را میبینند، او به وضوح شرارتهای سائورون را میبیند.
در زمان تودور، چاپ انجیل به زبانهای بومی، زبان لاتین را به عنوان زبان کیش مسیحی از سلطنت خلع کرد. در نومهنور نیز، زبان، میدان نبرد است، و زبان کوئنیا (که تالکین آن را «الفی لاتین» مینامید) غیرقابل استفاده شده و زبانی انسانی جای آن را میگیرد.
تالکین زمانی که زندگینامه توماس مور را در اواسط دهه ۱۹۳۰ خواند، آن را «تقریباً به شدت مرتبط با زمان حال» یافت. این کتاب نیازی نداشت تا شباهتهایی خاص با آلمان نازی را با جزئیات توضیح دهد. این شباهتها در دهه ۱۹۳۰ برای همه کسانی که چشم داشتند قابل مشاهده بود. چیپس شانون، نماینده آمریکایی تبار پارلمان بریتانیا، در دفتر خاطرات خود نوشت که پادشاه ادوارد هشتم «در مسیر دیکتاتوری قدم گذاشته و طرفدار آلمان است.» در هفتهی بحران کنارهگیری، نگرانیهایی مبنی بر این وجود داشت که حزبی با عنوان «حزب پادشاه» به رهبری وینستون چرچیل (که هنوز یک شخصیت تفرقهانگیز بود) و با حمایت سر آزوالد موزلی، یک رهبر فاشیست، پدیدار شده و درگیریهای داخلی را به همراه آورد.
در نومهنور نیز، چنین رویدادهایی به وقوع میپیوندد. «راه گمشده» یک داستان سفر در زمان از تالکین است که در آن ناظران قرن بیستمی از طریق رویا شاهد سقوط نومهنور هستند. خشم تالکین زنده و سوزان است. کریستوفر تالکین بعدها گفت: «وقتی پدرم در این زمان به دنیای اولین مردی که نام «یاور الف» را یدک میکشد بازگشت، تصویری یافت از آنچه که بیش از هر چیز در دنیای خود محکوم کرده و از آن میترسید.»
الندیل ساخت افراطی اسلحه و کشتیهای جنگی، شکایتهای به نجوا، ناپدید شدنها، شکنجههای پشت درهای بسته را فهرست میکند. او شرارتهای نومهنور را مستقیماً به گردن سائورون میاندازد. سائورون در سیلماریلیون، ارباب گرگینهها بود و توانایی تغییر شکل داشت، و با شخصیت شیطانی و حقهبازی که در «راه گمشده» ظاهر میشود، نسبتا تفاوت داشت. حتی برخی از جزئیات، یادآور سیاستهای هیتلر است. همچون خواستههای نازیها برای Lebensraum (فضای حیاتی)، پیروان سائورون در نومهنور میخواهند «قلمروهای جدیدی را برای نژاد خود فتح کرده و فشاری که بر روی این جزیرهی پرجمعیت قرار دارد را کاهش دهند.»
بعدها تالکین اعلام کرد که «کینهای شخصی و سوزان… علیه آن هیتلر کوچولوی لعنتی نادان» دارد؛ کسی که اساطیر اروپای شمالی را، که محبوب تالکین بودند، برای اهداف تبلیغاتی ربوده بود. به همین ترتیب، سائورون داستان ائارندیل، نیای سرزمین نومهنور و این که چرا او در پایان دوران اول به سرزمینهای نامیرایان سفر کرد را تحریف میکند: ائارندیل در واقع برای درخواست کمک از والار علیه مورگوت به این سفر رفت، اما در نسخه تجدیدنظرطلبانه سائورون، او به قصد تصاحب عمر بیپایان به غرب میرود. حتی معبد عظیم مورگوت به طرز قابل توجهی با نقشههایی که معمار هیتلر، آلبرت اشپر، برای Volkshalle (تالار مردم) طراحی کرده بود، همخوانی دارد.
در سال ۱۹۳۶، تالکین به خوبی با تراژدی آشنا بود. پس از این که در ۱۲ سالگی مادرش را از دست داد، تالکین احساس میکرد «همچون بازمانده گمشدهای است که پس از مرگ دنیای واقعی، اکنون وارد دنیای بیگانه جدیدی شده است.» او در سال ۱۹۳۵ و پس از مرگ قیم خود، پدر فرانسیس مورگان، مردی که تالکین او را «پدر دوم» خود مینامید، نیز همین احساس را داشت.
هنگامی که در ۳ دسامبر ۱۹۳۶ خبر کنارهگیری ادوارد از سلطنت منتشر شد، ۲۰ سال از مرگ دوست تالکین، جفری بیچ اسمیت، در فرانسه میگذشت؛ اتفاقی که شدیدترین اندوه ناشی از جنگ بزرگ برای او بود. حالا کریستوفر، پسر تالکین، به تازگی ۱۲ ساله شده بود، و مایکل ۱۶ ساله و جان ۱۹ ساله بودند. زمانی که خود تالکین در آن سن بود، فقط سه سال تا جنگ بزرگ باقی مانده بود؛ و اکنون نشانههای آن بسیار شومتر بود.
******
تالکین نگارش «راه گمشده» را در سال ۱۹۳۷ رها کرد، زیرا در آن زمان ناشران هابیت خواستار دنبالهای برای این کتاب شدند؛ کتابی که در نهایت به فرمانروای حلقهها تبدیل شد. اما تالکین درست پس از جنگ جهانی دوم به کار روی نومهنور بازگشت. این داستان جدید (که متأسفانه ناتمام ماند) مورد بحث محفلی از استادان آکسفورد قرار گرفت؛ محفلی بسیار شبیه به اینکلینگز، که شامل گروهی از دوستان ادبی از جمله تالکین و سی. اس. لوئیس میشد. جالب است که یکی از اعضای انجمن داستانهای ادبی قرن بیستم، در دوربین رادکلیف (بخشی از کتابخانه بزرگ بودلیان آکسفورد) مکاشفهای از معبد مورگوت را میبیند و دود ناشی از سوختن انسانهای قربانی که از روزنههای آن خارج میشود. دشمن اکنون در قلب قلمرو حضور دارد: این داستان مزهی ترس از تهاجمی را تداعی میکند که بریتانیاییها در سالهای میان دو جنگ متحمل شده بودند.
در همین حال، تالکین به توسعه تاریخ گسترده جهان داستانی خود ادامه داد. پس از نابودی نومهنور، الندیل مؤمنان را به مکانی امن هدایت کرده و با پسرانش دو پادشاهی آرنور و گوندور را ایجاد میکند. او از برج بلندی بر فراز یک تپه (که مطمئناً از برجی در فارینگدون که در سال ۱۹۳۵ در نزدیکی آکسفورد ساخته شده، الهام گرفته شده است) به دریاها و به سمت جهان از دست رفتهای که زمانی نومهنور بوده است، خیره میگردد. در عصر سوم، آراگورن، یار هابیتهای سرگردان و پادشاه آینده (با بازی ویگو مورتنسن)، نواده و وارث مستقیم الندیل است.
با نگاهی به شواهد، واضح است که هیتلر و دیگر مستبدان دهه ۱۹۳۰ با داستانهای تالکین از نومهنور و معادله بسیار مهم او از سائورون و استبداد، بسیار مرتبط بودند. با این حال تالکین این موضوع که فرمانروای حلقهها رمزی تمثیلی از جنگ جهانی دوم است را رسماً رد کرده است. حال چگونه این دایره را تربیع کنیم؟
تالکین در پیشگفتار نسخه سال ۱۹۶۶ یاران حلقه، اولین کتاب از این سهگانه، مینویسد: «من با تمام وجود از تمثیل در تمام مظاهر آن بیزارم، و از زمانی که آن قدر پیر و محتاط شدم تا حضور آن را تشخیص دهم، همیشه از آن بیزار بودهام. من تاریخ را، واقعی یا ساختگی، با کاربردهای متنوع آن در اندیشه و تجربه خوانندگان، بسیار ترجیح می دهم. من فکر میکنم که بسیاری «کاربرد» را با «تمثیل» اشتباه میگیرند. اما یکی در آزادی خواننده قرار دارد، و دیگری در سلطه هدفمند نویسنده.»
به عبارت دیگر، در داستان این کتاب که درباره استبداد بود، تالکین از این که مانند یک دیکتاتور عمل کرده و به خوانندگانش بگوید که چه فکری کنند، بیزار بود. او دنیای خود را از دل دنیایی که میشناخت، خلق کرد. اما امیدوار بود که در زمانهای آینده و دیگر دیکتاتورها، اثرش همچنان احساس مرتبط بودن داشته باشد.
او در این امر موفق بوده است. همانطور که کوین جارزینسکی، مدیر ارشد توسعه استودیو آمازون میگوید، کار تالکین «درباره یک لحظه خاص در زمان نیست، بلکه درباره تکرار تاریخ است. درسهایی درباره قدرت، درباره وسوسه وجود دارد که ما بهعنوان انسان همیشه و بارها و بارها سعی میکنیم بیاموزیم.» پیام کلیدی نومهنور، که اکنون از همیشه بهجاتر میباشد، این است که تشنهی قدرت بودن منجر به فاجعهای کاملاً قابل اجتناب میشود.
جان گارث
منبع.
چه مقاله جذابی بود. دست مریزاد!
چه مقاله خوبی بود 🙂 کلا چه مقالات و چه کتابهای جان گارت خیلی جذاب و خوبن و این یکی رو حالا هی پشت گوش انداخته بودم که بخونم که به لطف ترجمه خوندنش توفیق اجباری شد :دی
این مدل نزدیک شدن توی کنکاشها و کنجکاویها برای کشف لایهها و ریشهها دو مدل دارن اصولاً، یکی که از بُعد وقایع یا متون مستند میشه مستقیم دید و یکی که از بُعد احساسی و انسانی قضیه که به نظرم بسیار سختتر و به همین دلیل بسیار جذابتره و خلاصه اینکه بخونید و رستگار شوید، بعدش برید سراغ کتاب «Tolkien and the Great War: The Threshold of Middle-earth» از همین جان گارت. اون کتاب جدیدترش «The Worlds of J. R. R. Tolkien: The Places that Inspired Middle-earth» هم خیلی جذابه 🙂
(یه مقاله دیگه توی سایت ترجمه شده به اسم «تالکین به عنوان رماننویس جنگی: راهی دیگر برای مقابله با آسیب روانی از طریق نوشتن» که اون رو کسی بخونه منظورم مشخصتر میشه)