تالیف: محمدرضا ساسانی(مونت آو سائرون)
سرگذشت گولوم
دو هزار و پانصد سال از افتادن حلقه از دست ایسیلدور[۱] در دریاچه میگذرد تا اینکه حلقه صاحب جدیدی را به دام خود گرفتار میکند.
روزی دو هابیت به نامهای «ده آگول[۲]» و «سمه آگول[۳]» در همان دریاچه ماهی گیری میکردند. ده آگول قلاب ماهی گیری را درون دریاچه میاندازد و متوجه میشود که ماهی بزرگی را به دام انداخته، ماهی با تلاشهایش برای رهایی، ده آگول را به دریاچه پرت میکند. او در زمانی که در اعماق دریاچه دست خود را از قلاب ماهی گیری که هنوز ماهی آن را میکشد رها کرد، متوجه حلقهی قدرت که پنهان شده بود گشت. آن را برداشت و از دریاچه بیرون آمد.
سمه آگول به طرفش دوید و زمانی که حلقه را در دست ده آگول مشاهده کرد در تلاش برآمد تا حلقه را از ده آگول تصاحب کند. او ده آگول را خفه میکند و میکشد.
سمه آگول تنها به خانه بر میگردد و متوجه میشود زمانی که حلقه را در دست میکند، نامرئی میشود و خانوادهاش متوجه حضور او نمیشوند. سمه آگول از این رخ داد برای کشف راز های نهان و صد البته برای آزار و اذیت دیگر هابیت ها و مردم و خانوادهاش استفاده میکرد.
او به شخصیت منفوری تبدیل شده بود جوری که حتی در زمان مرئی بودن، مردم به او لگد میزدند. مادر بزرگ و بستگانش او را از خانواده اخراج کردند و همین طور مردم از او خواستند که آنجا را ترک کند. به دلیل اینکه سمه آگول همواره غرولند میکرد و صدای غل غل از حنجرهاش شنیده میشد به او لقب گولوم[۴] دادند.
گولوم حلقه را به غارهایی که در اعماق کوهستان مه آلود[۵] بود برد و در آنجا حلقه مانند خوره وجود او را در بر گرفت. حلقه عمری طولانی برای گولوم به ارمغان آورد و به مدت پانصد سال سقوط کرد و در تاریکی غار به انتظار نشست.
گولوم مزه نان را فراموش کرده بود. صدای درختان، نوازش نسیم، نفرت انگیز شد او حتی اسم خود(سمه آگول) را هم به یاد نمیآورد.
پانصد سال بعد از اینکه گولوم حلقه را به کوه های مه آلود برد، هابیتی به نام «بیلبو بگینز[۶]» از اهالی شایر، در سفری که همراه با دورفها داشت، در غار گولوم گم شد. بیلبو حلقه را پیدا کرد و در جیب خود نهاد اما در کنار دریاچه در دام گولوم افتاد. گولوم برای کشتن وقت، بیلبو را به بازی معما دعوت کرد به این نتیجه که اگر بیلبو برد او را از غار خارج کند و اگر باخت او را بکشد و بخورد و سرانجام بیلبو نه بر حسب دانایی بلکه بر حسب تصادفی بازی را برد و با ایجاد معمایی برای گولوم او را غافلگیر کرد و از دست او فرار کرد.
گولوم فکر میکرد که حلقه را هنوز در اختیار دارد اما بعد از رفتن بیلبو از غار دریافت که بیلبو آن را برداشته. در همین حال فریادی از روی نفرت و ناامیدی پشت بیلبو را لرزاند:
«دزد! دزد! بگینز! همیشه از تو بدم خواهد آمد.»
سائرون درصدد جمع کردن قوا و صد البته یافتن حلقهی قدرت برای تصاحب دنیا درآمد. حلقه به مدت شصت سال ساکت و آرام در اختیار بیلبو قرار گرفت اما با قدرت گرفتن سائرون، حلقه نزد بیلبو به جنب و جوش افتاد حلقه فراخوان اربابش را شنید و آرزو داشت دوباره نزد سائرون برگردد. گولوم به دنبال بیلبو و به ارهبور(تنها کوه) میرود اما اثری از او نمیابد اما متوجه میشود که بیلبو از سرزمینی به نام شایر در غرب کوهستان مه آلود آمده است. گولوم به سمت سیاه بیشه برگشت اما متوجه شد که ناخودآگاه به سمت جنوب میرود. سائرون همه نیورهای پلیدی را فراخوانده بود و گولوم نیز که مدتها حلقه را در اختطار داشت به سمت این فراخوان کشیده میشد. پس از سالها او به موردور رسید و گذرگاه مخفی کیریت اونگول را پیدا کرد اما اورکهای سائرون او را دستگیر میکنند و بعد از شکنجهها، گولوم به آنها گفت که حلقه در شایر نزد بیلبو است.
بیلبو با نصیحتهای گندالف حلقه را برای فرودو[۷] (پسر خواندهاش) میگذارد و شایر را ترک میکند. حلقه به فرودو میرسد و برای دور نگه داشتن حلقه از دست سائرون[۸] آن را به ریوندل[۹] میبرد. الروند[۱۰] فرمانروای ریوندل که از جنگجویان الف بود از پذیرفتن حلقه در ریوندل امتناع میکند و در شورایی که تشکیل میدهد. یاران حلقه اعلام آمادگی میکنند تا حلقه را به درون جهنم سوزان کوه نابودی بیفکنند.
سائرون گولوم را آزاد میکند تا به کمک او به حلقه برسد. آراگورن گولوم را در نزدیکی باتلاقهای مرگ دستگیر میکند و او را با طناب میبندد و با خود به سیاه بیشه میبرد و تراندوئیل قبول میکند که او را زندانی کند. گندالف به سیاه بیشه میرود و از گولوم بازجویی میکند و از قضیه کشته شدن ده آگول و تعقیب کردن بیلبو و اسیر شدن توسط سائرون با خبر میشود. گندالف گولوم را نزد الفها رها میکند و میرود. خادمان سائرون که باخبر میشوند گولوم توسط الفها زندانی شده در فرصتی مناسب که گولوم بالای یک درخت بلند قرار داشت به الفها حمله میکنند و گولوم از دست آنها فرار میکند.
گولوم یاران حلقه را از معدن موریا تا زمانی که فرودو و سم در دل کوهها تنها میشوند تعقیب میکند و آنجا به آنها حمله میکند و تلاش میکند حلقه را بار دیگر به دست آورد اما دو هابیت سرانجام بر گولوم غالب میشوند و او را رام میکنند. از این پس گولوم راهنمای آنها تا کوه نابودی میشود اما در واقع منتظر فرصتی است حلقه را به دست آورد. ولی همه چیز این گونه نمیماند و روان گولوم به گونهای تغییر میکند.
نحوهی رفتار فرودو با گولوم و احساسی که از جانب او به گولوم منتقل میشد و حس صمیمیتی که ناخودآگاه میان گولوم و فرودو برقرار شده بود، موجب شده بود که جنگ یا عداوتی میان ذات شرور او با ذات پاک او درگیرد. دوگانگی شخصیت او به گونه ای ضد و نقیضِ هم شوند. این تاثیر از فرودو، روزنهی نفس پاکی و صداقت در وجود گولوم را وسیعتر کرده و ذات شرور و خبیث او را از وجودش دورتر میکرد به گونه ای که گولوم درک زیباییها را پیدا کرد و مثلا از زیبایی منظرهی حوضچه ممنوعه لذت میبرد. اما باز هم همه چیز به این گونه نماند و به روال پیشین برگشت.
فارامیر[۱۱] از سرداران گوندور[۱۲] هابیتها را پیدا میکند و با خود به هنت آنون میبرد. گولوم آنها را تعقیب میکند و حوضچه ممنوعه را پیدا میکند. فرودو او را صدا میزند و وقتی گولوم نزدیک او میشود سربازان فارامیر او را دستگیر میکنند. گولوم که فکر میکند این نقشه زیر سر ارباب یعنی فرودو بوده از او متنفر میشود و دوباره با همکاری ذات شرورش تصمیم به قتل دو هابیت و تصاحب حلقه عزیزش میگیرد.
او فرودو و سم را از راه پلکان مارپیچ در میناس مورگول[۱۳] راهنمایی میکند و وقتی هابیتها در بالای پلکان استراحت میکنند وارد غار شلوب[۱۴] میشود و به او میگوید که گوشت تازه برایش آورده است. او با خود فکر میکند که وقتی شلوب گوشت آنها را خورد میتواند حلقه را از میان لباسها و استخوانهای فرودو پیدا کند. هابیتها وارد غار میشوند و شلوب به آنها حمله میکند. گولوم که قول داده بود به فرودو صدمه نزند این کار را به شلوب واگذار کرد و خودش با سم درگیر شد اما سم قوی تر از چیزی بود که تصور میکرد و مجبور به فرار شد. شلوب گردن فرودو را نیش میزند و او را بیهوش میکند تا در زمان مناسب او را بخورد. بعد از رفتن شلوب اورکها که در حال گشت زنی بودند فرودو را پیدا کرده و به برج نگهبانی «کیریت اونگول[۱۵]» میبرند. سم به دنبال آنها راه افتاده و در فرصت مناسبی وارد برج شد و فرودو را نجات داد و با هم راهی کوه هلاکت[۱۶] میشوند. در پایان راه و هنگام رسیدن به کوه هلاکت، گولوم دوباره به آنها حمله میکند ولی فرودو فرار کرده و از کوه بالا میرود و سم با استینگ او را تهدید میکند، گولوم طلب بخشش میکند و سم او را رها میکند. گولوم او را تا «سامات نائور[۱۷]» تعقیب میکند و ضربهای به پشت سر سم میزند. نیروی اهریمنی حلقه برای زنده ماندن فرودو را اغوا میکند. فرودو فریب میخورد و حلقه را در دست میکند و در این لحظه گولوم به جان فرودو میافتد. دگر بار جنگی بین فرودو و گولوم در پرتگاه کوه نابودی در میگیرد. گولوم انگشت فرودو که حلقه در آن بود را میکند و حلقه را از دست فرودو بیرون میآورد. اما پس از به دست آوردن حلقه از فرط خوشحالی تعادل خود را از دست میدهد و به گودال آتشین سقوط میکند.
خوب در اینجا جا دارد از مهدی تشکری به عمل بیارم چرا که نوشته های این بنده حقیر آری از اشتباهات لفظی و مفهومی نبود و مهدی رحمت کشید و با حوصله این مقاله را پیگیری کرد. سپاس از مهدی ۳ b!
آفرین. عالیه. فقط یه سؤال و یه نکته:
خودت همهش رو نوشتی یا از چندتا منبع استفاده کردی؟ میشه اونا رو بگی؟
در ضمن، فکر کنم درستش “گالوم” باشه!
ایول به مونت.
خیلی خوشحال شدم که دیدم دوست جوان ما اینقدر پیشرفت کرده،عالی بود.
خسته نباشی دوست من 🙂 آفرین بر پشتکارت.
فقط در مقاله ات چند نکته بود که شاید نیاز به توضیح داشت. اول که گفتی فرودو به خاطر زره میتریل از نیش شیلاب (شلوب) جان سالم به در برد که این استدلال درست نیست. در وحله ی اول شیلاب، گردن فرودو رو زد که زره نداشت و در وحله ی دوم، قصد کشتن فرودو رو نداشت. به نظرم جایی در کتاب خوندم که این عنکبوت رذل گوشت تازه بیشتر دوست داره! {شکلک چندش}
دوم افراد فارامیر گالم رو شکنجه نکردن بلکه تنها تهدیدش کردن و گفتن چنان نیزه به تنش فرو می کنن که مثل خارپشت بشه. خود فارامیر از گالم به اصطلاح بازجویی کرد و شخصیت فارامیر چنان قدرتی داشت که گالم حقیقت رو گفت 🙂
سلام بر تضاد به مهدی گفتم درستش کنه! حق با تو بود این یکی از زیر دستم در رفته بود.
ممنون از مقاله!
خیلی عالی بود
دست مریزاد !
این عکسه چیه ؟! من نذاشتم ! …
این تصویر رو قبلا تو سایت Gravatar برای این آدرس ایمیل ثبت کردی برای همین الان اینو نشون میده.
لطفا فقط در رابطه با گولوم صحبت کنید!
به مهدی : فهمیدم ، چون یه ایمیل الکی ( [email protected] ) زده بودم : دی !
به مونت : معذرت ! …
عزیزم طبق کتاب فرودو هیچ وقت سم رو از خودش نرانده.فیلمو ولش کن.درست میگم بچه ها؟
فیلمو دیده ولی کتابو نخونده
ممنون از آگارواین و تضاد عزیز و همچنین بقیه دوستانی که نظرشون رو گفتن.
مقاله تصحیح شد و ناهماهنگی هایی که با کتاب وجود داشت ویرایش شد. اگه بازم مشکلی میبینید بگید.
واقعا خیلی جالب بود من داستان ارباب حلقه ها و هابیت ها رو خیلی دوست دارم
چطور حلقه ایزیلدور به سمت لوتلورین رفته بود ؟
مگه ایزیلدور در مسیر رود اندووین کمین نخورد ؟
سوال شما ربطی به مقاله نداشت ولی حلقه ی ایزیلدور سال ها بعد و توسط یاران حلقه به لوتلورین برده میشه. یاران بعد از گذر از معدت به باغ های لورین میرسن. درخت ها به الف ها خبر میدن که اونها گم شدن. الف های لوتلورین اونها رو به شهر میبرن و برای گندالف سوگواری می کنن و بعد از اونجا دوباره با حلقه راهی میشن. 🙂
گالوم از کجا فهمید که حلقه دست فرودو و یاران حلقه ست که باعث میشه اون ها رو تعقیب کنه؟