نجیبزادهای الفی اهل گوندولین، که هنگام سقوط این شهر همراه تور و ایدریل گریخت و نبرد او با یک بالروگ در کوههای محیط، فرار آنها را به همراه فرزندشان ائارندیل ممکن کرد.
مسئلهی وجود دو گلورفیندل در رشته افسانه:
با مستثنی کردن هویت تام بامبادیل (و البته بالدار بودن یا نبودن بالروگها)، هیچ بحثی داغتر از سرنوشت نهایی گلورفیندل نیست. آیا گلروفیندل اهل گوندولین و گلروفیندل اهل ریوندل یک نفر بودند؟
تنها منبع واقعی که ما برای پاسخ به این پرسش در اختیار داریم کتاب «مردمان سرزمین میانه» (تاریخ سرزمین میانه، جلد دوازدهم) بخش سیزدهم: آخرین نوشتهها: در خصوص گلورفیندل است. کریستوفر تالکین تاریخ نگارش این یادداشتها را سال ۱۹۷۲، یعنی یک سال قبل از مرگ پدرش ثبت میکند.
این یادداشتها یک مسئله را فوراً روشن میکند: در زمان نگارش ارباب حلقهها، گلورفیندل اهل ریوندل همان گلروفیندل اهل گوندولین در نظر گرفته نشده بود. تالکین می گوید: «کاربرد این اسم [گلورفیندل] در ارباب حلقهها همانند نمونههای مشابه کاربرد تصادفی نامها در افسانههای قدیمی است… که از بازبینی در نسخه نهایی چاپ شده جامانده است.»
به هر حال تالکین از این وضعیت به هیچ وجه راضی نبود و به نظر میرسد که قصد داشت با یکی کردن دو رشته داستان این مشکل را برطرف کند. به طور خلاصه، یادداشتها بیان میکنند که روح گلورفیندل به تالارهای انتظار بازگشت، اما پس از مدتی مجدداً توسط والار تجسم یافت. او سپس دوباره به سرزمین میانه (یا در اواسط دوران دوم و یا به عنوان همراه ایستاری در دوران سوم) بازگشت. برای داستان کامل بازگشت او، به کتاب مردمان سرزمین میانه مراجعه کنید.
مسئله هویت گلورفیندل،پرسشی بسیار کلیتر و البته همچنان مرتبط را مطرح میکند. آیا ما میتوانیم یادداشتهای شخصی یک نویسنده را؛ خواه برای آماده سازی نسخه چاپی باشد، و خواه صرفاً برای اقناع شخصی، به عنوان «نظر قطعی» آن نویسنده بپذیریم؟
اهمیت این پرسش در مقالهای با عنوان «مسئله روس» در همان جلد تاریخ سرزمین میانه پررنگ میشود. این مقاله یک جمعبندی جامع از ریشهها و معانی هجای «روس» در نامهایی نظیر الروس است. جزییات در اینجا برای ما اهمیتی ندارند. چیزی که حقیقتاً مرتبط است این است که پس از جمع بندی، تالکین به جزییاتی در نسخه چاپ شده ارباب حلقهها اشاره میکند که اساساً این بحث را انکار میکنند. او کلیت «مسئله روس» را با سه کلمه انکار میکند:”عمدهی این کمبودها”.
اما اگر او به این حقیقت آزاردهنده (که نام کایر آندروس قبلاً تفسیر شده است و با این نتیجهگیری مطابقت ندارد) توجه نکرده باشد چه؟ اگر توجه کرده است اما آن را ثبت نکرده چطور؟ آیا مقالهی «مسئله روس» میتواند به عنوان بخشی از آثار اصلی تالکین در نظر گرفته شود به همان صورتی که بسیاری، یادداشتهای مربوط به گلورفیندل را مهم میشمارند؟ پرسشهایی نظیر این نشان میدهند که به سادگی نمیتوانیم برای این یادداشتها همان ارزش ظاهری نگاه اول را قائل شویم.
علیرغم این مسئله، یادداشتهای مربوط به گلورفیندل ممکن است بسیاری را به این سمت هدایت کند که تجسم دوباره و بازگشت او را به عنوان یک «فکت» ببینند. اما هدف این حاشیهنویسی نسبتاً طولانی این است که نشان دهیم که این «حوادث» را نمیتوان در قالب چنان عبارات محکمی نگریست و این، علت وجود دو مدخل جداگانه برای «دو گلورفیندل» در این وبگاه است. علت این امر این نیست که ما باور نداریم که تالکین آن دو را به عنوان دو تجسم از یک شخصیت میدید، (که همانطور که دیدیم، نشانههای محکمی وجود دارد که او بر این باور بود) بلکه صرفا به این دلیل است که هیچ مدرک مشخص و منتشر شدهای از این موضوع وجود ندارد.
یادداشتها:
۱. نولدور معمولاً موهای تیره داشتند، اما موی طلایی وانیار اولین بار از طریق ایندیس، دوشیزهی وانیاری، وارد این خاندان شد. از همین رو نوادگان پسران او فینگولفین و فینارفین، بعضاً موهای طلایی داشتند، که این احتمال را مطرح میکند که شاید گلورفیندل از این سلسله نجیب باشد.