نام دیگر آن آتش پنهانی است. به نظر میرسد این شعلهی فناناپذیر مظهر و تجسم ایلوواتار بوده است و در این هیئت او به مخلوقاتش جان و موهبت میبخشیده است.
(بخش زیر در متن مادر ترجمه شده نبود و من از مدخل انگلیسی اضافه کردهام.)
در ابتدا، آتش، همراه ایلوواتار در خلأ بود ولی پس از خلق آینور، و پندارهی آردا، آتش را فرستادند تا در قلب دنیا زندگی کند. چنین بود که ایلوواتار میتوانست بی آن که خود وارد دنیا شود، نیروهای آفرینش را در آن برانگیزد. ظاهراً این مسأله، شرح میدهد که چطور آینور قادر بودند از جایگاه اسرارآمیز حیات خود، به آردا فرود بیایند و این که چطور نژادهای مجسم و گوناگونِ دنیا، زندگی مستقلی داشتند.
ملکور، همیشه نسبت به قدرت آتش امرداد حسد میورزید و میل داشت آن را در تملک خود بگیرد ولی آتش، بیرون از دسترس او ماند. به همین دلیل، قادر نبود که خود دست به خلقت بزند و چنین بود که ارتش وی انباشته از موجوداتی بود که وی به نفع خود فاسد کرده و به انحراف کشانده بود.
نکته:
۱-در اصل، مشخص نیست در آغاز جهان چه بر سر آتش امرداد رفت. مستقیمترین اشاره در آینولینداله است. اینجاست که ایلوواتار به آینور میگوید: «و آتش امرداد را به تهیگی خواهم فرستاد، و قلب جهان خواهد بود، و جهان موجود خواهد شد؛ و از شما، آنان که بخواهند همراهش خواهند رفت.» از عبارت مذکور مشخص نیست که منظور از «جهان» سراسر هستی است یا تنها «زمین» مد نظر است. عبارات مشابه نیز همین ابهام را در خود دارند.
شاید محتملترین توضیح این باشد که خلقت در این داستان، قالبی افسانهای دارد در حالی که زمین، در گیتی، نقش مرکزی و انکارناپذیر خود را دارد پس هر دو معنای «جهان» با یکدیگر در هم آمیختهاند. همین نگاه، در مسائل دیگر نیز آمده است. مثلاً، واردا، با شبنم تلپریون، ستارگان را بر آسمان «نقش میزند». نگاهی که جهانبینی زمینمحور معنی میدهد.
اگر بر همین مسیر باشیم، در زمان سقوط نومهنور، وقتی که غرب از جهان فاصله گرفت و جهان «قوس» برداشت (مدور شد)، جهان «افسانهای» از دست رفت و جهان مادی شکل گرفت. ولی این که چنین جدایی عمیقی شامل آتش امرداد نیز میشود یا خیر نمیدانیم.