نامی که بعدها بر هبهی آدمیان نهادند: «به درستی که ناچارم به تقدیر آدمیان گردن نهم، چه بخواهم و چه نه: به از دست رفتن و به سکوت.» کلام آرون، از داستان آراگورن و آرون، در ضمیمهی الف یک ارباب حلقهها.
در اصل، الفها و آدمیان دو سرانجام متفاوت داشتند: الفها «نامیرا» بودند یا دست کم تا پایان هزارهها در دنیا باقی میماندند. ولی آدمیان، «میرا» بودند و پس از چند دهه دنیا را ترک میکردند، از دانش والار و نیز از دانش الفها بیرون میشدند. ابتدای کار، این امر ترسناک نشان نمیداد. از تصور مرگ با عنوان هبهی آدمیان یاد میکردند و هر کسی در زمان مناسف، آزادانه مرگ را میپذیرفت.
وقتی سایهی مورگوت بر سرزمین میانه گسترده شد آدمیان مرگ را به شکل هبه ندیدند بلکه در نظرشان واقعهای هراسناک دیدند که–اگر بتوان-باید از آن گریخت. من بعد آن را تقدیر آدمیان خواندند. نومهنوریها با وجود زندگی طولانی، ترس خاصی از این سرنوشت داشتند و تا آخرین لحظه به زندگی میچسبیدند و مردگان خود را در گورهایی باشکوه حفظ میکردند. دست آخر، شاه آر-فارازون که سائورون تحریکش کرده بود برای گرفتن سرزمینهای بیمرگ از والار و کسب زندگی بیپایان برای خودشان، لشگری عظیم روانه کرد. جستجوی مأیوسانه وی برای جاودانگی، سرنوشت متضادی برای مردمش به ارمغان آورد: نومهنور به طور کامل ویران شد و تقدیر انسانها بر سر تمام ساکنان آن نازل گشت.