«راه بسته است…آنان که مردهاند راه را ساختند و مردگان پاسبان آنند، تا زمان آن فرا رسد. راه بسته است.»
کلام نگهبان در سیاه، بازگشت شاه، جلد سوم، بسیج روهان
در اعماق کوهستان سفید، زیر سایهی قلهی دویموربرگ، جنگل تیرهای بود که به آن دیمولت میگفتند. در جنگل، درهی عمیقی بود که به سمت ریشهی کوهستان تسخیر شده میرفت. در ورودی دره، دور از انتظار، دیوار سنگی قرار داشت. در سیاه در همین دیوار بود. ورودی شمالی به جادههای مردگان که سایههای ساکن در آن محل، از پایان دورهی دوم آن را ساخته و از آن استفاده میکردند.
اولین بار، مدتها بعد، زندگان آن را یافتند. وقتی که بالدور، پسر برهگو از از روهان به آن رسید. دید که مردی چروکیده و کهن از آن نگهبانی میکند و مرد هشدارشان داد که این زمان، در بسته است. بالدور در را ترک گفت ولی بعدها سوگند یاد کرد که بر ترسهایش غلبه کرده و از آن بگذرد. از در مردگان گذشت و هرگز کسی او را ندید. زمانی که مدتها پیش، پیشگویی شده بود هنگام جنگ حلقه رسید. وقتی که آراگورن و همراهانش از در گذشتند و رنج سفر به جادههای مردگان را تاب آوردند. آراگورن، قول داد با ادای دین باستانی مردگان به نیای وی، ایزیلدور، ایشان را آزاد کند. آراگورن مردگان را از زیر کوه هدایت کرد و تا پیروزی در شرق پیش رفت.