رئیس خاندان بگینزها که به تنهایی در بگ اند (حفره هابیتی) در سرزمین هابیتون زندگی میکرد تا اینکه در سال ۲۹۴۱ (دوران سوم) گندالف او را درگیر پویش اره بور کرد و هابیتها را در کارهای بزرگ پایان دوره سوم به صحنه کشاند. او در اثنای سفرش به تنها کوه، در شهر گابلینها که در کوهستان مه آلود قرار داشت به یک حلقه دست یافت. گزارش سفر بیلبو و مواردی که مربوط به وارثش فرودو بود، در کتاب قرمز سرحد غربی گردآوری شده است که ماخذ کتابهای هابیت و ارباب حلقهها قرار گرفته است.
زندگی در شایر
۲۸۹۰ تا ۲۹۴۱ دوران سوم
تنها پسر ارزشمند و قابل احترام بانگو بگینز و بلادونا توک به نام بیلبو بگینز در بگ اند که توسط پدرش در تپه هابیتون گود برداری شده بود، بزرگ شد. به نظر میرسد که او خانواده مادریش را در ناحیه سمیال بزرگ ملاقات کرده باشد چون او نمایشهای آتش بازی گندالف را به یاد میآورد.
پدر بیلبو که همان بانگو باشد در سال ۲۹۲۶ و مادرش بلادونا در سال ۲۹۳۴ بدرود حیات گفتند. پس از درگذشت والدینش او مدت هفت سال در بگ اند به تنهایی زندگی کرد تا اینکه دریکی در بامداد یکی از روزهای بهاری سال ۲۹۴۱ زندگی آرام و دلپذیرش با آمدن گندالف مختل شد.
بیلبو در پویش اره بور
۲۹۴۱ دوران سوم
بیش از صدو پنجاه سال، قبل از اینکه در آن صبح بهاری زندگی بیلبو در باغش توسط گندالف آشفته شود، اسماگ اژدها در اره بور(تنها کوه)، کشور باستانی دورفها که آنسوی شرق شایر قرار داشت، فرود آمد. تعداد زیادی از دورفهایی که از جنگ جان سالم به در برده بودند و تارو مار شده بودند، تحت فرماندهی تورین که وارث برحق قلمرو سلطنتی بود بسوی غرب عزیمت کردند و دژ نظامی کوه های آبی را نزدیک نوار مرزی شایر تاسیس نمودند. اکنون تورین با کمک گندالف نقشه انتقام از اسماگ را در سر میپروراند.
گندالف، تورین را متقاعد نمود تا یکی از هابیتها، گروه نظامی اورا همراهی کند، هم به خاطر طبیعت آنها که میتوانند مخفیانه حرکت کنند و هم اینکه او میخواست آنها را در کارهای بزرگتری مثل تدارک آتش برای مقابله با تاریکی شب درگیر کند. او بیلبو را عمدتاً به خاطر اینکه از نسل توک ها بود انتخاب کرد. ولی بعداً پیشنهاد کرد بهتراست بیلبو در کارهای حساستری که مقدر است، انجام وظیفه نماید.
بنابراین درغروب یکی از روزهای آوریل سال ۲۹۴۱ گندالف با تورین و دوازده همراهش به خانه بیلبو بازگشتند و جستجو برای اره بور آغاز شد.
توضیحات :
۱-درفصل ۲ از کتاب هابیت (بره بریانی) بیلبو و دورفها شرح میدهند «یک صبح زیبا درست قبل از ماه مه» با این وجود وقتیکه بیلبو زمان سفر خود را به سیاه بیشه در نظر میآورد (فصل هشتم پروانهها و عنکبوتها) به یاد میآورد که آنها «سفرشان را خیلی وقت پیش در یک صبح ماه مه آغاز کردند. » شاید سختی آن سفر طولانی حافظه بیلبو را تحت تاثیر قرار داده باشد!