شهر پنهان عظیم تورگون، در دوران اول بهوسیلهی کوههای محیط از دوست و دشمن مخفی نگاه داشته میشد و توسط عقآبهای توروندور از متجاوزین حفظ میشد.
در سال پنجاه و سوم دوران اول، تورگون به همراه پسرعمویش فینرود، شروع به ماجراجویی خارج از نوراست کرد. اولمو او را به درهی پنهان توملادن هدایت کرد و او در آنجا ساخت گوندولین را آغاز نمود. شهر در سال ۱۱۶ دوران اول تکمیل شد و مردمان تورگون که در نوراست ساکن بودند، مخفیانه به آنجا سفر کردند.
شهر برای حدود ۴۰۰ سال مصون ماند. تورگون حصار پنهانش را تا زمان نیرنایت آرنویدیاد (نبرد اشکهای بیشمار) در سال ۴۷۱ دوران اول نشکست، و حتی پس از آن نبرد فاجعهبار ، توانست با کمک هورین تالیون، در خفا به شهر بازگردد.
خدمتگزاران مورگوت سرانجام گوندولین را در پی خیانت مایگلین یافتند و شهر در سال ۵۱۰ دوران اول غارت شد. تورگون در سقوط شهر کشته شد، اما عدهی کمی (شامل تور، ایدریل، و فرزندشان ائارندیل) از ویرانی گریختند و همچون آوارگان در مصب سیریون سکنی گزیدند.
بنای گوندولین:
درهی مدور توملادن، در میان کوههای محیط، در اصل یک دریاچه بوده است، و در مرکزش تپهای قرار داشت که زمانی جزیرهای بود. اینجا بود که تورگون تصمیم گرفت تا شهر پنهانش را به عنوان یادبودی از تیریون باستانی که آنسوی دریای بزرگ قرار داشت بنا نهد.
بنای اولیهی شهر پس از ۵۲ سال به انجام رسید. پس از این مدت، مردمان تورگون، شمار زیادی از نولدور و سیندار، از نوراست، جایی که در آن زندگی میکردند عزیمت کردند و مخفیانه وارد درهی توملادن شدند. تورگون به شهرش نام اوندولینده (کلمه کوئنیایی به معنی «صخرهی آهنگ آب»، به خاطر چشمههای آمون گوارت) داد، اما این نام در سینداری به گوندولین، صخرهی پنهان، برگردانده شد.
پس از ورود به شهر جدید، گوندولیندریم به کار بر بنای آن ادامه دادند، تا جایی که گفته شد حتی با خود تیریون برابری میکرد. دیوارهایش بلند و سپید بر فراز دشت برافراشته بودند، و برجستهترین ویژگیاش برج بزرگ شاه بود، جایی که در میان چشمهها، تورگون خود، گلینگال و بلتیل را ساخت. درختان طلا و نقره که به یاد دو درخت والینور ساخته شدند.
آمدن مایگلین:
پس از این دو قرن در صلح و شادی سپری شد: مورگوت در دوردست شمال محاصره شده بود، و مردم گوندولین بدون مزاحمت از سوی وقایعی که بیرون شهر زیبایشان رخ میداد، زندگی میکردند. گرچه در نهایت بذر نارضایتی پدیدار شد: خواهر شاه تورگون، آرهدل بر آن شد که شهر را برخلاف میل تورگون ترک گوید و به سرزمین میانه سفر کند.
اندکی پس از عزیمت او، محافظانش بازگشتند و خبر دادند که او را در منطقهی تاریک و سحرآمیز جنوب شرقی شهر، جایی که به نان دانگورتب معروف بود گم کردهاند.
بیش از بیست سال گذشت و سپس ناگهان آرهدل بازگشت. با او کسی بود که او مدعی شد مایگلین، پسر او از ائول، الف تاریک نان الموت، است. مایگلین تورگون را به عنوان نجیبزاده پذیرفت، اما پدرش ائول، همسر و فرزندش را تا گوندولین تعقیب کرده بود و در راه ورودی دستگیر شده بود. او به نزد تورگون آورده شد. ائول از تسلیم کردن خود به فرمان تورگون سر باز زد، و در عوض مرگ خود و پسرش را، به رغم میل او، برگزید. او زوبین زهرآگینی را پرتاب کرد تا مایگلین را بکشد، اما آرهدل خود را به جلوی زوبین انداخت که در اثر سم بیمار شد و درگذشت. پیکر ائول به تاوان این کار بر کاراگدور در هم شکست.
به هر حال مایگلین نقشی در این پلیدیها نداشت، و تورگون او را پذیرفت، و او بالید تا از بزرگان گوندولین شد، دانا در مشورت، ماهر در آهنگری و قدرتمند در نبرد.
دو نبرد بزرگ:
برای بیش از ۱۰۰ سال پس از مرگ آرهدل و ائول، گوندولین باز در آرامش بود. به هر صورت زمانی میرسید که مورگوت محاصرهی آنگباند را بشکند و نابودی مهارناپذیر بر سر الفها نازل شود. در یک شب زمستان، شعلههای آنگباند حصر نولدور را در هم شکستند: داگور براگولاخ. در این فاجعه مردم گوندولین هیچ تأثیر مستقیمی متحمل نشدند.
به هر حال آنها زمانی که دو برادر جوان از نژاد انسانها، هورین و هور، از سپاهشان جدا افتادند و در میان دامنههای کریسایگریم گم شدند، به درون اتفاقات آن دوران کشیده شدند. توروندور آنها را به نزد تورگون آورد. به اندرز اولمو، تورگون آنها را پذیرفت، و آنها تقریبا یکسال در گوندولین ماندند و سپس به خانه بازگشتند. در این عمل رئوفانه بذر ویرانی گوندولین که پنجاه سال بعدتر رخ داد، کاشته شد.
تورگون تدبیر جدیدی را برای نجات الفها اندیشید: او مخفیانه شروع به فرستادن مردمش به سمت غرب، فراسوی دریای بزرگ کرد، تا سرزمین والار را بجویند و از آنها طلب بخشش و یاری نمایند. هیچکدام از این دریانوردان موفق نشدند، اما این راه درستی بود، هرچند تورگون هرگز ندانست: او مدتها قبل از آنکه نوهاش ائارندیل، با کمک یک سیلماریل در این مأموریت موفق شود درگذشته بود.
با گذشت زمان از ویرانی داگور براگولاخ، الفهای بلریاند شروع به تسلیح خود برای ضدحمله کردند، و تورگون نیز مخفیانه به آمادهسازی خود پرداخت. چهارده سال بعد از شکست حصر آنگباند، و حدود سیصد و پنجاه سال پس از تکمیل گوندولین،تورگون برای اولین بار عازم جنگ شد. بدون اطلاع و درخواست خویشاوندانش، او با سپاهی ده هزار نفره به یاری آنها تاخت. این همان نبرد بزرگی بود که به نیرنایت آرنویدیاد معروف شد.
یادداشتها:
۱. نسخهی چاپشدهی سیلماریلیون دقیقا مشخص نمیکند که آرهدل چه مدت دور از گوندولین بوده است. اما تاریخچه های متأخر بلریاند (تاریخ سرزمین میانه، جلد پنجم، راه گمشده) رقم دقیقی میدهد: ۲۱ سال. این تاریخچهها از جهات بسیاری با سیلماریلیون موجود همخوانی ندارند (مثلا آرهدل در آن ایسفین خوانده شده و به همراه مایگلین به گوندولین باز نمیگردد)، اما به نظر میرسد که این عدد با بقیهی قسمتهای داستان همخوانی دارد.