-ترجمه: ایمان صاحبی
سر ایان هولم، بازیگر نقش بیلبو بگینز، در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ دار فانی را وداع گفت اما یاد و خاطره او همواره در ذهن علاقهمندان به ارباب حلقهها و هابیت میماند. هولم بازیگری سرشناس و محبوب در جامعه سینما و تلویزیون بود و درگذشتش واکنش بسیاری از فعالان این صنعت را برانگیخت.
پس از الایجا وود که در توئیتی به مناسبت مرگ ایان هولم نوشت:
«از اینکه شنیدم سر ایان هولم بیهمتا، بااستعداد و خارقالعاده درگذشته بسیار غمگین شدم. بدرود، عمو جان.»
بسیاری از همکاران و چهرههای شناختهشدهی دیگر نیز نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند. پیتر جکسون، کارگردان سهگانه هابیت و ارباب حلقهها از جمله کسانی بود که پستی بلندبالا را به یادبود بیلبوی سرزمین میانه اختصاص داد و نوشت:
بابت درگذشت سر ایان هولم بسیار ناراحتم.
ایان مردی خوشمشرب و سخاوتمند بود. ساکت اما زیرک با برقی دوستداشتنی که در چشمانش میدرخشید.
در سال ۲۰۰۰، پیش از اینکه فیلمبرداری صحنههای بیلبو برای یاران حلقه را شروع کنیم، از کار کردن با چنین بازیگر سرشناسی مضطرب بودم، ولی او خیلی زود خیال من را راحت کرد. روز نخستی که در بگ اند حضور داشتیم، قبل از آنکه دوربینها شروع به کار کنند، من را به گوشهای برد و گفت که میخواهد در هر برداشت چیزهای مختلفی را امتحان کند، منتها لازم نیست من نگران باشم. اگر پس از پنج یا شش برداشت، چیزی که میخواستم را به من تحویل نداده بود، آن وقت به هر شکلی که میخواستم میتوانستم از او بازی بگیرم.
و این دقیقا همان کاری بود که انجام دادیم. اما تمام دیالوگها و حرکات او به شکل فوقالعادهای زیبا از آب درآمد. او بهندرت به کمک نیاز داشت. در اتاق تدوین بهراحتی میتوانستیم از حالتهای مختلف و شگفتانگیز اجرای او انتخاب داشته باشیم.
پس از گذشت چهار هفتهی لذتبخش، ۳۰ دقیقهی ابتدایی یاران حلقه را فیلمبرداری کردیم.
یک روز قرار بود بیلبو داستان ماجراجوییهای قبلی خود را برای چند بچه سه و چهار سالهای تعریف کند که زانو بغل زده و مقابل او روی زمین نشسته بودند. ابتدا فیلمبرداری از روایت داستان توسط ایان را شروع کردیم، اما همچنین به زوایایی از واکنش بچهها نسبت به لحظات دراماتیک قصه نیاز داشتیم. منتها بچههای کوچک خیلی زود خسته میشوند، و من و ایان بهسرعت فهمیدیم که نمیتوانیم داستانی تکراری را بارها و بارها برای برداشت از زوایای مختلف به آنها بگوییم.
[بنابراین] من پیشنهاد دادم که برای حفظ توجه بچهها او هر دفعه داستان را کمی متفاوت تعریف کند…چیزهای اضافهای کنار آن بگوید و به آن شاخ و برگ بدهد…مادامی که اصل داستان مطابق همان چیزی باشد که در فیلمنامه آمده بود. به او گفتم نگران نباشد چون در زمان تدوین خروجی مناسبی از آن در میآورم.
در عین حال لازم بود بچهها را سر جاهایشان نگه داریم تا بتوانیم بهسرعت دوربینها را از یک زاویه به زاویه بعدی منتقل کنیم. در محیط فیلمبرداری «بهسرعت» به معنای ۱۵ تا ۲۰ دقیقه است. از این رو، وقتی تیم تولید مشغول کار بود و فیلمبرداری انجام نمیشد، در گوش ایان گفتم که باید بچهها را سرگرم کند. به او گفتم میتواند در بین برداشتها برای آنها داستانهای دیگری تعریف کند. و دقیقا همین اتفاق افتاد. پس از چند ساعت، هر نوع فیلمی که میخواستیم ضبط کردیم.
وقتی بچهها از صحنه خارج شدند و تیم تولید در حال رفتن به صحنه بعدی بود، ایان به من گفت که تا بهحال در طول عمرش این قدر سخت کار نکرده بوده است.
حدود یک دهه بعد امیدوار بودیم که ایان در صحنه آغازین هابیت دوباره نقش بیلبو را بازی کند. من و فرن [والش] با ایان و همسرش سوفی در لندن شام خوردیم و او به ما گفت که خیلی متاسف است اما نمیتواند این کار را انجام دهد. شوک بعدی زمانی به ما وارد شد که فهمیدیم او به پارکینسون مبتلا شده و دیگر نمیتواند دیالوگهایش را به خاطر بسپارد. او در راه رفتن مشکل پیدا کرده بود و نمیتوانست به نیوزلند سفر کند. ایان که همیشه زندگی بیسروصدایی داشت به ما گفت که عملا بازنشسته شده اما هنوز این خبر را اعلام نکرده است.
این اتفاق ضربه بزرگی برای ما بود چون فیلمنامه را طوری تنظیم کرده بودیم که قصه از ایان به عنوان بیلبوی پیر به مارتین فریمن به عنوان بیلبوی جوان انتقال یابد. این ماجرا را برایش تعریف کردم و او آن را پسندید. همچنین به او گفتم که چگونه مادر و عمویم سالها با پارکینسون مبارزه کردند و چقدر با تاثیرات این بیماری آشنا هستم.
در این لحظه شام ما – که فکر میکردیم حول محور توصیف صحنههای جدیدی رقم بخورد که میخواستیم ایان بازی کند، و ایان که فکر میکرد احتمالا باید توضیح بدهد چرا قادر به پذیرش این نقش نیست – ناگهان به اتاق فکری متشکل از من، فرن، ایان و سوفی تبدیل شد که هدف آن یافتن روشی برای فراهمسازی بستر آخرین ایفای نقش ایان به عنوان بیلبو بود.
ما میخواستیم فیلمها را در نیوزلند فیلمبرداری کنیم، اما چه میشد اگر میتوانستیم به لندن بیاییم و صحنههای او را در نزدیکی خانهاش فیلمبرداری کنیم؟
در پایان شام او به آرامی سر خود را تکان داد و گفت: «بله، فکر میکنم میتوانم انجامش دهم.» ولی میدانستم که او این کار را فقط به عنوان لطفی برای من قبول کرده، و منم دستش را گرفتم و در حالی که در چشمانم اشک جاری شده بود از او تشکر کردم.
ما فیلمبرداری را با مارتین فریمن در نقش بیلبوی جوان در نیوزلند آغاز کردیم. مارتین بهشدت ایان هولم را تحسین میکرد اما هرگز او را ندیده بود. با این وجود با مهربانی قبول کرد پروتز به او بچسبانیم تا شبیه سر ایان هولم شود و صحنههای از فاصلهی دوری را که باید در نیوزلند فیلمبرداری میکردیم ضمن شبیهسازی حرکات ایان بازی کند.
چند ماه بعد به لندن برگشتیم، سِت بگ اند را با خودمان آوردیم و صحنههای ایان را با گروه کوچکی از تیم تولید فیلمبرداری کردیم. همسر دوستداشتنی ایان هر روز کنار او بود و به ما و ایان کمک میکرد.
در طول چهار روز تمام صحنههای موردنیاز را ضبط کردیم. الایجا وود و ایان از زمان ارباب حلقهها با یکدیگر دوست شده بودند، و الایجا هر روز در لندن به سر صحنه میآمد و از ایان حمایت میکرد.
امیدوارم که مخاطبان در نسخه نهایی فیلم فقط ایان هولمی را ببینند که دوباره نقش بیلبو را بازی میکند. اما چیزی که در عمل دیدم بازیگری خارقالعاده بود که آخرین اجرای عمرش را ارائه میکرد. کاری که او انجام داد بیاندازه شجاعانه بود و برای کسانی که شاهدش بودند احساسات بسیاری را به دنبال داشت.
به همین خاطر تا ابد سپاسگزار ایان خواهیم بود. در خلال زمانی که کنار هم بودیم، من و فرن بسیار به او دلبسته شدیم و از بودن در کنارش خیلی لذت میبردیم.
به مناسبت پایان فیلمبرداری، ایان و سوفی من و فرن را به صرف شام به خانهشان دعوت کردند. شبی دوستداشتنی، پر از خنده و مزاح بود. من و ایان متوجه شدیم که علاقه مشترک شدیدی به ناپلئون داریم و ساعتها در این باره حرف زدیم.
یک سال بعد، وقتی فرش قرمز اولین فیلم هابیت در لندن برگزار شد، مارتین فریمن بالاخره توانست شخصا با ایان هولم دیدار کند.
تماشای اجرای ایان هولم چیزهای زیادی به من آموخت، چون ایان خودِ همیشگی و ساکتش بود که به نحوی در هر لحظه متبلور میشد. کار کردن با او مایهی افتخار بود و خوششانس بودم که توانستم او را بشناسم.
همیشه اجرای ایان را در صحنههای پایانی بازگشت پادشاه دوست داشتهام.
«فکر میکنم حسابی برای یک ماجراجویی دیگر آمادهام.»
بدرود، بیلبوی عزیز. سفر بخیر، ایان دوستداشتنی.
روحش شاد و یادش گرامی 🙁
…an adventure to an other world