ملکور یا Melkor از شخصیتهای آردا، دنیای مخلوق جی. آر. آر. تالکین، است. از آینور است و قویترین آنها. گفته شده بیشترین سهم را از ذهن ایلوواتار (ارو) برده و از تمامی ِ سهم خواهران و برادرانش ، قسمتی در او یافتشدنی ست. قویترین ِ کسان در آردا بود و هم پای منوه (که در ذهن ایلوواتار برادر او بود) قدرتمند.
در ابتدای آردا، به آن پایین آمد و در پایان ِ دوران اول از جهان طرد شد.
او در موسیقی آینور، آن کس بود که به خلاف ِ نغمهی ایلوواتار دو بار نغمهای ساز کرد و ایلوواتار سر انجام از جای بر خاسته دو دست خود را بالا برد و نغمهای آغاز شد که نغمهی ناساز ِ ملکور را در خود فرو بلعید. از همین نغمه بود که آردا پدید آمد.
سرگذشت
در سیلماریلیون – باب اول -آینولینداله – آمدهاست:
«در میان ِ آینور عظیمترین عطایای قدرت و حکمت از آن ِ مِلکوُر بود، و او در تمام ِ عطایای برادرانش نیز سهم داشت. و او خَفیّاً در طلب ِ شعلهی زوالناپذیر به کثیر در مواضع ِ خُلُوّ رفته بود؛ زیرا اشتیاق ِ موجود کردن ِ اموری از نزد ِ خود در او فزونی گرفته، در نظر ِ او آمده بود که ایلوواتار هیچ پروای خُلُوّ ندارد و مِلکوُر، خود، بر تهی بودن ِ آن ناشکیبا بود. لیکن او آتش را نیافت، زیرا که نزد ِ ایلوواتار بود. امّا او در انزوای خویش، اَفکاری بر خلاف ِ برادرانش به سَر رانده بود.»
و پس از آنکه نغمه در پدید آمد و آردا شکل گرفت ، جمعیتی از آینور بر آردا فرود آمده و شروع به تکمیل آن کردند. آنان والار نامیده شدهاند و در میان شان ملکور نخستین بود که فرود آمد و سرور. هم چنان که در ساز کردن موسیقی چنین بود. او اما اعمال والار را خنثی میکرد و آردا را تباه میساخت.
سپس او خود را فرمان روای آردا خواند و در دل سر ِ این داشت که ارباب ِ همگان باشد و این چنین شد که نخستین جنگ در میان والار و ملکور در گرفت. پس تولکاس (جنگ آور ترین ِ آینور) به آردا فرود آمده و به والار پیوست و در جنگ دست داشت. آن گاه ملکور از ستیزه جویی او وحشت کرده در ظلمات پنهان شد.
و اما آن هنگام که والار هوشیار نبودند ، از شمال وارد ِ سرزمین میانه شد و آغاز به ساختن ِ دژ ِ اوتومنو در شمال نمود. سپس فانوسهای آردا را پیش از بیدار شدن الفها خاموش کرد و مسکن ِ والار – آلمارن – را نابود ساخت. این چنین والار از سرزمین میانه رخت بر بسته ، در والینور ساکن شدند. و این سان بهار آردا پایان یافت.
آن زمان که دو درخت والینور شروع به رشد کردند ، ملکور از روشنایی عقب نشست و دژ ِ آنگباند را بنا نهاد که حصاری بود در برابر والار.
سپس هنگام ِ بیدار شدن نخست زادگان ِ ایلوواتار – الفها – او پیشتر از والار بر ایشان ظاهر شد و گفته شده عدهای از آنان برده و شکنجه داد و در تاریکی محبوس کرد و از آنان نژآد اورک را پدید آورد!
سپس والار متوجه او شده ، دوباره با او به جنگ برخاستند و تولکاس بار دیگر به آنان پیوست و در نبرد ِ قدرتها ، در شمال ، اوتومنو ویران شده و در آوار ِ آن ، تولکاس با ملکور کشتی گرفت و او را شکست داد. سپس با زنجیری ساخت ِ دست آئوله (آنگینور) ، او را بندی کرده به والینور برد. و آن جا برای سه سال ، مجکوم به حبس در تالارهای مندوس شد.
پس از سه سال بر والینور وارد شده ، وانمود کرد الفها محبوب اش هستند. سپس با آنها بسیار سخن گفت و تخم ِ ظلمت در دل الدار رشد نمود. از میان الدار فیانور پسر فینوه ، بیش از سایرین گمراه شد . همو بود که سیلماریلها را ساخت که نور دو درخت در ایشان بود. و نیز همو بود که بعدها دریافت که پس نقاب ملکور ، چه میگذرد و این چنین ملکور از والینور گریخته ، و برای ابد در هیبت تاریک اش ظاهر شد.
آن گاه ملکور ، به همراه انگولیانت (آنگولیات)، به والینور باز گشت. انگولیانت شیره دو درخت را مکید و خاموشی بر سر ِ والینور بود و ملکور ، فینوه را کشته ، سیلماریلها را ربود. این چنین او از سوی فیانور لعنت شد. الف در برابر مانوه بر پای ایستاد ، دو دست خود را بالا برد و ملکور را لعنت کرده ، او را مورگوث نامید . عدوی سیاه جهان! . و تا پایان ِ پایانها والا ی هبوط کرده بدین نام ، خوانده میشود!
ملکور بر خلاف ِ عهد اش با آنگولیانت ، از دادن سیلماریل به او سر باز زد. انگولیانت با فرمان روای تاریکی به جنگ بر خاست و به او هجوم برد. ملکور که در آستانهی شکست میبود ، بالروگهایش را از دژ آنگباند فرا خواند و از تهدید ِ انگولیانت نجات یافت. سپس در اسفل ِ مکانهای زیر ِ برج ِ تاریک اش تانگوردریم ، سیاه چالها ی ژرف حفر کرده ، تاجی آهنین شکل داد. سیلماریلها را در آن قرار داد و خود را پادشاه جهان نامید. اما به سبب ِ سحری که بر سیلماریلها خوانده شده بود ، دست اش که بر سیلماریلهای خاندان فیانور نا اهل میبود ، تا ابد سوخت و برای ابد دردناک بود و سیاه.
خادمان، سپاهیان و بعضی نبردها
پس از ربودن سیلماریلها ، مورگوث با الفها و آدمیان وارد نبردهایی شد و غالباً پیروز گشت. در داگور نوین گیلیاث (نبرد به زیر ستارگان) بر سپاهیان فیانور غلبه یافت.
در داگور براگولاخ ، پس از محاصرهی طولانی آنگباند توسط نولدور ، او حصر را شکست و بر تبعیدیان پیروز شد. پس از آن شاه اولی نولدور – فینگولفین – را بر دروازههای آنگباند شکست داد. هر چند زخمهایی که از این نبرد تن به تن برداشت هرگز بهبود نیافت و به سبب جراحات ِ تیغ ِ الفی تا ابد میلنگید.
در سیلماریلیون – باب ِ ۱۸/ویرانی بلریاند و سقوط فینگولفین – آمدهاست:
«و شاه الفی مورگوث را به هفت زخم، بردریده، مورگوث هفت مرتبه عربدهای از سر ِ دلآشوبی برآورد، که از آن، سپاهیان آنگباند از وحشت چهره در هم کشیده و زمینهای سرحد ِ شمالی لرزیدند.»
پس از آن در جنگ اشکهای بی شمار (نیرنائث آرنودیاد) ، بر اداین و الدار غلبه یافته، بلریاند را ساقط کرد.
آن گاه نوبت به قلمروی پنهان گوندولین رسید و ملکور به سبب ِ خیانت ِ مائگلین، مشاور شاه، بر سرزمین مخفی هجوم آورده آن را در هم شکست.
و البته در جنگ ِ داگور آگلارب شکست خورده بود.
او در جنگها غالباً به همراه ِ بالروگهایش، اژدهایان، گرگها و اورکها، گرگینهها و خونآشامها حضور مییافت. سائورونِ موردوری – آن که پس از ساختن ِ حلقهی یگانه ِ شبحی از قدرت ِ تاریک او شد و زمانی از مایار ِ ائوله بود – خادمش بود. و این است نام ِ بعضی فرماندهان ِ سپاه ِ مخوفش:
- گوثموگ – ارباب ِ همهی بالروگها و فرماندهی فرماندهان ِ آنگباند.
- گلائورونگ – پدر ِ تمامی ِ اژدهایان.
- آنکالاگون سیاه – اعظم ِ اژدهایان ِ بالدار.
- کارخاروت – زورمندترین ِ گرگها که هرگز زیستهاست.
- درائوگلوین – اعلی حضرت ِ گرگینگان.
- ثورینگ وثیل – پیامبر ِ خونآشام ِ سائورون.
منظرِ ملکور
اگر چه او از والار بود و توانایی آن را داشت تا بدنهای بسیار بر خود بگیرد اما در باب ِ ظاهر ِ نخستین ِ او در سیلماریلیون (باب دوم – والاکوئنتا) آمدهاست :
«:…چونان کوهی بود پیشرفته در دریا که سرش را بر فراز ابرها برافراشتهاست و یخ بر آن ردا کشیده، آتش و دود بر آن تاج برآوردهاند. و نور ِ چشمان ِ ملکور شعلهای بود پلوژیده از حرارت، شعلهای که برودت ِ مرگبار در آن خلیده بود.»
سرانجام
اگر چه برای ارباب ِ ظلمات پیروزیها شیرین میبود اما در این میان ، برن و لوتین ، به دژ ِ او نفوذ کرده و یکی از سیلماریلها را از تاج او ربودند و گرگ ِ کارخاروت کشته شد.
در سر انجام ِ سرنوشت او بر سرزمین میانه ، جمعیتی از والار به در خواست ِ آرندیل ِ کشتی ران -که به والینور وارد شده و در خواست یاری ِ والار را کرده بود- ، بر ملکور نازل شده و در نبرد ِ غضب او را دیدار کردند.
به این جنگ بود که استحکاماتش در هم کوبیده شد و سپاهیان اش از همه پاشیده و عموماً نابود شدند. برخی از آنان گریختند و مخفی شدند که بالروگ خزد-دوم ، از این دسته بود و بعدها در دوران سوم سبب سقوط گندالف خاکستری به عمق ِ تباهی شد.
او را دیگر بار به زنجیر آنگینور بندی کردند و گر چه درخواست بخشایش کرد، او را از دروازههای شب بیرون رانده ، پشت دیوارهای جهان – در تهی ِ نا اندر زمان – حبس کردند. بر آن دیوارها نگهبانانی جاودان قرار دادند و آرندیل نیمهالف، از فراز باروهای آسمان مامور مراقبت ِ او شد.
او مغلوب شد آما آثارش در دل ِ آدمیان و الفها چونان بذری تاریک است و هر آینه جوانه زده میوههای ظلمانی میدهد. پیش بینی شدهاست که باز بر خواهد خاست و در نبرد بازپسین، داگور داگوراث (نبرد نبردها) در برابر والار خواهد جنگید.
دیگر نامها
و نام ِ اصیل او ملکور بود و به این نامها خوانده میشد :
- مورگوث بواگلیر
- ارباب ِ تاریکی
- آلکار
- بلگروت