گزارش ویژه ما را از فرش قرمز فیلم «هابیت: سفری غیرمنتظره»، که هفته پیش در توکیو اتفاق افتاد بخوانید.
با توجه به اینکه تنها شش روز دیگر به اکران جهانی فیلم هابیت باقی مانده، قرار بر این شد تا گزارشی ویژه درباره شرکت یکی از اعضای آردا، «بانو آرون» در فرش قرمز هابیت در توکیو و دیدن پخش محدود فیلم از طرف ایشان، انجام دهیم.
برای خواندن این گزارش و دیدن تعدادی از تصاویر آن به ادامه مطلب بروید.
همانطور که میدانید فیلم هابیت در نیوزلند و توکیو، فرش قرمز با شرکت افراد فیلم، به همراه پخش محدود برای ۶۰ نفر داشت. این اتفاق ویژه در نیوزلند روز ۲۸ نوامبر و در توکیو اول دسامبر برگزار شد.
ماجرا از زبان آرون: راستش روز ۱۵ نوامبر، از سوی یکی از دوستانم در شرکت وارنر، باخبر میشوم که هابیت قرار است در روز ۱ دسامبر در توکیو فرش قرمز برپا کند و فیلم نیز برای افراد محدودی پخش خواهد شد. همچنین اتفاقی باورنکردنی بود و کسی مثل من باید هرطور شده به این مراسم میرفت.
با تلاشهای من و دوست وارنری ام، بالاخره در ۲۹ نوامبر دو بلیط شرکت در فرش قرمز را دریافت میکنم. متفاسفانه برای پخش ویژه فیلم نمیشد دیگر کاری کرد.
روز ۱ دسامبر، فرش قرمز و پخش ویژه «هابیت، سفر غیرمنتطره» فرا میرسد. تا حد امکان سعی کردهام شبیه یک الف به نظر بیایم و گوشهای الفی هم گذاشته بودم که بیشتر شبیه گابلین بودند! طرفداران آن قدر زیادند که امکان رسیدن به جلوی صفها نیست. سوز سردی میوزد ولی هیجان ناشی از تحقق رویای دیرینه، باعث میشود چیزی را حس نکنیم. من پرچم الفی بزرگی در دست دارم که مانع میشود جلوتر بروم و مجبورم از همان دور تماشا کنم. ناخواسته صورتم پر اشک است و نمیتوانم جلویش را بگیرم… شاید از هیجان یا شاید از اینکه قادر نبودم جلوتر بروم؟ نمیدانم.
آهنگ هاوارد شور در تمام فضا پیچیده است، آهنگ اوج میگیرد و به یکباره ماشینهای مشکی وارد فرش قرمز میشوند. فریاد «سوگوی! (عالی)» طرفداران ژاپنی از همه جا میآید. از اولین ماشین پیتر جکسون خارج میشود و به همه دست تکان میدهد. دوری فضا و اشکها باعث میشوند نتوانم چیز زیادی ببینم و با سرعت سعی میکنم عکس بگیرم که هیجان و سرما نمیگذارد. از ماشین بعدی مارتین فریمن خارج میشود؛ و ریچارد آرمیتج… ماشین بعدی که الیجاه وود با لبخند همیشگیاش خارج میشود مردم جیغ میزنند. اندی سرکیس هم پس از او میآید و به همراه الیجاه به سمت صف مردم نزدیک جایی که من ایستادهام میآیند تا امضا بگیرند. با همه تلاشم موفق نمیشوم که جلو بروم و همین به غصهام اضافه میکند. با این حال همین دیدن آنها از نزدیک اینقدر هیجان زدهام کرده است که حد ندارد. امضا کردنها و عکس گرفتنها پایانی ندارد و نزدیک یک ساعت طول میکشد. سپس افراد فیلم به بالای صحنه ویژه سخنرانی میروند و بر هیجان مراسم میافزایند. به قول آنها، این مراسم بهترین فرش قرمزی بوده که تا بحال دیدهاند و طرفداران ژاپنی از طرفداران نیوزلندی هم بیشتر استقبال کردهاند.
اندی و پیتر در شروع حرف زدنشان از کلمات سلام به ژاپنی استفاده میکنند و باعث ذوق کردن همه میشوند. جالبتر از همه الیجاه بود که با گفتن «بچهها چطورید؟» به ژاپنی در ابتدای سخنرانی، باعث شد همه از ذوق کف بزنند و جیغ بکشند!
در همین حواشی بود که ناگهان از سمت دوست وارنری ام تلفنی دریافت کردم مبنی بر اینکه توانسته بلیت پخش ویژه فیلم را جور کند!! و اینکه فیلم به زودی شروع میشود و باید هرچه زودتر به سمت سینما که همان نزدیکی بود بروم. من از سویی خوشحال بودم که میتوانم فیلم را دو هفته زودتر از پخش جهانی ببینم، و ناراحت از اینکه پیتر و بقیه را از نزدیک ندیدم. اما بهرحال چاره ای هم نبود.
به سمت سینما رفتم. حتی آنجا هم در میان آن شصت نفری که در سالن نشسته بودند میشد جا به جا افرادی با پوشش الفها، هابیت، جادوگر یا دورف را دید. مثل این بود که به سینمای سرزمین میانه وارد شده باشی! عینکهای سه بعدی سبز رنگ ویژه هابیت را دریافت کردم و سر جایم نشستم. مثل این بود که هنوز خیلیها در فرش قرمز بودند و برای همین فیلم تاخیر داشت. با دوست ام نزدیک ۲۰ دقیقه منتظر نشسته بودیم که ناگهان سورپرایز ویژهای شنیدیم: افراد فیلم در سالن سینما حاضر شده و سخنرانی خواهند کرد!
من که تقریبا نزدیک صحنه بودم از خوشحالی باز گریهام گرفته بود! پیتر و بقیه افراد فیلم روی صحنه آمدند و شروع به صحبت کردند. هر از چندگاهی به طرفداران دست تکان میدادند. من هم ایستاده بودم و پرچم الفیام را نیز بالا برده و با یک دست آنرا تکان داده و با دست دیگر ابراز محبت میکردم که ناگهان مارتین فریمن مرا دید! این هابیت دوست داشتنی! او شخصیت فوق العاده و مهربانی داشت. وی به من اشاره کرد و با لبخندی با اشاره به پرچم الفی، انگشت شصت خویش را بالا برد. من هم با ذوق همان کار را تکرار کردم… هنوز چند ثانیه نگذشته بود که آن لحظه تاریخی که تا آخر عمر فراموش نمیکنم اتفاق افتاد.
پیتر جکسون عزیز متوجه من شد و چشمانش را گرد کرده، پرچم را نشان داد و با لبخندی، دست زد… من که از هیجان در آسمانها بودم، همانطور که با یک دست پرچم را گرفته بودم دست دیگرم را روی قلبم گذاشتم و از ته دل از دور به پیتر گفتم : تنک یو…
پیتر هم در همان حالت دستش را متقابلا روی سینهاش گذاشت و تعظیم کوچکی به سمتم کرد و همون تنک یو رو تکرار کرد…
پس از این اتفاق من تقریبا هیچ چیزی نفهمیدم! تا اینکه سخنرانیها تمام شد و افراد فیلم خارج شدند و فیلم هابیت:سفر غیرمنتظره آغاز شد.
برای خواندن در مورد فیلم و دیدن عکسها و توضیحات بیشتر، از تاپیک مربوطه در فروم دیدن کنید.
تعدادی از عکسهای مراسم:
نحوه ی بیان مطلب عالی بود.
ایول این جا بهتر و بیشتر توضیح داده بودن(بودین؟!).
بازم میگم: چه سعادتی…
سپاس از خبر.
عالی بود…
جا داره اینجا، دوباره بهت تبریک بگم…
اصلا نمیدونم چی بگم. انقدر شیرین توضیح دادی که انگار خودمم اونجا بودم. همون هیجان و شیفتگی. و همون دیوونگی
ممنون آرون عزیز
عالی بود.
ممنون
خیلی قشنگ توضیح دادی آرون عزیز ما را با خودت بردی تو حال و هوای اونجا.
فـــــــوق الـــعـــاده
راسـتـی تـا یـادم رفـتـه بـگـم از اونـجـایـی کـه چـن تـا از بـچـه هـای آردا تـو فـیـسـبـوکـ از مـن پـرسـیـدن کـه عـضـو آردا هـسـتـی یـا نـه بـایـد بـگـم کـه مـن هـمـون گـانـدالـفـ مـعـروفـ فـیـسـبـوکـ ـم :دیـ
ادمـیـن پـیـج جـی ار ار تـالـکـیـن و گــروه هـالـفـلـیـنـگـ
عــــــــــــــــــــــــــــــا لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی