نژاد: ایستاری (جادوگر)
زمان ورود به سرزمین میانه: حدود سال ۱۰۰۰ دوران سوم
زمان ترک سرزمین میانه: ۲۹ سپتامبر ۳۰۲۱ دوران سوم
اقامتگاه: محل مشخصی ندارد
رنگ مو: سفید
حلقه: ناریا
شمشیر: گلامدرینگ
اسب: شدوفکس
گندالف یکی از جادوگرانی بود که برای مقابله با سائرون به سرزمین میانه فرستاده شد. در طی ۲۰۰۰ سال در سرزمین میانه، گندالف برای عشق به سرزمین و مردمش و هابیتها آمده بود. گندالف بی وقفه بر ضد نقشه های سائرون که برای تسلط بر سرزمین میانه بودند تلاش میکرد. او در جریان یک سری اتفاقها قرار گرفت که سرانجام موجب نابودی فرمانروای تاریکی شدند.
گندالف یکی از مایار بود، مینویانی که به والار کمک میکردند، زمانی که او در سرزمین جاودانه زندگی میکرد معروف به اولورین بود، او خردمندترین مایار بود. گاهی اوقات درمیان الفها به صورت ناپیدا یا در کالبد یکی از آنها حضور مییافت و دانش خود را با آنها به اشتراک میگذاشت. اولورین برای زمان زیادی در لورین، جنگل ایرمو ی والا زندگی میکرد. اولورین همچنین اغلب نیهنا را در خانهاش در باختر دور و نزدیک دیوارهای جهان ملاقات میکرد. گفتهاند که اولورین نزد نیهنا دلسوزی و بردباری را میآموخت. اما به نظر میرسد اولورین در خدمت مانوه و واردا بود و آنها بودند که اورا در حدود سال ۱۰۰۰ دوران سوم به سرزمین میانه فرستادند.
مایاری که توسط والار با چهرهی پیرمردان به سرزمین میانه فرستاده شدند، به ایستاری یا [فرقه ی ] جادوگر شهرت یافتند. مأموریت آنها کمک به مردان آزاد سرزمین میانه برای مقابله با سائرون بود بدون اینکه خواستار چیرگی یا قدرت برای خودشان باشند. اولورین آخرین نفر در میان ۵ جادوگر بود که به بندرگاههای خاکستری در شمال غربی سرزمین میانه وارد شدند. گیردان کشتی ساز به او ناریا یکی از سه حلقهی الفها را داد.
اولورین در میان انسانها به گندالف معروف شد. الفها به او میتراندیر میگفتند، یعنی زائر خاکستری. او در سراسر سرزمین میانه در حرکت بود و جایگاه خاصی نداشت. ریشهای خاکستری بلندی داشت و همچنین کلاهی آبی رنگ بر سر میگذاشت و شنلی خاکستری بلندی میپوشید.
در حدود سال ۱۱۰۰ دوران سوم گندالف و فرماندهی الفها کشف کردند که یک قدرت شیطانی قلعهی دول گولدور در سیاه بیشه را ساخته است. در آن زمان آنها فکر کردند که آن قدرت، یکی از نزگول است. گندالف در سال ۲۰۶۳ به دول گولدور رفت اما سائرون به شرق فرار کرده بود.
صلح تا سال ۲۴۶۰ که سائرون با قدرت بیشتر به دول گولدور بازگشت ادامه داشت. سه سال بعد شورای سفید توسط فرماندهی جادوگران و الفها تشکیل شد. رئیس شورای سفید سارومان بود. گالادریل معتقد بود که گندالف ریاست را بر عهده بگیرد اما گندالف قبول نکرد. گندالف در سال ۲۸۵۰ به دول گولدور بازگشت. او آنجا تراین پدر تورین سپر بلوط را پیدا کرد. تراین قبل از مرگش نقشهی تنها کوه و کلید در مخفی را داد. گندالف که متوجه شده بود قدرت حاکم بر دول گولدور خود سائرون است میخواست یک حملهی نظامی به دول گولدور انجام شود ولی سارومان قبول نکرد.
گندالف میدانست که اسماگ اژدها تنها کوه را تصرف کرده است. او میترسید که سائرون از اسماگ به عنوان یک وسیله برای حمله به ریوندل و لوتلورین استفاده کند.
گندالف به طور اتفاقی تورین پسر تراین را در مارس ۲۹۴۱ در بری ملاقات کرد. تورین میخواست که تنها کوه را از اسماگ پس بگیرد و گندالف آنرا بهترین فرصت برای خلاص شدن از خطر شمالی دانست و آن دو با هم نقشه ای کشیدند. او ۱۲ دورف دیگر را هم برای این کار انتخاب کرد و گندالف یک هابیت را. این اولین قدم گندالف برای نابودی فرمانروای تاریکی بود.
گندالف تنها کسی بود که به هابیت ها علاقه پیدا کرده بود. مشخص نیست که او اولین بار چه زمانی به شایر رفت اما او چندین بار به آنجا سر زده بود و آتش بازی های او در میان هابیتها معروف بود. او در زمستان طولانی سال ۲۷۵۸ و ۲۷۵۹ به هابیتها کمک کرد و آنجا تحت تاثیر شجاعت و دلسوزی هابیتها برای دیگران در شرایط سخت قرار گرفت. همچنین میدانست که هابیتها در مخفی کاری و سرک کشیدن به کنام اژدها میتوانند مفید باشند.
هابیتی که گندالف انتخاب کرده بود بیلبو بگینز بود. گندالف بلادونا توک، مادر بیلبو، را میشناخت و بیلبو را هابیت جوان و مشتاق ماجراجویی میشناخت اما وقتی در اواخر آوریل ۲۹۴۱ به شایر آمد و وارد بگ اند شد او را هابیتی راحت طلب دید که در ظاهر نسبت به هرگونه ماجراجویی ابراز بی علاقگی میکند.
گندالف جلوی در خانه علامت مخصوص عیاران جویای کار را گذاشت و در این مورد چیزی به دورفها نگفت. روز دیگری ۱۳ دورف برای صرف چای آمدند. تورین در ابتدا از انتخاب گندالف ناراضی بود اما با اصرار گندالف راضی شد که او را همراه خود ببرند. ابتدا هابیت قبول نکرد که با آنها برود ولی سپس فردا صبح به همراه آنها برای انجام نقشه به طرف تنها کوه به راه افتاد.
زمانی که دورفها و هابیت توسط سه ترول به نامهای تام برت و ویلیام دستگیر شدند گندالف آنها را فریب داد تا آنها بر سر نحوه پختن غذا با هم بحث کنند و آنها با طلوع آفتاب تبدیل به سنگ شدند. گندالف در میان اندوختهی ترولها شمشیر گلامدرینگ، شمشیر شاه گوندولین، را پیدا کرد و آنرا برداشت.
گندالف گروه را به طرف ریوندل برد، جایی که الروند نوشته های رونی روی نقشه را برای آنها خواند. سپس بعد از استراحت کوتاهی آنها به طرف کوهستان مه آلود به راه افتادند. در آنجا دورفها و بیلبو توسط گابلینها اسیر شدند ولی گندالف با گلامدرینگ سر گابلین بزرگ را قطع کرد. گندالف آنها را به طرف راههای خروجی در شرق آنجا برد. ولی آنها متوجه شدند که بیلبو مدتی است با آنها نیست. وقتی که آنها بیلبو را پیدا کردند هابیت به آنها گفت که گولوم حلقه را به او هدیه داده است. اما بعدها راستش را به گندالف گفت. قضیه دروغ گفتن هابیت، گندالف را نگران کرد چون این کار بر خلاف ذات هابیت بود. سالها گذشت و گندالف بعدا به اهمیت حلقه بیلبو پی برد.
وقتی که گروه به راهش ادامه داد توسط وارگها مورد حمله قرار گرفتند. گندالف آنها را مجبور کرد که از درختها بالا بروند و بعد آنها توسط عقابها نجات یافتند. گندالف قبلا زخم ناشی از تیر فرمانروای عقابها را درمان کرده بود. گندالف آنها را به خانهی بئورن در حاشیهی سیاه بیشه برد. گندالف به آنها گفت که باید برای انجام یک کار فوری به جنوب سیاه بیشه برود و آنها باید بدون او به طرف تنها کوه حرکت کنند.
در اواخر تابستان ۲۹۴۱ شورای سفید تشکیل شد و گندالف دوباره پیشنهاد حمله به سائرون را داد. سارومان قبول کرد و به دول گولدور حمله کردند و سائرون فرار کرد.
گندالف به طرف شمال بازگشت. او وارد تنها کوه شد و اسماگ را مرده یافت. اما دورفها در کوه سنگر گرفته بودند و مردم دریاچه و الفهای بیشه در دامنه کوه اردو زده بودند. بیلبو شبانه از کوهها خارج شد و سنگ آرکن را به پادشاه الفها و انسانها داد برای اینکه خصومتها را پایان دهد. زمانی که اورکها و وارگها حمله کردند گندالف دورفها، الفها و انسانها را متقاعد کرد که با هم متحد شوند.
بعد از نبرد پنج سپاه گندالف و بیلبو به طرف شایر به راه افتادند اما در شایر توقف کردند زیرا گندالف و الروند باید برای حمله به مقر سائرون در سیاه بیشه مشورت میکردند.
سائرون برای حمله آماده بود و به موردور رفت، جایی که نه شبح حلقه منتظرش بودند. در سال ۲۹۵۱ سائرون آشکارا اعلام وجود کرد و دوباره برج تاریک باراد-دور را ساخت. شورای سفید بار دیگر تشکیل جلسه داد، آنها در مورد تلاش سائرون برای یافتن حلقه یگانه، که بخش اعظم قدرت سائرون در آن بود، به گفتگو نشستند. سارومان، که در زمینه حلقه های قدرت مطلع تر بود، در شورا گفت که حلقه یگانه سالها قبل در رود آندوین افتاده و به دریا رفته و سائرون هرگز آنرا پیدا نمیکند.
گندالف نظریهی سارومان را قبول کرد اما هنوز شک داشت. او به شایر میرفت و بیلبو را ملاقات میکرد و متوجه شد هابیت در اثر گذر سالیان پیر نمیشود، وقتی که بیلبو به او گفت که حلقه را چگونه بدست آورده است، گندالف با خود فکر کرد که شاید این حلقه از چیزی که فکر میکرد قدرتمندتر باشد.
گندالف به امید اینکه بفهمد گولوم حلقه را از کجا بدست آورده است، مراقبی برای او گذاشت. گولوم از کوهستان مه آلود گرفته خارج شد و از مسیر سیاه بیشه به شهر دریاچه رفت. در بازگشت الفهای بیشه اورا تعقیب کردند اما ردش را در جنوب گم کردند. گندالف دست از تعقیب گولوم برداشت اما بعدا وقتی متوجه شد گولوم به موردور رفته است از این تصمیمی که گرفته بود بسیار پشیمان شد.
در سپتامبر ۳۰۰۱ گندالف برای جشن تولد ۱۱۱ سالگی بیلبو به شایر آمد.۲۲ سپتامبر همچنین تولد فرودو نیز بود، که در آن روز به سن قانونی میرسید. گندالف برای اجرای مراسم آتش بازی و همچنین خداحافظی با بیلبو که قرار بود بعد از جشن شایر را ترک کند، آمده بود.
گندالف راضی نبود که بیلبو جلوی چشم میهمانانش از آن حلقه استفاده کند. وقتی که بیلبو میخواست حلقه را برای فرودو بگذارد لحظه ای تأمل کرد و از دست گندالف عصبانی شد و حلقه را همانند گولوم، عزیز خود خطاب کرد. اما بالاخره گندالف او را راضی کرد که حلقه را برای فرودو بگذارد. بیلبو بلافاصله احساس کرد که بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده است.
گندالف شک کرده بود که شاید حلقهی بیلبو همان حلقهی یگانه باشد. ولی او باید چیزهای بیشتری میفهمید. به همین دلیل به ملاقات آراگورن تکاور شمال و نوهی ایسیلدور رفت. اولین دیدار آنها در سال ۲۹۵۶ بود و آنها بعد از آن با یکدیگر دوست شدند. آنها تصمیم گرفتند به جستجوی گولوم بپردازند اما به مدت چندین سال این جستجو بی فایده بود.
گندالف به میناس تیریت رفت تا اطلاعاتی در مورد شکست سائرون و همچنین ایسیلدور که حلقه یگانه را از دست سائرون بریده بود پیدا کند. دنهتور زیاد موافق نبود ولی اجازه داد گندالف از کتابخانهی آنجا استفاده کند. فارامیر پسر دنهتور مشتاق بود چیزهایی از گندالف یاد بگیرد. در سال ۳۰۱۷ گندالف به یاد آورد که سارومان یکبار به نوشتههای روی حلقه اشاره کرده بود بنابراین دوباره به میناس تیریت رفت و نوشتهای از ایسیلدور پیدا کرد که در آن نوشتههایی را که با حرارت دادن حلقه بر روی آن نمایان میشد، توصیف کرده بود:
«یک حلقه برای حکمرانی بر همه، یک حلقه برای پیدا کردنشان، یک حلقه برای آوردنشان، و در تاریکی اسیر کردنشان»
آراگورن به گندالف خبر داد که گولوم را دستگیر کرده است. بنابراین گندالف به سیاه بیشه رفت تا از او بازجویی کند. گولوم گفت که حلقه را در رودخانهی آندووین در دشتهای گلادن نزدیک جایی که ایسیلدور مرده بود پیدا کرده است. همچنین فهمید که او یک هابیت به اسم سمهآگول بوده و او دوستش دهآگول را به خاطر گرفتن حلقه کشته بود. او به کوهستان مهآلود رفته و برای ۵۰۰ سال تا زمان روبه رو شدن با بیلبو، آنجا مخفی شده بود.
در سال ۳۰۱۸ به شایر بازگشت و در مورد شکی که کرده بود با فرودو صحبت کرد و حلقه را در آتش انداخت تا نوشتهها نمایان شود و به این ترتیب متوجه شد که حلقه همان حلقه یگانه است. فرودو حلقه را به گندالف پیشنهاد کرد اما گندالف نپذیرفت.
گندالف به فرودو گفت که به او کمک میکند اما تصمیم گیری با اوست که چه کاری انجام دهد. فرودو داوطلب شد تا حلقه را از شایر بیرون ببرد تا سائرون به شایر حمله نکند. او تصمیم گرفت که روز ۲۲ سپتامبر بعد از مراسم تولدش به همراه سام وایز گمجی به طرف ریوندل برود. در روز اول می گندالف با آراگورن را در گدار سارن ملاقات کرد و از نقشهاش برای او گفت. در ژوئن به مرزهای جنوبی سفر کرد. در بازگشت او در راه سبز به طرف بری با راداگاست قهوهای برخورد کرد.
راداگاست به او گفت که سارومان میخواهد او را ببیند و اخباری دربارهی اشباح حلقه که در راه شایر هستند بدهد. گندالف تصمیم گرفت که بلافاصله به دیدن سارومان برود، پس به راداگاست گفت که به پرندگان و حیوانات دربارهی اشباح حلقه هشدار دهد و آنها هر خبری که بدست میآورند به ایزنگارد بیاورند. او شب را در مهمانخانهی اسبچهی راهوار ماند و نامهای به بارلی من باتربار داد که برای فرودو بفرستد. در نامه نوشته بود که فرودو هرچه زودتر حرکت کند؛ اما به دلایل نا معلومی این نامه فراموش شد و هرگز به دست فرودو نرسید.
زمانی که گندالف وارد ایزنگارد شد گندالف متوجه شد که میل به قدرت سارومان را فاسد کرده. سارومان به او پیشنهاد داد که با نیروهای سائرون متحد شوند یا حلقهی یگانه را برای خود بردارند ولی گندالف نپذیرفت و سارومان او را بالای اورتانک زندانی کرد. او از آن بالا دید که سارومان باغهای ایزنگارد را از بین برده و در آن ماشینها و لشکر متشکل از اورکها و وارگها را جایگزین کرده است.
در ۱۸ سپتامبر گوایهیر با خبرهایی از فرار گولوم به ایزنگارد آمد. او گندالف را از آنجا نجات داد و در ادوراس در روهان پیاده کرد. گندالف آنجا متوجه شد که شاه تئودن تحت کنترل سارومان است. او دربارهی سارومان به شاه هشدار داد ولی او هشدار گندالف را نشنیده گرفت. تئودن به گندالف اجازه داد که اسبی بردارد و برود. گندالف شدوفکس را رام کرد و به راه افتاد.
در ۲۹ سپتامبر در هابیتون گندالف از پدر سم فهمید که فرودو یک هفته قبل رفته است. او خانهی فرودو را در کریک هالو ویران یافت ولی وقتی در بری فهمید که فرودو و گروهش به همراه آراگورن بری را ترک کرده است خیالش راحت شد. در ۳ اکتبر گندالف در ودرتاپ با نزگول رو در رو شد و در برج آمون سول محاصره شد. آتش و نور آن درگیری تا چند مایلی دیده میشد. در بامداد روز بعد گندالف برای اینکه نزگول را از فرودو دور کند از راه انحرافی به اتنمورز به ریوندل رفت.
در روز ۱۸ اکتبر گندالف وارد ریوندل شد و فهمید که گلورفیندل به جستجوی فرودو رفته است. فرودو در ۲۰ اکتبر به گدار بروینن توسط اشباح حلقه محاصره شد. الروند کاری کرد که امواج بالا بیایند. گندالف نیز آنها را به شکل اسبهای سفید در آورد و امواج به نزگول یورش آوردند. فرودو در حالی که توسط سواران مجروح شده بود به ریوندل رسید. فرودو بهبود یافت و شورای الروند در ۲۵ سپتامبر تشکیل شد. گندالف دربارهی خیانت سارومان گفت و شورا را متقاعد کرد که حلقه را برای نابودی به سرزمین موردور بفرستند و گفت که این آخرین چیزی است که به فکر سائرون میرسد.
فرودو مأمور حمل حلقه شد و گندالف الروند را متقاعد کرد که مری و پی پین نیز جزء یاران باشند. یاران حلقه ریوندل را در ۲۵ دسامبر ترک کردند. آنها از کوههای مه گرفته گذشتند. گندالف میخواست که آنها از راه معادن موریا بروند اما آراگورن موافق نبود زیرا این راه خطرناک بود ولی آنها بعد از حملهی وارگ ها مجبور شدند از راه موریا بروند. در ۱۳ ژانویه آنها به دروازهی غربی رسیدند. مری اتفاقی رمز ورود را پیدا کرد. گندالف قبلا از راه دروازهی شرقی آمده بود و راه را بلد بود. در زمانی که آنها میخواستند استراحت کنند پی پین سنگی در گودال انداخت و ناگهان صدای بوم بوم بلند شد. گندالف از دست پی پین عصبانی شد و او را مجبور کرد که نگهبانی بدهد.
در تالار مزربول گندالف کتاب مزربول را که مربوط به بالین بود پیدا کرد. در صفحهی پایانی نوشته بود که آنها میآیند. ناگهان صدای بوم بوم عظیمی به گوش رسید و اورکها به یاران حلقه حمله کردند. یاران جنگیدند و دروازهی شرقی را بستند. گندالف آنها را بیرون برد و بر روی پل خزد-دوم با بالروگ رودررو شد. او به یاران گفت که بروند و خود در برابر بالروگ ایستاد. او چوبدست خود را به پل زد و پل زیر پای بالروگ شکست ولی در زمانی که داشت سقوط میکرد شلاقش در هوا تاب خورد و به دور پای گندالف پیچید و او را نیز به درون مغاک برد.
گندالف و بالروگ برای رسیدن به سیلورتاین از پلکان بی پایان بالا رفتند و در مبارزهی بین آنها گندالف بالروگ را به پایین کوهها افکند. گندالف خاکستری مرد اما ارو(Eru) او را به سرزمین میانه برگرداند تا مامورینش را انجام دهد. او گندالف سفید شد بزرگتر و قدرتمندتر از قبل.
گندالف از خلسه بیدار شد و گوایهیر به کمک او آمد و او را به لوتلورین برد. گالادریل گندالف را لباسی سفید پوشاند.
گندالف در اول مارس در جنگل فنگورن آراگورن، گیملی و لگولاس را دید و به آنها اطمینان داد که جای مری و پی پین پیش چوب ریش امن است و به آنها گفت که باید برای هشدار به مدوسلد کاخ شاه تئودن بروند. گندالف، تئودن را در اختیار مشاورش گریما مارزبان پیدا کرد. گریما جاسوس سارومان بود. گندالف تئودن را از آن حال خارج ساخت و تئودن گریما را بیرون انداخت و دوباره شمشیرش را بلند کرد. گندالف توسط دیده وران فهمید که ارتش سارومان از گدار ایزن عبور کرده است پس به تئودن گفت که با مردانش به گودی هلم به وند و نیز خود نیز برای جمع آوری نیروی روهیریم راهی شد.
گندالف در نزدیکی گدار ایزن نیروهایی را پیدا کرد. او آنها را راهی گودی کرد و خود نیز به ایزنگارد رفت. او از چوب ریش درخواست کمک کرد و چوب ریش نیز موافقت کرد که تعدادی هورن را برای کمک بفرستد. سپس گندالف برای پیدا کردن ارکنبراند راهی شد.
گندالف و ارکن براند با هزار جنگجوی روهیریم در ۴ مارس وارد نبرد شدند. اورک ها با دیدن آنها ترسیدند و به جنگل هورن ها گریختند ولی هرگز دیده نشدند. روز بعد تئودن و گندالف برای ملاقات با سارومان راهی شدند. سارومان سعی کرد با صدایش آنها را فریب دهد ولی موفق نشد. گندالف نیز چوبدستی او را شکست و او را از زمرهی جادوگران و همچنین شورای سفید خارج کرد. گریما نیز پلانتیر را پرت کرد و پی پین آنرا برداشت ولی گندالف به سرعت آنرا از دست هابیت گرفت.
شب وقتی که آنها مشغول استراحت بودند پی پین در سنگ پلانتیر نگاه کرد. وقتی که از حالت خلسه خارج شد و آنچه را که دیده بود شرح داد گندالف گفت که سائرون فکر میکند حامل حلقه اسیر سارومان است. ناگهان یک نزگول از بالای سرشان گذشت و گندالف به همراه پی پین سوار بر شدوفکس به طرف میناس تی ریت راند.
گندالف و پی پین به میناس تی ریت وارد شدند و با دنه تور کارگزار آن ملاقات کردند. دنه تور سوالهایی دربارهی مرگ پسرش پرسید. وقتی گندالف و پی پین خارج شدند گندالف به پی پین گفت که دنه تور چیزهای زیادی مثل مأموریت یاران حلقه و اینکه بعد از خروج از موریا فردی بالاتر از بورومیر گروه را هدایت میکرده است را از حرفهایش فهمیده است.
روز بعد فارامیر در حالی که پنج نزگول به دنبالش بودند به طرف شهر آمد. گندالف برای کمک به او رفت و با نوری که از چوبدستی اش خارج ساخت نزگول را فراری داد. فارامیر توضیح داد که فرودو و سام به کمک گولوم به طرف کیریت آنگول میروند. او نگران شد ولی نگرانیش از بین رفت زیرا میدانست که گولوم نقش مهمی در مأموریت حامل حلقه خواهد داشت. دنه تور عصبانی شد که پسرش حلقه را برایش نیاورده است. پس او را به دفاع از ازگیلیات فرستاد اما لشکر سائرون بزرگتر بود و با کمک فرمانروای نزگول قلب دفاع کنندهها را نا امید میکرد. گندالف بازگشت ولی فارامیر همان جا ماند تا دفاع کند. روز بعد گندالف برای نجات زخمیها رفت فارامیر را مجروح آورد.
دنه تور از زنده ماندن پسرش ناامید شده بود. نیروهای دشمن حمله کردند و گندالف دفاع را تقویت میکرد. فرمانروای نزگول میخواست وارد شود ولی گندالف اجازه نداد و سرانجام روهیریم رسیدند.
پی پین به گندالف گفت که دنه تور میخواهد خودش و پسرش را بسوزاند. گندالف فارامیر را نجات داد ولی نتوانست دنه تور را نجات دهد. دنه تور در پلانتیر نگاه کرده بود و سائرون تصویر شکست گوندور را نشانش داده بود. تئودن کشته شد و فرمانروای نزگول نیز توسط مری و ائووین نابود شد.
بعد از نبرد دشت پله نور شورایی تشکیل شد. گندالف معتقد بود که آنها باید برای منحرف کردن چشم سائرون از حلقه لشکری تدارک ببینند و به دروازهی سیاه حمله کنند.
لشکر غرب آماده شد. آنها در ۲۵ مارس به دروازه سیاه رسیدند. دهان سائرون به آنها نیم تنهی میتریل فرودو را نشان داد و جنگ مورانون آغاز شد. سپس ناگهان صدای بلندی به گوش رسید و برج سقوط کرد. گندالف گفت سائرون شکست خورد. حامل حلقه وظیفهاش را انجام داد.
گندالف با کمک گوایهیر و برادرش برای نجات فرودو و سام که خفته بودند رفت. سپس آنها به میناس تی ریت بازگشتند. آراگورن به آنها گفت که جایی نروند تا مراسم تاجگذاریاش تمام شود. چند وقت بعد پس از مراسم آنها بازگشتند. گندالف در بری هابیتها را ترک کرد زیرا میخواست تام بامبادیل را ملاقات کند.
گندالف تنها ایستاری بود که مأموریتش را در سرزمین میانه انجام داده بود و حالا باید به سرزمینهای فنا ناپذیر بازمی گشت. او در لنگرگاه خاکستری الروند و گالادریل را ملاقات کرد. فرودو هم آنجا بود. او اجازه یافته بود جایی در کشتی پیدا کند. گندالف و فرودو با مری، پی پین و سام خداحافظی کردند. کشتی لنگرگاه را ترک کرد و گندالف دیگر هرگز سرزمین میانه را ندید.
حضور در سرزمین میانه ، سال ۱۰۰۰ (دوران سوم):
جادوگران پس از سپری شدن اولین هزاره از دورۀ سوم، در سرزمین میانه پای نهادند. آنها از سوی والار برای کمک به الفها و انسانها فرستاده شدند. اما هیچ کدام از آنها به جز گیردان کشتیساز، ارباب لنگرگاههای خاکستری و جایی که کشتیهایش را در آنجا نگهداری میکرد، این موضوع را درک نکردند. اگرچه در آن زمان سارومان، رهبر تصدیق شدۀ جادوگران بود، ولی گیردان گندالف را در سطح عالیتری دید و حلقۀ سرخ ناریا را به او داد تا در مبارزات به او کمک کند.
کاوش در سرزمین میانه از سال ۱۰۰۰ تا ۲۴۶۳ (دوران سوم):
تقریبا برای ۱۵۰۰ سال گندالف در مناطق شمالی و غربی سرزمین میانه پرسه میزد. با تمدنها و سرزمینهایش آشنا شد. او با الفها رابطۀ دوستی بسیار نزدیکی داشت. به خصوص الروند، کسی که اصولش را از گیردان آموخت.
شورای سفید، از سال ۲۴۶۳ تا ۲۹۵۳ (دوران سوم):
تقریبا در همان زمانی که گندالف به سرزمین میانه رسید، نیروی سیاهی در قسمت جنوبی سیاهبیشه پدیدار شد، در مکانی شوم که دول گولدور نام داشت. پس از ۱۰۰۰ سال گشت و گذار، گندالف به آنجا رفت و تاریکی را برای مدتی به طرف شرق راند. اما طولی نکشید که آن سیاهی بازگشت و در سال ۲۴۶۳ (دورهی سوم) عالیترین افراد در میان جادوگران و الفها، شورای سفید را برای مقابله با این تهدید در حال رشد تشکیل دادند. گندالف معروفترین عضو آن شورا بود.
در سال ۲۸۵۰ او باری دیگر از دول گولدور دیدن کرد، تا نیرویی را که ۸۰۰ سال پیش ملاقات کرده بود و آن نیرو به رشد خود ادامه داده بود را بیابد. او متوجه شد که آن نیروی تاریک حالا با نام سائورون بازگشته است. او از آنجا گریخت تا شورای سفید را از این موضوع مطلع کند. قبل از آن که او بگریزد، متوجه شد که تراین دوم در گودالهای دول گولدور شکست خورده است. اگرچه او قبل از آنکه گندالف بتواند کمکی به او بکند مرد، اما او یک نقشه و یک کلید به جادوگر (گندالف) سپرد.
سال ۲۹۴۱ (دوران سوم):
سال ۲۹۴۱ یک سال مهم برای گندالف بود. نه تنها به خاطر این که او برای بیرون راندن آن جادوپیشه از دول گولدور، در شورای سفید شرکت کرد، بلکه به این خاطر که او یک میهمانی به همراه بیلبو بگینز برای دورفها ترتیب داد تا آنها به ارهبور، سرزمین مادریشان سفر کنند و آن را از چنگ اسماگ در آورند.
گندالف و هابیتها:
به تقویم الفها و انسانها، مدتی پس از رسیدن جادوگران، هابیتها ظاهر شدند. اما در میان عقلا، گندالف تنها کسی بود که به آنها توجه بسیاری میکرد. بعد از تأسیس شایر، او هر چند وقت یکبار از آنجا دیدن میکرد و مسئول این بود که: «آن همه پسربچهها و دختربچههای سر به راه سر به بیابان بگذارند و بروند دنبال ماجراجوییهای جنونآمیز…» (هابیت، فصل اول، میهمانی غیرمنتظره) طبق این توصیف ارائه شده، ما نمیدانیم که آیا او در ماجراهای هیلدیفونز و آیزنگار توک نقشی داشته یا خیر. هر دوی آنها نامشان در ردیف کسانی به ثبت رسیده است که در چنین ماجراجوییهایی شرکت کردهاند.
از میان تمام خانوادههای هابیت، به نظر میرسد که گندالف با توکها معاشرت بیشتری داشته است. او یکی از دوستان بسیار نزدیک گرونتیوس بود، توک پیر (جد بزرگ فرودو بگینز) و گفته میشود که گندالف به او یک جفت دکمۀ الماسی جادویی هدیه داده است. دکمهای که تنها با یک فرمان باز و بسته میشد. بعد از مرگ گرونتینوس در سال ۲۹۲۰ (دورهی سوم) گندالف بیش از بیست سال در شایر رؤیت نشد، تا زمانی که او به همراه تورین و دورفها برای شرکت دادن بیلبو در جستجوی ارهبور به آنجا بازگشت.
ظاهر گندالف:
مانند ظاهر تمام جادوگران، گندالف ظاهر یک مرد کهنسال را داشت. کسی که با گذشت قرنها به آرامی پیر میشد. موهایش سفید بود، ریشهای سفیدش تا پایین میان تنهاش کشیده شده بود. ابروهایش برجسته بود. آنها آنقدر بلند و پرپشت بودند که از زیر لبهی کلاهش بیرون زده بودند.
او یک شنل بلند خاکستری میپوشید. احتمالاً به همین خاطر لقب «خاکستری» بر او نهاده شده است. او همچنین یک کلاه آبی بلند لبهدار بر سر میگذاشت. یک شال نقرهای و پوتینهای بلند سیاه رنگ میپوشید. او همیشه یک عصای بلند میلهای شکل همراه خود داشت.
جادوی گندالف:
تالکین در هیچ کجا مرز جادوی گندالف را مشخص نکرده است. به عنوان یک مایا، او تواناییهای طبیعی بسیاری داشت که برای نژادهای فانی جادو نامیده میشد. همچنین او دانش بسیاری در جادوهای غیر فکری داشت که از طریق هجی کردن کلمات جادویی و خصوصاً به واسطۀ عصایش عملی میشد. معلوم است که او پس از بازگشت دوبارهاش به سرزمین میانه، به عنوان گندالف سپید، از هر زمان دیگری قدرتمندتر بوده است.
مطالبی در مورد گندالف:
گندالف عادت چپقکشی را از هابیتها اتخاذ کرد. او اغلب از هنرهای جادوییاش در چپقکشی استفاده میکرد. او میتوانست رنگ حلقههای دودی را تغییر دهد. و یا اینکه میتوانست آنها را به هر طرفی که مایل بود بفرستد. نوشیدنی مورد علاقۀ گندالف، شراب قرمز بود.