ارواح بیجسم که عمدتاً به انسانهای مرده اشاره دارد. خصوصا آنهایی که به جای عزیمت و دنبال کردن سرنوشت طبیعیشان، به واسطۀ شرایط محیطی غیرمعمولی حبس شدند. از ارواح در داستانهای تالکین نام برده شده است اما بیشتر به شکل نمادین و یا به شکل تشبیهی. برای مثال هنگامی که هورین در دوران اول دوران حبسش را در آنگباند به پایان رساند ، آنهایی که او را دیدند، تصور کردند که او یک جنگجوی شبحمانند است که در حال بازگشت از مرگ میباشد (اگرچه او حقیقتا زنده بود). این نشانگر آن است که ساکنان سرزمین میانه وجود ارواح را یک حقیقت ساده میپنداشتند.
مکانی که ارواح درآن حضور مییابند در هالهای از ابهام است. پس از آن که گورلیم به باراهیر، پدر برن خیانت کرد، برای مثال، برن خواب دید که گورلیم در کنار یک دریاچه پیش او آمد و به خیانت خود اعتراف کرد. اگرچه این تنها یک خواب بود اما در واقع رویدادی واقعی به حساب میآمد. اگرچه کاملاً مبهم بود اما این میبایستی تا حدی از منابع ماوراء الطبیعه سرچشمه گرفته باشد.
نورهای عجیبی که در باتلاق مردگان دیده میشد، به نظر میرسد همان چیزی بود که ارواح نامیده میشد. البته در مورد آنها دلایل کمی وجود دارد که بتوان تصور کرد که آنها ارواح همانهایی هستند که در باتلاق مردهاند. به نظر میرسد آنها بیشتر یک خاطرۀ روحمانند و یا اثری باشند از کشتار عظیمی که در آن منطقه روی داده بود.
نه تنها انسانها ، بلکه آنهایی هم که در ردیف آینور بودند، چیزی شبیه به روح داشتند که میتوانست آزاد شود. در رویارویی با سائورون ، او توسط لوتین مورد تهدید قرار گرفت که از حالت جسمانیاش خارج میشود و به نزد مورگوت به عنوان یک روح فرستاده میشود. ظاهراً سائورون این تهدید را جدی گرفت. بنابراین ما میتوانیم تصور کنیم که او میتوانست به یک روح تبدیل شود (درواقع این دقیقاً اتفاقی که بعد از سقوط باراد-دور برایش افتاد.)
بیشتر ارواح در داستانهای تالکین آنهایی هستند که در جادههای مردگان و در زیر دویموربرگ ساکن بودند. به واسطۀ نفرین ایسیلدور ارواح انسانها در سرزمین میانه نگاه داشته شد. آنها محکوم شده بودند به سرگردانی در کوههای سفید تا زمانی که آنها به پیمانشان عمل کنند. هنگامی که در جنگ حلقه آراگورن آنها را آزاد کرد، انها در میان بادها محو شدند و سرانجام توانستند سرنوشت خود را دنبال کرده و به ماندوس و فراتر از آن سفر کنند.