ساعت ۳:۱۰ دقیقه رسیدم خونه و سریع پریدم پشت کامپیوتر که از صبح قبل از اینکه برم مدرسه روشن مونده بود.وصل شدم و سریع اومدم تو آردا که ببینم کی هست.برق ازم پرید.سریع قطع کردم یه دوش گرفتم بعد زنگ زدم دوستم که امروزه چون اونم یه ذره حالیشه.
یه لباس همینطوری از کمد برداشتم و زدم بیرون.با بدبختی رسیدم پارک شفق چون کسی که پشت فرمون نشسته بود راهو گم کرد و خلاصه نیم ساعت دیرتر رسیدم.رفتم توی پارک جلوی در خود فرهنگسرا دیدم چند تا دختر و پسر جوون جمعا….رفتم جلو دیدم نخیر اینا نمی تونن باشن آردایی باید خیلی فرهنگی باشن.چشمای منم که خیلی درست نیست اصلا ندیدم که کنار در یه کاغذ بزرگ سیاه با طرح سفید اسماگ(همون که توی خبر پایینیه) که روش فکر کنم با بنفش نوشته هواداران تالکین و با سفید نوشته بود ARDA.IR !! دوستم دید.رفتم تو یه اقای پیر گفت کجا کار دارین گفتم همایش آردا.گفت از پله ها برو بالا در روبه روت.رفتم بالا روی در دوباره همون اعلامیه بود.
تو رفتم…همون عقب نشستم.یه آهنگ ملایم در حال پخش بود و روی پرده هم لوگوی پادشاهی گوندور افتاده بود که زیرش نوشته بود ARDA.IR .
ساعت ۶:۱۰ دقیقه ، هنوز هیچی شروع نشده،یه اقای جوونی با کت مشکی و پیراهن سفید و کراوات میره پشت تریبون و یه میگه هرجا مجری کم میاد منو میزارن و -ایشون آقای شهرابی بودن مترجم آثاری مثل راز داوینچی و در زمینه فانتزی انگار فعالیت زیادی داشتن- و گفت یه فیلم ۳ چهار دقیقه ای از زندگی تالکین ببینید که زیر نویس هم فکر نکنم داشته باشه ولی بعدش اومد گفت نه انگاری اسلاید بوده ۳ دقیقه اش!
فیلم پخش میشه که البته نصفش عکسهای تالکینه…اون آخر آرون میگه که قرار بود فیلم آهنگ داشته باشه…ما که چیزی نشنیدیم.
بعد آقای فرهاد پور سخرانی درباره فرق توهم و تخیل و فانتزی و تخیل خلاق فکر کنم زدند و نحوه آشناییشون رو با دنیای تالکین گفتند که وقتی که یه نفر دانمارکی دائم یه کتاب گنده رو میخونده و کیف میکرده،آقای فرهاد پور هم میپرسه که کتاب چیه دانمارکیه میگه فرماروای حلقه ها.بعدا توی انگلیس فکر کنم بیشتر با کتاب آشنا میشن و کلی حرف در زمینه دنیای تالکین زدن که خیلی جالب بود.
بعد یه فیلم پخش شد Legacy of Tolkien نزدیک ۲۰ دقیقه ای که بیشتر درباره فیلم بود و درباره زبون و خط های تالکین هم توش بود.ناگفته نماند فیلم قرار بود زیر نویس فارسی داشته باشه،نداشت…
سپس آقای علیزاده تشریف آوردن و نحوه آشناییشون رو با دنیای تالکین گفتند که داشتند جایی مسافرت میرفتند آقای مازیار میرهادی زاده دائم در حال چپق دود کردن و خوندن یه کتاب بودند و اونو توی سیل هم کنار نمیزاشتند.آقای علیزاده میپرسن این چیه و جواب میگیرن باید بخونی…خلاصه کتابو میخونن علاقه مند میشن.با دوستشون میگن کتابو ترجمه کنیم چون بی کار شده بودند اما بعد از ترجمه دو سه صفحه دوباره سرکار بر میگردن.چند سال بعد مدیریت انتشارات روزنه از اقای علیزاده میپرسن که تالکینو میشناسه و جواب میگرن بله.میگن چرا ترجمه نمیشه اقای علیزاده میگن نمیدونم و شروع به ترجمه میکنن.البته قرار بوده بعدش یه اعتراف بنویسن.همچنین آقای علیزاده بخش ترجمه شده ای از سیلماریلیون رو که فصل سه بود خوندن.
بعد بانو آرون بالا رفتند و تاریخچه ساخت آردا رو گفتن.
و همایش تموم شد…
البته بی انصافیه که فضا رو هم نگیم.بعد این که پرده نمایش کنار رفت پشت اون سه پرچم قشنگ که آبی تیره بود و روی اون تصاویر پیچ در پیچ درختان سفیدی دیده می شد نمایان شد.پرچم وسط بزرگتر بود و وسط اون چیزی نوشته شده بود که من از فاصله دور نتونستم بخونم.از روی تریبون هم یک پارچه تور طلایی پایین افتاده بود که روش نقشه میانه خودنمایی می کرد.
همچنین روی یک میز در آنسوی صحنه بود پارچه های براقی قرذار داشت که روی آنها آثاری از دنیای تالکین دیده می شد.دقیق نفهمیدم چی بوند چون از نزدیک ندیدم اما دو نقشه از میز آویزان بود.
بعد من حس کنجکاویم گل کرد که چند نفرو بشناسم(فضولی نبود کنجکاوی بود.)رفتم جلو اما نمی دونستم چی بگم.همه رفتن بیرون.آرون کنار پله ها ایستاده بود.رفتم جلو و پرسیدم که اصلا نفهمیدیم کی به کیه.گفت شما…گفتم فیانور…بعد خندید و گفت همون کوچولوئه…خدا داند ما که بزرگ نیستیم…بعد گفت خوب برو پایین با همه آشنا شو.
رفتم پایین دهنم وا موند…بیخیال پذیرایی.باورتون نمیشه پذیرایی لمباس بود…نون الفی.خیلی هم قشنگ توی برگ پیچیده شده بود.یه آقایی پرسید باید برگشم خورد؟گفتم شاید الفها بخورن(!!)…گفت الفها ممکنه هزارتا چیز بخورن اونا نمیمیرن ما می میریم…هنوز توی عمق حرفشم.
لمباس شیرین بود و مزه آشنایی داشت.روی همون میزی که سینی لمباس بود دسته های لاکتابی bookmark دیده می شد که روش طراحی های دنیای تالکین بود که توسط تد ناسمیت و جان هووه کشیده شده بود و شامل عکس دو درخت والینور،اولمو فرمانروای آبها،سقوط گندالف،دروازه خزد-دوم،الف و دورف،نبرد فینگولفین و مورگوت،تالکین و نقشه میانه و دروازه های شب بودند.
در کل من خیلی از این همایش خوشم اومد و واقعا از مدیرا تشکر میکنم که همچین میتینگی رو برگذار کردن.
*مطمئنم که خیلی خوب ننوشتم اگه مدیرا خواستن از بین ببرنش.
*بازم میگم من خیلی خوشم او
مد و واقعا امروز ارزش واقعی تالکین رو برای هوادارانش فهمیدم.
گزارشی از جلسه حضوری
جلسه حضوری یا به نحوی همایش طرفداران دنیای تالکین بالاخره برگذار شد و من اگه مدیران اجازه بدن به عنوان کوچک ترین فرد حاضر در همایش گزارش را بنویسم البته از زبان خودم.
———–
مدیریت: به زودی گزارش کامل و توضیحات همایش و سخنرانی ها و عکس ها و فیلم آن در سایت گذاشته میشود! فیانور جان از گزارشتان ممنونیم!
«فرستاده شده از طرف فیانور روح آتش»
پسر این جزو رویایی ترین چیزهایی بود که شنیدم و دوست داشتم تجربه کنم!