دو قسمت اول سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت بهصورت همزمان بامداد ۱۱ شهریور از سرویس استریم آمازون ویدیو پرایم پخش شد تا به انتظار طولانی مدت طرفداران برای بازگشت به سرزمین میانه پایان دهد. در این مطلب به نقد و بررسی دومین قسمت سریال میپردازیم. اگر هنوز این قسمت را ندیدهاید، باید به اطلاع شما برسانیم که متن زیر میتوانید داستان سریال را برای شما لو بدهد.
قسمت دوم سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت با نشان دادن گالادریل سرگردان در دریا آغاز میشود. پس از آن شاهد مواجهه نوری برندیفوت و غریبه هستیم. نوری در حال کنجکاوی در مورد مرد نیمه برهنهای است که در وسط محل سقوط شهابسنگ قرار دارد و مشخص است که درون شهابسنگی که همه آن را مشاهده کردند، بوده است. پاپی، دوست محافظهکار نوری او را از کنجکاوی در مورد غریبه منع میکند اما نوری به غریبه نزدیک میشود، آتش در حال سوختن اطراف او سرد است و با بیدار شدن غریبه سنگها و آتش دور او با فریادش تحت کنترل نوعی جادو که گویی در اختیار اوست در میآیند. در نهایت نوری و پاپی تصمیم میگیرند به این مرد شهابسنگی کمک کنند.
غریبه زبان هابیتها را نمیفهمد و در مورد خوردنیها چیزی نمیداند و صبح روز بعد از سقوطش باز هم با نوعی جادو که باعث جمع شدن درختان و تاریک شدن هوا میشود تلاش میکند تا از خود در برابر نوری که نجاتدهندهی اوست دفاع کند. به نظر میرسد که او از قوانین حاکم بر این جهان سر در نمیآورد. با اینحال خطوطی را شبیه به یک صورت فلکی بر روی سنگ حک میکند و در زمانی که پدر نوری در خطر است، کلماتی را به زبانی نامفهوم فریاد میزند. غریبه با نوعی حسرت آمیخته به احترام به آسمان شب نگاه میکند و با صحبت کردن با کرمهای شبتاب، آنها را وا میدارد که نقش نوعی صورت فلکی را در آسمان شکل بدهند و به نوری و پاپی میفهماند که به دنبال چنین صورت فلکی است. این در حالی است که به خاطر غیبت پاپی برای کمک کردن، پای پدر او شکسته است و آنها نمیتوانند بقیه هارفوتها را در کوچ همراهی کنند.
الروند به قلمرو ارهگیون که تحت فرمانروایی کلهبریمبور است میرود. کلهبریمبور چکش فئانور که با آنها سیلماریلها را ساخته است را به الروند نشان میدهد و از آرزوی خود برای ساختن چیز بزرگ و افسانهای با الروند سخن میگوید. الروند با دیدن چکش میگوید که چطور چیز به این کوچکی سبب بوجود آمدن چنان زیبایی و رنج عظیمی بوده است، که یادآور دیالوگ بورومیر در سهگانهی ارباب حلقهها در مورد حلقهی یگانه است.
اشارات دیگری به دیالوگهای معروف فیلمهای ارباب حلقهها ساختهی پیتر جکسون در این قسمت از سریال ارباب حلقهها وجود دارد. زمانی که الروند پیشنهاد اتحاد ارهگیون و خازاد-دوم را میدهد، میگوید که شاهزاده دورین با نوشیدنی و گوشت نمکسود از آنها استقبال خواهد، دیالوگی مشابه دیالوگ گیملی هنگامی که پیشنهاد عبور یاران حلقه از موریا را میدهد. خوشبختانه این بار این امید واهی به مواجهه با اورک و بالروگ ختم نشد اما به دلیل ناراحتی دورین از الروند به دلیل شرکت نکردن در جشن ازدواجش و اختلافات بین نژاد الف و دورف که از زمان کشته شدن الوه تینگول به دست دورفها در میان الف و دورف حاکم است، کلهبریمبور اجازهی ورود به قلمرو زیرزمینی دورفها را پیدا نمیکند.
الروند که به عنوان سیاستمدار تعلیم داده شده با استفاده از درخواست اجرای مراسم سیگین تاراگ، نوعی مسابقهی استقامت دورفی، دورین را به مبارزه میطلبد تا به این بهانه بتواند شخصا با او صحبت کند. قلمرو دورفها به عقیدهی نگارنده زیباترین و پرجزییاتترین قلمرو به تصویر کشیده شده در سریال تا به کنون است و موسیقی ساخته شده برای این بخش از داستان نیز به زیبایی با خلق و خوی دورفها و نحوهی زندگی آنها هماهنگی دارد. دورفها در اینجا کمی از حالت کمیکی که معمولا در میان طرفداران شناخته میشوند خارج شده و به عنوان یک قوم پیشرفتهَ، جدی و سختکوش شناسانده میشوند.
دیسا همسر شاهزاده دورین چهارم، از دیدن الروند خوشحال میشود و با دعوت او به شام، سبب دوستی مجدد همسرش با الروند را فراهم میکند. شخصیت دیسا با بازی سوفیا نوموته، علیرغم تمام جبههگیریهایی که بدون دیده شدن سریال از سوی طرفداران نسبت به این کاراکتر وجود داشت، دوست داشتنی ظاهر میشود. نکتهی قابل توجه در سکانسهای مربوط به خانوادهی دورین وجود کلاهخودی شبیه به اژدهاخود دورلومین است که در داستان فرزندان هورین یکی از اشیا مهم و سمبلیک به شمار میرفت. کلاه خودی ساختهی دورفها که نشان داده شدن آن در این سکانس نمایانگر سنت ساخت اشیایی به این شمایل در نزد دورفها را دارد.
با رفتار سیاستمدارانهی الروند، قلب دورین مجددا به او مایل میشود و حاضر به شنیدن و تفکر در مورد پیشنهاد الفها و دورفها میشود تا آن را با پدرش دورین سوم در میان بگذارد. اما شاه دورفها نسبت به الفها بدبین است و همزمانی آمدن یک الف به خازاد-دوم و کشف چیزی ارزشمند توسط دورفها – احتمالا میتریل – را تصادفی نمیداند.
گالادریل که از رفتن به والینور سر باز زده در دریا سرگردان است و تلاش میکند تا بوسیلهی ستارگان مسیر خود را پیدا کند. او در مسیر به بلمی شکسته بر میخورد که حامل مردمانی است که در اثر برخورد کشتی آنها با نوعی هیولای دریایی که به آن «کرم» میگویند، در دریا سرگردان شدهاند. این آدمیان احتمالا از مردمان جنوب هستند و روابط حسنهای با الفها ندارند، چرا که پس از اینکه گوشهای الفی گالادریل نمایان میشود، آنها او را از بلم بیرون میرانند.
همزمان کرم دریایی به آنها حمله میکند و تنها کسی که از میان آنها موفق به فرار و زنده ماندن میشود مردی ناشناس است که پیش از پخش سریال با نام هالبرند معرفی شده است. این مرد اجازه میدهد که گالادریل سوار بلم کوچک او شود اما اعتمادی بین این الف و انسان وجود ندارد. مرد ادعا میکند که خانهاش در سرزمینهای جنوبی است و اکنون خاکستر شده، و در حال فرار از اورکها است. او گردنبندی با نمادی ناشناخته به دور گردن خود دارد که از دادن اطلاعات در مورد اینکه نماد کدام پادشاه است به گالادریل سرباز میزند. همچنین در برابر پیشنهاد کمک گالادریل به او برای بازپس گرفتن سرزمینش میگوید که برای خود برنامههای دیگری دارد. سرانجام بلم گالادریل و هالبرند دچار طوفان میشود و هالبرند گالادریل را که به درون آب پرت شده است را نجات میدهد. این موضوع باعث نزدیکی و اعتماد بین این دو کاراکتر میشود.
داستان برانوین و آروندیر به عقیدهی نویسندهی این مقاله دارای حال و هوایی متفاوت و به نوعی جدا از انسجام و همبستگی بقیه خطهای داستانی سریال ارباب حلقهها است. شاید این موضوع به دلیل آن است که این خط داستانی تماما نگاشتهی نویسندگان سریال است و در نوشتههای تالکین به چنین ماجرایی اشاره نشده است. باری برانوین و آروندیر به ویرانههای روستای هوردرن میرسند. در آنجا زمین شکافته شده و اجساد احشام به چشم میخورد، اما هیچ اثری از انسانها – مرده یا زنده – مشاهده نمیشود. درون یکی از خانهها ورودی یک تونل به چشم میخورد. آروندیر برای پیدا کردن علت این اتفاق به درون تونل میرود و برانوین را برای هشدار دادن به مردمش به روستای خود میفرستند.
مردمان روستای برانوین حرف او را باور نمیکنند و علت هشدارش را تمایل برای باقیماندن الفها و آروندیر به طور خاص میدانند. برانوین به خانهی خود و نزد پسرش باز میگردد، خانهای که اکنون کاملا به هم ریخته شده و تونلی در کف آن مشاهده میشود. تئو با قایم شدن از دست موجود مهاجم جان سالم به در برده است. برانوین نمیتواند پسرش را تنها بگذارد و برای کمک از خانه خارج شود پس داخل کمدی قایم میشود. سرانجام موجودی به آنها حمله میکند که نقابی از جنس جمجمه به صورت دارد. این موجود یک اورک است. برانوین و تئو با دشواری فراوان موفق میشوند با این موجود بجنگند و در نهایت آن را بکشند. برانوین سر قطع شدهی اورک را به مهمانخانهی شهر میبرد تا اینبار مردم با مدرک متوجه وجود خطر جدیدی شوند.
مردم روستای تیرهاراد به توصیهی برانوین تصمیم به تخلیهی روستا و حرکت یه سمت برجی که نگهبانان الف درون آن بودهاند، میگیرند. تئو در آخرین لحظه به سراغ شمشیر شکستهای که پیدا کرده بود میرود و اتفاق عجیبی میافتد: شمشیر خون زخم دست تئو را به خود جذب میکند و تیغهای از میان دود و آتش به تدریج ظاهر میشود. برانوین تئو را صدا میزند و تیغهی شمشیر به طور کامل ظاهر نمیشود. معلوم نیست که تئو شمشیر را مجدداً در خانه پنهان میکند و یا به همراه خود میآورد.
آخرین سکانس قسمت دوم سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت گالادریل و هالبرند خسته و نجاتیافته از طوفان را نشان میدهند که سایهی شخصی که از درون یک کشتی – احتمالا یک کشتی نومهنوری – به آنها نگاه میکند، بر رویشان افتاده است.
خیلی خوب بود ممنون از زحماتتون
ممنونم بابت تحلیل هایی که میزارید?
جذابیت های داستان رو بیشتر میکنه~
هر دو قسمت تحلیل عالی بود
تحلیل عالی بود و ممنون از شما
منتر تحلیل قسمت سوم هستیم
لطفا درباره اون شمشیر نصفه که زیر زمین بود و خون بچه بهش خورد هم توضیح بدین
بسیار عالی و زیبا، تحلیل جذابی بود.
مثل تحلیل نخست باید اسم و شجره هر شاه یا شخص مشهور رو در متنمینوشتید و بهش اشاره میکزدید .