پدر ائورل، لئود، رامکنندهی اسبها میان ائوتئود بود. و این اسب بزرگ سفید را هنگامی که هنوز وحشی بود اسیر کرد، اول سعی کرد تا خود بر آن بنشیند اما اسب او را به زمین انداخت و گریخت. به این ترتیب لئود مرد و پسر شانزده سالهاش ائورل را برجا گذاشت. ائورل وقتی بزرگ شد به دنبال اسب سفید رفت و آن را یافت و اسب را مجبور کرد تا آزادیش را دیه مرگ پدرش کند. اسب قبول کرد و نام فلاروف را برای خود برگزید که به معنای بسیار قدرتمند است.
ائورل همراه فلاروف به کمک گوندور شتافت و پیروزی را به دست آورد و اینگونه بود که کارگزار کیریون سرزمین خالی کالنآردون را به او بخشید و ائورل آن را روهان نامید. تا ۳۰ سال فلاروف آزادانه در دشتهای روهان پرسه میزد. اما قوای شرقیها بار دیگر شاهد به میدان آمدن ائورل بودند. در دشت وولد در شمال دور روهان، ائورل و فلاروف به فرجام کارشان رسیدند و درگذشتند و جسمهای آنان را در مقبرههایی کنار دروازههای ادوراس به خاک سپردند.
فلاروف اسب برجستهای بود، حتی آمده است که او زبان آدمیان را متوجه میشد و از اوست که نسل میراهای برجسته آمده، اسبهایی که تنها اعقاب و فرزندان ائورل را سواری میدهند. اسب گندالف یعنی شدوفکس نیز از نسل فلاروف است.