«هزاران هزار از آنها وجود داشت که بی وقفه نیکبریکنیکبریک میکردند…» یاران حلقه، کتاب نخست، دشنهای در تاریکی در قلب باتلاقهای سفیدپر آب دستهای از موجوداتی زندگی میکردند که به نظر جیرجیرک بودند. وقتی استرایدر، هابیتها را از میان باتلاقها هدایت میکرد، هابیتها هیچ یک از این موجودات را مشاهده نکردند اما در شب، هوای اطرافشان پر از صدای پایانناپذیر ...
ادامه مطلب »