رفتن به مطلب

Recommended Posts

LORD LOSS

یه سوال برام پیش اومده بود فکر کنم اینجا بپرسم بهتره

طبق سیلماریلیون نزاد الفها و ادمان و......... بر طبق اصل خودشون ساخته شدن

ایا توی اثار تالکین اشاره ای به این شده که انسانها پس از ورود به تالار ماندوس

میتونن به الف تبدیل بشن یانه ؟؟؟

میدونم که سر اینکه انسانها پس از مرگ به کجا میرنم خلی شبهات وجود داشت

وه سوال دیگه هم ایا نزاد الفها از ابتدای خلقتشون تا انتها که به غرب میرن

چیزی کم شده یا نه ؟یا اصلا امارو ارقامی وجود داره ؟

امیدوارم جواب هام قانع کننده باشه براتون.

ابتدا درباره سوال اولتونابتدا باید بپرسیم که اصلا چرا یک انسان بخواد بعد از مرگ تبدیل به یک الف بشه؟؟یعنی این دگردیسی پس از مردن چه سودی برای روح اون انسان داره؟درمورد اون شک و شبه ام به نظرم درواقع نکته اصلی نوشته های استاد همین جاست.یعنی همهچیزو واسش واضح و پوست کنده نمیگه و می خواد ذهن مخاطب رو درگیر کنه.اما به هر حال چیزی که من بهش معتقدم اینه که در مقابل موهبت ها و توانایی هایی که به الف ها داده شده یک مزیت بسیار بزرگ رو هم انسان ها دارند و اون آزادیه.در واقع الف ها و دورف ها جزئی از چرخه همین جهان هستن و حتی بعد از مرگ هم در اون باقی میمونند و سرنشتشون با آردا گره خورده.اما انسان ها نه.فقط انسان ها هستن که میتونن مرز های آردا رو رد کنند و فراتر از اون برن.چیز جالب دیگه اینکه اگه آینور بخوان با آزادی و به دور از سرشت اصلیشون عمل کنن در اکثر موارد تباه میشن و تاریکی وجودشون رو فرا میگیره.این موضوع با شدت کمتر در الف ها و دورفها هم دیده میشه اما نه درباره انسان ها!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

مرسی نوبل جان

میدونم انسان والفها متفاوتن اون قسمت تالارهاماندوسم سپاس

منظورم اینه که اگر از اغاز 100 تا الف داشتیم

تا پایان دوران سومم تعدادشون همین قدر بوده

یا اماری در دست نیست از تعداد نزادهای مختلف ؟

مثلا اگر انسانی میخواست الف بشه منظورم خواسته شخصی یه انسان برای الف شدن هست؟

پس این قضیه منتفیه

مرسی لرد لاس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

مرسی نوبل جان

میدونم انسان والفها متفاوتن اون قسمت تالارهاماندوسم سپاس

منظورم اینه که اگر از اغاز 100 تا الف داشتیم

تا پایان دوران سومم تعدادشون همین قدر بوده

یا اماری در دست نیست از تعداد نزادهای مختلف ؟

مثلا اگر انسانی میخواست الف بشه منظورم خواسته شخصی یه انسان برای الف شدن هست؟

پس این قضیه منتفیه

مرسی لرد لاس

برای انسانها در بهشت یا والینور و... با چیزی به نام جسم سرو کار نداریم تا نژاد مطرح باشه

این زندگی دوباره با اهنگی بزرگتر اگه منظور زندگی با جسم عادی باشه که میشه تناسخ و پذیرفتنی نیست یک چرخه بسته.

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

مرسی نوبل جان

میدونم انسان والفها متفاوتن اون قسمت تالارهاماندوسم سپاس

منظورم اینه که اگر از اغاز 100 تا الف داشتیم

تا پایان دوران سومم تعدادشون همین قدر بوده

یا اماری در دست نیست از تعداد نزادهای مختلف ؟

مثلا اگر انسانی میخواست الف بشه منظورم خواسته شخصی یه انسان برای الف شدن هست؟

پس این قضیه منتفیه

مرسی لرد لاس

به حز ایارندیل(حمزه موجود نیست!) و نیم الفها بقیه این چیزی براشون نیست. انسان ها از ابتدا تا اخر انسانن و الفها هم الف . اگه بخوان هم(که خیلیاشون اینو میخواستن!( نمی تونستن تغییرش بدن و این قضیه فقط در دست ایلوواتار بود..

درباره سوال دوم هم.. همچین اماری ندیدم و فکر هم نکنم چیزی باشه .. و تمام الفها هم الان تو تالارای مامدوس هستن. و هیچ چیز مبهمی وجود نداره! (احتمالا بازم نفهمیدم!)

لرد لاس دگردیسی چیه دیگه!؟ این قضیه انگار بگی مثلا دخترا میتونن پسر بشن؟! اینا دونژاد کاملا متفاوت امد و از لحاظ جسمی فقط فرق نمی کنن و وجودشون متفاوته

[

ویرایش شده در توسط NobleLord

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

مرسی ار فارزون ونوبل لرد

جوابمو گرفتم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

در مورد انسان ها : روح اون ها پس از مرگ به تالار های ماندوس می ره و پس از مدتی انتظار به جایی منتقل می شه که از حیطه دانش الف ها و حتی والار خارجه و فقط ایلوواتار از اون با خبره!

در مورد الف ها: این که چیزی از تعداد الف ها کم شده یا نه رو من دقیق متوجه نشدم به هر حال الف ها پس از مرگ به تالارهای ماندوس می رن(روحشون) و پس از مدتی ممکنه اجازه پیدا کنند با همون کالبد قبلی به زندگی برگردند این که تا به حال همه الف های مرده به این جهان برگشته باشند خیلی بعیده حد اقل در مورد فئانور می دونیم که این اتفاق تا پس از نبرد واپسین روی نمی ده

در مورد تبدیل شدن انسان به الف هم غیر از مورد ائارندیل ؛ تور هم بود که طبق متن سیلماریلیون جزء نخست زادگان به شمار اومد فرزندان ائارندیل هم که می دونیم در برابر این انتخاب قرار گرفتند که الروند الف بودن و الروس انسان بودن رو انتخاب کرد.

بازگشت انسان ها و الف ها پس از نبرد واپسین و موسیقی دوم آینور رو من ربطش با تناسخ رو متوجه نشدم بیشتر شبیه معاد جسمانیه تا تناسخ!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

ببخشید این سوال بعد از خوندن فرزندان هورین برام به وجود اومد اما به هر حال با سیل هم مرتبطه:

هورین گفت:این آخرین کلام را به تو می گویم که ای مورگوث این از دانش الدار نمی آید بلکه در این لحظه بر قلب من آمد،تو ارباب انسان ها نیستی و نخواهی شد؛اگرچه تمام آردا و مندال زیر سلطه تو باشد.تو نمی توانی کسانی را که تو را در آنسوی چرخه های جهان رد می کنند دنبال کنی.

خب هورین چطوری همچین مسئله عمیق و چالش برانگیز رو که حتی الدار هم چیزی درموردش نمیدونستن میدونه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

ببخشید این سوال بعد از خوندن فرزندان هورین برام به وجود اومد اما به هر حال با سیل هم مرتبطه:

هورین گفت:این آخرین کلام را به تو می گویم که ای مورگوث این از دانش الدار نمی آید بلکه در این لحظه بر قلب من آمد،تو ارباب انسان ها نیستی و نخواهی شد؛اگرچه تمام آردا و مندال زیر سلطه تو باشد.تو نمی توانی کسانی را که تو را در آنسوی چرخه های جهان رد می کنند دنبال کنی.

خب هورین چطوری همچین مسئله عمیق و چالش برانگیز رو که حتی الدار هم چیزی درموردش نمیدونستن میدونه؟

خب این قسمت رو یکبار دیگه بخونید، توی سخن مورگوت با هورین، مورگوت از روی غرور میگه من آردا رو خلق کردم، میگه اراده اش بر آردا سایه افکنده و هرآنچه در آن است اندک اندک به سویی روانه میشه که اون خواسته و...

اما هورین به یادش میاره و میگه حرف هات دروغ هستن و...

بعد ملکور بهش چیزی میگه که این تیکه در جواب به حرف ملکور هست

قسمتی از متن ترجمه ی رضا علیزاده:

مورگوت گفت: «درس های استادانت را نیک از بر کرده ای. اما این معارف کودکانه سودی به حالت نخواهد داد، که همگی گریخته اند.»

هورین گفت: «پس این کلام آخرین را نیز با تو بگویم ای مورگوتِ بنده، و خاستگاه کلامم نه از معارف الدار که از دل من در این ساعت است. هرچند همه ی آردا و مِنِل به زیر سلطه ی تو درآید، تو خداوندگار آدمیان نیستی و نخواهی بود. در فراسوی مدارات دنیا تعقیب کسانی که از تو روی گردانده اند، برایت ممکن نخواهد بود.»

مورگوت گفت: «در فراسوی مدارات دنیا در پی شان نخواهم بود، زیرا در فراسوی دنیا هیچ چیز نیست. اما در اندرون آن از من گریختن نمیتوانند، مگر آنکه پای در عدم بگذارند.»

هورین گفت: «تو دروغ میگویی.»

همونطور که از متن پیداست، مورگوت معارف الدار رو به سخره میگیره اما هورین به قولی کم نمیاره و اون جواب رو بهش میده. جوابی که مضمونش اینه: دسترسی تو به روح انسان ها امکان پذیر نیست چون انسان ها پس از مرگ روحشون از مدارات جهان خارج میشه. بعد ملکور میگه بدون اینکار هم میتونه همه رو زیر سلطه بگیره که هورین بهش میگه تو دروغ میگویی و این باور رو نداره

از نظر من متن چیز خیلی خاصی نداره و اون ترجمه اینطور بازگو میکنه که انگار دانشی فراسوی قدرت الدار رو هورین داره (کلا پیشگویی هایی نظیر بصیرت مردگان هور و پیشگویی آراگورن و مثال های دیگه ارتباطی با این ندارن از نظر من، این فقط ابزار یه باور هست نه چیز دیگه)

برای همین پیشنهاد میشه ترجمه ی رضا علیزاده رو بخونید...

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

و البته درستش مِنِل هست نه مندال! منل یه چیزی تو مایه های هفت آسمان ماست!!

نظر من هم اینه که این جزو زیبایی های داستانه از نظر من...خب میدونیم هورین یک شخصیت خاصی هست...شخصیت بزرگی هست نمیشه با مردان دیگه مقایسش کرد بنابراین اگر کسی قراره تو داستان پیش گویی کنه یا از روی احساس و قلبش حقیقتی رو نوید بده چه کسانی بهتر از هور، هورین، آراگورن و...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
راداگاست قهوه ای

ملکور قدرتمند ترین والار بوده چطور نمیتونسته چیزی رو بیافرینه؟؟آئوله از ملکور ضعیف تر بود اما دورف هارو آفرید ملکور هم ترول هارو (اگر اشتباه نکنم)از یک نوع گل یا همون سنگ افریدش اژدهایان رو هم حتما به همین صورت توسط ملکور آفریده شدن چون ایلوواتار نیومد چیزی رو خلق کنه که بر ضد فرزندانش بشن(البته به جز ملکور که اونم با او آهنگش گند زد به همه چی)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

فکر نمیکنمن که آئوله تونسته باشه از خودش چیزی رو بیافرینه. و خب اآفرینشگر مطلق فقط ارو ایلوواتار هست. بنظرم دورف ها قبلـا توسط ایلوواتار، طراحی شده بودند اما تحقق نیافته بودند و آئوله از روی اشتیاقش ، فقط اونها رو تحقق بخشید و حتا انقد در امر خلق، ضعیف بود که نتونست طرح اولیه ی ایلوواتار رو تغییرش بده و بهترش کنه. و همونطور خام، تحققشون بخشید. و ایلوواتار ازین عجله کردن آئوله، باهاش سخن گفت.

و بارها بحث شده که تمام بندگان ملکور، (غیر از آدمها) از تقلید دیگر موجودات، ساخته و پرداخته شدند و نه اینکه بدون هیچ پیش زمینه ای این آفریدن انجام بشه. و حتی فعل آفریدن بر کسی جز اروایلوواتار، شایسته نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

ملکور قدرتمند ترین والار بوده چطور نمیتونسته چیزی رو بیافرینه؟؟آئوله از ملکور ضعیف تر بود اما دورف هارو آفرید ملکور هم ترول هارو (اگر اشتباه نکنم)از یک نوع گل یا همون سنگ افریدش اژدهایان رو هم حتما به همین صورت توسط ملکور آفریده شدن چون ایلوواتار نیومد چیزی رو خلق کنه که بر ضد فرزندانش بشن(البته به جز ملکور که اونم با او آهنگش گند زد به همه چی)

خب پاسخ سریع اینه: سیلماریلیون رو بخونید

جواب دقیق این سوال وقت میبره و من حوصله ی تایپش رو ندارم اما همینقدر بگم که ملکور و هیچکدوم از والار اگه اراده ی ارو نباشه که آتش زوال ناپذیر رو روانه کنه، ناتوان در آفرینش هرچیزی خواهند بود. آئوله هم دورف هارو نیافرید، فقط یه کالبد درست کرد، اما حرکت کردنشون، احساس کردنشون، ترسیدنشون و خلاصه موارد اینچنینی، به اراده ی ارو بود که بهشون زندگی بخشید...

ترول ها هم آفریده نیستن، درسته از منشا اونا اطلاعات موثقی در دست نیست اما به قول چوب ریش ترول ها به تقلید از انت ها درست شدن و میشه این برداشت رو کرد (صرفا برداشت و نه نظریه) که از شکنجه ی انت ها به وجود اومده باشن

اون بخش وارد کردن ایلوواتار به خلقت فلان چیز و خلقت نکردن فلان چیز هم از نظر من بی معنیه، مثلا میتریل درون زمین وجود داره، میشه باهاش زره ساخت و از جان محافظت کرد، میشه باهاش نیزه ساخت و جان کسی رو گرفت، اینا اصلا ارتباطی به ایلوواتار نداره که چطور استفاده میشن...

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

درمورد آیوله ( همزه ندارم ) : فکر نکنم ایلوواتار از قبل طراحیشون کرده باشه.

الان سیلماریلیون رو نگاه کردم. در صفحات 55 تا 57 اینطوری گفته:

"و آیوله دورفها را چنان ساخت که اکنون هستند زیرا کالبد فرزندان آینده در ذهن او مبهم بود"

داره میگه چون آیوله شکل و شمایل الفها و آدمها رو نمیدونست، نمیتونست دورفها رو هم شکل الفها و آدمها دربیاره و از ذهن خودش یه شکل و شمایلی برای دورفها درنظر گرفت. یعنی طرحشون رو هم آیوله ریخت. ضمنا تو کتاب میگه آیوله برای اینکه موجوداتی باشن که علم و مهارت صنعتش رو بتونه به اونا یاد بده و بهشون علاقه بورزه، اونا رو آفرید. یعنی آیوله بود که تصمیم گرفت دورفها رو درست کنه د طرح اولیه آفرینش دورفها مال اون بود. هرچند تو کتاب میگه "نمیخواست به انتظار تحقق طرح های ایلوواتار بماند" اما احتمالا منظور از طرح های ایلوواتار الفها و آدمها هست.

بعدش هم واضحه دیگه. ایلوواتار از این خبر آگاه شد و جلوی آیوله رو گرفت. چون که آیوله مثل ارو در مقام خدایی نبود و نمیتونست همون کنترلی که ارو بر آفریده هاش داره رو بر دورفها داشته باشه. دلیلش رو خود تالکین از زبان ارو خطاب به آیوله، اینطور میگه: "هستی ات تنها موهبتی است که از من داری و نه بیش از این؛ و از این روی آفریده های دست و ذهن تو تنها از آن هستی زندگی می گیرد، و آنگاه به جنبش درمی آید که تو در اندیشه جنباندن آن هایی، و اگر به چیزی و جایی دیگر بیاندیشی، هرز می ماند."

یعنی چون خود آیوله آفریده ارو هست، نمیتونه در همه حال به فکر دورفها باشه و هروقت به چیزی جز دورفها فکر کنه، اونا به سنگ تبدیل میشن. یعنی دورفها تا زمانی جاندار هستن که آیوله تو ذهنش به جاندار بودن دورفها فکر کنه، در غیر اینصورت اونا دوباره بی جان میشن.

برای همین خود ایلوواتار دورفها رو زیر زمین میذاره تا وقتی که الفها بیدار بشن، اونوقت خودش به اونا روح و جان می بخشه.

دقیقا برعکس چیزی که شیرین بانو گفتن؛ ایلوواتار طرح های آیوله رو تحقق میشه. یعنی آفریده دورفها در اصل ارو ایلوواتار هستش.

پ.ن: الان جواب الوه رو دیدم. شرمنده اگه جواب تو جواب شد. :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

منظور از "تحقق بخشیدن" در پست من، به عرصه ی وجود آوردنشون بود.

مخالفم با اینکه چون نمیدونست الف ها و انسان ها چه شکلی ان پس دورف ها رو اینطوری آفرید. مگه آئوله میخواست دورف ها شبیه الف ها یا آدم ها بشن؟؟

منظور از طرح های ایلوواتار هم ، فقط الف ها و انسان ها نیست. اشاره به کل خلقت داره.هر موجودی... نباید اعتبار رو فقط به این دو مورد داد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

چون که آیوله مثل ارو در مقام خدایی نبود و نمیتونست همون کنترلی که ارو بر آفریده هاش داره رو بر دورفها داشته باشه. دلیلش رو خود تالکین از زبان ارو خطاب به آیوله، اینطور میگه: "هستی ات تنها موهبتی است که از من داری و نه بیش از این؛ و از این روی آفریده های دست و ذهن تو تنها از آن هستی زندگی می گیرد، و آنگاه به جنبش درمی آید که تو در اندیشه جنباندن آن هایی، و اگر به چیزی و جایی دیگر بیاندیشی، هرز می ماند."

یعنی چون خود آیوله آفریده ارو هست، نمیتونه در همه حال به فکر دورفها باشه و هروقت به چیزی جز دورفها فکر کنه، اونا به سنگ تبدیل میشن. یعنی دورفها تا زمانی جاندار هستن که آیوله تو ذهنش به جاندار بودن دورفها فکر کنه، در غیر اینصورت اونا دوباره بی جان میشن.

برای همین خود ایلوواتار دورفها رو زیر زمین میذاره تا وقتی که الفها بیدار بشن، اونوقت خودش به اونا روح و جان می بخشه.

خب، ممنون از جواب هات که تقریبا کامل بودن، اما بزار این دو نکته رو تصحیح کنم

قسمت اول فقط یک مثال هست که ایلوواتار برای آئوله میاره که به وقوع نپیوسته

قسمت دوم هم طبق کتاب نادرسته، ایلوواتار به آئوله میگه همون وقتی که کالبد دورف هارو آفریدی من قبولشون کردم و بهشون درواقع روح دادم، که بعدش به آئوله میگه نمیبینی اون ها از بلند کردن پتکت برای نابودیشون ترسیدن و...

دورف ها وقتی به زیر کوه ها گذاشته شدن و به خواب برده شدن، روح داشتن، مثل دیگر فرزندان ایلوواتار که روح داشتن ولی درخواب بودن...

منظور از "تحقق بخشیدن" در پست من، به عرصه ی وجود آوردنشون بود.

مخالفم با اینکه چون نمیدونست الف ها و انسان ها چه شکلی ان پس دورف ها رو اینطوری آفرید. مگه آئوله میخواست دورف ها شبیه الف ها یا آدم ها بشن؟؟

منظور از طرح های ایلوواتار هم ، فقط الف ها و انسان ها نیست. اشاره به کل خلقت داره.هر موجودی... نباید اعتبار رو فقط به این دو مورد داد.

آئوله میخواست موجوداتی از خودش داشته باشه که بهشون آموزش بده و فلان، تنها چیزی هم که توی مکاشفه دیده بود، فرزندان ارو بودن که اونم به صورت مبهم دیده بود، برای همین برای تحقق بخشیدن به این خواسته اش (داشتن مردمانی از خویش) اومد دورف هارو آفرید...

نمیشه گفت دورف ها جزوی از فرزندان ارو بودن چون توی مکاشفه نبود، نمیشه هم گفت جزو آفریده های ارو نیستن چون دنیای ائا جوری هست که تقریبا توش آزادی بسیاره و میشه خیلی چیزهارو تغییر داد، و اون مکاشفه هم البته دقیق و مو به مو نبود و فقط یک شکل کلی بود بیشتر...

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

آئوله میخواست موجوداتی از خودش داشته باشه که بهشون آموزش بده و فلان، تنها چیزی هم که توی مکاشفه دیده بود، فرزندان ارو بودن که اونم به صورت مبهم دیده بود، برای همین برای تحقق بخشیدن به این خواسته اش (داشتن مردمانی از خویش) اومد دورف هارو آفرید...

نمیشه گفت دورف ها جزوی از فرزندان ارو بودن چون توی مکاشفه نبود، نمیشه هم گفت جزو آفریده های ارو نیستن چون دنیای ائا جوری هست که تقریبا توش آزادی بسیاره و میشه خیلی چیزهارو تغییر داد، و اون مکاشفه هم البته دقیق و مو به مو نبود و فقط یک شکل کلی بود بیشتر...

منم حرفام نقض این موارد نبود!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Rosebud

در سیلماریلیون به اکثر نژادهای آردا اشاره میشه به جز هابیت ها و انت ها. کسی میتونه از سرچشمه پیدایش این دو نژاد اطلاعاتی بده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

در سیلماریلیون به اکثر نژادهای آردا اشاره میشه به جز هابیت ها و انت ها. کسی میتونه از سرچشمه پیدایش این دو نژاد اطلاعاتی بده؟

توی سیلماریلیون که به انت ها اشاره میشه، صفحات آخر فصل دوم «حدیث آئوله و یاوانا» رو بخونید، از منشا انت ها سخن گفته میشه که بخشی از اندیشه و ترانه ی یاوانا هنگامی که پیش ایلوواتار بوده به اون ها فکر میکرده بودن، ایلوواتار اون رو مثل همه ی دیگر نغمه ها شنید و اون هارو توی جهانی که خلق شده بود قرار داد (یه چیزی مثل همین قضیه ی دورف ها که ارو بهشون جان داد)

اما درمورد هابیت ها منشا مشخصی وجود نداره، گرچه هابیت ها بیشترین شباهت رو با انسان ها دارن و احتمال هم میره هدیه ی انسان ها رو هم که درگذشتن از مدارات جهان باشه رو داشته باشن، اما اینکه دقیقا از کجا اومدن، برای کسی مشخص نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
میثراندیر

سلام

از آینور اطلاعاتی در دسترس هست؟ (منظورم والار نیست)

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

غیر از آینوری که به آردا اومدند (شامل مایار و والاری که در کتاب ازشون نام برده شده) از آینو دیگری نام برده نشده. تنها میدونیم که آینور اولین مخلوقات ارو بودند و عده ای ازونها که به آردا اومدند والار نام گرفتند. مقام های پایینترشون هم مایار نام داشتند که در فصول اولیه سیلماریلیون خیلی از مایار معرفی و نام برده میشن...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

سلام

از آینور اطلاعاتی در دسترس هست؟ (منظورم والار نیست)

با تشکر

خب منبع همه ی اطلاعات که سیلماریلیون هست، اما میتونید به مقاله ی «موجودات آردا» بخش آینور، نگاهی بندازید که خلاصه ی اون رو در پادکست شماره 25 داشتیم...

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Oldorin of Numenor

می خواستم بدونم چرا توی سیلماریلیون از تراندویل شخصیتش و این که جزو کدوم دسته از الف هاست حرفی زده نشده!؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

می خواستم بدونم چرا توی سیلماریلیون از تراندویل شخصیتش و این که جزو کدوم دسته از الف هاست حرفی زده نشده!؟

داستان تراندویل و یا در واقع بهتر بگم آغاز سلطنتش مربوط به دوران سوم هست در حالیکه تمرکز سیلماریلیون بروقایع دوران اول واقع شده و داستان های دوران دوم و سوم به صورت بسیار خلاصه و تیتر وار در دو بخش آخر کتاب "آکلابت" و " حدیث حلقه های قدرت و دوران سوم" آورده شده و از اونجا که تراندویل یک شخصیت نسبتا فرعی توی وقایع دوران سوم هست چندان دور از ذهن نیست که نامی ازش در سیلماریلیون نباشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

تالارهای ماندوس مگه مخصوص الفها و شاید انسانها نیست? با این حساب چرا تالکین میگه روح ساورون پس از سقوط به شکل سایه ای از خباثتش میره در و دشت? چرا نمیره ماندوس?

به نظرم مایار بعد از سقوط مستقیم میرن بالا. همونجایی که ازش اومدن, نه ماندوس. یعنی گندالف رفت پیش خود ارو. ساورون هم لابد از بس تیره روحه نتونسته بالا بیره یا شاید هم ارو نبرده ش . در هر صورت ساورون اینجا مشکل سازه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
میثراندیر

سلام به دوستان

یه سوالی داشتم

اولا که مایار به چند دسته تقسیم می شن؟

ثانیا داریم که مثلا بعضی ها از مردم آئوله بودن . اینو نمی فهمم یعنی هر کدوم از والار قلمرویی داشتن توی آمان و هر کدوم مایاری؟

ثالثا: نحوه ی زندگیشون توی آمان به چه صورت بوده. منظورم اینه که اونا هم مثلا ازدواج می کردن یا نه؟

رابعا: بالروگ ها ابتدا جزو مردم کدوم آینور بودند؟

یعنی اگه بخوام کلی بگم اطلاعات کاملی در مورد مایار و نحوه ی خلقتشون توسط ارو می خاستم.

با تشکرات فائقه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...